محمد عالم افتخار

 

 

ادامهِ انعکاسات

 

خوشبختانه رسالهِ «آیا احکام قرآن؛ تابع زمان و مکان هست؛ نیست؟» و مطالب مرتبط به آن؛ توجهات معینی را جلب کرده و تعدادی از هموطنان در مورد؛ واکنش هایی بروز داده اند.

درین زمره؛ عزیز آگاه و دانشمندی مشوره و پیشنهاد داده اند به خاطر پیوند زنی این رساله به اندیشه های روشنبینانه «دوران طلایی تمدن اسلام» که کلام معتزله از برجسته ترین آنهاست؛ هم کار شود  و با تفصیل و روشنی ضروری خوانندگان و جویندگان در روشنایی حقایق افکار در آن دوران مهم قرار داده شوند.

این مشوره و پیشنهاد نه تنها برای من الهامبخش و پر انگیزه میباشد؛ بلکه موجد احساس ارزشمندی کار و تلاشم و نیز موجب اعتلای اعتماد به نفس و توانایی روحی ام میگردد.

ولی پرداختن به این مهم؛ جز در حدود فشرده و تیتر وار عجالتاً برایم مقدور نخواهد بود و به همین لحاظ از سایر قلم به دستان و اساتید که در موضوع تحصیلات اکادمیک هم دارند؛ تمنا میکنم که انجام تحقیقی و تفصیلی این امر را از جهاتی که خود میسر و مقدور می یابند؛ به عهده گیرند و یا در مورد با این کمترین؛ طی پروژه مشترک تساند بفرمایند.

انجام این ماموریت تاریخی ـ فرهنگی در عین حال موجبات نقد و شناخت و افشا سازی و خنثی گری سیستم های اندیشه ای جزمی و تحجری را فراهم میگرداند که به نوبه خود مسئول انحطاط های سیاه و فاجعه انگیز در متباقی دوره های تاریخ اسلام و در روزگار کنونی استند.

با عرض پوزش از عزیزانی که منجمله پرسش هایی در مورد مطلب هفته گذشته فرید عادل دارند؛ برای اکنون اجازه میخواهم تا نامه جالب و در نوع خود کمنظیری را که دریافت نموده ام؛ خدمت عموم تقدیم بدارم. آرزومندم این نامه که تقریباً بی کم و کاست انتشار می یابد؛ جریان تبادله همچو نامه ها و پیام های پرمغز و خردمندانه را میان اهل قلم و اندیشه و رسانه و خواننده و داننده در کشور مان آغاز و به یک عادت فرخنده و سنت پسندیده مبدل نماید.

ــــــــــــــــــــ

نامه دریافتی:

 

 

قرآن؛ مطابق ذهن عرب عصر نزول!

 

برادر فضیلت مأب هم سنگ و کوه مان جناب محمد عالم افتخار؛ السلام علیکم و رحمةالله و برکاته.

لطف کرده عرض تبریکات این حقیر فقیر را به خاطر رسیدن جناب تان به سن و سال پیغمبری یا 63 ساله گی قبول نمائید.

مرحوم وکیل حاجی اسحق که خیلی دوست تان داشت؛ یک زمانی گفته بود:

ده مجلس قاضی شریف که .. (عالم افتخار) باشه؛ مره یک سهم میگیره،نمیدانم اي بچه چه داره که مه ره زیر تأثیر خود می آره.

چند ماه پیش؛ یک روزنامه به دستم آمد . در آن یک مطلب خواندم. این مطلب مطالعه از کتاب «معنای قرآن» شما را تازه نمود. همانوقت؛ فهمیدم که حاجی اسحق چه میدیده و چه میگفته!

اول یک چند کلمه از آخر این مطلب برایتان نقل میکنم:

((جابری عقل عربی را نتیجه فرهنگی می‌داند كه بر 3 نظام معرفتی استوار است: نظام زبانی عربی یا بیان؛ نظام غنوسی ایرانی هرمسی یا عرفان و نظام عقلانی یونانی یا برهان. اندیشه عربی به‌ویژه عقلانیت سیاسی و اجتماعی آن از گذشته‌های دور از مشكلات و كاستی‌های متعددی رنج برده و اكنون نیز از این امر رنج می‌برد. این كاستی‌ها از ضعف و نقصان در بینش و كوتاهی در نگرش و راهبرد و وجود غبار در نگاه به جلو تا عجز كامل در راه رسیدن به توافق پایدار با دیگران بر اساس رضایت متقابل را شامل می‌شود كه این وضعیت از زمان‌های قدیم تاكنون بر عقل عربی سایه افكنده است.))

برادر تابان من!

نمیدانم گستاخی نشود اگر برای شما بگویم این جناب دکتور جابری که تازه مرحوم شده کیست؟ بهتر میشود که از خود اخبار اعتماد نقل کنم:

((منوچهر دین‌پرست: در سال‌های اخیر آثار قابل توجهی از متفكران جهان عرب در حوزه قرآن‌پژوهی به زبان فارسی ترجمه شده كه می‌توان به آثار نصرحامد ابوزید و محمد عابد الجابری اشاره كرد. به تازگی كتاب «رهیافتی به قرآن كریم؛ در تعریف قرآن» كه ترجمه‌یی از كتاب مدخل إلی القرآن الكریم تالیف محمد عابد الجابری است توسط محسن آرمین ترجمه و منتشر شده است.

مولف در كتاب رهیافتی به قرآن كریم تلاش كرده تا نظریه جدیدی درباره قصه‌های قرآن ارائه كند. جابری همانند مفسران معاصر به رویكرد هدایت‌‌محور در قصص قرآن باور دارد و معتقد است هدف از قصص قرآن هدایت و پند و اندرز و عبرت، تقویت اعتقاد و باور به اراده و مشیت برتر الهی و نهایتا تقویت ایمان و بینش و بصیرت ایمانی مخاطبان است.

جابری در این مسیر به ایده قصص قرآن به‌ مثابه برهان می‌رسد... جابری در این كتاب به تبیین موضوع‌‌ها و اصولی می‌پردازد كه از نظر او بدون فهم آنها نمی‌توان درك درستی از قرآن داشت. او همین اصول را مبنای تاملات خود در كتاب بعدی، یعنی فهم القرآن الكریم، قرار داده است.))

 

برادر با افتخارم!

مطلب روزنامه اعتماد گفت و گوی همین آقا دین پرست با جناب مترجم دکتور محسن آرمین میباشد. ایشان در جواب به یک سوال فرموده استند:

((عابدالجابری در زمره روشنفكرانی است كه نگاه انتقادی به سنت دارد. اما بر خلاف روشنفكران سكولار سنت را نفی نمی‌كند. او از یك مفهومی استفاده می‌كند به نام گسست.

اصطلاح «گسست» از ابداعات گاستون باشلار، فیلسوف علم معاصر است. به عقیده او برخلاف پیوسته باوران، پیشرفت علمی امری كمی همچون انباشت معلومات نیست. هر كشف علمی تغییری كیفی در هندسه معرفتی ما ایجاد می‌كند. به نظر او پارادایم‌ها و نظریات علمی اگرچه ممكن است از نظر تاریخی و هستی‌شناختی با یكدیگر رابطه علی و معلولی داشته باشند از حیث معرفت‌شناختی و ذهنی با یكدیگر پیوندی ندارند. هر پارادایم نقد و نفی پارادایم قبلی است.

در عرصه فلسفه علم، گسست را باشلار طرح كرده و عابدالجابری هم از این اصطلاح البته با مفهومی متفاوت برای بیان نحوه تعامل بایسته با سنت استفاده می‌كند. خصوصیت جابری است كه مفاهیم و اصطلاحات را از حوزه‌های مختلف علمی وام می‌گیرد و آنها را بومی می‌كند و از آن استفاده می‌كند.

او معتقد است با حفظ هویت سنتی نمی‌توان با دنیای امروز و الزامات آن مواجهه‌یی مثبت داشت.

برای اینكه بتوانیم از سنت برای امروزمان بهره بگیریم ناگزیر باید دست به یك گسست و انقطاعی از سنت بزنیم تا بتوانیم آن را به صورت كاملا علمی و بی‌طرفانه مورد نقد و بررسی قرار دهیم.

این امر به معنای انقطاع كلی از سنت نیست، بلكه جدا شدن از سنت برای شناخت دقیق و بی‌طرفانه آن است، گسستی كه ما را از هویتی سنتی به هویت‌هایی دارای سنت یعنی هویت‌هایی كه سنت یكی از اركان آنهاست منتقل می‌كند.))

دکتور آرمین در جای دیگر از توضیحات شان آورده که:

 ((قرآن همان طور كه وقتی از كواكب، ستارگان، شمس و قمر سخن گفته... نخواسته درس نجوم و ستاره‌شناسی دهد در مورد روایت قصه‌ها هم نخواسته برای ما قصه یا تاریخ بگوید. البته از این نگاه ویژگی هدایت بخشی قرآن لزوما منافاتی با ویژگی واقع‌نمایی قصص ندارد اما جلوتر كه می‌آییم متفكران دیگری كه متعلق به مكتب ادبی قرآن به رهبری امین الخولی و پرورش‌یافته مدرسه الامناء هستند، مانند محمد خلف‌الله نظرات جدیدی در مورد قصص مطرح می‌كنند. خلف‌الله در مورد قصص در كتاب معروفش قصص القرآن كه خیلی هم سر و صدا كرد و مشكلاتی هم برایش ایجاد كرد ایده‌اش این بود كه قرآن در بیان حكایت قصه كاملا به همان‌گونه عمل كرده كه یك نویسنده رمان عمل می‌كند.

رمان عینا بیانگر واقعیت نیست. نویسنده رمان یك ایده‌یی را از واقعیت می‌گیرد و این ایده را پرورش می‌دهد و یك رمان می‌نویسد و البته پشت این رمان یك ایده و فكری نهفته است. یك فلسفه نهفته است. اما حوادث و شخصیت‌های رمان لزوما همگی واقعی نیستند.

از این جهت او ویژگی هدایت‌بخشی قصص قرآن را از مساله واقع‌نمایی آن جدا می‌كند و منكر واقع‌نمایی قصص قرآن می‌شود. این بحث عبرت و هدایت بخشی از عبدوه شروع می‌شود. جابری در این میان یك نظر میانی را ارائه می‌كند. نه آن نگاه سنتی را دارد و نه نگاه رادیكال امثال خلف‌الله و ابوزید را.

او در نقد عقل عربی می‌گوید عقل عربی سه مولفه دارد، بیان، برهان و عرفان. در مورد قصه، معتقد است كه قصه در قرآن ضمن اینكه تمثیلی است اما برای عقل عربی مفهوم عبرت‌آموزی و برهان دارد. یعنی قرآن با قصص علاوه بر موعظه و پند برای اثبات سخن خود استدلال هم می‌كند.

نقطه متمایز دیدگاه جابری درباره قصه در قرآن این است كه قرآن در روایت داستان انبیا و اقوام پیشین بر آنچه كه مالوف و معهود ذهن عرب عصر نزول و مخاطب قرآن بوده تكیه كرده است. داستان‌های قرآن برای عرب مخاطب وحی بیگانه نبود.

آنان این داستان‌ها را از اهل كتاب و نیز سینه به سینه از پدران خود شنیده بودند و قرآن در بیان قصه به همین شنیده‌ها اعتماد كرده است.

زیرا قصد بیان واقعیات تاریخی را نداشته بلكه قصد هدایت و عبرت و اثبات حقایقی دیگر را داشته است. در عین حال او معتقد است كه قصه در قرآن لزوما با واقعیت بیگانه هم نیست.

ابهام من به هنگام ترجمه كتاب این بود كه ایشان شخصیت و حوادث داستان‌ها را واقعی می‌داند یا خیر، لذا در یكی از مكاتبات نظرشان را پرسیدم و ایشان به طور صریح پاسخ داد كه من حوادث و شخصیت‌های داستان را واقعی می‌دانم اما لزوما همه جزییات را كه قرآن مطابق ذهنیت عرب نقل كرده واقعی نمی‌دانم.))

جناب آرمین جای دیگر تأکید نموده که:

((تا آنجا كه من اطلاع دارم پژوهشگران ما كار جدی و نوینی در موضوع قصه در قرآن انجام نداده‌اند. از این جهت فكر می‌كنم كه نظر جابری بسیار نظر مغتنمی است و حداقل می‌توان گفت كه نوترین و جدیدترین نظر در مورد قصص قرآنی است و در فهم آیات قرآن به نظر من راهگشاست.))

افتخار بلخ باستان و وطن کلان ما!

میدانید که دستم در نویسندگی کوتاه است و عریضه نویس، زیاده نیستم. از این خاطر من که تا حد توان کتاب نورانی شما «معنای قرآن» را مرور کرده ام و بسیاری مقاله ها و اثر هایتان را در سایت پیام آفتاب تعقیب میکردم، اکنون این جمله را از جناب آرمین قرض گرفته و توسط آن میگویم:

تا آنجا که من اطلاع دارم پژوهشگران ما افغانستانی ها هم كار جدی و نوینی در موضوع قرآن انجام نداده‌اند. از این جهت فكر می‌كنم كه نظر عالم افتخار در کتاب معنای قرآن و این اواخر در بحث «آیا قرآن تابع زمان و مکان هست،نیست؟» بسیار نظر مغتنمی است و حداقل می‌توان گفت كه نوترین و جدیدترین نظر در مورد موضوع ها و معانی قرآنی است و در فهم آیات قرآن به نظر من راهگشاست.

از همین جا به کسان مثل خودم عرض دارم که اگر عادت به خواندن آثار افتخار عزیز در سایت هایی مانند پیام آفتاب داشتند و حالا این سایتها بنابر فشار ها و سیاست ها آنها را نشر نمیکنند؛ بدانند که چشمه نور افتخار مثل سابق جوشان میباشد و بروند به بخش های دیگر انترنیت و فیض ببرند. مخصوصا روی سخنم به جوانان و حق جویان و دانشخواهان کوهستانهای بلخاب ، سانچارک ، بلخ ، بامیان ، شمال ، شمالی است که هرچه زود تر خود را از خجالت غفلت و بیخبری در فردا نجات بدهند.

 

برادر افتخار عزیز!

به نظر من حقیر فقیر سراپا تقصیر ، چیز هایی که در بالا نقل کردم برای آن نیست که کشف های شما را در کتاب «معنای قرآن» تصدیق میکند بلکه به معنای آن است به جاهایی و به نکته هایی که شما در شرایط خودتان و افغانستان به یکجایی رسیده بودید ؛ دیگر متفکران و دانشمندان دلاور و زحمتکش عالم اسلام هم یکی پشت دیگری رسیده می روند.

به شما و خانواده محترم و دوستان و عزیزان تان و پشتیبان های مادی و معنوی شما یکبار دیگر تبریک سالگره ولادت فرخنده تان را میدهم. خداوند بهترین های عالم  و بالاترین های مقام و منزلت را نصیب تان کند. عمرتان دراز و چراغ عقل و نبوغ تان تابان تر باشد!

 

        با احترام . احمد حسین بلخابی از مشهد مقدس جمهوری اسلامی ایران

                            شب سه شنبه 7 بهمن 1393 هجری شمسی

 

 

 


بالا
 
بازگشت