ابراهیم ورسجی
نظریه ی حکومت وحدت ملی خوب است؛اماعملی ساختن آن توجه جدی رامی طلبد
ابراهیم ورسجی
5-5-1393
این مقاله درسه بخش تهیه شده است:نخست،بحثی درباره ی دولت وحدت ملی ولازمه های آن.دوم،آیاهردوکاندید ریاست جمهوری ودسته هایشان می توانند دولت وحدت ملی تشکیل دهند؟ سوم،نقش اکثریت خاموش یابیشتراز65 درصد مردمی که اصلن درانتخابات شرکت نکرده اند وبه حکومت کنونی وکاندیدها باوری ندارند چیست وکاندیدها چگونه می توانند درقالب دولت وحدت ملی خواست آن ها رابرآورده نمایند؟ دررابطه به اصل نخست، باید بحث راچنین آغازکرد:پس ازآنکه، کرزی وکمیسیون انتخاباتی- حکومتی اش باتقلب گسترده تشت رسوائی حکومت وانتخابات دوردوم ریاست جمهوری را ازبام تاریخ بزباله دان جغرافیا انداختند وطرفداران دکترعبدالله دست به اعتراض های خیابانی زدند ودرضمن تظاهرات سخن ازاعلام حکومت موازی به میان آمد؛باشتاب،امریکا پا پیش گذاشت تامهاربحران کرده باشد.اینجانب وقتیکه ازطریق رسانه ها دریافتم که بارک اوباما،رئیس جمهورامریکا موضوع راجدی گرفته وباهردوکاندید ریاست جمهوری وکرزی تلفونی سخن گفته ونسبت به کارهای فراقانونی هشدارداده است؛بدون هرگونه گمانه زنی،باورکردم که جانشین پایه گذارحکومت کنونی ی کابل نسبت به وضعیت شکننده ی جاری وآینده ی لرزان ساختار دولتِ بحران زده و دارای دورنمای تاریک درافغانستان حساس شده است.
درواقع،بانمایش حساس بودن حکومت امریکانسبت به رخ دادهای ناخوشایند افغانستانِ پس ازانتخابات،این مسئله برایم خود نمائی کرد که آقای اوباما نوشته ی رابرت گیتس،وزیردفاع قبلی خود زیرعنوان"وظیفه"راخوانده است. زیرا،اگرنمی خواند،باچنان شتابی پا درمیان نمی گذاشت که نماد آن فرستادن جان کری، وزیرخارجه ی امریکا به کابل ومذاکره ی سرزنشی- آمرانه باطرف های درگیربحران افغاستان می باشد.واقعیت این است که آقای گیتس درکتاب خود"وظیفه"، مشکلات امریکا را درافغانستان این گونه ردیف بندی کرده است:"دم دمی مزاجی یا نابسامانی ذهنی وروانی کرزی، وزیران نادانش وکشمکش میان کابل وولایت ها. درضمن،تاکید کرده است که ماموریت امریکا درافغانستان دچاردشواری شده است و نباید به شکست بینجامد.زیراکه،پیروزیی تروریست ها وشکست امریکا درافغانستان نتایج ناگواری درپی خواهد داشت."با درنظرداشت اهمیت مهاربحرانی برخاسته ازتقلب درانتخاباتِ دوردوم ریاست جمهوری،جان کری،وزیرخارجه ی امریکا درگفت گوهای خود باطرف های بحران درافغانستان به سه مسئله تاکید کرده است:نخست، بازشماری آراء زیرنظرسازمان ملل متحد، درحضورنمایند گان کاندیدها.دوم،برنده ی آرائی بیشتررئیس جمهوروشخص دوم رئیس اجرائیه شود.سوم،رئیس جمهورورئیس اجرائیه حکومت وحدت ملی تشکیل دهند.ماموریت دشواریکه درموجودیت نظام ریاستی ،قانون اساسی متمرکزوپارلمانِ مافیائی کنونی دورازامکان به نظرمی رسد.
ازاین رو،بحث را درباره ی ارزشمندی ودشواری های بی شمار درسرراه حکومت وحدت ملی وتوان دسته هاوسردسته های کاندیدها درجهت تشکیل آن می آغازم.روشن است.درشعارونظریه پراکنی هرچیزی دردنیای سیاست آسان،اما درعمل چنان دشوارمی باشد باعث بی اعتباری ورسوائی شعاردهنده هامی شود.دراین راستا،درحالیکه تشکیل دولت وحدت ملی حتا درکشورهای پیشرفته دشواری های خاص خود را دارد؛اما این گونه دشواری ها درجامعه ی چند قومی وچند مذهبی مانند افغانستان بادرنظرداشت فقدان احزاب سیاسی،جامعه ی مدنی وموقعیت حساس استراتژیکش که هرکشوری دورونزدیک درآن نوکرانی دارد وبرای خود دکانی بازکرده است،پیچیده ترمی باشد.ازاین سبب،باطرح دومسئله موضوع را ادامه می دهم:نخست،تجربه ی ائتلاف ها وحکومت های وحدت ملی دردیگرکشورها چگونه بوده وچه دستاوردهای خوب وبدی داشته است؟ دوم،درحالیکه دردیگربخش های جهان، حکومت های وحدت ملی با ائتلاف های پایداروناپایدار میان احزاب سیاسی صورت گرفته ومی گیرد،اما درافغانستانِ فاقد احزاب سیاسی وگرفتارتروریسم وجنگ سالاریی تریاک – هیروئین کار چگونه ی ائتلافی درجهت تشکیل حکومت وحدت ملی صورت می گیرد، امردشوارخواهد بود؟ ازجانب دیگر،برخی قلم بدستان فسبکی افغانستان دولت وحدت ملی راشرکت سهامی نامیده ازپیش علیه آن موضع گرفته اند.برای این گونه قلم بدستان، می گویم که شرکت سهامی واژه ی اقتصادی می باشد که درسیاست کاربرد آن توجیهی ندارد.
در رابطه به تشکیل حکومت وحدت ملی توسط ائتلاف های حزبی،روشن است که این تجربه حتا درکشوری های پیشرفته ی مانند: ایتالیا ویونان دردوسال گذشته بی ثمرثابت شده است؛اما درآلمان موفق ازآب درآمد که علت آن وضع خوب وخراب اقتصادیی هرسه کشوربویژه پختگی وناپختگی سیاست مداران شان می باشد.چون افغانستان ازپس مانده ترین کشورها وجنگ زده – گرفتارچالش تروریسم - مداخله ی افسارگسیخته ی خارجی ودارای فاسد ترین حکومت زیرریاست کرزی می باشد،پس باید درفکربهره برداری ازتجربه های کشورهای پس مانده شد نه کشورهای پیشرفته.کشورهای که شرایطی مشابه با افغانستان وانتخابات های بی اعتبارشده داشتند ودارند.بطورنمونه،درسال2007درکشورکینیا،نتیجه ی انتخابات باعث کشمکش میان دورقیب وقبایل طرفدارشان شد که درآن صدهانفرکشته وزخمی ازهردوطرف برجای گذاشت.درواقع،کشمکش های خونبارگروهی- قومی- قبیلگی، هردوکاندید را واداشت که باتغییرقانون اساسی وایجاد مقام نخست وزیری ورئیس جمهورشدن یکی ونخست وزیرشدن دیگری به تنش هاپایان دهند.همچنان،درسال2011تجربه ی مشابه درساحل عاج تکرارشد.چون ساحل عاج مسئله ی شمال اکثرن مسلمان وجنوب اکثرن مسیحی دارد ورئیس جمهورمسیحی- جنوبی- تقلب کاردست به کشتارتظاهرکننده هازده بود،فرانسه،استعمارگرقبلی به تاییدامریکا مداخله وجناب رئیس جمهورمتقلب وماجراجورابه دادگاه لاهه تسلیم کرد ورقیبش که ازشمال ومسلمان بود ومنطق قوی تری درباره ی تقلب کاری رئیس جمهورمتقلب ارائه کرده بود، رئیس جمهورشد.
بنابرآن،باید بنگریم که چنان تجربه های درافغانستان بادست اندازیی امریکا قابل تکراراست یانه؟ برخورد وزیرخارجه ی امریکا وتاکیدش بربازشماری آراء وبرنده ی بیشترین رای رئیس جمهوروبرنده ی درجه دوم به حیث رئیس اجرائیه توظیف شود؛ همانندی باتجربه ی کنیا دارد.اما پرسش بیادی این است که، آیاطرف های درگیردرکشمکش افغانستان عملن پذیرائی چنین تقسیمی می شوند یانه؟ موضوعی که، با درنظرداشت رفتارنابرد باروکارشکنانه – قانون گریزانه ی سیاست کاران افغانستان بویژه کرزی فلوته بازودغلکاربدورازدشواری نمی باشد.بطورنمونه،درروزهای حضوروزیرخارجه ی امریکا درکابل، سخنان وموضع های هردورقیب به شمول کرزی یکسان ودرروزهای بعدی تغییرلحن یافت.ازجمله اینکه،برنقش کمیسیون انتخابات ومانع های قانونی چگونه برخورد صورت بگیرد؟ ازسوی دیگر،ویرانگری های کرزی ونوکرانش درکمیسیون انتخابات مانعی بزرگی درزمینه شمرده می شود.درباره ی ترکیب کمیسیون انتخابات دست ساخت کرزی،تنهاهمین مسئله درجامعه ی گرفتارانقطاب قومی- سمتی ما که از107عضوکمیسیون انتخابات 82 نفرآن ها ازپشتوزبان های متعصب - سمتی – قبیله گرامی باشند،بسنده می کند که سهم داشتن آن ها دربازشماری آراء بازبه مناقشه دامن بزند.دامن زدن به مناقشه درزمانی که،تقلب کاری اعتباری برای کمیسیون انتخابات،انتخابات ودست اندرکارانِ آن باقی نگذاشته است! به این معناکه،انتخابات واعضای کمیسیون انتخاباتی چنان رنگ باخته ومنفورشده اند که هرگونه دست اندازی مجدد آنها دربازشماری آراء وضع بحرانی- کنونی را بحرانی ترمی سازد.
بهرحال،آراء واریزشده به صندوق ها باید بازشماری شوند وحسب پیشنهاد وزیرخارجه ی امریکاتقسیم وظایف به گونه ی برنده ی اول رئیس جمهوروبرنده ی دوم رئیس اجرائیه میان کاندیدهاصورت بگیرد.البته،بادرنظرداشت این اصل که،انتخابات وآراء مردم پشت معرکه انداخته شده اند! دراین صورت،بازهم مانع های زیرخود نمائی می کنند:نخست،کاندیدها ازحزب های سیاسی نمایندگی نکرده بلکه ازدسته های پراکنده ی نمایند گی می کنند که در13ونیم سال گذشته درهمه بدکاری های حکومت کرزی کم یازیاد شریک می باشند.دوم،درانتخابات، به اعتراف باراولِ کمیسیون انتخابات 5میلیون رائی دهنده شرکت کردند ووقتیکه سروصداهای تقلب درآن بلند شد وکاربه تظاهرات خیابانی وسخن های مبنی برحکومت موازی به میان آمد،ناگهان کمیسیون فرورفته دردریای اتهام وبدنامی ادعاکرد که بیشتراز 8میلیون رائی دهنده ها درانتخابات شرکت کرده اند.اگرهمین سخن دوم کمیسیون را درنظرگرفته به پیش برویم،بازهم این مسئله پیش می شود که نفوس افغانستان27میلیون تخمین زده شده است که ازاین 27میلیون13ونیم میلیون مستحق رائی دهی می باشند.روشن است که درصورت شرکت 5میلیون چیزی کم تراز25درصد مستحقین رائی دهی درانتخابات شرکت کرده ودرصورت شرکت 8میلیون که دروغ محض می باشد،35میلیون رائی دهنده درانتخابات شرکت کرده اند.بنابراین،نتیجه این می شود که رئیس جمهورورئیس اجرائیه نماینده ی کمتراز 35درصد مردم افغانستان می باشند.ازاین رو،این پرسش پیش می شود که حکومت بعدی باپسوند دولت وحدت ملی هم نمی تواند از65 درصد مردم افغانستان نمایندگی نماید.پس تجربه ی کینیاهم درافغانستان تطبیق شده نمی تواند! دراین صورت،اصل شکل گیری حکومت وحدت ملی درقالب رئیس جمهورورئیس اجرائیه زیرپرسش رفته هم تشکیل حکومت وحدت ملی وهم درنظرگرفتن نقش غائب اکثریت خاموش درآن برجسته خود نمائی می کند.آری! یک راه برای رئیس جمهورورئیس اجرائیه ی دولت وحدت ملی- فرضی بازمی باشد البته بادشواری واینکه همزمان باتشکیل دولت وحدت ملی تلاش درجهت تغییر قانون اساسی ،لغونظام ریاستی وایجاد نظام پارلمانی را روی دست بگیرند.درضمن،به این اصل نیزتوجه نمایند که قانون به هراندازه که صوری ترباشد،مردم دربرابرآن برابرمی شوند.درزمینه،مسئله ی بنیادی این است که انسان های نابرابردربرابرقانون نمایشی برابری خواهانه جای داده می شوند که دردی ازدردهای آن ها راتداوی نمی کند.به این معناکه،دولت وحدت ملی بداند که عصربرابرساختن انسان های نابرابردربرابرقانون ظاهرن برای خواهانه گذشته است.این هم درزمانیکه،عوام فریبان تارسیدن به قدرت شعارهای مردمی- برابری خواهانه سرمی دهند؛امابه محض تکیه زدن به قدرت وضع همان است که بود! اینجاست که، ساختن دولت وحدت ملی باتوقعات بالای مردم دشوارمی شود!
ساختن دولت وحدت ملی؛امرواقعن دشوار،اماعملی می باشد
وقتیکه ازتشکیل دولت وحدت ملی سخن به میان می آید،ناگزیرازملت ،سربلندی وشکنندگی آن هم تعریفی ارائه شود.برای ملت، ناسیونالیست های تندروپوچ مغزوجامعه شناسان تعریف های خود را ارائه کرده اند.چون تعریف ناسیونالیست ها ی تهی مغزازملت وملت شان درهمه جا بویژه کشورهای اسلامی شکست خورده است،به آن تمکین نکرده به تعریف جامعه شناسان ودانشمندان ازملت پرداخته می شود.دردائرت المعارف فرانسه،ملت این گونه تعریف شده است:"مردمی که دریک قلمرو جغرافیای مشخص باحاکمیت سرزمینی زندگی می کنند،ملت نامیده می شوند."پس بهترین دولت برای این گونه ملت،این است که درآن منافع مشروع خود را دیده بتوانند.دراین تعریف،جنبه ی جالب این است که به تفاوت های مذهبی،قومی وزبانی درآن اشاره ی نشده است.واقعیت این است که، اگردولت های جهان سومی بویژه جهان اسلامی به ملت ازهمین نگاه توجه کرده حکومت ها راممثل خواست واراده ی مردم می کردند،دیروزبه تجزیه ی پاکستان،امروزکشمکش های افغانستان،فروپاشی عراق،جنگ داخلی سوریه،نزاع شیعه هاباحکومت سنی دربحرین،فروپاشی یمن،لیبی،جنگ های داخلی لبنان،کشمکش ترکیه باکردها،تجزیه ی سودان،فروپاشی صومالی و...مواجه نمی شدیم.درزمینه،مشکل ملی گرایان تهی مغز- عصبانی این است که ملت رابه جامعه ی قومی منحصرکردند؛درحالیکه ملت دراصل جامعه ی اعتقادی پیامبران الهی مانند:عیسی مسیح ع ومحمدرسول الله ص می باشد.ازاین رو،جامعه ی اعتقادی یاملت وامت دراسلام موقع نداد که ملی گرائی نژادی وکمونیسم درسرزمین های اسلامی موثرواقع شوند.ازنظرعملی هم،اگرقوم وزبان ملت واحدساخته می توانست،عرب هابجای22کشور،یک کشوربودند.اینجاست که ملت به معنای هویت سیاسی- سرزمینی مطابق تعریف دایرت المعارف فرانسه جایگاه ویژه ی خود را درجغرافیای سیاسی- فرهنگی جهان پیدامی نماید.
باتوجه به تعریفی که ازملت ارائه شد،می توان درک کرد که درافغانستان چگونه دولت وحدت ملی بکاراست وکاندیدهای که قراراست بعدازبازشماری آراء رئیس جمهورورئیس اجرائیه شوند چه کرده می توانند؟ بهرحال،درافغانستان دومانع درسرراه ملت شدن وتشکیل دولت وحدت ملی وجود دارد:نخست،ویرانگریی کرزی ودسته ی متعصب - تاریخ زده اش درجهت زیان رسانی به همسوئی شکننده ی سرزمینی.خواننده ها دقت نمایند که ازهمسوئی شکننده ی مردم سخن گفتم نه ملت؛به این خاطرکه،اصلن ملتی درمیان نیست.دوم،یک گروه سیاست بازان نه سیاست مداران پشتوزبان وجود دارند که پدرانشان دیروزوخود شان امروزبخاطرعقب ماندگی فرهنگی وسیاسی همه زمینه های ملت شدن مردم افغانستان رانیست کرده اند.چرا؟ به این خاطرکه،اینجاخراسان بازبان وفرهنگ فارسی باپیشینه ی پنج هزارساله است که این ها دراین بخش ازجهان بسیارناوقت وارد کارزارشده وبه کمک کهنه استعماری گریی سیاه وسرخ تاکه توانسته اند هم خراب کاری فرهنگی کرده وهم برای پوشاندن اقلیت بودن قوم خودشان مانع مردم شماری شده ومی شوند.روشن است.مردم شماری درگام نخست کمک به برنامه ریزی وتوسعه ی اقتصادی می کند؛و درگام دوم است که، درسمت سیاست وهمگرائی یاملت شدن ضرورت می شود.ازتوسعه ی اقتصادی درپیوند بامردم شماری اول یاد کرده شد وعلت آن این است که توسعه ی اقتصادی طبقه ی درمیانی،حزب های سیاسی وجامعه ی مدنی ایجاد می نماید که مردم حتا قبایل رابه ملت متحول می کنند.اکنون که تحقق دموکراسی وحقوق بشردرمیان است،ازهرنگاه مردم شماری برپایه ی زبان مادری درجهت تشکیل ملت مطابق تعریف دایرت المعارف فرانسه ازملت، سازنده تمام می شود.
دربالا،ازتعریف ملت ازدیدگاه ناسیونالیست های مسخره یاد کردم وعلت مسخره نامیدن آن هاتعریف تبعیض گرایانه شان ازملت می باشد نه چیزی دیگری.بطورنمونه،ملی گرایان ترک با این تعریف ازملت که همه باشندگان ترکیه، ترک می باشند،کمربه نیست کردن هویت کردها ودیگرقوم های موجود درترکیه بستند.کارستمگرانه ی که، به پیروی ازآن ملی گرایان عرب درعراق وسوریه به هویت زدائی ازکردها وملی گرایان ودراصل قبیله گرایان پشتون به کمک بادارنشان کمربه هویت – فرهنگ – زبان زدائی ازهمه قوم هابویژه تاجیکان افغانستان که این نام راهند بریتانیا وروسیه ی تزاری درپایان عصربازی بزرگ درربع پسین سده ی نزدهم برمرکزخراسان تحمیل کردند،بستند. ودستاورد این گونه ملی گران راهم می بینیم که ترکیه درحال بازنگری درسیاست هویت زدایانه،عراق درحال تجزیه شدن به کرد وعرب وسوریه هم درپایان جنگ داخلی به وضعی مانند عراق ودرمجموع برآمدن کردستان بزرگ ازنظرقومی وفرقه ی کوچک علوی واکثریت سنی ازنظرمذهبی مواجه است.رخداد قابل وقوعی که همه کشورهای دارای ملیت کرد را درمخمصه انداخته است! اما درافغانستان، باوجود اینکه، قوم گرایان ازگذشته تاحال خیزهای نادرستی بنام ملت سازی برداشتند؛ اما آن ها دومشکل داشتند که مانع ملت سازی مورد نظرشان شد:نخست،قبایل پشتون ازسطح قبیله به سطح قوم ترقی نکرده اند.دوم،اصل مسلمانی وفراگیریی زبان دری- فارسی به حیث ملاط همه را درهم چنان بافته است که به قبیله گرایان باصطلاح ملت سازاجازه نمی دهد که درخراسان ملت سازی غیرخراسانی نمایند.بلی،ملت سازی کرده نمی توانند اماتنش آفرینی وبحرانزائی می کنند. ازاین رو،وضع بحرانی پیدامی کنیم مانند وضع کنونی؛اما ازجدای طلبی خبری نیست.جدائی طلبی که گناه بزرگ است،حتاصدای فدرالیسم خواهی هم کمرنگ می باشد.البته که ،صدای نظام پارلمانی خواهی،مردم شماری وتعیین واحدهای اداری برپایه ی نفوس،تحقق دموکراسی وحقوق بشر نیرومنداست که نیرومند ترباد!
بااینکه ، درافغانستان، ازجدائی طلبی خبری نیست وصدای فدرالیسم خواهی نیز کمرنگ است؛ اماقبیله گرائی وتروریسم برخاسته ازآن به تحریک پاکستان، هم دربیرون حکومت وهم دردرون آن جنایت می کند که همسوئی شکننده ی کنونی راخدشه دارکرده برای مردم،کاندیدها حتا امریکا،ولی نعمت کرزی، درادامه ی ولی نعمتی انگلیس وشوروی وپاکستان به کرزی های قبلی،ایجاد نگرانی کرده است! ازاین رو،لازم است کمی درباره ی خیانت کرزی به همسوئی مردم درافغانستان اشاره کرده دشواری های کاندیدها درجهت تشکیل دولت وحدت ملی راجمع بندی ووارد بخش سوم ونهایی نوشته شوم.برای خیانت کرزی به همسوئی شکننده ی مردم افغانستان، تنهابه دونمونه اشاره می نمایم:نخست،نگاهی به سرود ملی دست ساخت کرزی ودسته ی عقب مانده اش بیندازید که به چه شمارقوم های موهومی ساخته اند.درزمینه،واقعیت این است که این همه قوم سازی ها درسرود ملی حکومت کرزی برای چندپارچه سازی وکاهش دهی شمارتاجیک هاصورت گرفته است که نه تنهابرای تاجیک ها،بلکه برای فرایند کمرنگ ملت سازی مطابق تعریف دایرت المعارف فرانسه هم زیانبارمی باشد.مثلن،یک سید درکنرووردک پشتون است ودرکابل ودیگربخش های کشورعرب شمرده می شود.درباره ی قوم قزلباش که کرزی ساخته ووارد سرود ملی کرده است،باید گفت که قزلباش یاسرسرخ ،نشانه ی ارتش ضد سنی دولت منحط صفوی می باشد نه قوم.ارتشی که نیم میلیون سنی را درفارس کشت تا دولت شیعه ی منحط صفوی را ایجاد ودرجهت منافع قدرت های تازه نفس اروپائی علیه عثمانی ها مزاحمت نماید.ازسوی دیگر،دولت صفوی تنهادرقندهار وهرات حاکم بود نه دیگربخش های خراسان درآن مان.اینکه کرزی درکابل قوم قزلباش تولید کرده است ،نمادی ازکم خردی ونادانی اش می باشد.درحالیکه هویت افراد وقومیت ها را زبان وفرهنگ شان تعیین می کند نه چیزی دیگری.به این معناکه،همه کسانی که درافغانستان فارسی سخن می گویند غیرازهزاره ی فارسی زبان، تاجیک هستند.اگرخود راتاجیک نمی دانند،لطفن زبان وفرهنگ خود رابسازند! ازهمه خنده دارتراین که،یک کوکرپنجابی،کاکر ،یک کجر،گجراتی ویک کوچی زمستان پاکستانی- تابستان افغانی،پشتون شده می تواند؛ امایک سید،ایماق،پامیری وقزلباشِ فارسی زبان تاجیک شده نمی تواند! به سخن مشهور،کاسه رابگیروحوز را پرکن! دوم،کرزی ودسته ی متعصب- نادانش که امنیت شان را درکابل غیرپشتون هابویژه تاجیک ها تامین کرده اند وبه ولایت های خودهم رفته نمی توانند مگربه اجازه ی آی اِس آی،تنهابه تفرقه اندازی درمیان تاجیک هابسنده نکرده به سراغ تفرقه اندازی درمیان پشتوزبان هاهم رفته اند.
بطورنمونه،پیش ازبرگزاری انتخابات دورنخست ریاست جمهوری، کرزی تاکه توانست قبایل نام نهاد درانی،اچکزای،نوزای،محمدزای،بارکزای و...راعلیه غلزای ها که اشرف غنی به آن هاتعلق دارد،درکابل گردهم آورده بلاک سازی کرد تاقدرت دردست زای های قندهاریی خودش زیرریاست زلمی رسول باقی بماند.وقتیکه کاندید قندهارزای های خودش دردوراول رای آورده نتوانست،دردوردوم دست به تقلب گسترده زده رویارویی پشتون وغیرپشتون راباعث شد که وزیرخارجه ی امریکا موقتن مانع تنش های قومی- سمتی شد.بنگرید! این نمونه ی ازدغلکاریی کرزی باقوم سازی های احمقانه درافغانستان درشرایطی می باشد که همسوسازیی مردم درجهت حرکت به سوی ملت شدن وایستادگی دربرابرتروریسم پاکستانی ودودوزه بازیی ایران، بیشترازهرزمانی دیگری حیاتی به نظرمی رسد.درحالیکه، کمک به همسوئی شکننده ی کنونی درسمت گام برداری به سوی ملت شدن مطابق تعریف دایرت المعاف فرانسه دارای اهمیت فزاینده می باشد؛ وظیفه ی کاندیدها مطابق تصمیم وزارت خارجه ی امریکاکه قراراست رای آورنده ی نخست، رئیس جمهور، ورای آورنده ی دوم ، رئیس اجرائیه پس بازشماری آراء شود،این است که درتشکیل حکومت وحدت ملی معیارهای را درنظربگیرند که هم کمک به وحدت ملی نمایند وهم تروریسم رامهارکرده بتوانند.
به گونه ی که ازتعریف ملت دردایرت المعارف فرانسه یاد کرده شد،نمایان شد که همه ی مردمان موجود دریک سرزمین دارای خود گردانی راملت خوانده است.ازاین رو،روشن است که حکومت باید ممثل اراده ی آن باشد.درغیراین صورت،نه نماینده ی اراده ی ملت شده می تواند ونه هم سوئی شکننده ی کنونی را نگهداری کرده می تواند.وقتیکه برممثل اراده ی مردم شدن دولت وحدت ملی تاکید می نمایم،لازم است که ازدومسئله نیزیاد آوری کنم:نخست،نیازفوری کشوربه حکومت وحدت ملی.دوم،ترکیب ناجوردسته های کاندیدهای ریاست جمهوری که قراراست دست به تشکیل دولت وحدت ملی بزنند.روشن است.چون حکومت کرزی نماینده ی قاچاقبران،تفنگ داران،طالبان،مافیای مواد مخدروغاصبان زمین های ملت ودولت بود،نتوانست صلح وثبات رابه کشوربرگرداند.درزمینه،دشواری کاندیدها این است که دسته هایشان ازسهم داران بزرگ حکومت فاسد کرزی می باشند.مسئله ی که جمع تقلب وبی اعتبارشدن انتخابات،مردم رانسبت به کاندیدها وآینده نگران وبی باورساخته است.ازسوی دیگر،از13ونیم میلیون واجدان شرایط رای دهی درافغانستان،تنها5تا8میلیون آن ها یا25یا35درصد شان درانتخابات شرکت کرده اند.ازاین رو،اگرحکومت وحدت ملی ازهردو دسته ی رقیب تشکیل شود که درمسیرشکل دهی آن هم دشواری دارند وتنهافشارامریکاجمع شان کرده است؛خواب دولت وحدت ملی تعبیرنخواهد شد.دوم،عدم حضور65 درصد مردم یااکثریت خاموش که درانتخابات بهردلیلی شرکت نکرده اند،به تزلزل وبی اعتباریی دولت وحدت ملی مورد نظرامریکا وکاندیدها می افزاید.بنابراین،به صراحت باید گفت که تشکیل دولت وحدت ملی جدا ازشرکت نمایندگان واقعی یاتخمینی اکثریت خاموش خواب وخیالی بیش نیست.
پس،اکثریت خاموش وکاندید ها چه باید بکنند تا دولتِ واقعن وحدت ملی شکل بگیرد؟
دراین باره که، اکثریت خاموش وکاندیدها که قراراست رئیس جمهورورئیس اجرائیه شوند چه باید بکند؟ لازم است کمی به عقب رفته نوشته را ادامه وپایان دهم.واقعیت این است که،حکومت کرزی هم بنام حکومت وحدت ملی آغازبکارکرده بود.چون نه صداقتی درمیان بود ونه اراده ی درجهت تحقق آن وتنهابه جیلک شمال ووسکت جنوب دربدن کرزی خلاصه شد،همه تلاش ها وامکان هابباد رفتند! بطورنمونه،نگاهی به ترکیب حکومت کرزی جدا ازجیلک ووسکت فریب کارانه اش،روشن می سازد که نه ملی بلکه ضد ملی بود واکنون ضد ملی ترهم شده است.ازاین سبب،نتوانست باوجود کمک های103میلیارد دالری امریکا،کمک های مقدارپنهانِ دیگرکشورهای غربی وهند وحضورناتو وآیساف،صلح رابه کشوربرگرداند.افزون براینکه چنین کرده نتوانست،میراث تلخی ازفساد مالی ،تفرقه اندازیی قومی وبازگشت قوی ترتروریسم را برای کشوربویژه حکومت بعد ازخود بجای گذاشت! بهر حال، درباره ی ترکیب حکومت کرزی،این ها قابل یاد آوری می باشند:بی سوادان باصطلاح تکنوکرات وپُراشتهای شکم کته،جنگ سالاران غارتگروبی فرهنگ،نهادهای غیردولتی که هم غیردولتی وهم لانه های جاسوسی منطقه ی ها وفرامنطقه ی هامی باشند،قاچاقبران مواد مخدر،کته – ریزه جاسوسان کشورهای دورونزدیک،برخی کمونیست های فرار ی که پس ازسقوط حکومت کمونیستی بخاطردشمنی با بنیاد گرائی اسلامی خود را درخدمت شبکه ی اسلام هراسی غربی گذاشته بودند،شماری ازکارشناسان غربی بی خبرازاوضاع افغانستان به حیث مشاورکه نتیجه ی مشوره هایشان را درمعاش های بالای دالری شان دیدیم وشخص ظاهرشاه،پادشاه سابق افغانستان وخانواده اش.جالب این است که کرزی بخاطرگمنامی وبی اهمیتی،خود راپشت سرپا دشاه سابق یاپروسه ی روم پنهان کرده بود.برای شناخت بهترکارشناسان خارجی مشاورتکنوکرات های نادان و کته شکم،توصیه می کنم که کتاب"فرورفتن درآشوب"، نوشته ی احمد رشید،نویسنده ی پاکستانی راکه به فارسی ترجمه شده است،بخوانید تاروشن شود که مشاوران وتکنوکرات های مشاور گیر چگونه پول های کلان کمکی برای افغانستان رانوش جان کرده اند.ازهمه خنده دارتراینکه،همان کارهای باصطلاح مشاوران تاکنون به گونه ی هیئت های کارشناسی متشکل ازافراد بی سواد وواسطه دارازطریق کمیسیون های مسخره ی اصلاحات اداری ومبارزه بافساد زیرنظرنادان ترین ومفسد ترین افراد ادامه دارد.
باتوجه به ترکیب باصطلاح ملی شامل درحکومت ضد ملی کرزی که در13سال و7ماه گذشته هم کمک های خارجی وهم منابع درونی کشورراغارت کرده هم بحران آفریده وهم جاده سازی برای تروریسم کرده است،به صراحت می توان گفت که هم اکثریت خاموشِ قربانی شده وهم کاندیدهاگرفتارچالش های کمرشکنی درمسیر تشکیل حکومت وحدت ملی می باشند.ازاین رو،هم برای اکثریت خاموش که نهادهای مانند:فرهنگیان، روشنفکران،استادان،روزنامه نگاران،قاضی های بازنشسته،حقوق دان های آلوده نشده درحکومت کرزی،جوانان تحصیل کرده ی بی واسطه وبی کار،احزاب 56گانه ی سیاسی که درپارلمانِ پودرکار- تاجر- غارتگر کنونی حضورهم ندارند وانجمن های 420گانه ی جامعه ی مدنی تا اندازه ی زیادی می توانند ازآن ها نمایندگی کنند وهم برای کاندیدها یارئیس جمهورورئیس اجرائیه ی بعدی پیشنهاد های زیرراپیش کش می نمایم:نخست،اکثریت خاموش ونهادهای که می توانند ازآن ها نمایندگی کنند توجه نمایند که هردوکاندید بادسته هایشان ازآن هانمی توانند نمایندگی درست کنند.دوم،رئیس جمهورورئیس اجرائیه ی بعدی باید بدانند که تیم هایشان دربدکاری های حکومت کرزی شریک می باشند واگرباهمین تیم هاحکومتِ وحدت ملی بسازند؛غیرازادامه ی حکومت فاسد کرزی وکنارزدن اکثریت خاموش ازقدرت ودولت کاری دیگری کرده نمی توانند.دراین صورت،دوپی آمد ناگوارحتمی می باشد:نخست،حکومت فاسد کرزی باتغییرچهره درسطح بالا ادامه می یابد.دوم،اکثریت خاموش ناراض به مواد خام برای بهره برداریی تروریستان تبدیل می شود.به این خاطرکه،ادامه ی وضع ناگوارکنونی جزگسترش فساد مالی ،اداری ،فربه شدن تروریسم وآشوب، دستاوردی دیگری نمی تواند داشته باشد.
پس،پرسش بنیادی این است که چگونه باید کارکرده شود که هم دولت وحدت ملی نماینده ی اکثریت خاموش یاهمه ی مردم افغانستان شود ،هم تروریسم فربه نشود، وهم کشوربه سوی ترقی ،آسایش وآرامش به پیش برود؟ به سخن دیگر،ملی ساختن دولت وحدت ملی برابربا تامین ثبات درکشور،آسایش مردم ومرگ تروریسم می باشد.روشن است که، شکل دهی چنین دولتی ؛بدون فاصله گرفتن رئیس جمهورورئیس اجرائیه ازفساد پیشه های حکومت کرزی چه ازنظرگروهی وچه ازنظرساختاری ممکن نیست.ازاین رو،درگام نخست،لازم است که رئیس جمهورورئیس اجرائیه درفهرست آن عده افرادهم تیم شان که درحکومت فاسد کرزی سهم بارزی داشتند بازنگری کرده برای آن هاپست های مهم دولتی راه نه سپارند وبجای آن ها ازچهره های نووکارفهم ووطن دوست کاربگیرند.درصورت انجام این کار،بدون شک می توانند خون تازه به پیکردولتِ فاسد - روبزوال داده ازگذشته ی بد دورشوند.دوم،چون،انتخابات بخاطرتقلب توسط کمیسیون انتخاباتی - کرزیی باطل شده است؛ ورنه دست اندازیی امریکا ومسئله ی دولت وحدت ملی پیش نمی شد.پس، لازم است که کارهای زیرانجام داده شوند:نخست،پارلمان منحل اعلام کرده شود.اگرمنحل اعلام نشود، قانون سازیی مافیائی – امتیازطلبانه ی اخیر ودرواقع غیرقانونی گریی اعضای فاسد آن که تشت رسوائی پارلمان یامقرمافیارا ازبام بزیرانداخت وهم باعث اعتراض های گسترده شد،ادامه ی آن حکومت وحدت ملی راهم بی اعتبارمی نماید.دوم،برای رهائی ازکارت های انتخاباتی که وسیله ی مهم تقلب کاری شدند،نفوس شماری شده توزیع شناسنامه / تذکره درمیان مردم راه اندازی شود.سوم،برنامه ریزی برای برگزاریی جرگه و انتخابات پارلمانی درمدت یکسال وبازنگری در قانون اساسی وتغییرنظام ازریاستی به پارلمانی شود.چهارم،با بازنگری درقانون انتخابات،شرایطی سختی وضع کرده شود که زمینه برای کناررفتن مفسدان،تباه کاران،دزدان وبالاآمدن مردم آگاه وتعلیم یافته درپارلمان آینده فراهم شود.پنجم،بخاطرشفافیت هرچه بیشتردرکارهای آینده،مقدارکمک های که خارجی هاتاکنون به افغانستان کرده اند فاش کرده شود.ازاین سبب که،پنهان ماندن مقدارکمک هاباعث مافیاگری دردولت شده است.مافیاگریی که باید به آن پایان داده شود.