نصيرمهرين
یادی از محمد ولی خان دروازی
گذشت زمان، زمینه های بیشتری را فراهم آورده است، تا برگ های دروغ آلود تجدید
نظر بپذیرند؛ وحقایق در جایگاه راستین وسزاوار پذیرش بنشینند. من هر گاهی که در
کنار سایر هموطنان جعل یاب و دروغ ستیز، برگ های دروغ آمیز را می یابم وبه دروغ
های آنها به عنوان جزیی ازفرهنگ مورد نیاز حکومت های استبدادی وتوطئه گر می
اندیشم؛ چهره ی قربانیان توطئه ها نیز در نظرم مجسم می شوند. چهره ی شخصیت هایی
که بدون داشتن جرم وگناهی ، از میان برداشته شده اند. و اگر مکثی بر قربانیان
زمانه ی حکومت مستبدانه ی محمد نادرشاه مطرح بوده است، ویژه گی توطئه ، توسل به
دروغ ، حیله ورزی ومکاره گی را نیز می یابیم.
در پسین سالها، که اندیشه ی بازنگری با طرد دیکته های دروغین پیشینه، رشد یافته
و ژرفتر ره می پوید، جزییات کسب استقلال سال 1919 ، تأمل بر تاریخی که آن را
روز کسب استقلال نامیدند، نقش شخصیت ها، پیامدها، زمینه ها وعوامل اصلی سقوط
نظام امانی ، و . . . در سطح متفاوت تری در محراق توجه وبررسی قرار می گیرد. در
تداوم چنان تأمل وبررسی است که قربانیان حکومت مستبده ی نادرشاهی را، نخست به
عنوان انسان هایی که حقوق ایشان در کمال وضاحت در معرض تجاوز قرار گرفته است،
سزاوار یاد کرد می دانیم. پس از آن با توجه به داشتن استعدادهای سالم ومورد
نیاز جامعه در برخی از آنها، وحضور عقده های پیشینه و نپذیرفتن اندک مخالفت
وفقدان فرهنگ تحمل نادرشاه را می یابیم. فرهنگی که از اندیشه های تاریک
استبدادی ناشی می شد، بلی گویان متملق و دست بر سینه ی خدمت را پرورش می داد و
دارنده گان استعداد، بحث ، دارنده ی نظر دیگر و مشاجره ی حد اقل را هم بر نمی
تابید. کشورما از تعمیل چنان نهاد، آسیب های جبران ناپذیر دید. و اگر در کنار
نمونه های بی شمار، جفایی را که آن نظام خود کامه، در حق محمد ولی خان دروازی
اعمال نمود، بازنگریسته شود، نتیجه به محکومیت جفاها وستمکاری ها پایان نمی
پذیرد، بلکه دفاع از حق انسانی را مطالبه می کند، که سران نظام خودکامه با بی
شرمی و وقاحت، برایش محکمه ی نمایشی آراستند. شاهدان دروغین گرد آوردند. از
محکمه نمایشی ومسخره شرم نکردند، چند سال حبسی را ابلاغ کردند، و سرانجام او را
به سوی چوبه دار بردند. مطالعه ی سیر برخورد با محمد ولی خان ، انتشار جعلیات
پس از اعدام او، معرف بسیار واضح نظام مستبده ومردم آزار آن زمانه است.
این سطرها را به این مناسبت نوشتم تا یاد دگر باره واندکی از محمد ولی خان
مظلوم وبقیه قربانیان استبداد نموده باشم.
آخرین لحظات حیات محمد ولی خان
24 سنبله 1312 خورشیدی
" . . .دیدم که ، مامور سراج الدین از اعدام محکومین فراغت یافته ، زولانه های آنها را در اطاق خود گذاشته ونشسته ، لنگوته ی خود را کشیده تنبور می زند. گرچه دیدن این منظره ی بی رحمانه روحا ً عذابم نمود، مگر به نسبت این که از احوال بیچاره گان آگاه شوم که چطور کشته شده اند، به اطاق مامور رفتم. مامور برخاست وگفت: بادار تقدیر هرچه باشد، می رسد. از همان روز اول قسمت بیچاره ها همین بود که غرغره شوند.!
بادار، مه رفتم محمد ولی خان وکیل را ازبرج کمپونر بردم. بیچاره وکیل از مرگ خود بسیار خوشحال شد وگفت :
" پایم کوتاه شده ومریضی دایمی دارم. مرگ مرا از این همه غم وتکلیف نجات می دهد."
گفتم، مامور صاحب ، محمد ولی خان در جمله ی این نفر ها کشته شد. گفت : بلی، بلی . همراه وکیل پنج نفر غرغره شدند. گفتم، مامور صاحب در کجا غرغره شدند. گفت ، در حویلی محبس دهمزنگ. گفتم، در همانجا که خواجه( خواجه هدایت الله خان) غرغره شد؟ ، گفت ، نی خواجه را دربین محبس غرغره کردند، مگر این پنج نفر را در داخل محبس، درحالی که دروازه ی داخل محبس را بسته بودند؛ ومحبوسین در داخل اطاق های شان بودند، اطراف محبس عمومی را یک تعداد عساکر احاطه کرده بودند، به دار آویختند. گفتم، اجساد آنها چه شد؟ گفت : جسد وکیل را یک نفر از نوکرهای او وجسد فقیراحمدخان را پدر ریش سفیدش وجسد مهدی جان را یک تعداد از خوشاوندان او بردند. . . " (1)
" سید شریف خان سریاور نظامی شاه ( نادرشاه ) در زیر دار به محمد ولی خان تکلیف کرد که خودش ریسمان دار را بگردن اندازد.محمدولی خان استنکاف کرد وگفت : « به نادرخان بگوئید که آمده ریسمان را بگردنم اندازد». سید شریف با یک حرکت وحشیانه، پیش شد و گفت: « من این ریسمان را بگردنت می اندازم » وهم انداخت. محمدولی خان بازگفت : « به نادرخان بگوئید که اگر تو هزار آدم مثل مرا بکشی،بازهم روزی رسیدنی است که ملت افغانستان ماهیت اصلی ترا خواهد شناخت وحساب خود را خواهد گرفت » سید شریف خان سر یاور مجال بیشترنداده، ریسمان را کشید وحرکات بی ادبانه اجرأ نمود." (2)
شایان یادآوری است که محمد مهدی خان ( پدر مشروطه خواه و مؤرخ ارجمند جناب محمد آصف آهنگ) در مجاورت پایه دار محمد ولی خان ودرحالی که انتظار به دار کشیدن خویش را داشت و این صحنه را می نگریست، آن سخنان شکوهمند وتاریخی را بر زبان آورده بود: " اول مرا بدار بزنید تا مرگ چنین مردی را بچشم خود نبینم"(3)
......................................................................................................................
1- قتل های سیاسی در تاریخ افغانستان معاصر. نصیرمهرین. ص 66 ، چاپ هفتم. به نقل ازسرنشینان کشتی مرگ یا زندانیان قلعه ی ارگ ، خاطرات ویادداشت های شادروان عبدالصبورغفوری، به اهتمام ن.مهرین .
2- میرغلام محمد غبار، افغانستان در مسیرتاریخ ، جلددوم. ص 66.
3- منبع پیشین، ص 67