مهرالدین مشید
سیاست تضرع با طالبان، به نفع نظامیان مداخله گر پاکستانی است
زمامداران افغانستان پس از تهاجم شوروی حالت تهاجمی بر پاکستان را از دست دادند و برعکس مورد تهاجم تبلیغاتی و نظامی پاکستان گردیدند و از آن به بعد در برابر پاکستان از سیاست تضرع استفاده کرده اند که این سیاست نه تنها اسلام آباد را برای مصالحه و دست برداری از مداخله در افغانستان برحذر نگردانیده؛ بل برعکس سیاست های تهاجمی و مدخله گرانۀ نظامی این کشور را در افغانستان افزایش داده است.
مداخلۀ درازمدت پاکستان در امور افغانستان به همگان آشکار است و چشم پوشی از آن مفهوم "پنهان کردن آفتاب با دو انگشت را دارد. " این مداخله که قبل از آن با همدستی سازمان استخباراتی "ساواک" ادامه داشت و اما پس کودتای هفت ثور و بعدتر تهاجم شوروی به فغانستان به گونه یی مشروعیت پیدا کرد؛ البته دلیل مشروعیت آن تجاوز شوروی سابق و مبارزه و جهاد مردم افغانستان در برابر تجاوز آشکار شوروی ها بود که پششتیانی غرب از مجاهدین، فرصت کافی مداخله برای نظامیان پاکستان در امور افغانستان را داد و استخبارات پاکستان با دست بالا در این کشور مداخله کنند و این مداخله هر روز با فرستادن جنگجویان تازه دم، زیر نام های مختلف و اکنون طالبان تشدید می یابد.
همدردی کاذبانۀ زمامداران و نظامیان پاکستان در دوران جهاد مردم افغانستان نه تنها جهاد و ارزش های جهاد مردم افغانستان را نابود کرد و ثمرۀ مجاهدت های میلیون ها رزمندۀ شجاع و مومن را زیر سوال برد و داعیۀ برحق آنان را برای ساختن حکومت اسلامی خدشه دار گردانید؛ بلکه شمار زیادی از رهبران ردۀ اول و دوم و سوم جهادی را نیز به استخدام خود درآورد. از سوی دیگر وابستگی ها به شبکۀ استخباراتی پاکستان تنها به شماری جهادی های پیشین محدود باقی نماند؛ بلکه بیشترین اعضای گروههای ملی گرا، کمونیستی، مائویستی و حتی لیبرال هم بوسیلۀ این شبکۀ جهنمی شکار گردید. این شبکه توانست از ناگزیری های این افراد ضعیف النفس سود زیادی ببرد. بیشتر این مزدوران نه تنها دیروز حافظ منافع پاکستان در افغانستان بودند، بل امروز هم به مثابۀ غلامان گوش به فرمان آی اس آی بر ضد مردم خود عمل می نمایند. بسیاری ها کمک های نطامی، آموزشی و لوژیستکی پاکستان برای جهاد افغانستان را اسلامی و انسانی تلقی می کردند؛ درحالیکه پاکستان میلیون ها دالر از برکت جهاد افغانستان بدست آورد و هزاران دالر و صدها قبضه سلاح بدست نظامیان آن افتاد. پشتیبانی پاکستان از جهاد افغانستان علل و عوامل زیادی داشت و توانست که تمامی خواست های ضد انسانی و ضد افغانی خود را زیر نام همدردی با جهاد افغانستان، جامۀ عمل بپوشاند. پاکستان با این رویکرد کاذبانه توانست تا از دست تنگی ها و ضعف نفس رهبران جهادی سود بجوید و در مجامع جهانی به مثابۀ سخنگوی مجاهدین خود را جا بزند. این رویکرد رهبران جهادی را چنان وابسته به پاکستان گردانید که به نحوی چشم بین و گوش شنو زمامدارن این کشور گردیدند. این چشم بینی ها منجر به اتخاذ سیاست تضرع در برابر پاکستانی ها شد. نه تنها این که پاکستان با استفاده از جهاد افغانستان قادر به ساختن دهها آموزشگاۀ نظامی برای مجاهدید گردید که از این مراکز د رهر فصلی از حوادث به نفع خود سود می برد. این مراکز امروز در اختیار طالبان است و هزاران طالب از گوشه وکنار پاکستان به شمول مدارس این کشور به این آموزشگاهها جلب و بسیج می شوند و به افغانستان فرستاده می شوند. در اختیار داشتن این مراکز، نظامیان پاکستان را فرصت داده تا از آن بحیث ابزاری برضد افغانستان استفاده کنند و در رویکرد های سیاسی شان بالادست باشند. این بالا دستی های دایمی سبب شده تا زمامداران افغانستان از سیاست تضرع در برابر پاکستان کار بگیرند؛ البته بدین امیدواری که بالاخره بتوانند تا دل سخت و سیاۀ آنان را بدست آورند؛ اما 36 سال سیاست های عذر و زاری در برابر نظامیان پاکستان بصورت قطع نتیجه نداد و برعکس دندان های نظامیان این کشور را بیشتر تیز کرد و بر هژمونی این کشور به افغانستان افزود؛ زیرا پاکستان به افغانستان نگاۀ عمق استراتیژیک دارد و انتظار دارد که افغانستان در زمان جنگ با هند حیثیت کلیدی را در عقب نشینی دارد. از همین رو از نفوس هند در افغانستان نگران است و می خواهد، در هر حالتی هند را در مقابل و عقب جبهۀ خود نداشته باشد. بنا براین تمامی تلاش های پاکستان برای راندن هند از افغانستان خلاصه شده است. در حالی که موجودیت کشور قدرتمند و بی ضرری مانند هند در کنار افغانستان یک امر مهم و حیاتی بوده و افغانستان نیاز شدیدی به کمک های اقتصادی و نظامی هند دارد. برای افغانستان انتخاب از دو گزینۀ هند و پاکستان، گزینۀ اولی بیدرد سر و موثر است. در حالی که گزینۀ دومی مغرضانه و جنجال برانگیز و دردسرآور است؛ بویژه تا زمانی که مسآلۀ خط موهومی دیورند حل نگردد. پاکستان تنها نگران درگیری با هند نیست؛ بلکه نگران باقی ماندن خط دیورند به حالت کنونی است که میان هر دو کشور پس از به رسمیت نشناختن پاکستان در سال 1948 بوسیلۀ افغانستان در سازمان ملل و رد معاهدههای تحمیلی گذشته با انگلیس از سوی مجلس نماینده گان افغانستان بدون حل باقی مانده است.
پس با توجه به پیشینۀ سیاست های مغرضانۀ پاکستان در رابطه به افغانستان و نیات شوم استراتیژیک آن چگونه ممکن است تا با اتخاذ سیاست های تضرع در برابر پاکستان امید برد داشت. تاکید به این گونه سیاست ها نه تنها پاکستان را برای صلح در افغانستان کمک می کند؛ بلکه برعکس هر گام این چننی افغانستان را یک گام از پاکستان عقب می اندازد و قوت بیشتری برای مداخله در ا فغانستان می دهد. در این شکی نیست که صلح افغانستان از اسلام آباد می گذرد واین عبور از ناگزیری های صلح افغانستان است؛ زیرا طالبان ابزاری در جنگال نظامیان پاکستان بوده و حرف اول در رابطه به صلح حکومت افغانستان با طالبان را آنان می گویند. مهم این است که چگونه باید از راۀ پرپیچ وخم اسلام آباد عبور کرد و با عبور از هفت خوان رستم نظامیان پاکستان باب صلح رادر اسلام آباد دق الباب نمود. این بستگی به درایت زمامداران و سیاستمداران افغانستان دارد که چگونه با داشتن استراتیژی مدون و درازمدت نه از راۀ سیاست تضرع؛ بلکه با رویکرد سیاست فعال و مستقل و آگاهانه با پاکستان چانه زنی کند. این زمانی ممکن است که افکار جهانی بر ضد سیاست های تروریست پرورانۀ پاکستان بسیج همگانی شود و برای امریکا و حامیانش گوشزد شود تا از سیاست های دو پهلو در برابر پاکستان خود داری کنند و با اعتماد کامل به دولت افغانستان بر پاکستان فشار آورند. رییس جمهور پیشین بیست سفر به پاکستان داشت و هر سفر برای استقرار ثبات در افغانستان و جلب همکاری های صادقانۀ پاکستان به صلح افغانستان صورت گرفت که هیچ کدام نتیجه نداد. پاکستانی ها در هر دید و بازدید های رسمی در زبان وعدۀ همکاری داده اند و اما در عمل برعکس کار کرده اند. اسلام آباد توانست تا با واشنگتن خیلی زیرکانه بازی کند و خود را از مقابل جبهۀ هراس افگنی گوشه کرد و اما به سرعت خود را در پشت جبهۀ تروریست ها رساند و با بدست آوردن پول های فراوان از غرب جبهۀ هراس افگنان را تقویت نمود. آقای کرزی در 20 سفر دیپلوماتیک خود به اسلام آباد هیچ دستاوردی نداشت و اما اسلام آباد با اغفال کابل از هر سفر آقای کرزی به گونۀ چراغ سبز بهرۀ اقتصادی و سیاسی برد. بعید نیست که علت اصلی بخشی از ناکامی های آقای کرزی در وجود افراد مزدور پاکستان باشد که در اطراف او حلقه زده بودند و هر کدام خود را دایه های عزیزتر از مادر برای او جا می زدند. آقای غنی باید بداند که این عناصر ابن الوقت مانع عمده برای رسیدن صلح در افغانستان هستند؛ زیرا این ها منافع شان را در جنگ می دانند و پایان منازعۀ میان افغانستان و پاکستان را به مثابۀ پایان مزدوری خود تلقی می کنند. این ها اند که اکنون به گونه های مختلف از آی اس آی پول می گیرند و حتی دارای شبکه های رسانه یی هستند و با تبلیغات "گاه برسم و گاه میخ" به مانور دو طرفه مصروف هستند. این مزدورن به آیندۀ باثبات در افغانستان باور ندارند و از این رو مزدوری به آی اس آی را دلیلی برای مصؤون زنده گی کردن در پاکستان می دانند. چنانکه هستند شماری از این ها که هنوز هم خانوادههای شان در پاکستان به سر می برند.
هرگاه کابل بار دیگر روش سیاسی سلف خود را در رابطه به اسلام آباد دنبار کند و از سیاست رک وراست در برابر اسلام آباد چشم پوشی کند و در داخل از دوست و دشمن تعریف مشخص ارایه نکند. در این صورت با رویکرد سیاسی مبهم آقای کرزی مواجه خواهد شد. بدون تردید آقای غنی دریافته است که عبور صلح افغانسان ناگزیر باید از اسلام آباد بگذرد و این زمانی ممکن است که اسلام آباد تن به صلح راستین با کابل بدهد و طالبان را به روند صلح بکشاند؛ زیرا افسار طالبان در دست نظامیان پاکستان است. آنچه که تاکنون نتیجه نداده است، طالب نوازی و بزرگ پنداری آنان بوده است که در هر گام بازهم آنان برنده و کابل بازنده بوده است. بنا بر این با اظهار این گونه سخنان" "هر کسی که با نظام مشکل داشته باشد مخالفت سیاسی دارد، مخالف سیاسی به مخالف مسلح بدل می شود از این جهت باید وضاحت داشته باشیم دیدگاه اختلافات سیاسی در برداشت وجود دارد اگر این را قبول نکنیم چرا صلح میخواهیم؟ صلح را با کسی نمیکنیم که دیدگاه مشترک سیاسی داشته باشیم ما افغانها هم از نگاه وطن پرستی، از نگاه اعتقاد به دین مبین اسلام و از نگاه آینده دیدگاه مشترک داریم اما بر این که دولت چی رقم تشکیل شود چی وظایفی را انجام بدهد و یا به چی شکل جامعه ای ما اداره شود نظریات مختلف در جامعه ما وجود دارد" ممکن این کلمات به گونۀ چراغ سبز از خم ابروی طالبان چیزی بکاهد و از چین و چرک پیشانی اسلام آباد هم کم نماید و اما هرگز درازراۀ صلح افغانستان را کوتاه نمی سازد. آقای کرزی با این سیاست ها بهای زیادی پرداخت که به قیمت از دست دادن دوستان امریکایی اش هم گردید. یکی از دلایل مهم آن ناتوانی آقای کرزی برای مجاب نمودن امریکایی ها در رابطه به اتخاذ سیاستهای واقع بینانه نسبت به اسلام آباد، عدم کسب اعتماد واشنگتن بوده است که امریکا بر پاکستان فشار کافی نیاورد و نگذاشت که با از دست رفتن حمایت اسلام آباد از طالبان، صلح با طالبان از کابل بگذرد وپاکستان در حاشیه باقی بماند. پاکستان هم برای جلوگیری از رفتن به حاشیه از هیچ تلاشی دست بردار نشد. وزارت دفاع امریکا بعد از سیزده سال مداخلۀ پاکستان در امور افغانستان و دید و بازدید های پیهم جنرال صفدر ها از وزیرستان و عملیات دروغین در وزیرستان و مصؤون ماندن شبکۀ حقانی و طالبان افغانی و جنگجویان پاکستانی حامی طالبان افغانی، حالا اعلامیه یی صادر کرده است که در آن از مداخلۀ آشکار پاکستان در افغانستان سخن گفته است. این در حالی است که امریکا از قبل میداند که پاکستان اهداف مغرضانه در افغانستان داشته و خواهان یک حکومت دست نشانده و ضعیف در افغانستان است که باهند رابطه نداشته باشد. شگفت آور این است که امریکا می داند تا زمانی که پاکستان در استراتیژی خود در رقابت با هند تغییر به عمل نیاورد، مبارزه با تروریزم در همکاری با پاکستان مفهومی ندارد؛ اما با این هم به بازی ضد افغانی خود با اسلا م آباد ادامه می دهد.
آقای غنی باید بداند که هرچند عبور صلح افغانستان از اسلام آباد حتمی است و اما کلید اصلی به دست امریکا است. کمک های سخاوتمندانۀ امریکا برای پاکستان است که سبب تقویت و تجهیز طالبان می شود وهر روز نیرومندتر می شوند. حالا زمان آن سپری شده است که طالبان را با سیاست تضرع به میز مذاکره خواند و با بازی کهنه باب جدید صلح را باز نمود. آقای غنی با اتخاذ سیاست های واقع بینانۀ کوتاه مدت، میان مدت و دراز مدت و بدور از زاری با اسلام آباد تعریف مشخص از دوست و دشمن ارایه کند و امریکا وحامیانش را وادار نماید تا بر پاکستان فشار کافی وارد کند. فکر کنم که آمدن صلح بیشتر به مهارت های سیاسی نیاز است تا به مهارت های دیپلوماتیک. به عبارت دیگر مهارت ها وراهکار های سیاسی فعال و ضد تصرع است که دراز راۀ صلح را کوتاه می سازد تا زمانی که مداخله گران پاکستانی بر جای شان زمینکوب نشوند،آمدن صلح در افغانستان محال است و حتی ناممکن است. صلح و ثبات حق مردم افغانسان است که اکنون پاکستان آن را به اسارت برده است و این حق را بید به زور گرفت؛ زیرا حق بدون زور به صاحبش بازگردنده نمی شود. یاهو05 نوومبر 2014