وسوسۀ خناس بر رهبران حکومت وحدت ملی!!
پدرم جنت رضوان به دو گندم بفروخت
ناخلف باشم اگر من به جوی نفروشم
ضیا، ناشر هفته نامۀ "افق" استرالیا
پدرِ آدمیان، آدم است و پیش ازانکه آدم به پیامبری برسد، شیطان وسوسه اش به دانۀ گندم کرد. دین باوران معصومیت را فقط در پیامبران میدانند و از جمله شیعه مذهبان در امامان نیز. حال به این نکته می رسیم:
مسلمان معتقد است که شیطان با مسلمان کار دارد و مسلمان را به بیراهه می بَرد. از طرف دیگر کسانی هم هستند که با جامه و عمامه و تظاهر با تسبیح، شیطان را به شاگردی می نشانند.
اگر وسوسه و حرصِ آدمیزاد را از نگاهِ دین باوری به جایش بگذاریم، آنهمه جباری وتک تازی های سیاسی را که امپراتوران وسلاطین تا آخرین ریزه خواران شان در برابر مردمِ از دنیا بی خبر در گذشته انجام می دادند، امروز سیاست به جایی رسیده که سالانه هزاران در هزار انسان عصر ما از دانشکده های سیاست دانشنامه های لیسانس، ماستری و دکتورا را از هرگوشۀ جهان به دست می آورند. اینجاست که تیز هوشی و سیاست فهمی آدمها نسبت به هر وقت دیگر به خاطر بهره گیری از دنیا و مردم دنیا، بیشتر شده می رود. آیا کسی باور کرده میتواند آنهمه صفا، صداقت و خوشباوری های مردم قدیم ویا چوپان بچه های دهاتی امروز را با هوشمندی، زیرکی ودر نهایت چال ونیرنگ یک فرد شهری، جهان دیده و سیاستگر همسان وبرابر دانست؟ یقیناً که نی، اگر هم پیدا شود- بسیار اندک.
حرف بر سر به قدرت رسیده گان انتخابات ریاست جمهوری در افغانستان است:
هرچند اکثریت، نه با تحلیل و ارادۀ سالم منطقی به کاندیدان مورد نظر شان رای دادند، بلکه عدۀ زیاد نسبتِ نداشتن آگاهی لازم از حقوق و وظایف دو جانبه میان مردم وحکومت به نام دموکراسی به دنبال حمایت گران صادق ویا کاذب زیر پوشش های زبانی، قومی، منطقوی، مذهبی، حزبی وگروهی رفتند و منتظر نتیجۀ رای خود بودند. اسفا که آرزوی مردم اعم از کسانی که ریشۀ انتخاب شان ازبینش انسانی همراه با منطق آب خورده بود و یا چیز های دیگر، همه وهمه در اثر مهندسی ساختن کمیسیونهای انتخاباتی و شرکای دولتی و تفنگدارانِ محبوب حامد کرزی، زیر پا شد. در عوض چیز تازه یی که نه در قانون اساسی افغانستان و نه در منطق انتخاباتی جای دارد، به نام (حکومت وحدت ملی!!) به وجود آمد. این پدیده دُرست به کار دهقانی می ماند که در زمین خود گندم بذر کرده باشد، اما به عوض آن شلغم بروید، که عقل سلیم آنرا نمی پذیرد. اما طول کشیدنِ انتخابات، افشا شدن تقلب و تقلبکاران، اعترافات کمیسیونها و دنبال کردن پروسۀ انتخابات توسط مردم، اعتراضات تیم های انتخاباتی و از همه مهمتر آگاهی دهی و اطلاع رسانی رسانه های تصویری، صوتی و خطی زمینه را مساعد ساخت که این بار قاطبۀ مردم افغانستان با درجه های متفاوت پی ببرند که به رای آنها بازی شده و جفا ی بزرگ به حق شان صورت گرفته است. در همینجا مطلبی را به گونۀ معترضه پیشکش خواننده گان عزیز میکنم: (برخی از نویسنده گان و تحلیلگران انتخابات حاضر را در بالاترین سطح مضحک وبی ثمر خوانده اند. همچنان تصور بران است که مردم نسبتِ نادیده گرفتن و نتیجه ندادن آرای شان به هیچ صورت در انتخابات پارلمانی ویا ریاست جمهوری بعدی شرکت نخواهند کرد... شاید چنین باشد، اما من به این باورم که تجربه، معلومات، شناخت و اندوخته هایی را که این انتخابات به مردم ما داده است، همچو مزایا طی سالیان دراز تا چندین انتخابات دیگر نصیب مردم افغانستان نمی شد.)
اکنون که حکومت وحدت ملی!! در اثر دست کاری های نا جایز حامد کرزی و پا در میانی وزیر خارجۀ امریکا به یک حکومت توافق سیاسی یا معاملۀ سیاسی مبدل گشت. درست این رخداد زمانی شکل گرفت که دیگر مردم به جای (مرگِ) حتمی دموکراسی و جاری شدن خون در سراسر کشور به ( تبِ) حکومت وحدت ملی!! اکتفا کردند و آن را فال نیک گرفتند.
آقای غنی به عنوان نخستین گام، فرمان بازنگری افتضاح کابل بانک و تهیۀ لیست کارمندان متعهد و نا متعهد را از نهاد های عدلی و تحقیقاتی با ضرب الاجل چهل وپنج روزه اولویت بخشید. عده یی شاید این فرمانها را ناشی از نبوغ فکری آقای رئیس جمهور تلقی کرده باشند، لیکن ازان روز تا حال که شصت وچند روز گذشته است، معلوم شد که نه زمان برای باز رسی پروندۀ کابل بانک دُرست سنجیده شده بود و نه پاک کننده گان سالم در شفاف سازی وحقیقت یابی قضایا دست به کار شده اند. در حالی که از میان برداشتن همچو کثافات به آب صاف و صابون اصیل نیاز دارد.
همچنان معرفی کابینه یکی از انتظارات جدی مردم و جامعۀ جهانی میباشد که با گذشت هر روز از سر در گمی کابینه نگرانی های مردم شدید و شدید تر شده رفت. در پیوند با تأخیر معرفی کابینۀ جدید اوضاع سیاسی، اقتصادی و بخصوص وضع امنیتی کشور، مردم را بیش از پیش به یأس و دلهره کشاند. در فرجام آنچه را که مردم طی روز های نخست از حکومت وحدت ملی !! انتظار داشتند، کنار گذاشته شد، در عوض آنچه را که آقای اشرف غنی خود به آن اولویت داده است، نیز به ثمر نرسید. بنا بران از همچو ( مُشت جَو، نمونۀ خروار ) نتیجه حاصل می شود که شیطان بارِ سنگین حرص را بر شانه های رهبران افغانستان گذاشته و پیوسته آنها را وسوسه میکند. دین باوری مردم افغانستان میتواند بر مبنای این تفکر استوار باشد که آقای اشرف غنی مسلمان است و او از آغاز کمپاین انتخاباتی تا حال با گرفتن تسبیح در دست و همچنان شدت داشتن مسلمانی او به اندازه یی که توانسته خانمِ از پدر عیسوی واز مادر یهودی خود را با نام دادن (بی بی گل) به دین اسلام مشرف بسازد و دران سو، آقای عبدالله که فرزند جهاد اسلام علیه اشغالگران بی دین است، هر دوتای آنها با اخلاص سورۀ (الناس) را بخوانند و بر شانه های شان چُف کنند تا مگر از شر و وسوسه های (خناس) رهایی یابند. آنگاه خواهند توانست که به وعده ها و شعار های قبل از انتخابات شان عمل کنند و مردم به آینده خوشبین شوند.
شما چه نظر دارید؟