نصيرمهرين
کوتاه نوشت های هفته
1
تروریست ها لبخند را نمی پذیرند
خبر تکاندهنده ی کشتن 14 تن به شمول عروس وداما، نزدیکان و کودکی را در راه غور کابل شنیدیم. خبری که مانند خبرهای مشابه، حاکی از حضور تروریستها، از وحشت وجهالت آنها است. اما این کشتار وحشیانه نیز تکانه یی برای همه نیست. آن طالب دوستانی که کشتار 210 تن از هزاره های یکاولنگ وموارد مشابه را، درکمال جهالت پرستی " نیازتأمین امنیت " می نامیدند، آنانی که کرزی ها واحمدزی . . . برادران و اندیوال های طالبان را فراز آوردند؛ چنان در طالب دوستی محکم وپای برجا اند وچنان وجدان های خفته یی دارند، که اندکی هم تکان نمی بینند.
آوردن خبر وحشیگری طالبان، به منظور نشان دادن آن نیست، که خوش بینان آنها به تغییری در برداشت وموضع دعوت شوند.
مقبره ی زینب
آدم کشی آنها کار روز مره ی شده است. کسانی که چشمان خویش را نبندند وحداقل وجدان به کار بگیرند می بینند که آنها حامل ننگ آمیزترین اعمال ضد انسانی می باشند. مهم این است که مدافعین داخلی وخارجی آنها خوبتر وبهتر تشخیص شوند. مهم این است که صفوف مخالفان تروریسم با آنانی که مشوق حرکات ضد انسانی اند، شناخته شوند. هنگام مشاهده ی فجایعی که اسرائیل درغزه ومناطق دیگر مرتکب شده است، فریاد بر می آوریم وبرحق مدافعین اسرائیل را نیز محکوم می کنیم. اما نمی بینیم که آن ترورها از طرف شخصیت ها ومحافل فلسطینی، به رغم اختلافاتی که با هم دارند، در معرض جانبداری قرار گرفته باشند. ولی در افغانستان وضع به گونه ی دیگری است. تعصب مذهبی وقومی بر خاسته از جهالت، میراث بردار رفتاری های نهادینه شده ی زمانه امیر عبدالرحمان خانی ، که یکی از ابعاد هویتی وحشت طالبی را تشکیل داده است، پشتیبانی آشکار وپنهان می شود. افراد قدرت طلب و دولتمردان دارنده ی وجدان خفته کم نیستند که خوش می گذرانند، محافل بزرگ عروسی برپا می دارند، برلبان کارکنان هوتل های دبی تبسم رضایت می نشانند، اما وقتی طالب وحشی، آغاز زنده گی مشترک دو جوان، نزدیکان واقارب آنها را به دلیل ماهیت مرگ آورانه وتعصب کور مجال نمی دهد؛ و حد اقل تبسم بر لبان مردم را می رباید، همه نهادها، شخصیت ها و دولتمردان و دولت جویانی که خاموشی را در پیش می گیرند و به موضعگیری جدی ، مستمر و وسیع اقدام نمی کنند؛ شرکای جرم این جنایت هستند. آنانی نیز شناخته شده هستند که با تقبیح لفظی چنین موارد، درعمل رشد طالب وتروریسم را فراهم نموده اند . پس درپهلوی محکومیت این جنایات ، آنانی را باید درستر شناخت که تعصب جاهلانه ی خویش را به منظور تصفیه های قومی ومذهبی با پیش گرفتن غیر انسانی ترین رفتارها همواره ارج نهاده وهمکار تروریست ها بوده اند.
2
بلبلی خون دلی خورد و گلی حاصل کرد
زینب هنگام عروسی
تأثر ونگرانیی فزاینده، لحظه به لحظه سایه ی هوشدار باش می گسترد. تیغ جهل نسل کُشی، از نیام بیرون آورده شده است. اگر در گذر زمان، جوانان، سر انجام پیران را به خاک سپاریده اند، ولی ما سوکمندانه در کشور خویش، در چند دهه ی پسین، بسیارپیرانی را دیده ایم که با کمر شکسته و دل خونین ،نازنین تنان را به خاک سپرده اند. شاید آنانی از ایشان که با این مصراع ازبیت غزل حافظ شیرازی آشنایی داشته اند، " بلبلی خون دلی خورد وگلی حاصل کرد" ، زیسته وگریسته اند. اما جامعه ی ما، اینک با مصیبت گسترده تر روبه رو شده است. دیو جهلی وارد میدان شده است که بلبل وگل آشیان و باغ خون جگر را از تیغ می کشد. آرزو های قصابان " تل زعتر"( شیمون پرز) و " صبرا وشتیلا "( اریل شارون ) معدوم را جامه ی عمل بر تن می کند .شارون معدوم صدراعظم پیشین اسرائیل، در حدودی از این سخنان گفته بود، که وقتی درخانه ی فلسیطینی کودکی تولد می شود، اندوه ام فزونی می یابد. تیغ قهار وخونریز او وپیروانش فلسطینی کشتند و می کشند. وما، شاهد کشتار های برادران بین المللی "داعش" والقاعده و بقیه مظاهر جهالت هستیم که عروس و داما و نزدیکان او را که در کمپ ها مانند فلسطینی ای مظلوم نه، بلکه در سرزمین خودشان، زنده گی می کنند،نمی گذارند که به منزل برسند. آیا روزی شاهد چنان فجایع و وادار سازی مردم به ترک خانه وکاشانه ی ایشان نیز خواهیم بود؟
تصمیم واجرای نسل کُشی جلوه های متبارز اش را پیشتر نیز در بسا نقاط افغانستان نشان داده است. همانگونه که تروریسم وارد میدان شده در افغانستان، دارنده ی ابعاد آرزومدی های زیانبار وغیر انسانی است، مبارزه با آن مستلزم جدی گرفتن خطر،درک ابعاد آن و توسل به ابعاد لازمه ی مبارزات ضد تروریستی است. پابندی به سنن انسانی و در پیش گرفتن فرهنگ احترام به انسان ورعایت حقوقی که برای زیستن دارد، اشاعه ی فرهنگ احترام به همه اجزای متشکله ی افغانستان، اقناع توهم زده گان، افشأ مدافعین علنی وپنهانی تروریست ها ( طالبان نکتایی دار) وتشخیص خطرات حاصله از آنها که امکانات و مصؤونیت های دولتی را برای تروریست ها فراهم نموده اند، همچنان تشخیص و مقابله با عقبگاه های معامله گر و دسیسه باز تروریست ها؛ نکات مهم برای جلوگیری از نسل کشی هایی است که تروریست ها وحامیان آنها در افغانستان در پیش گرفته اند.
3
عبدالخالق ( قاتل محمد نادرشاه) را چگونه کشتند؟
تردیدی نیست که محمد نادرشاه را عبدالخالق در روز روشن به قتل رسانید. وعبدالخالق نیز در روز روشن و درپیش چشمان جمعی از مردم کشته شد. بخشی از جوانب موضوع را در کتاب "قتل های سیاسی . . ." آورده ام. در اینجا روایت یک تن از شاهدان عینی را می آورم. راوی مامور زندان بود. شادروان عبدالصبور خان غفوری یک تن از بی گناهانی که در زندان به سر می برد، روایت او را نگاشته است.
"مامور گفت : بلی راجع به اعدام نفری قاتلین نادرشاه وزارت عدلیه فیصله خود را صادرکرد و به دایرۀ قلعه امر اعدام آنها رسید. دیروز همرای یک تولی عسکر عبدالخالق را با دیگر نفری که حکم اعدام شان برآمده بود، از وزارت عدلیه بردیم . از آنجا قاضی ها ومفتی ها آمده امر اعدام را خواندند ونفری را به طرف دهمزنگ همرای عسکری بردیم. در دهمزنگ از طرف قوماندان طره بازخان ترتیب گرفته شده و غرغره ها را ایستاده کرده بودند. به هزارها نفر از مردم جمع شده بودند. وقتی که ما رسیدم نفری را تسلیم قوماندان طره بازخان . جلاد های فخری بسیار بود. اول پدر عبدالخالق وماماو کاکای اورا پیش چشم او غرغره کردند .عبدالخالق هیچ به طرف شان ندید. هر قدر که همرای برچه اورا چُکه کردند و گفتند، پدرت را تماشا کن !مامایت را ببین! کاکایت را سیل کن! عبدالخالق هیچ نمی گفت و چشم خود را از زمین بالا نکرد. بعد ازآن محمودجان رفیق اورا به دار کشیدندو گفتند رفیقت راببین! آن را هم ندید. بالاخره بچه های غلام جیلانی خان ومولوی محمد ایوب مدیر مکتب ومیرعزیز و میر مسجدی و میرزا محمد را به دار آویختند .تنها میر محمد قاسم خان معین را وقتی که می خواستند غرغره کنند، امر عفو آن از طرف اعلیحضرت محمد ظاهرشاه رسید واز کشتن معاف شد .
پاینده محمدخان( یک تن از زندانیان) پرسید:
قاتل راهم غرغره کردند ؟
گفت : نی بابا، چند نفر مثل سید شریف خان سریاور و چند نفر از منصبداران سمت جنوبی، همرای خود چاقوهای تیزکماندار آورده بودند. سید شریف خان انگشت دست راست اورا که همرای آن فیر کرده بود برید. یک نفر چشم راست اورا که همرای آن نشان گرفته بود همرای چاقو از کاسه خانه بیرون کرد. و یک نفر جاجی بینی اورا همرای چاقو برید. یکنفر دیگر که اورا نشناختم یک چاق سیاه جرده بود هردو گوش او را برید. خون مثل جوی از وجود او جاری شد و مثل یک گنجشک جرجر کردوسپاهی های گاردشاهی با برچه های خود اورا پاره پاره کردند و به شکل یک پارچه گوشت خون آلود درخون شور می خورد تا اخر کم کم جان داد و به جزای عمل خود رسید .
پاینده محمدخان پرسید که مردۀ آنها را چه کردند. مامور گفت، که پیش از پیش جر کنده بودند مرده ها را سر به سر در جر انداختند، بعدا بالای شان خاک انداخته آنها را دفن کردند. میرسید قاسم خان را با خود آوردیم . " ( سرنشینان کشتی مرگ ، یا زندانیان قلعه ارگ. عبدالصبور غفوری.یادداشت های زندان. به اهتمام نصیرمهرین. پشاور ،1998 . انتشارات آرش.)
***