محمد بشیر بغلانی
دربارۀ حکومت وحدت ملی درافغانستان
ایجاد این حکومت، کشورراکثیرالملیت ووجود تضاد ملی کهنسال رابیان می کند که اقوام و ملیت های باشندۀ آن درحیات سیاسی، اقتصا دی وفرهنگی حق برابرنداشتند و درزیرفشارخاموش بودند.اربابان قدرت وهواخواهان شان ازنا برابری ها انکار می کردند.دوام بحران خونین مردمان باشنده را بیدار وفعال ساخت؛ صف آرایی ها را باعث شد بار اول مردم باقبول ریسک در انتخا بات اخیر ریاست جمهوری اشتراک کردند وازتقلب آشکاردرآن ناراض شدند وغوغا برپا شد.مداخلۀ مستقیم خارجی ها سبب سازش هردو کاندید رقیب گردید وبا ترفند تقسیم قدرت باردیگر آوازمردم خاموش ساخته شد و نابرابری ملی و قومی کماکان در سایه ماند. دراینجا ابتدا به قانون نافذه مراجعه می نمایم که نظام تازه با آن همآهنگ است یاخیرو بعد از آن به روزگار پیشین این سرزمین تا حال فشرده نگاه میکنیم ونیزازتأثیرتداوم سلطنت های قبیلوی دوران استعماروجنگ سرد،درسرنوشت مردمان باشنده اشاره می نماییم وراه رسیدن به دموکراسی وبیرون رفت ازوضع راجستجومیکنیم.
مادۀ61 قانون اساسی چنین صراحت دارد:«رئیس جمهوربا کسب اکثریت بیش از پنجاه فی صد آرای رأی دهندگان ازطریق رأی گیری آزاد،عمومی سری ومستقیم انتخاب می گردد.»درا نتخابات تقلب صورت گرفت، میزان رأی اکثریت رئیس جمهور مطابق حکم قانون اساسی ثابت نیست؛ بنا براین حضور اشرف غنی احمد زی، بحیث رئیس جمهور،مشروعیت قانونی وحقوقی ندارد.وحکم مادۀ 71 قانون اساسی چنین است:«حکومت متشکل از وزرا تحت ریاست رئیس جمهوراجرای وظیفه می نمایند...» درقانون اساسی، حکومت وحدت ملی ورئیس اجرائیه ،پیشبینی نشده است. بنأ ایجاد این حکومت براساس پیمان دوکاندید، خلاف قانون است.
اگربه دموکراسی وعدالت اجتماعی با ور وجود می داشت که نظام مورد نظربوجود آید؛ باید از قبل درقانون اساسی ای که براساس همه پرسی مردم وبر پایۀ ارزشهای اعلا میه جهانی حقوق بشرتدوین ونافذ میشد، قابل پذیرش بود؛ درغیرآن کاریست نا روا.باید بپذیریم که قانون اساسی، به سرنوشت تمام افراد جامعه تعلق دارد، درحقیقت «پیمانی»است که مردم میان خود می بندند و به آن پایبند می مانند.از آغازسلطنت های مطلقۀ قبیلوی مستبد تاحال، چنین قانونی اساسی که« پیمان» تمام مردم کشور باشد به وجود نیامده است و لویه جرگه های سنتی قبیلوی پیشین همه انتصابی بوده اردۀ آزاد نداشتند و بنام« مظهرارادۀ مردم » ارادۀ پاد شاه، رئیس جمهور ومحافل حاکمۀ مستبد زمانه را قانون تصویب می نمودند.بنا براین لویه جرگه سنتی قبیله هیچ گاه نهاد، دمو_ کراتیک نبوده وبدیل همه پرسی شده نمیتواند.باید هردوکاندید، ضرورت ایجاد حکومت وحدت ملی را برای رفع تبعیض انحصار قدرت، (حل عادلانۀ مسلۀ ملی) و اجرای د موکراسی وملت سازی بیان میداشتند که مردمانی که از استبداد وبد رفتاریهای شاهان وحکام پیشین نژاد گرا رنج کشیده بودند؛ بحمایت برمیخاستند.تا وجود فرهنگ سازش وآمیزش همنوعی را دروطن مشترک سبب می شد.
باتأسف باهمه گذشته های خونین بس المناک، باشتاب وطوطی وا راعلام حکومت وحدت ملی باپا درمیانی وارادۀ خارجی ها صورت گرفت.وجود آزادی اراده و رأی مردم که پایۀ اصلی دموکراسی وحاکمیت ملی مستقل میباشد، درسایۀ سنگین باقی ماند. در اینجا بارد یگر منظرۀ پیشین این سرزمین و روی داد های آن با اوضاع آشفته وکثیرالجوانب روشنترترسیم وبیان م یشود تا
مردم توجه مزید نموده درتعین سرنوشت خود باجهت گیری دموکراسی و برابری حقوق انسان، متحدانه نقش پویا اختیارنمایند و ازدولت تحمیلی که مشروعیت ندارد تمکین نکنند.
آغازسلطنت قبیله:احمد خان ازقبیلۀ سدوزایی(افغانَ یاپشتون)در اردوی پادشاه صفوی ایران افسر با لارتبه بود، بعد از به قتل رسیدن پادشاه،احمدخان با شتاب وامکانات مالی وقطعۀ نظامی زیرفرمانش قندهار میآید و دریک جرگۀ قبایلی درسال 1747 پادشاه اعلان میشود وبه هرات، فاریاب،مزار، کندزلشکرکشی وتا بدخشان را تابع میسازد.چندین بار به(هند) لشکرکشی نموده و غنایم زیاد بدست می آورد، مرکزاین سلطان قندهاربود،اورا پادشاه خراسان میشناختند، بعد ازمرگش پاد شاهی او به بازمانده گان و قبایل هم نژادش میراثی انتقال نموده دونیم قرن با استبداد خشن دوام یافته است و بخاطرسرکوب اقوام دیگر از خلق زحمتکش پشتون استفادۀ ابزاری شده است، باید ازگناه شاهان پشتون یا افغان، چشم پوشی نشود.اشتباه نشود خلق زحمتکش پشتون در گناه آنها شریک نمی باشد.باتأسف روشنفکران پشتون تاحال دراین راستا،داوری منصفانه نکرده اند که موجب آرامش وجلب رضایت مردمان جفاکشیده می شد.(1 )
استعمارگران کهن بخاطر توسعۀ مستعمرات خود برقابت پرداختند،روسهای تزار،اراضی قفقازوماورانهر،انگلیسهاهندوستان و کشورما را اشغال نموده سایۀ شوم افگندند.مردمان باشندۀ این سرزمین ها درمجموع در مقابل استعمارگران بویژه پیروان آیین اسلام که با هویت خراسانی و زبان فارسی رایج شهر و بازار باهم پیوند داشتند، بقیام های خود جوش آزادی خواها نه پرداختند.
استعمارگران بخاطرحفظ مستعمرات خود باهم سازش نموده در شمال بسترآمو دریا و درجنوب خط د یورند را میان مستعمرات شان منطقۀ «حایل» تعین مرز نموده سرزمین و اقوام باشنده آن را پارچه ساخته به هویت یک قوم افغانستان نام گذاشتند.انگلیس سیاست خارجی آنرا کنترول میکرد.کشورهای همجوار افغانستان که باهویت قومی ساخته و شناخته شده اند، پیامد همین فرایند است که درتأریخ سابقه ندارد.(2 _3 )
افزون برآن شاهان وفرمان روایان تبارگرا برای ایجاد«هویت واحد پشتونی یا افغانی» با مستحیل ساختن ملیتها واقوام دیگر وترویج سرتا سری زبان وفرهنگ قبایل، مساعی زیاد نموده اند؛ اما دربرابرزبان فارسی دری مؤفق نشده است. ونیز با تفاهم با استعمار، نقل مکان و اِسکان سازی قبایل پشتون ازجنوب بشمال وشمالغرب و بخش های مرکزی کشورصورت گرفته است و توزیع زمین وعلفچرمردمان بومی به ناقلین خصوصأ درشهرهای نزدیک جوارسرحد بخاطری بوده است که از یکسوآن ها را از مراکز تجمع شان پراکنده نمایند که درد سر سازی نکنند وازسؤد یگر روابط مردمان ای که با خط کشی ها ی مرزی استعماری بنام منطقۀ «حایل» ازهم جدا و پارچه 4 ) ساخته شده بودند، نظارت و پاس داری نمایند و ازجهتی دیگر این ناقلین درمحلات شمال وشمال غرب پایۀ دولت مرکزی را تشکیل میدادند وبیشترارباب بودند.چنین رفتارمیان اقوام باشنده بدبینی وخصومت آفریده است.
بعدازاستعمارگران کهن وپایان جنگ دوم جهانی، رقابت میان شوروی وامریکا شکل گرفت؛ هردوطرف درجهان پیروومتحد داشتند ومیخواستند باحضورفکری سیاسی وابزارهای لازم درساحۀ نفوذ یکد یگرمداخله کنند وحریف را ازموضعش عقب برانند. مثلاً شوروی می خواست به آسیای جنوبی وآبهای گرم پیشروی کند.اما پاکستان راقلمرونفوذ و دژنظامی رقبایش مانع پیش روی میدانست.آمریکا می خواست به جمهوریهای آسیای میانه وقفقاز،قلمروی شوروی که منابع سرشارطبعی دارند با استفاده از ابزار مذهب پیشروی نماید. دراهداف رقابتی هردو طرف افغانستان گذرگاه و تختۀ خیزمساعد تشخیص شده بود.ادعای الحاق طلبی ما ورای «دیورند»زمام داران افغانستان علیۀ پاکستان وهم زمان سفربری نظامی تامرزدیورند متأثرازاهداف جنگ سرد بوده است.
درپی این هنگامۀ کوتاه نظرانۀ زمام داران کشور؛رهبران شوروی وقت (نیکتیا خورشچف منشی عمومی حزب کمونیست و بلگانین صدراعظم ) بنا بدعوت دولت افغانستان وارد کابل شدند ودرمراسم رسمی بلگانین چنین بیان کرد « مادرمسلۀ پشتونستان باخط مشی افغانستان همسوی داریم اتحاد شوروی خواهان حل عادلانۀ مسایل پشتونستان است واین امربدون درنظر گرفتن منافع خلق پشتون ناممکن است.» /(5 )
سفربری نظامی وبیان رهبران شوروی وقت،پاکستان تازه پا را«خط مقدم جنگ» نشان داد ورقبای شوروی باامکانات مالی وتسلیحاتی زیاد پاکستان راحمایت ومجهزکردند که توان مقابله داشته باشد ومانع پیشروی گردد. شوروی پشت پرده کود تایی 26 سرطان داود خان عصبی، تبارگراو تندرو را که از صدارت کنار زده شده بود؛ باهدف سقوط سلطنت محافظه کار و دوباره گرم ساختن ادعای الحاق طلبی اراضی ماورا ی«د یورند» سازمان داد. اما داود خان بعد از بقدرت رسیدن تمایلش بسیارسریع از شو روی بسوی غرب تغیرکرد.سقوط رژیم داود خان باکودتای هفت ثورحزب دموکراتیک جناح خلق برهبری حفیظ الله امین واکنش شوروی بود.امین بعد ازبقدرت رسیدن باکشتار زیاد مخالفین سیاسی، روشنفکران،مرد مان متدین و زندانی ساختن هزاران انسان بیگناه بدون محاکمه، اندیشۀ فاشیستی خود را نمایش داد وتهاجم نظامی شوروی در6 جدی سقوط امین،اشغال کشورد نبالۀ کنش و واکنش رقبای جنگ سرد است که اراضی افغانستان میدان جنگ قرار گرفت و گروهای جهادی جنگجوی رقیب در خارج تعلیم نظامی آموخته، تجهیز شده بشمول طالبان همه استخدام به کارزار می شدند؛ خون ریزی ویرانی وطن و آواره گی مردم را زیاد سبب شد وکشوررا بجزایرمستقل قدرت تقسیم نمودند
اخیرأ اشتراک کننده گان محدود کنفراس انتصابی نامشروع«بن»باکرزی خان که دردوران انقطاب جهانی پیوندهم مشربی داشتند؛درغیابش باتقلب اورابحیث زعیم اول کشورپذیرفتند وهمه بزورنظامی آمریکا برسر قدرت آمدند.مدت سیزده سال برمردم کشورحکم رانده اند،نتیجۀ آن جنگ وخون ریزی،تلفات انسانی زیاد،ترویج فساد گسترده،افزایش زرع وتولید مواد مخدروترافیک
آن بخارج کشورمیباشد.رهبران حکومت وحدت ملی، همکاران نزدیک وفعالین شان همه مخلوق کنفرانس نامشروع«بن» وبقایای رژیم کرزی وآلوده درفساد هستند؛ نباید از آنها بهبودی را انتظارداشت. (6 )
اشرف غنی بعد از رسیدن بریاست جمهوری باشتاب هویت قبیلوی(احمدزی)را ازپسوند نامش حذ ف کرده است؛ اماسرشت تبار گرایی که از شاهان اسلافش میراث مانده با چنین سرعت از اندیشه و روانش تهی نخواهد شد او زیاد تلاش کرد با نمایش مشرب آمریکایی بمثابۀ تکیه گاه خود و ازتأثیرات آن با تطمیع درجذب یکعده روشنفکران، شکست خوردۀ آواره و سرگردان واشخاص بانفوذ قومی درانتخابات استفاده نمود. سرانجام، تقلب مشهود درانتخابات وسازش هردو رقیب و قبول حکومت وحدت ملی دررأس قدرت قرارگرفت؛ دراین معامله آن عده فعالین هرد و کاندید که برای دریافت مقام نقش داشتند، گنجایش نماند کنار ماندند ناراض شدند.
اشرف غنی گاهی درشت سخن وشوریده حال میشود، که قابل نگرانی است و بزورامریکا بقدرت رسیده در راستای تعقب و تقرب اهداف باقیماندۀ قطب غالب جنگ سرد،درکشورومنطقه، نقشش توانا پنداشته شده است.اما مهندسی وارتکاب تقلب گسترده درانتخا بات بصورت مشهود به کمیسون های انتخا باتی نسبت داده شده و ازآن طریق بدون تثبیت رأی اکثریت برندۀ انتخابات اعلان گردید؛ اما رژیم مردم پسند، توانا در راستای صلح، ثبات ودموکراسی بنظرنمیرسد.
همچنان عبدالله چهره وفرهنگ جهادی دارد؛ تاحال ازآشنایی وبا ورش به دموکراسی خبرواثری نیست درکنفراس «بن» باقانونی همسفربود، باخلیل زاد،غنی احمد زی و احدی، رهبر گروه افغان ملت که نماینده های فوق العادۀ«بوش»بودند؛ درانتخابات تقلبی بنفع کرزی سازش نموده بارهبرخود بی وفایی کرده اکنون گروه باز، محل گراوسازش کارشهرت یافته است.
دراینجا توضیح میشود که برتری خواهی(قبیله،نژاد، تبار) تفکرعقب ماندۀ ابتدایی تاریخی میباشد وبا پیشرفت تمدن بشری بسیارکمرنگ وروبزوال بوده وآیندۀ بهتر ندارد. بخاطری که نژاد گرایی سازندۀ تمدن نیست؛ تمدن ورشد فرهنگ انسانی سازندۀ ملت و ایجاد گرمحیط انسانی وعدالت اجتماعی میباشد. دردونیم قرن دوام سلطنت های مطلقه وحکام قومگرای مستبد، در کشور تمدن، پیشرفت وملت سازی صورت نگرفت؛ تبارگرای وبدرفتاریهاِی زمامداران میان ملیت ها واقوام باشنده بدبینی وناسازگاری آفریده که دروطن ما نمایان است.
امضای پیمان امنیتی که حضورنظامی آمریکا را جایزمی داند؛ بکشورهای همجوار ومنطقه که در افغانستان منافع دارند، نگران کننده است. از ابتدا، کنفرانس شانگهای بمثابۀ واکنش بوجود آمده بود.اما درگیری امریکا را با مذهب گسترده، درازمدت و فرسایشی ارزیابی نموده خاموشی و بیطرفی اختیارکرده اند.چنانچه بحران ودهشت افگنی و خیزش های خونبارنه تنها در وطن ما دربسا کشورهای دیگر،بویژه درعراق و سوریه روبه افزایش وطولانی بنظرمیرسد.
دردوران جنگ سرد ولشکرکشی شوروی درافغانستان و« اعلام جهاد از پاکستان برضد شوروی صورت گرفت وبنیاد گرایی مذهبی جنگجو،تروریست پرورش وحمایت شد و رشد کرد،درنتیجۀ دوام جنگ فرسایشی شوروی فرو پاشید.کنون همان مجاهدین نه تنها درافغانستان حتا دربسا کشورهای اسلا می ترور وستیزه جویی های خونین وحشتناک علیۀ منافع حامیان خود انجام میدهند که بزودی کنترول ومهار آن د شواراست.
اگر براستی داشتن ارمان وطن واحد درصلح وامنیت کامل وجود دارد، باید دموکراسی را پذیرفت؛حل مشکل وجود«مسلۀ ملی»بادموکراسی پیوند اساسی داردوبدون دموکراسی واقعی قابل حل بوده نمیتواند.پس باید با تبارگرایی ، گروه بازی ومحل پرستی و داع گفته شود.همه باشنده گان را بمثابۀ انسان، دارای حق برابرو برادر، در وطن مشترک قبول کرد وهمد یگررا هموطن دانست وبا نقد سالم بدرفتاریها واشتباهات گذشته میتوان اعتماد سازی،ملت سازی ودولت سازی مستقل و موفق کرد.
وراه رسیدن به محیط انسانی وعدالت اجتماعی را هموا روکوتاه ساخت، چنین انتظارازهردوزعیم تحمیل شده وهم مشربان شان بیجاست.
در بالا ازمنظرۀ پیشین کشور وروی داد ها سخن گفته شد که نا سازگاری های امروز میان اقوام وملیت های باشنده نتیجۀ آن میباشد.حکومت وحدت ملی که اوصافش بیان شد توانا به حل مشکل نیست.مثلا نام تأریخی سرزمین باشنده گان بومی راکه استعمار بنام یک قوم سجل نموده و بر هویت میهنی، ملی وقومی د یگران سرپوش گذاشته وتا حال سایر اقوام آنرا نپذیرفته اند؛ نمیتوانند بازنگری نمایند که بوحدت ملی وملت سازی تأثیرسازنده دارد. رهبران تصنعی اندیشه ندارند که ادعای الحاق طلبی شوؤینستی یک جانبۀ ءخط دیورند را که زخم سرطانی است بخش اعظم هستی وطن وانسان آن را نابود کرده است؛ به حل آن قادرنیستند ونمیتوانند انصراف کنند.
باید افزود که حمایت ازجنبشهای آزادیبخش ملی بقایای استعمارکارمترقی است ودرماورای دیورند هیچگاه چنین جنبش وجود نداشته است.اما ادعای الحاق طلبی ماورای دیورند، دولت های افغانستان هدف نژاد پرستانه و اکثریت سازی دارد که حقوق انسانی و دموکراتیک دیگران را درسایۀ قرار دهد واز جهت دیگرحمایت ازحقوق اقلیتهای مذهبی، فرهنگی، ملی، قومی وزبانی درمعیارهای جهانی حقوق بشرتضمین شده است و اقلیت ها حق دارند موجودیت و هویت ملی و قومی خود را نگاه دارند؛ دولت وظیفه دارد هویت خاص آن ها رابشناسد و بدیگران معرفی کند. این مسلۀ دردسمبرسال 1992 دراعلا میۀ سازمان ملل متحد به تصویب رسیده است.بنا براین تسجیل هویت ملیت ها واقوام کشور درشناس نامۀ جدید (تذکره) جایزاست. شوؤنیزم وتابوت کشان سلطنت های مستبد واستعمارکهن باچنین فرایند دموکراتیک مخالفت میکنند.باید دربرابر استادگی ومقاومت صورت گیرد.
پاکستان بادوانگیزه به افغانستان خصومت میورزد.
الف ادعای الحاق طلبی ماورای خط دیورند.
ب: رادیکالیزم اسلامی ازقبل درپاکستان نیرومند بود، دردوران جنگ سرد وحضورلشکرشوروی که بر ضدآن « فتوای جهاد » صادرشد،بیشترتقویت شدند و بنیاد گراها و سلفی های جهان اسلام بنام ادای فریضۀ جهاد به پاکستان انتقال داده شدند همه گروه های مذهبی افغان،عرب ها، پاکستانی و کشورهای افریقایی بعد از کسب آموزش نظامی در یک صف به هدف ادای فریضۀجهاد وغسل شهادت ده سال بمقابل شوروی جنگیدند؛ مرکز فرماندهی جنگ و سوق ادارۀ آن پاکستان با یاری فعال استخبارات آمریکا بود، اکملات می شدند؛ پاکستان منفعت زیاد گرفت کشورما ویران ،سیلاب خون جاری وملیونها هموطن ما آواره شد، شوروی نا گزیرعقب نشنی کرد، فروپاشید و دولت جانبدارش سقوط کرد مجاهدین وطالبان برسرِقدرت آمد، درهمین فرایند، القاعده و ترو ریزم، ابزارجنگ رویانده شده بود که بعدأ علیۀ چین،هند، ایران، روسیه و پیشروی به آسیای میانه استفاده می شد وپاکستان در این پیکارسازی، سود فراوان داشت. هنوز خطر باقیست،تروریزم درپاکستان لانۀ و پایۀ قوی دارد.کشورما دولت مشروع ندارد، دوام بحران درآن وجغرافیای مساعد ش سرانجام به پایگاه داعش تبدیل خواهد شد وبکشورهای منطقه زیانش رسیده نیست.
درپی حادٍٍثۀ 11 سپتامبر 2001 آمریکا بخاطری که جنگ را ازمرزهایش دورساخته باشد، بنام تعقیب وسرکوب تروریزم با استفاده ازمجاهدین بمثابۀ پیاده نظام،رژیم طالب راسقوط داد و افغانستان را آشغال کرد. بعدأ توسط فیصلۀ عدۀ انگشت شمار انتصابی مزدور، درکنفرانس نامشروع « بن » کرزی را برسرِ قدرت آورد. اما حضورنظا میانش ادامه یافت.جهادی ها به این باورند که ازآنها وازمذهب شان برضد شوروی سپراستفاده شده است، ناراض اند. ترور وایجاد وحشت بمقابل دولت دست نشانده وخارج ساختن نیروهای بیگانه از افغانستان ودست یافتن بقدرت را مطابق احکام جهاد جایزمیدانند.
شاهان وحکام قبیلوی مستبد ووابسته بخارج هیچ کدام نقش ملی مستقل وسازنده انجام نداده ومانع رشد و تکامل همۀ ملیت ها واقوام کشوربوده اند وبخاطربقای خود،درحاکمیت با اتکابه حفظ وتداوم نظام قبیلوی خلق پشتون را ازتمدن دورنگهدا شته بیشتر جفا کرده است. مردم، حکومت مشروع میخواهند که به اجرای اصول وفرهنگ دموکراسی واقعی وحل ناسازگاری ها کمک و ملت سازی نماید.باید افزود رژیمی را میتوان مشروع و دموکراتیک گفت که زعامت های آن ازطریق رقابت سالم درانتخابات آزاد،شفا ف به قدرت رسیده وپا یبندی به قانون ومسؤل پاسخ گوی بمرد م باشد.
در بالا این نبشته از دموکراسی سخن بمیان آمد، حال به آن نگاه می کنیم.دموکراسی برعناصر زیرابتنأ دارد.یک: آزادی و برابری رأی مردم درانتخابات عادلانه و شفاف نماینده گانشان. دو: وجود دولت پاسخگوکه حقوق مدنی وسیاسی جامعۀ دموکرا تیک راحمایت وپاسداری کند.سوم: حق آزادی برابر درتشکیل احزاب وپلورا لیسم سیاسی.چهار، اصل عدم حکومت ایدولوژیک.
اکثریت حاکم نمیتواند باوضع قوانین احزاب د یگررا از صحنه بیرون براند وقدرت رادائیم در انحصاربگیرد.احزاب و اصناف اقلیت دارای حقوق سیاسی و اجتماعی کامل میباشند میتوانند برتصامیم حزب حاکم تأثیر بگذا رند.با این توضیح میتوان گفت که تاحال مردم کشورما چنین نظامی را تجربه نکرده اند وهمیشه آرمانها و ارادۀ انسانی شان درگرو زر و زور بوده است وانتخا بات ریاست جمهوری اخیرنمونۀ گویاست.
سخن آخر،دراوضاع کنونی اختلافات قومی،ملی،مذهبی،زبانی،گروهی وهویتی دیده میشود. بویژه تلاش برای بقای حاکمیت قبیله سالاری با حمایت خارجی ها وفساد گسترده مشهود است.رو شنفکران شکست خورده پراکنده و تعدادی بسیار خود بین ونا توان هستند و برخی پیوند ها و اندیشه های پیشین خودرا چندان کار را نمیدانند ودلگرم نیستند وبعضی اشخاص وحلقات از ابتد أ در،رژیم نامشروع کرزی، بعدأ درانتخابات تقلبی احمدزی،عبدالله نقش فعال داشتند؛در نتیجۀ آن بیشترکمرنگ شدند.دیگر نیروی متشکل آینده ساز وجود ندارد؛ ازطرف دیگرحضورنظامی وسیاسی خارجی ها بحران زا وموجب نگرانی کشورهای همجوار میباشد وبرای رفع نگرانی وحفظ منافع خود،مداخله را لازم میشمارند.بنابراین نمیتوان ازایجاد صلح، امنیت،وحدت ملی،حاکمیت ملی، امید واربود؛ تراژیدی ادامه پید امیکند و بکشورآسیب فراوان می رساند.
راه علاج پذیرش دموکراسی واقعی میباشد و نسل جوان که درحواد ث گذشته و درگیری ها نقشی نداشتند، باید متحد شوند و پیشاهنگ جدید بوجودآورند وبا فریاد رسا آرمان انسانی صلح، امنیت خواهی، برابری حق انسان، آزادی عقیده وبیان، دموکراسی وعدالت اجتماعی رابر پایۀارزش های اعلا میۀ جهانی حقوق بشر بگوش شنوای جها نیان برسانند و از ملل متحد ارسال نیروی پاسدار صلح مطالبه نموده کشور راغیرنظامی وبیطرف اعلام نمایند وحکومت نامشروع را که با آرمان ورآی مردم ودموکراسی بازی کرده است با قیام مدنی کناربزنند وتحت نظرسازمان ملل حکومت مشروع برپا دارند.
رویکرد ها:
1/ افغانستان درپنج قرن اخیر تألیف فرهنگ ج اول از ص 17 تا 31
2 / محمد علی بهمن قاجارمؤالف کتاب ایران وافغانستان ازیگا نگی تا تعین مرزهای سیاسی از ص49 تا69
3 / جغرافیای تأریخی افغانستان تألیف غبارص 165
4 / مونت استوارت الفنستون مؤالف کتاب افغانان جای فرهنگ. نژاد ترجمۀ آصف فکرت ص 105
5 / پشتونستان خواهی، عامل تباهی افغانستان ص 137
6 / افغانستان الگوی دموکراسی امریکایی از تهدید تروریزم تا صدور دموکراسی.نگارش و.ا ییژ صص 136 -143