دكتر نبي هيكل

 

آزادی: یک دید انتقادی

قسمت دوم

حدود آزادی

آنگونه ای که  از بحث پیشین بر میآید آزادی عبارت از تحقق خواست فردی بدون مانع خارجی تعریف شده است اما به دو دسته  مثبت و منفی تقسیم شده است:  آزادی مثبت عبارت از  آقایی فرد  بوسیله  خود فرد است. یعنی فرد اختیارخود را خود دارد. و آزادی منفی عبارت از عدم مداخله در امور فرد است. اما زندگی واقعی این سادگی و زیبایی را ندارد. هرگاه آزادی عبارت از توانایی تحقق بخشیدن به خواست بدون مانع خارجی باشد، حدود آن را مانع / موانع ترسیم میکند.

ساحه و حدود  اختیار هر فرد و جمع  صرفنظر از  تاثیر " تقدیر" بوسیله تعدادی ازعوامل متاثر میگردند، و این عوامل  بر افراد در اکثر شرایط در زمان و مکان صدق مینماید.  نگارنده این عوامل را درچهار دسته از عوامل محدود کننده و  تسهیل کننده  در ذیل معرفی مینمایم:

1.  عوامل فردی : به ارزشها و نورم هاي ارتباط دارد که فرد به آنها احترام ميکند يا خود را به رعايت آنها مکلف ميداند.این نورمها میتوانند ساحه اختیارات فردی را محدود سازند و یا توسعه بخشند. فرد میتواند از  امکانات محیطی سینما یا کتابخانه استفاده نکند یا قانون را درنظر نگیرد یا نورمها و مکلفیتهای اجتماعی را احترام گذارد یا نادیده گیرد. تنوع حجاب اسلامی میتواند بهترین مثال باشد.

2.عوامل محیطی: محيط زيست  به نوبه خود امکانات  ومحدوديتهایی را بوجود میآورد که حدود صلاحیت و خود مختاری را  تعیین مینمایند، مانند داشتن یا غیابت  مکتب یا کلینیک،  بیمارستان، تلفن یا انترنت، ترانسپورت. استفاده از  سکایپ و  فیسبوک ساحه ازادی افراد رامیتواند وسعت بخشد  یا محدود نماید.

 3. عوامل اجتماعی/فرهنگی: محدوديتها و مکلفيتهایي که از جانب  جامعه وضع ميگردند.   قواعد حیات خصوصی با قواعد حیات عامه یکی نیستند. آنچه در خصوصی ممکن است در عام ممکن است مجاز نباشد و یا قواعد نرم فرهنگی و اجتماعی به شما پوشیدن یکنوع لباس را  اجازه ندهد یا آنچه را یک اروپایی با  دوست دختر خود میتوانددر ملای عام انجام دهد به شما اجازه ندهد.

4.  عوامل قانونی: دولت نيز به نوبه خود از راه وضع قوانين، تعهدات بين المللي و اعمال قوه به شيوه هاي مستقيم ،غير مستقيم ، آشکا را و پنهان در  پروسه زندگی ما مداخله مينمايد. حضور  سانسور یا مطبوعات آزاد، فقدان آزادی سیر و سیاحت . از این قبیل. قوانین میتوانند آزادی ها را محدود کنند یا وسعت دهند.

هر شهروند بدين گونه در زير تاثير متقابل چهاردسته از فکتورها: ١) محدوديتها و امکانات فردي،٢) امکانات و محدوديتهاي محيطي،٣) نورمها و ارزشهاي اجتماعي/فرهنگی و٤)  قوانين رسمي حاکم برکشور زندگي مينمايد.

آنچه همه ی این عوامل را شکل میدهد و مرز بندی مینماید عبارت از  ارزشها و باورمندیهای حاکم اند.

همه ی این چهار دسته از عامل تحدید کننده و  تسهیل کننده در زمان معیین  وجود دارند.  وقتی به ممنوعیت اعدام، قتل با رضایت (euthanasia) و ازدواج همجنسگرایان، و مثالهای دیگر در جهان آزاد می نگریم و آنها را با  وضعیت این  تمایلات در جوامع اسلامی مقایسه مینماییم  دو نتیجه گیری  عام بدست میآید:  عوامل یاد شده به گونه ای از درک جمعی و فرهنگ حاکم متاثر اند و در همه ی جوامع   باقوت و تاثیر  متفاوت حضور دارند.  محدودیتها/ تسهیلات (مادی یا معنوی)  فردی مهمترین نقش را ایفا میکنند.

از سوی دیگر ما نمیتوانیم از  حضور این عوامل در کشورها و جوامع انکار نماییم. دولتها دارای قوانین اند، ملتها  متشکل از افراد اند و دارای فرهنگ و محیط زیستی آنها  نیز دارای تسهیلات  زیستی متفاوت اند.آزادی مثبت و منفی با اینهمه دشواریها و موانع روبرو اند. عوامل یاد شده و فرهنگ انسانی که آنها را شکل میدهد پدیده های لازمی و ضروری  زندگی اندکه آزادی را چه مثبت باشد یا منفی متاثر میسازند.

تناقض میان تعریف آزادی و  واقعیت زندگی آشکارا میگردد زیرا آزادی به نحوی از انحا بوسیله عوامل یاد شده متاثر میگردد. صرفنظر از وسعت و ساحه آزادی فردی که حتی در امریکا و اروپا بوسیله عوامل فردی تعیین میگردند، زیست اجتماعی حتی در گروپ( خورد یا بزرگ) مستلزم همزیستی میباشد که رعایت آزادی و حقوق دیگران را مطالبه مینماید. تعیین حقوق و مکلفیتهای اتباع در قانون اساسی و  تضمین رعایت عملی آنها اساس جوامع دموکراتیک را میسازند که در نبود آنها از چنین جوامع نمیتوان سخن گفت. روابط بین المللی بهترین عرصه ای است که این نیاز را میتوان با برجستگی خاص شاهد بود.

حال  دو پرسش   مهم در برابر ما قرار میگیرند:

1.      این آزادی ( انجام خواست بدون مانع خارجی) را برای چه نیاز داریم؟

2.     به قوانین و از زمره قانون دموکراتیک چه نیاز وجود دارد؟

این دو پرسش بهم مرتبط اند زیرا قانون از یکسو ازادی اعطا میکند و از سوی دیگر محدود میسازد، اما آزادی بدون قید و شرط در شرایطی که قانون  حدود آن آزادیها را  معیین میسازد  در بسا از موارد بحیث یک آرمان باقی میماند.تعدادی از آزادیها در دموکراسیها اهمیت زیاد دارند. دموکراسی بدون حق انتخاب کردن و انتخاب شدن، آزادی بیان، آزادی مذهب،  آزادی تشکیل اجتماعات،  مفهوم خود را از دست میدهد. اما آزادی را تنها در شرایط  صلح میتوان تجربه کرد زیرا جنگ آزادی را تهدید مینماید.

ایسایه توماس(Isaiah Thomas) مولف تاریخ طباعت در امریکا(History of Printing in America) در سال 1754  اعلام  داشت که" میان آزادی وعدم  رعایت قواعد قبول شده مطبوعات باید تفکیک گردد." اما 210 سال بعد محکمه عالی عدالت نوشت: " بیان نادرست . . . باید مورد حمایت قرار داده شود هرگاه آزادی بیان برای بقا به فضای تنفس نیاز داشته باشد." لویس براندیس (Louis D. Brandeis) در سال 1890  قبل از اینکه بحیث قاضی محکمه عالی تعیین گردد یک قانون خصوصی را برای تعریف " شخصیت غیر قابل تعرض" (inviolate personality) فرد پیشنهاد کرد(Sussman Leonard R. 2001:3).

اما "فضای تنفس" برای آزادی  این معنا را دارد که آزادی یک آب باز است که برای تازه کردن تنفس سر از  زیر آب بیرون میکشد و یا مانند تحقیق کنندگان  سی.آی. ای.  به متهم این فرصت را اعطا میکند. آزادی بیان مشکل دیگری نیز دارد:  بیان خواست را میتوان به گونه های متفاوت انجام داد چنانچهSOS  نیز و فیر هوایی و آغاز عملی جنگ نیز اشکال بیان اند.

مفکوره اساسی میتواند بر دو نکته تاکید داشته باشد: آزادی برای زیست انسانی در جامعه و آزادی برای  آزاد زیستن بحیث فرد.نخستی به عنعنه کولکتویستی میانجامد و دومی به فردگرایی افراطی.

آزادی (مثبت / منفی) چه دشواریهایی دارد؟

مالکولم استدلال مینماید وقتی از حضور یا موجودیت آزادی سخن گفته میشود، همواره معنای آن این است که از  غیابت مانع در برابر تحقق  هدف یا خواست اجنت سخن گفته میشود. به عبارت دیگر تنها یک افاده آزادی وجود دارد.  سکیننر (Quentin Skinner) استدلال میکند که  ایسایه برلین مدعیست آزادی منفی  عبارت است  از: آزادی  - از(freedom from) و آزادی مثبت عبارت است  از : آزادی- برای(freedom to)، در حالیکه  این تمایز برای نشان دادن دو مفهوم  آزادی نمیتواند مورد استفاده قرار  داده شود، زیرا همه موارد  آزادی منفی همه موردی است که " مانعی بر سر راه من وجود ندارد، و  در نتیجه آن (eo ipso) در صورتی که بخواهم، آزادم عمل نمایم. (Q. Skinner ‘ A Third Concept of Libert’,P.239).

وقتی آزادی –از ( قیود و موانع خارجی) آزادی منفی باشد و  آزادی- برای ( آزاد زیستن_ خود شگوفایی و  . . .) آزادی مثبت دو نکته تبارز میگردد: آزادی منفی به این معنا است که بدو ن آزادی مثبت  معنای چندانی ندارد. آزادی بیان بدون اینکه اعطا شود تحقق نمیابد. دوم آزادی  مقدم بر همه عطیه ای است که به دیگران بخصوص به دولت/ حکومت  یا به فرهنگ حاکم تعلق دارد. در این جا نیز آزادی منفی بحیث یک جز تابع تبارز میکند.  بیان و افاده آزادی از . . .  و ازادی برای .. . و یا منفی و مثبت  آزادی را نمیتواند تجزیه نماید زیرا آزادی  بدون توانایی معنای خود را از دست میدهد.

ایسایه برلین در اثری زیر نام(Freedom and Its Betrayal: Six enemies of Human Liberty) دشمنان آزادی را در تاریخ فلسفه غرب معرفی میماید، در حالیکه دشمن  اساسی آزادی را در جایی باید جست که آزادی را محدود یا سلب مینماید. در قسمت بعدی به این مساله توجه را معطوف میداریم.

پایان قسمت دوم

 

+++++++++++++++++

 

خلاصه سخن: درحالیکه در شرق و غرب از عدالت و بر خورد منصفانه ، از حقوق بشر  و از تقبیح افراطیت سخن گفته میشود در تعدادی از موارد از این ادعا با صراحت عدول میشود. آزادی یک از مواردی است که بخصوص شیفتگان افراطیت در آن اکثریت دارند. این مقاله با دلایل  افراطگرایی در آزادی بیان را و این حقیقت را  تصریح میکند که این افراطگرایی با  اصول زیربنایی برابری و همزیستی مسالمت آمیز   در تضاد قراردارد.

نخست به تعریف آزادی و به ازادی از دیدگاه های مختلف می نگریم تا نشان دهیم درک عام از ازادی چیست و  سپس به تقسیم بندی معروف ایسایه برلین میپردازیم و در پایان به  عناصر افراطیت در آزادی میپردازیم.

مقدمه

تعریف آزادی نه تنها یک کار دشوار است بلکه مورد منازعه نیز میباشد. فرهنگ سیاست و حکومت  آزادی را حق انچام  همه ی آنچه  تعریف کرده که قانون مجاز  ساخته است. آزادی  فردی را آزادی عملکرد هر فرد در چهارچوب قانون تعریف کرده است. به همین گونه ازادی مطبو عات  عبارت از آزادی روزنامه ها برای چاپ آنچه میخواهند بدون  سانسور مطابق قانون تعریف شده است.آزادی متبوع بحیث حق شهروند برای آزاد بودن – مگر اینکه فرد مجرم شناخته شود- تعریف گردیده است(Collin P. H.  2004: 139).

آزادی بحیث مفهوم و افاده ای تعریف شده که به  فکر و عمل ارتباط دارد و  دارای دو بعد منفی  و مثبت میباشد. آزادی منفی -  آزادی از- توانایی عملکرد در غیابت محدودیت یا مانع خارجی، اجبار و تحمیل است. آزادی مثبت – یا آزادی برای-   توانایی انتخاب اهداف خود و شیوه عملکرد از میان بدیلها است(Bunnin Nicholas and  Jiyuan Yu 2004: 278).

 جان ستوارت میل در کتاب خود (On liberty) بر آزادی اجتماعی صحبت میکند: "موضوع این اثر آزادی- خواست نیست  . . . بلکه آزادی مدنی یا اجتماعی است: ماهیت و حدود قدرت که بصورت مشروع از سوی جامعه بر فرد میتواند اعمال گردد" (J. S. Mill  1998:  3).   جان ستوارت میل مینویسد"  ازادی فرد بدین ترتیب باید خیلی محدود باشد؛ وی نباید موجب ناراحتی دیگران گردد"(همان اثر، ص66 ). آزادی در چنین حالت  فرد را به برده قانون تبدیل مینماید زیرا قوانین  زیستن، استفاده از جاده ها ، قوانین  تعلیمات و موسسات، صت و  سیاحت ، ازدواج و  قوانین عرفی همه میتوانند مانند لازمه هایی بر عهده فرد تلقی گردند.

از نظر افلاطون انسان آزاد است هرگاه بوسیله استدلال هدایت گردد، اما یک برده است وقتی بوسیله هوسها و احساسات هدایت گردد. کانت میان بعد  تیوریتیکی و عملی آزادی تفکیک مینماید.  این عبارت است از  عملکرد ن بر اساس خواست و علاقه(heteronomy)  نه بر اساس  استدلال یا  وظیفه اخلاقی (autonomy).

    فیچه (Fichte) و شیلینگ (Schelling)  احساساتی عمل کردن (spontaneity) و  خود مختاری (autonomy) را به ترتیب تذکر به مطلق ذهنی (subjective) و مطلق عینی(objective) تبدیل کرده اند، تمایلی که سارتر(Sartre)  آن را به  ارث برد، اما بوسیله هیگل (Hegel)، نیچه (Nietzsche) ، هایدیگر (Heidegger) و ادرونو (Adorno) مورد انتقاد قرار گرفت(Bunnin Nicholas and  Jiyuan Yu 2004: 279).

در عنعنه لیبرال آزادی معمولآ با  مفهوم انسانیت مرتبط ساخته میشود. "  اینکه در خواست ما آزادی  وجود دارد، و اینکه ما در  بسا موارد توانمندیم  رضایت  یا عدم رضایت خود را به خواست خود ابراز داریم، چنان صراحت دارد که باید  از زمره نخستین و مقدمترین مفاهیمی پنداشته شوند که بصورت ذاتی در ما وجود دارد." (Descartes, The Philosophical Writings, vol. I)

 

درحالیکه جان ستوارت میل به آزادی مدنی/اجتماعی توجه دارد، آزادی با خواست و اراده بستگی دارد زیرا در صورت فقدان خواست، رضایت یا عدم آن معنای خود را از دست میدهد. آزادی اراده/ خواست یا خودمختاری (free will) "از احساس طبیعی که میتوانیم  بر اساس  دیکته روح  خود ما  بدون  اینکه وادار گردیم انتخاب نماییم، و عمل نماییم منشآ میگیرد. تنها به خاطر اینکه خواست/ اراده ما آزاد است میتوانیم بصورت با معنا از مفاهیم اخلاقی مانند مسوولیت، وظیفه، وجیبه، خود- ارادیت و تعهد صحبت نماییم( ص 272).  افاده خودمختاری در مقابل جبریت (determinism)  قراردارد. در صورتیکه هر  چیز بصورت علی معیین شده باشد خودمختاری چگونه میتواند وجود داشته باشد؟ . . .( Bunnin Nicholas and  Jiyuan Yu 2004: 271-272)

از این بحث بر میآید که آزادی یا خود ارادیت انسان به معنای این است که  انسان باید بتواند بدون مداخله خارجی  آنچه را میخواهد انجام دهد. ما با دو سوال بنیادی روبرو میشویم:

1.     سوال نخستی میپرسد: آیا انسان واقعآ  آنطوریکه فکر میشود از نظر ذاتی و طبیعی آزاد است؟ وقتی یک بیمار مبتلابه  بیماری پارکینسون و یا  فرد دارای یک معلولیت  دماغی نتواند اختیار دست و پای خویش را داشته باشد، خود مختاری انسان مورد سوال قرار میگیرد. برخوردهای مختلف از مواضع متفاوت در این رابطه وجود دارد. مارتین فیشر و همراهان  ازچهار نظر  در  رابطه با اراده /خواست آزاد نام میبرند: طرفداران آزدی اراده (Libertarianism)، نظریه سازگاری (Compatibilism)، نظریه ناسازگاری- شدید (Hard Incompatibilism) و نظریه تجدیدنظرطلبانه (Revisionism)(Fischer J. Martin, et al., 2007: 3 )

2.     سوال دوم میپرسد:   آزادی تیوریتیکی تاچه حد یک واقعیت عینی است؟

آزادی در هر حالت با  سه منبع رابطه دارد: با اساس بیولوژیک در انسان، با شرایط محیطی و با نیروی   فوق طبیعی. موضوع مورد نظر ما  آن نوع ازادی است که جان ستوارت میل  آن را  آزادی مدنی – اجتماعی انسان میداند. این بحث تاحدی با دیترمینیزم (determinism) رابطه دارد زیرا عوامل زیادی غیر از  تقدیر در کار اند که ساحه خود مختاری و آزادی ما را محدود میسازند، حتی آزادیهای مدنی و سیاسی ما را.

مساعی علمی دانشمندان نیورو ساینس تنها توانسته نشان دهد که مغز انسان  نقش مهمی را در تعیین خواست و آزادی ایفا میکند در حالیکه ایجاد  چنین ساختار مغلق  هنوز بحیث معما باقیمانده است. موضعگیری  کنونی در این مقاله این است که  باورمندی عام را که بر اساس آن - انسان ازاد آفریده شده  و باید از  آزادیهای ضروری برخوردارباشد -  اساس قرار میدهیم تا از دشواریها فلسفی و علمی و در نتیجه از  طولانی شدن بحث جلوگیری کرده باشیم.

بحث بر سر آزادیاز دیر زمان  در مجامع لیبرال و دموکرات جریان داشته است. در این مجامع  بیشتر از آزادیهای مثبت و منفی سخن گفته میشود ،  عوامل  تسهیل کننده بیشتر به  صحنه نمایش کشانده میشوند و  محدود کنندگان آزدی یا در عقب تیاتر نگهداشته میشوند و یا  به دلایل منافع ملی و امنیتی تبریه میگردند. نخست به آزادی مثبت و منفی توجه میکنیم.

آزادی مثبت و آزادی منفی

هرگاه آزادی عبارت از انجام خواست بدون مانع خارجی باشد، تنها مانعی که میتواند آزادی را محدود نماید فرد است. اما فرد تنها نیست زیرا در میان افراد و در رابطه با آنها زندگی دارد. آیا جامعه آزادی دارد؟وقتی از آزادی مثبت و منفی صحبت مینماییم درمیابیم که در این دید فرد و حکومت در محراق توجه قرار دارند و جامعه بحیث یک  منفعت عمومی  و عامه به منافع افراد و گروپها تجزیه میگردد، و گاه گاهی هنگامیکه حاکمیت ملی، منافع ملی و رفاه ملی مطرح میگردند،  دوباره  شکل میگیرد.

از نظر ایسایه برلین آزادی منفی عبارت از عدم مداخله است و آزادی مثبت عبارت از تحقق-خودی و خودمختاری[1].

برلین آزادی منفی را چنین تعریف میکند:

بمن گفته میشود به همان حدی آزادم که هیچ فردی یا گروپی از افراد با فعالیتم مداخله نه نماید. آزادی سیاسی در این معنا عبارت از ساحه ای است که یک فرد میتواند بدون اینکه دیگران مانع وی گردند عمل کند. هرگاه دیگران از انجام آنچه مرا مانع گردند که در غیر آن انجام میدادم به همان  پیمانه آزاد نیستم؛ و  در صورتیکه این ساحه بوسیله دیگر افراد فراتر از یک حداقل معیین محدود گردد، میتو ان چنان پنداشت که مجبور /وادار گردیده ام و یا از  آزادی محروم ساخته شده ام (Berlin, 1969: 122).

واضح است که حتی  رابنسون کروزو از چنین آزادی نمیتوانست برخوردار باشد. ساختار جمله و عبارات نشان میدهند که ایسایه برلین از نسبی بودن آزادی آگاه میباشد.  پاتریک  انتقاد موری روتبارد (Murray Rothbard) را  نقل مینماید که معتقد است برلین آزادی (liberty)  را با  فرصت (opportunity) معادل دانسته است.  از نظر برلین عمل متشبثان خصوصی که در یک بازار با هم رقابت میکنند و ممکن است دیگران را  از فروش محصولات به قیمت بلندتر "جلوگیری" نمایند ، یک اجبار (coercion) است اما برای بسیاری از لیبرالهای کلاسیک چنین نیست( پاتریک لینچ،  2014 ف ص 38).

مفهوم مثبت آزادی

مفهوم مثبت آزادی از خواست فرد برای  خود- آقایی/ خود مختاری ناشی میگردد." میخواهم زندگیم و تصامیم من به خودم مربوط باشند نه به نیروهای خارجی از هرنوعی که باشند. میخواهم وسیله خودم باشم نه از دیگران، اعمال مبتنی بر اراده." همان اثر ، ص 47).

کوینتین سکینر (Quentin Skinner)  از مک کالوم (MacCalum) نقل میکند که آزادی " همواره  یک رابطه سه گانه" میان اجنت ها، محدودیت ها، و اهداف است[2].

قابل یاد دهانی است که عوامل تسهیل کننده را نباید  در این رابطه فراموش نماییم زیرا آزادی بدون چنین تسهیلات وجود فیزیکی نمیابد.  حق تحصیل یا حق رایدهی بدون موجودیت عوامل تسهیل کننده که تحقق حق را موجب میگردد نمیتواند ملموس و مشهود گردد، و آنچه مشهود و ملموس  اند محدودیتها خواهند بود. اهداف نیز بدون چنین تسهیلات بحیث فرمولبندیهای تیوریتکی و برنامه های  طراحی شده باقی خواهند ماند. بدنیترتیب رابطه سه گانه را باید به رابطه چهارگانه گسترش دهیم: اجنت ها، محدودیت ها،  تسهیلات و اهداف.

جان بیر (John Baer) در مقاله ای از شکسپیر نقل کرده است:

خواست/  اراده بیپایان است، و تحقق آن منحصر . . .

آرزو حد ندارد، و عمل برده حد

--- ویلیام شکسپیر  ii. 75-77

در رابطه با رفتار فرمول آتی را از کتاب درسی  خود در مورد  مقدمه روانشناسی نقل میکند:

رفتار=  توارث بیولوژیک+ محیط + ؟ . به جای سوالیه میتوان اراده خداوند، یا اراده آزاد یا تصادف را جا داد[3].

تعریف آزادی  و حضور آن را در  زندگی واقعی بدون شناسایی محدودیت ها نمیتوان بخوبی درک کرد، زیرا  آزادی را تنها در دو حالت افراط  یا تفریط آن بهتر میتوان احساس کرد.

از بحث انجام شده دو نتیجه گیری مهم و کلیدی میتواند بدست آورد. اول اینکه میزان آزادی  با میزان و سطح مداخله مشروط گردیده است، و دوم تعریف آزادی بیشتر فرد- محور  و انتزاعی است و بدین ترتیب کار بیشتر  بر  عهده حکومت و  دستگاه عدلی و قضایی قرار میگیرد تا به حل منازعات ناشی از استفاده از حق آزادی بپردازد.

واقعیت زندگی این است که با آزادی  و حق نیز با تبعیض برخورد شده است. آزادی بیان از همه بیشتر مورد احترام قرار دارد. در حالیکه سایر آزادیها به درجات متفاوت  مورد تقدیر قرار دارند: آزادی تشکیل اجتماعات، آزادی داشتن  عقاید  مذهبی و سیاسی، ازادی سیاحت، به گونه مثال مانند پنج انگشت باهم برابر نیستند.

 آنچه محقق گردیده این است که موانع و محدودیت ها در برابر  ازادی و حقوق فراوانتر از آن اند که در گام نخست میتوان فکر کرد.  این عوامل را نگارنده به چهار دسته از عوامل تحدید کننده و  سهل کننده دسته بندی کرده ام. عنوان بعدی (حدود آزادی) به این مساله  اختصاص داده شده است.

پایان قسمت اول

 

 

حدود آزادی

هرگاه آزادی عبارت از توانایی تحقق بخشیدن به خواست بدون مانع خارجی باشد، حدود آن را مانع / موانع ترسیم میکند.

درک عام از ازادی چیست و با واقعیت های زندگی تاجه حد سازگاری دارد.  سپس به تقسیم بندی معروف ایسایه برلین میپردازیم و در پایان به  عناصر افراطیت در آزادی میپردازیم.

 


 

[1] Lynch G. Patrick, On Isaiah Berlin, or Why the Enemy of My Enemy is Not Always My Enemy. Revista de institucions, Ideas y Mercados No. 60/ May0 2014,pp.33-56/ ISSN 1852-5970. P.36.

[2] Quentin Skinner, ‘ A Third Concept of Liberty’ , Proceedings of the British Academy 117 (2002), pp. 237-68. P.237.

[3] John Baer, Free Will Requires Determinism, chapter 16. P.304. Retrievied from: http:// users,rider.edu/˜baer/ch16Baer.pdf.  on 04 Feb 2015 at 20:58.

 


بالا
 
بازگشت