مهرالدین مشید
در افغانستان با وقوع رخداد های خونین تر از غزه، هر روز حادثۀ سپتمبر تکرار میشود
امریکا را یک بار فاجعۀ دلخراش یازدهم سپتمبر تکان داد و مردم اش را شگفت زده و حیرت زده گردانید که حتا تا هنوز هم شگفتی ها و حیرت زده گی های آن در سیمار امریکایی ها خودنمایی دارد؛ اما از آن به بعد هر روز این حادثه به مراتب خونین تر از امریکا، در افغانستان تکرار می شود. افغانستان را به سرزمین درگیری بدترین فاجعه های قرن مبدل کرده است . فاجعه یی که بیشتر به کلافۀ سر درگم می ماند، سرنخ آن پیدا نیست و شاید سال ها هم پیدا نشود. فاجعه یی که زیر نام مبارزه با تروریزم آغاز یافته است و پیامد های بعدی آن به مراتب خطرناکتر از آن باشد. از آن به بعد هر حارثه یی که در افغانستان به وقوع پیوسته است، مبارزه با تروریزم را پرچالش و شناخت فلسفۀ وجود این نبرد دشوار و مرموز را، پیچیده تر گردانیده است.
حادثۀ خونین و دلخراش ضد ملی و ضد اسلامی دیروز طالبان مسلح در ولسوالی ارگون ولایت پکتیکا یکی از صد ها رخداد فاجعه بار در افغانستان است که 90 کشته و بیشتر از 130 تن زخمی برجا گذاشته است . هرچند این حادثه نقاب از چهرۀ واقعی طالبان مسلح افگند و هویت ضد اسلامی و ضد مردمی آنان را آشکار تر گردانید؛ اما بهای گزافی را در پی داشت که قربانی شدن مظلوم ترین عزیزان این کشور را در قبال داشت. طالبان با این عمل شنیع نشان دادند که مزدوران گوش به فرمان نظامیان پاکستان بوده و برای برآورده شدن اهداف استراتیژیک آنان در افغانستان از هیچ انتحار و انفجار و کشتار های بیرحمانه خود داری نمی کنند. این حادثۀ ناگوار نشان داد که طالبان قصد کشتار بیرحمانه یی را در ا فغانستان دارند که شاید نظیر اش را در جنگ های خطرناک نژادی و نسل کشی های رواندا و میانمار هم نمی توان سراغ نمود . این گونه رخداد ها بوضوح نشان می دهد که طالبان برای چه هدفی ماموریت یافته اند وبرای چه کسانی خدمت می کنند. این نشان می دهد که طالبان مسلح اندکترین ترحم وعطوفت اسلامی به انسان مظلوم این سرزمین ندارند؛ زیرا این ها مزدورانی اند که برای کشتن مردم افغانستان از سوی نظامیان پاکستان و سایر شبکه های استخباراتی استخدام شده اند.
هدف اصلی شبکه های استخباراتی انتقام کشی از مردم افغانستان است و فرستادن طالبان به جنگ مردم افغانستان، در واقع فرستادن مار به جنگ دشمن را دارد که در هر دو صورت چه کشته شدن مار و چه کشته شدن دشمن، هدف اصلی شبکۀ استخباراتی پاکستان است. نظامیان پاکستانی در تبانی با شبکه های دیگر استخباراتی منطقه و جهان اهداف گوناگونی را در عقب جنگ کنونی در افغانستان دنبال می نمایند. هدف اصلی آنان تضعیف نیروی انسانی و مقاومت ملی مردم افغانستان است تا راه برای اهداف شیطانی آنان که رسیدن به عمق استراتیژی نظامی است، در این کشور هموار گردد. برای تداوم این جنگ ویرانگر گویا بهانۀ استراتیژیک پیدا کرده اند و نام جنگ را جنگ اسلام با کفر و سپاهیانش را از میان طالبان، یعنی طبقه یی که با روح اسلام بیگانه است و تفکر دینی شان در اصل ضد اسلامی است تا اسلامی . نظامیان پاکستانی در تبانی با شرکای شیطانی شان توانسته اند در این زمینه موفقیت هایی داشته باشند . از یک سو به سرکوب قوت های انسانی و نیروی مقاومت ملی کشور نزدیک شده اند و این جنگ را در چندین جبهۀ قومی و اعتقادی به پیش می برند که در هر یک هدف خاصی را دنبال می نمایند، در قومی ساختن جنگ تضاد های تباری را به گونۀ بی پیشینه یی درکشور عمیق و ریشه دار گردانیده اند و اسلام را پشکش و هم بهانۀ خوبی برای ادامه وتمویل آن مطرح کرده اند؛ زیرا قومیت و دین دو پدیدۀ فنا ناپذیر در افغانستان بوده و هر دو اکنون ابزار خوبی در دست نظامیان پاکستان است. نظامیان پاکستانی توانسته اند تا از هر دو استفادۀ ابزاری بیش از حد نمایند و تضاد در هر دو عرصه را در کشور ژرفتر بگردانند. از سویی هم قوت های استکباری و اسلام دشمن را برای سرکوب اسلام یاری و یاوری می نمایند که محراق اصلی و محوری مبارزه با تروریزم را تشکیل داده است. شبکه های استخباراتی غرب و شرق دریافته اند که افکار متحجر طالبانی ابزار خوبی برای سرکوب اسلام راستین است و غرب دریافته است که هر قدر گروههای متحجر تر مسلح را زیر نام اسلام بوجود آورد، موفقیت اش چشمگیر تر از گذشته است. چنانکه شبکه های استخبارات غربی پس از دوازده سال تجربۀ مبارزه با تروریزم با پیش قراولی طالبان در افغانستان درک کردند که با تقویت افکار تندروانۀ طالبانی می توان، آسوده تر بساط اسلام را در کشور های اسلامی برچید تا با استفاده از زور و حرکت های نظامی و اشغال آنها.
شبکه های استخباراتی غرب دریافتند که با تقویت افکار افراطی در میان گروههای سلفی اسلامی به ساده گی می توان به اهداف استراتیژیک در جهان اسلام رسید و حتا آن را کلید حل منازعات پیچیده یی چون شرق میانه و فلسطین تلقی کردند. هرچند غرب چند سال پیش و بویژه بعد از حادثۀ یازدهم سپتمبر در این زمینه طرح دیگری را مدنظر داشت و سناریوی سپتمیر را در محور آن چرخانید. امریکا خواست تا با گرم نمودن میدان مبارزه با تروریزم دو طرف خط دیورند را مرکز تجمع گروههای افراطی در سراسر جهان اسلام بسازد و برای کشاندن بریگارد های اسلامی مانند دهۀ هشتاد از سراسر جهان و بویژه شرق میانه زمینه سازی کند. چنانکه در این حصه موفقیت هایی هم بدست آورد و نیرو های افراطی از سراسر شرق میانه و اروپا و جنوب آسیا وارد این منطقه گردیدند. هدف امریکا خالی کردن شرق میانه از وجود افراطی هایی مانند حماس و گروههای سلفی در کشور های عربی بود که چندان موفقانه واقع نگردید . امریکا فکر می کرد که با کشاندن افراطی ها در دیورند، صحنه برای تاخت و تاز اسراییل بیشتر فراهم می گردد و بالاخره مقاومت فلسطین هم آسیب پذیر می گردد؛ اما شبکه های استخباراتی جهان دریافتند که تقویت این گروهها در داخل کشور های اسلامی بیشتر به نفع سیاست های اسلام ستیزانۀ امریکا است. از همین رو بود که به تدریج هسته های القاعده در کشور های عربی مانند عراق، یمن، سعودی، لیبیا، سوریه، تونس و... تشکیل گردید. بیشترین این گروهها ار بهار عربی تغذیه کردند و به تجهیز و تمویل خود پرداختند.
شبکه های استخباراتی غرب به کمک شبکۀ استخباراتی آی اس آی و غیره توانست تا در درون آنها نفوذ کند و طرح های مشترکی را به همکاری شبکه های یاد شده در میان هسته های مختلف القاعده عملی سازد تا بالاخره توانست، شبکه هایی از جریان نسل سوم القاعده را زیر نام جنبش "داعش" در عراق و سوریه، "دامس" در شاخۀ افریقا، "دامنو" در مالیزیا، بوکوحرام در زبان حوسی حرام بودن آموزش به روش غربی)در نیجیر و غیره ایجاد نماید . اظهارات ادوارد سنود کارمند استخباراتی سابقۀ امریکا و فراری در روسیه که در حدود هفت هزار اسناد محرم را افشا کرده است ، در پیوند به تشکیل داعش می گوید، ابوبکر البغدادی، رهبر داعش ساخته و پرداخته همکاریهای امنیتی میان سازمان اطلاعات انگلیس، آمریکا و سازمان جاسوسی اسراییل (موساد) است.وی گفت: همکاری میان این سه سازمان شرایط را برای ظهور پدیده یی به نام دولت اسلامی عراق و شام (داعش) فراهم کرده است.
هدف از ایجاد شبکه های داعشی از شرق میانه تا شاخ افریقا تشکیل حلقۀ وسیع برای محاصره درآوردن جهان اسلام است تا بوسیلۀ این ها دو هدف برآورده شود. از یک سو حرکت های راستین و نوگرای اسلامی پس از تحولات در ترکیه و بهار عرب سرکوب شود و از سویی هم با اعمال هراس افگنانه و خشونت آفرینی های ضد انسانی و اسلامی شان، چهرۀ واقعی اسلام خدشه دار شود و اسلام بحیث دین خشونت بار و دشمن انسانیت معرفی شود تا از این طریق بر اسلام و مشی جنبش های راستین اسلامی صدمه وارد شود؛ زیرا رقیب اصلی امریکا در جهان حرکت های تازه به دوران رسیدۀ اسلامی است که امریکا با تقویت و گسترش حاکمیت آنان سیطرۀ خویش را در شرق میان و در کشور های دیگر به خطر می بیند.
شبکه های طالبانی که بیشتر مربوط به نسل اول القاعده هستند و در کارخانۀ استخباراتی آی اس آی تحت سایۀ کمک های مالی سعودی و برنامه های اجرایی امریکا بوجود آمده اند. حالا می خواهند تا با راه اندازی کشتار های بیرحمانه یی چون در ارگون پکتیا از نسل سوم القاعده در جنایت پیشی بگیرند تا مبادا از دایرۀ لطف شبکه های استخباراتی جهان محروم نشوند؛ زیرا پس از ظهور داعش در عراق و همکاری های نزدیک آی اس آی با آن، طالبان زمان خویش را پایان یافته حساب می کنند و هراس از آن دارند تا مبادا استخبارات جهانی آنان را به قربانی بگیرد گروههای تیپ داعشی را جانشین آنان بسازد. تحولات در آنسوی خط دیورند و تشکیل گروۀ حامی داعش زیر نام "حرکت خلافت و الجهاد" و اعلان ببعت و پشتیبانی ابوحریر الشمالی، ابوالهدا لسودانی، ابوعنتره یمنی، شیخ حمره المصری، ابوربیع السعودی از بغدادی، رخداد هایی اند که حرکت طالبانی را به چالش هایی دچار گردانیده است. گفته می شود که ابومصعب زرقاوی، امیرخان حقانی(زابلی)، مولوی خالد مشهور به کوچنی، مولوی انور و حمدالله نعمانی از دوستان نزدیک بغدادی هستند.
طالبان از این رو سیاست های کشتاری خویش را مورد تجددید نظر قرار داده و برمیزان قساوت ها و بی رحمی های خود افزوده اند. طالبان در حالی به این کشتار های فاجعه بار می پردازند که آیندۀ خویش را در قمار برد و باخت شبکه های استخباراتی پرسش برانگیز یافته اند.گفته می توان که عملیات نظامیان پاکستان در وزیرستان هرچند شکل گزینشی را دارد و اما به گونه یی معادلۀ بازی با طالبان را دچار بازنگری نموده است. هرچند گروۀ حقانی با اجرای عملبات وحشیانه در ارگون که طرح آن در میرانشاه ریخته شده بود. از روی سیاست های دو پهلوی اردوی پاکستان پرده برداشت و گروۀ حقانی هم خواست تا با عملیات وحشیانه در ارگون صداقت خود را به نظامیان پاکستان نشان بدهد. این نشان می دهد که طالبان هر از گاهی رمز پیروزی های شان را توسل جستن با خدعه قبول کرده اند. به هیچ اصول و قراری خویش را متعهد نمی دانند. در سایۀ این ناپابندی ها است که حتا این دستور قرآنکریم را که می گوید، حیات فردی در گرو حیات جمعی و حیات جمعی در گرو حیات فردی است و به تعبیر پیامبر اسلام تمامی انسان های روی زمین مسؤول ریخته شدن یک قطره خون در هر کجایی از دنیا هستند، قربانی خدعه نموده اند. طالبان باید بدانند که راۀ خدعه ها کوتاه است و نه تنها به منزل نخواهند رسید؛ بلکه دیر یا زود در چالۀ خدعۀ خویش خواهند افتاد و در آتش خشونت های خود خواهند سوخت. زود است که بررغم تلاش برای پیشی گرفتن در کشتار بیگناهان برای دل خوش حامیان شان، قربانی معادلۀ بازی شبکه های استخباراتی آنان خواهند شد و در آخرین تحلیل بازندۀ بازی و نزد مردم افغانستان روی سیاه و شرمنده خواهند بود. طالبان باید بدانند که هرچند افغانستان را درگیر بدترین فاجعه کرده اند که در سایۀ سیاست های دو پهلوی غرب و امریکا هر روز رخداد سپتمبر در آ ن تکرار می شود؛ اما باید باور داشت که بالاخره :
خون ناحق دست از دامان قاتل برنداشت دیده باشی لکه های دامنی قصاب را