دكتر نبي هيكل
شورای عالی صلح در صحنه تیاتر
همه– شاید اعضای شورا نیز- میدانند که شورای عالی صلح بر صحنه تیاتر نقش هایی را بازی میکند که سنیاریو نویس برای فیلم ( War on terror) نگاشته است. صلح یک اپیزود این فیلم را میسازد. شورای صلح بحیث یک سازمان بدون شک یا وسیله است و نتوانسته در طول حیات خود حیثیت و ا عتبار یک سازمان را کمایی نماید.
شورای صلح یک نکته را در طول حیات خود ثابت کرده است که بحیث شورای صلح از مساعی برای صلح حمایت نماید، درحالیکه از حرکات و مساعی دپلماتیک در مورد صلح آگاهی ندارد. این حقیقتی است که نشان میدهد شورای صلح در تامین صلح دارای چه نقش میباشد. اعضای شورای صلح از نفوذ لازم برخوردار نیستند تا بر جوانب درگیر اعمال نفوذ نمایند در حالیکه توانایی هر طرف دیگر برای اعمال نفوذ به مراتب بیشتر است.
سیاست نه تنها به توانایی اعمال قدرت نیاز دارد بلکه به منبع مشروعیت ، ابزار و نمایش تیاتری نیز ضرورت دارد. شورا نه تنها نقش ابزاری دارد که میتواند سیمای غیر حکومتی خواست صلح را بازتاب دهد و بحیث تونل ارتباط -مدنی نقش ایفا نماید بلکه نمایش تیاتری را نیز انجام میدهد: پروسه را زنده و فعال نگهمیدارد و امید واریها را تقویت مینماید. اظهارات متناقض و غیر واقعی اعضای شورای صلح در مورد مذاکرات با طالبان پس از انتخابات ریاست جمهوری 1393 نشان میدهند که شورای صلح تا چه حد از مساعی جاری بیخبر است.
شورا یک سازمان حکومتی و موضعگیری حکومتی دارد، و فعالیت آن در جامعه داخلی برای تامین صلح و امنیت داخلی مشهود نیست. منصفانه نخواهد بود اگر نقش مردم را در تامین صلح نادیده انگاریم، زیرا بی ثباتی ریشه های داخلی نیز دارد.
· بیعدالتی و فقدان حاکمیت قانون در جامعه داخلی یکی از مهمترین عوامل بی ثباتی اند، زیرا بیعدالتی موجب میگردد آنانی که با بی عدالتی روبرو اند برای عدالت به وسایلی متوسل گردند تا عدالت را تامین و یا به انتقام گیری بپردازند. فقدان حاکمیت قانون به بیعدالتی و ظلم فرصت تداوم میبخشد.
· فقر: فقر معنوی و مادی دست بدست میدهند و زمینه های سربازگیری را برای آنانی فراهم میسازند که به اهداف مختلف برای ادامه بی ثباتی علاقمند اند. بسیاری افراد نه تنها منافع خود را در بی ثباتی می بینند بلکه آن را با دلایل و شواهد دینی و اسلامی حمایت میکنند.
· عوامل خارجی: عوامل خارجی به گونه های مختلف و متعدد به بی ثباتی کمک میکنند زیرا بی ثباتی زمینه های گسترده فعالیت را میسر میسازد درحالیکه حاکمیت قانون این فعالیت ها را محدود میسازد.
در حالیکه بقای شورای صلح به تداوم مساعی برای صلح بستگی دارد، و تامین صلح بدون شک از طریق شورا صورت نخواهد گرفت، و با در نظر داشت این حقیقت که شورا تنها یک نقش سمبولیک سیاسی را ایفا میکند، خدمات مردمی شورا دارای اهمیت است تا نقاب موجود را از رخ سربازان اسلام سیاسی بردارد.
حقیقت این است که هرچه سیاسی میشود ابزاری میگردد زیرا در خدمت قدرت قرار داده میشود. ساده ترین مثالها را در قلم و شمشیر میتوان دید. هردو میتوانند غیر سیاسی باشند و از اجبار و اکراه فاصله گیرند. وقتی قلم در دست یک غدار قرار میگیرد حکم اعدام افراد دیگر اندیش و مخالف صادر میگردد و شمشیر گردنها را قطع میکند. یک نویسنده ممکن است متعصب باشد اما باقلم نمیتواند اعمال قدرت سیاسی کند مگر اینکه در یک مقام سیاسی قرار گیرد.
همه سازمانهای سیاسی از چنین قدرت برخوردار نیستند زیرا ابزار سیاسی اند و زمانیکه حق اعمال قدرت و یا تهدید به استفاده از قدرت را به خود اختصاص میدهد به سازمان دارای قدرت سیاسی مبدل میگردد.
شورای صلح بحیث یک سازمان مدنی- حکومتی با تحریک طالبان بحیث یک سازمان سیاسی که صلاحیت اعمال قدرت / تهدید به استعمال آن را به خود اختصاص داده است بصورت غیر مستقیم رو برو میباشد.
اینکه شورای صلح در مذاکرات صلح نقش سمبولیک دارد یک حقیقت است زیرا طرف مقابل شورا و حتی حکومت را فاقد صلاحیت میداند. طالبان با آنهایی مذاکره میکنند که توانایی اعمال فشار بر آنها را دارا اند و یا فکر میکنند که قادر به توزیع ارزشها و صلاحیتها اند. دپلماسی بدون قدرت نظامی در شرایط جنگ با دشمن لجوج نتیجه نمیدهد.
برای افغانستان که در شرایط دشوار وابستگی اقتصادی و در نتیجه وابستگی سیاسی قرار دارد تقلیل ساختار تشکیلاتی این شورا تا سطح یک کمیسیون ملی عاقلانه به نظر میرسد.
پایان