غلام سخی ارزگانی

 

 

شمۀ از خشونت ها، کشتارها و اعمار کله منارها در زمان امیر عبدالرحمن خان

 

بخش اول:

در این بخش لازم است که قبل از همه مکث اندکی در مورد روش ها، زندان ها و شیوه مجازات امیر عبدالرحمن و عمالش در قسمت مردم مظلوم و تحت ستم کشور در عصر مذکور نمود؛ تا از شیوه ها و ابزارهای نسل کشی اطلاع بیشتر حاصل گردد.

امیر عبدالرحمن بارکزایی که تنها تشنه ی قدرت و آن هم در زیر سایه انگلیس بود؛ بلکه دارای سابقه خشونت و کشتار علیه مردم بی گناه افغانستان نیز بود. از همین رو، در وابستگی به نیروهای خارجی وارد افغانستان و با جباریت به قدرت سیاسی کشور نصب گردید.

در این مدرک مستند ارواح شاد میر صدیق فرهنگ چنین می خوانیم که:

«در کابل امیر جدید با خشونت و جدیتی که در نهاد او سرشته بود، به کار سازماندهی دولت مصروف گردید و در قدم اول با امداد پولی بالغ بر دو میلیون روپیه هندی که از انگلیستان به دست آورد، ...

امیر عبدالرحمن خان که مردی جاه طلب و بر امداد برتانیه متکی بود،...» (1)

علامه زنده یاد میر غلام محمد غبار در کتاب خویش در زیر عنوان: «زندانها و طرز مجازات» امیر عبدالرحمن خان چنین نگاشته است که در تاریخ کم نظیر می باشد:

«علاوه بر زندانهای متعدد پایتخت و لایات، سیاه چال های کابل و هرات با اقسام شکنجه های کنده، ولچک، غره بغرا، زولانه، قین و فانه، تیل داغ، قطع اعضا، بیدار خوابی دادن، کور کردن، برچه پک، چاندماری، غرغره، ذبح کردن، سنگ سار، به توپ بستن، توسط درختها پاره کردن وغیره، کشور را به طور بی سابقه ای زیر کابوس وحشت قرار داده بود. بندی وان ها در مورد بندیهای خود آزادی بی سرحد داشتند و جرم فرد به خانواده و حتی رفقایش سرایت می نمود.

در کابل برعلاوۀ زندانهای ارگ و کوتوالی و شیرپور و سراهای داخل شهر، زندانهای مخصوص دیگری نیز بود که یکی به محمد نعیم خان (بعد ها نایب سالار) کپتان امیر و دیگری به بابه برق شاطرباشی امیر تعلق داشت. بابه برق در میدانی مقابل دروازۀ خود در مرادخانی داری هم نصب کرده بود که محکومین را می آویخت....

زمستان بود و محبوسین استاده ماندند تا هنگام شب امیر وقت یافت و همه پیش شدیم. اول فقرۀ دزدیهای کوهدامنی خوانده شد. امیر بدون سوال و جواب دیگر امر کرد که : دو نفر غرغره، دستان چهار نفر و گوشهای سه نفر قطع و چشمان دو نفر کشیده شود. سه نفر را فردا شک بدرند و روی اشتری در بازارها تشهیر نمایند. باز فقرۀ دزدان دکان محمد کاظم بزاز خوانده شد. امیر امر نمود که: جلال الدین مأمور و ناصر ملازم کوتوالی به دار زده شوند؛ چشمان صاحب زاده های پایان چوک که مال مسروقه از خانۀ شان برآمده، نشتر زده و چونه پر شود؛...» (2)

آیا امیرعبدالرحمن خان به خاطر تحکیم قدرت فرعونی خویش و نوکرمنشی نسبت استعمارگران انگلیسی از هرگونه جنایت در قسمت مردم بی دفاع افغانستان کار نگرفت؟

روغن داغ:

عمل روغن داغ محصول اذهان مریض، ماهئیت ضد انسانی و کردارهای جباران در تاریخ بشریت می باشد که از جمله به امیر عبدالرحمن و عمالش به میراث رسید و این شخص حیوان خصال، این عمل ضد بشری و ضد اسلامی را به طور خونین در افغانستان تطبیق نمود.

زنده یاد میر غلام محمد غبار در این مورد چنین نگاشته است:

«در 1894 یک نفر سپاهی حین رسم گذشت عسکری پای غلط انداخت. کمیدان قطعه عبدالملک خان نورستانی( معروف به ملک سفید) جوانی درباری و عصبی المزاج به تقلید از امیر عبدالرحمن خان سپاهی را دشنام ناموس داد. سپاهی از صف خارج شد و کمیدان را به گلولۀ تفنگ از اسپ سرنگون ساخت. همین که این سپاهی به دربار امیر برده شد، گفت کمیدان دشنام داد و من او را کشتم و علت دیگری در بین نیست. امیر امر کرد که او را با جنرال فرقه، رستم خان تحت شکنجه قرار دهند تا اعتراف نمایند. سپاهی در جادۀ کوتوالی به درختی بسته شد و سه روز و شب تحت اقسام شکنجه قرار گرفت. از جمله با حلقه ای از خمیر سر او را به شکل کاسه ای درآورده و روغن جوشان در بین آن ریختند. سپاهی بیهوش بوده و علامۀ زندگی او این بود که گاهی چشمان خون آلودش باز می شد و مگسها و زنبور ها از روی چشمش حرکت می کردند و باز می نشستند تا از زحمت زندگی برست.» (3)

آیا امیرعبدالرحمن خان و عمالش با چنین روش های ضد انسانی، ضد اسلامی و ضد مدنی خویش، قهرمان جنایت ضد بشری نبودند؟

جلاد ارگ:

تصور می شود که پدیدۀ «جلاد ارگ»، کشف امیرعبدالرحمن با حمایت استعمارگران انگلیس و سایر انسان کشان حکومت بوده باشد. اگر هم قبل از این، سایر جنایات و جانیان به کار گرفته باشند، بازهم امیر دسته نشانده بیگانگان و عمالش، جلادان ویژه ای را در ارگ فرعونی امیر عبدالرحمن تربیت و به آدم کشی توظیف نمودند. 

اینک جلاد ارگ شاهی مطلقه امیر عبدالرحمن و دستگاه استبدادی اش چنین معرفی می گردد:

«همین آقا سید احمد خان که مدتی در ارگ محبوس ماند و دارایی اش مصادره شد،  خود قصه می کرد که ماه رمضان محبوسین ارگ بیرون دروازه های اتاق خود در انتظار افطار می نشستیم. ناگهان جلاد ارگ، معروف به دیوانه می رسید و مقابل ما می نشستد و کارد آدم کشی از کمر خود می کشید و روی سنگی تیز می کرد و محبوسین را از نظر می گذشتاند و می گفت: این بی پیر( اشاره به کاردش)  باز مستی می کند. دیده شود که امشب خون کدام اجل گرفته نصیب اوست. فردا فهمیده می شد که محبوسی شبانه ذبح  گردیده است، زیرا معمول بود که در شب با صدای تفنگ و توپ کسی کشته نمی شد.» (4)

آیا این عمل ضد بشری، عمق فرهنگ بدوی قرون وسطایی را در قرن 19 نشان نمی داد؟ آیا ذهن امیرعبدالرحمن از انسانیت، اسلامیت، عدالت و مروت کاملآ تهی نبود؟

شش کلاه:

شش  کلاه، وسیله دیگری در دست حاکمان و حکومت وقت بود که با جباریت تمام بالای مردم بی گناه و بی دفاع در معرض تطبیق قرار می دادند که یک نمونه مشخص آن را در این سطر زیر چنین نقل می نمایم:

« شش کلاه عبارت از تشکیل یک ادارۀ سنجش محاسبات امور مالی و تعیین دارایی محکومین بود که سررشته دار آن میرزامحمد حسین کوتوال و اعضایش میرزاعبدالرئوف نایب کوتوال، میرزا محمد قاسم خان روزنامچه، میرزا سید محمودخان قندهای، میرزا شیرعلی خان و میرزا غلام حسن خان بودند. اینها برای ابراز حسن خدمت به امیرعبدالرحمن خان بسا خانواده ها و مردم بی گناه را به عناوین باقی داری و تحریف محاسبات وغیره برباد نمودند.» (5)

نام گیرک:

نام گیرک، یکی از وسایل دیگری بود که انسان های میهن دوست و عدالت خواه کشور توسط دولتمداران غدار وقت از بین می برده می شدند. شادروان غبار در زمینه چنین نگاشته است:

«و اما نام گیرک یک نوع ترور سری رسمی بود که چندی در شهر کابل از طرف کوتوالان شهر، به امر و به نام امیر، عملی گردید. در نصف شب ها خانۀ شخص مد نظر دق الباب و خودش خواسته می شد. از آن بعد مرده و یا زندۀ این شخص معلوم نبود و خانواده اش از ترس، جرئت اظهار و استغاثه نداشت؛ زیرا آن وقتها غیر از مأمورین کوتوالی، دیگری بدون داشتن نام شب در شهر کابل شبانه به گردش مجاز نبود.» (6)

تعداد زندانیان ناشی از استبداد در کابل:

تعداد زندانیان بی دفاع را از اثر استبداد و جنایت خودکامگان از این منبع مستند چنین گزارش گردیده است که بازهم داوری بی طرفانه باخوانندگان گرانقدر می باشد:

«روی هم رفته ادارۀ نظامی و جاسوسی و مجازات فجیع امیر عبدالرحمن خان در روح مردم، مخصوصآ در شهر های افغانستان نقش منفی به جا گذاشت و به رشادت و هوش ملی افغانستان صدمه زد. مردم او را «پادشاه ظالم» عنوان داد ....

امیر که در بین تراکم امور داخلی و خارجی و هجوم راپورهای جاسوسی خود محصور بود، در حالی که از شدت درد نقرس مثل پلنگ زخم خورده ای می پیچید و فرصت غور و تحقیق در فقرات وارده نداشت، بیشتر چشم پت فیصله و امر صادر می نمود. امیر فی الواقع یک مدیر تنها بود. نه کابینۀ معتمدالیها داشت و نه مجلس مشوره ای. پس برای ادارۀ کشوری از طرف یک فرد غیر مسؤل، راه آسانی که باقی می ماند همان دیکتاتوری شمشیر و زیر تخویف دایمی نگه داشتن مردم بود و بس. روزی که امیر چشم از زندگی پوشید، هنوز تنها در زندانهای شهر کابل 12 هزار مرد و 8 هزار زن به یادگار ادارۀ او باقی بود و این تعداد به نسبت تعداد نفوس آن روز یک رقم درشت محسوب است.» (7)

با نگارش آگاهان امور هشتاد در صد از این زندانیان را مردم هزاره تشکیل می دادند که در رأس سیاست و عملکردهای تصفیه قومی امیرعبدالرحمن خان و همکارانش قرار داشت.

عصر امیر عبدالرحمن خان، خونین ترین زمان تاریخی است که نه قبل از وی و نه بعد از او کسی شهادت می دهد. این جلاد به خاطر استمرار تخت سلطنتی تک قبیلوی و خدمت گذاری به انگلیس از هیچ گونه خشونت، کشتار، اسارت و اعمار کله منارها در مورد تمام قبایل و اقوام کشور دریغ نورزید. 

نابودی مردم هزاره و شینواری:

در جای دیگر مرحوم فرهنگ تجاوزات جنسی، چپاول اموال مردم، اسارت، فروش و قتل عام مردم و فرزندان هزاره را توسط قوای دستور داده ای دولتی امیر وقت چنین نگاشته است:

« اینها علاوه بر قتل و شکنجه مردان محارب وغیر محارب، بر زنان و اطفال هم ابقا نمی نمودند و ناموس زنان و دختران را با کمال بیباکی مورد تعرض قرار می دادند، در هر منطقه که اردوی حکومت داخل می شد، پس از کشتار مردان، پسران و دختران و حتی زنان جوان را اسیر می ساخت و به عنوان غلام و کنیز در شهرها به فروش می رسیدند. در پایان جنگ پنچاه دختر زیبا را به عنوان صورتی برای تمتع خود و شهزادگان انتخاب کرد و پسران جوان میران و بیگ ها را بطور غلام بچهء جزء عملهء دربار ساخت.» ( 8)

یکی از خشونت، جنگ های نظامی و شؤنیستی امیر عبدالرحمن علیه پشتون های «شینواری» این گونه ثبت اوراق خونین از تاریخ سیاسی و اجتماعی افغانستان گردیده است:

«جنگ چهار مرتبه در چهار جای مختلف: دره حصارک، آچین، منگل و منگوخیل رخ داد. در هر کدام از این جنگ ها دشمنان شکست خوردند و از کشته ها، پشته ها ساخته شد. بعد از آن، بقیهء قبایل مخالف سر به اطاعتم نهادند. منگو خیل یا همه کشته شدند یا به سوی تیره رو به گریز نهادند. فرمان دادم که اجساد سرکردگان کشتگان جنگ در سایهء دو برج بزرگ، یکی در جلال آباد و دیگری در زادگاه شامد[شاه محمد؟]  که آنها را به نافرمانی تشویق کرده بود، روی هم انباشته شود.

قساوت و بیرحمی او و تنفر دشمنانش حدی نمی شناخت. ژنرال غلام حیدر یکی از فرماندهان عبدالرحمان می نویسد که پس از شکست دادن افغان های نصیری، ترکی و سلیمان خیل:

بامداد روز بیست و چهارم رمضان سواران نظام را مأمور سربریدن کشتگان گروه لئام نموده امر کرد  که هم سر ببرند و هم هزیمتیان اشرار را معلوم نمایند که در کجایند... و ایشان چهار صدو پنجاه سر از اجساد کشتگان جدا ساخته باقی را که از تابش و حرارت آفتاب بغایت بوی ناک بودند بریدن نتوانسته... و سرهای کشتگان را بامر جنرال مزبور در قرب قلعه کتال خان توخی مناری ساخته بپرداختند.» (9)

بازهم مرحوم فرهنگ در این نبشته خویش عمق خصومت، دشمنی قومی، مذهبی و شخصی امیر عبدالرحمن و همراهان نظامی و قبیلوی اش به نقل قول از شخص  امیرعبدالرحمن علیه مردم بیگناه هزاره این گونه به تصویر می کشد:

«هرچند ویسرای بعد از انشتار خبر بیدادگری دولت در هزاره جات و هیجانی که در اثر آن در مشهد و سایر نقاط ایران رخ داد، در نامه ای امیر را به میانه روی دعوت نمود، اما امیر از این مداخله رنجیده جواب داد که:

« چون مردم هزاره از اتباع او می باشند، بطوری که خواسته باشد به قتل، حبس و تبعید آنها را مجازات می کند.» ( 10)

عملآ امیر عبدالرحمن خان و دستگاه فرعونی اش مرگ و زندگانی تمام اقوام و قبایل بازهم خاصتآ حیات و ممات قوم بی دفاع هزاره را مطلقآ در زیر سلطه قرار ده بود. چنانچه این امیر جلاد با افتخار فرعونی خویش نوشت که حق حبس، تبعید، مجازات و قتل مردم هزاره را دارد.

ادامه دارد

 

تاریخ: چهارشنبه 5 قوس 1393 خورشيدی برابر با 26 نومبر 2014 ميلادی/ هامبورگ

----------------------------------------------------------------------------------------------------منابع:

(1) – ص  390  و 391« افغانستان در پنج قرن اخیر»، مولف: میر محمد صدیق فرهنگ، جلد اول قسمت اول، چاپ جدید، 1371، ناشر: مؤسسه مطبوعاتی اسماعیلیان.

(2) – ص 464 و 465 « افغانستان در مسیر تاریخ» میر غلام محمد غبار. تهران: محمد ابراهیم شریعتی افغانستانی(عرفان)، 1390/ سرشناسه: غبار، میر غلام محمد، 1274- 1356.

(3) – ص 465 و 466 « افغانستان در مسیر تاریخ» میر غلام محمد غبار. تهران: محمد ابراهیم شریعتی افغانستانی(عرفان)، 1390/ سرشناسه: غبار، میر غلام محمد، 1274- 1356.

(4) – ص 467 « افغانستان در مسیر تاریخ» میر غلام محمد غبار. تهران: محمد ابراهیم شریعتی افغانستانی(عرفان)، 1390/ سرشناسه: غبار، میر غلام محمد، 1274- 1356.

(5) – ص 467 و 468 « افغانستان در مسیر تاریخ» میر غلام محمد غبار. تهران: محمد ابراهیم شریعتی افغانستانی(عرفان)، 1390/ سرشناسه: غبار، میر غلام محمد، 1274- 1356.

(6) – ص 468 « افغانستان در مسیر تاریخ» میر غلام محمد غبار. تهران: محمد ابراهیم شریعتی افغانستانی(عرفان)، 1390/ سرشناسه: غبار، میر غلام محمد، 1274- 1356.

(7) – ص 468 « افغانستان در مسیر تاریخ» میر غلام محمد غبار. تهران: محمد ابراهیم شریعتی افغانستانی(عرفان)، 1390/ سرشناسه: غبار، میر غلام محمد، 1274- 1356.

( 8) - ص 402 « افغانستان در پنج قرن اخیر» ج اول، نویسنده: میر محمد صدیق فرهنگ، چاپ اول پاییز 1371 موسسه مطبوعاتی اسماعلیان – قم

(9) - ص 154 «هزاره های افغانستان» ، نویسند: دکتر سید عسکر موسوی، مترجم: اسدالله شفایی، چاپ اول: زمستان 1379، تهران.

( 10) - ص 404 « افغانستان در پنج قرن اخیر» ج اول، نویسنده: میر محمد صدیق فرهنگ، چاپ اول پاییز 1371 موسسه مطبوعاتی اسماعلیان – قم

 

  

 


بالا
 
بازگشت