ــــ
سیدموسی عثمان هستی
چوگفتی دلیل اش رابیاور؟توگفتی احمدشاه مسعود را ما ساختیم
benamnewspaper@hotmail.com
عکس احمدشاه مسعودراچرابردیوارکتابخانه خودآویختی؟بخاطرکه تصویراحمدجان دراین قاب است
نگویی تا منطق ندارم هیج باور
چو گفتی عزیزم دلیل اش بیاور
نه یک حرف دوحرف بیشترگو
که پنهان آشکار کرددتابه خاور
شاعربی وزن وبی ترازو
نوشتۀ تحت این عنوان (هرچیزدرافغانستان به سرقت می رسد،هفتۀ شهدا هم به سرقت برده شد)که درسایت ها بنشررسیددرسایت هاانکاس فراوان کرداگردوستانی نخوانده باشدمی توانند درانترنت بخوانندایمیل های فروان ارسال وهم تیلفون زدندهمه ایمیل مخالفین وموفقین این قلم نزدم من به دیده قدردیده می شودومن همیشه گفته ام شهرت کم ویازیادمن مرهون دشنام های مخالفین من است که قضاوت ازخودندارندعشق دنباله روی دارندماننداسپ گادی به پیش می روندوبرمن خورده میگیرندکه من چرامانندتاریخ نویسان فاشیست ومتعصب دنباله روی نمیکنم دوستان ودشمنان سوگندخورده تاریخ معاصرافغانستان افشا میکنم می دانید که من عادت روی درواسی ندارم دربرابردوست ودشمن به خاطرواقعیت گویی ووقعیت نویسی شمشیرقلم من بیرحم است قضاوت به شماخواندگان عزیز
آری بیرحم دربرابرخاینین بایدبودبی رحم هستم شکی وجود نداردآنکه شهامت واقعیت گویی نداردبدمیکندکه قلم بدست می گیرد خودرانویسنده ویامورخ قلمدادمی کندبه عقیده من تاریخ آن تاریخ نیست که برروی حقیت ها پرده کشیده شده باشدواقعیت تاریخی بایددرحمام تاریخ برهنه شودوکثافت وجود تاریخ توسط کیسه مال حمام تاریخ پاک شودتا شوخی باقی نماندواینکه بعضی ازدوستان گفته اندچراایمیل شما درپشانی نوشته های شما دیده نمی شودکه دیگردوستان ما حق شمارا به کف دست تان بدهندانتقادشما بجاست ومن هم ازتهدید ودشنام هراس ندارم چه مردانه ازخودنام ببریدوچه نامردانه بانام مستعارغوره هادل خودراآب سازندمعقوله را خواندم که گفته بودند ماکه رسوای جهانیم غم دنیاپشم است داگزاودامیدان
benamnewspaper@hotmail.com
من چیزکه می گویم ومینویسم بااسناد وتصویراست گره های کورتاریخ راباوانگشتان قلم بادرنظرداشت صداقت جداسالم بازمیکنم وهم دلیل اش رامی آورم وتحلیل وتفسیرهم میکنم باکس روی درواسی ندارم قلم من دوست ودشمن رانمی شناسد پهلون احمدجان به بچه هامیگفت (اگرحرفها ونوشته های قاضی سیدموسی عثمان هستی رادربسترتاریخ جابجانکنم درحقیقت خیانت به نسلهای بعدی می نمایم) روح اش شادعمراش درازباد
پهلوان احمدجان که قهرمانی خودرانه تنهاازافغانستان ازجهان گرفته بوداین قهرمانی راپنجه های آهنین اش به اقهرمانی رسانده بودوهیچ وجدان سالم انکارکرده نمی تواند قهرمانی احمدشاه مسعودکه مانندقهرمانی جبارقهرمان است به خاطرقتل وکشتارمردم کابل درجنگ های تنظمی است که ازطرحکومت دست نشانده استعماری توسط شاه شجاع امریکایی داده شده
(پهلوان احمدجان درمجلس بالا دست بطرف آسمان بالاکرده میگویدوزی فراخواهدرسید که من وتودراینجا نشسته نتوانیم ازآسمان وزمین باران مرمی راشاید باشیم
جگرشیرنداری سفرعشق مکن کسی که بامامیباشدسفرعشق داشته باشدیانجات وطن یامرگ اختیارکند شما می توانید باما باشید ویا به پاکستان برگردیدپیش ازآمدن شمامامی دانستیم که پیش ازدولت داوود وبعدازجنگ پنجشیرشمادرپاکستان بودیدتوسط آی اس آی تعلیمات نظامی دیدایددوستان آزرده نشویدجاسوس وقتی وجدان سالم داردکه به نفع وطن ومردم خودکارکرده باشد
شایدشرایط تنگ شمارازیرسینه چوچه کشی آی اس آی پاکستان قرارداده باشدولی امروزشما پروبال آزادی داریددیروزشرایط زندگی شمامانندزاغ بودولی امروزدرپهلوی ماعقابان بلند پروازکوه های سربه فلک پنجشیروپامیرهستیدباخنده گفت فکرنکنیدهمان ایلی هستی به گفته زندیادفردوسی
منش ساختم رستم داستان وگرنه ایلی بود در سیستان
حالا دیگرایل نیستیدهرکدام شمایک رستم هستیداگرنبودیدما توان داریم ازشما رستم داستان بسازیم بشرطی که صداقت ووطن پرستی درشان شماباشدووجدان تان شسته شده باشدوماهم دنبال آب رفته بیل نمیگیریم گذشته راسلام وصلوات امیداست که سرازامروزروابطی باپاکستان نداشته باشیدکه پاکستان دشمن سوگندخورده افغانستان است وپاکستان بدتروگنده تر ازروس وحزب دموکراتیک خلق خطرناک است یکی زیرنام کمونست ومساوت دربرابردین وثروت های زیرزمین افغانستان به نفع خود میجنگد دیگربه خاطرنفع باداران شان که این کلک ششم درمنطقه به نام پاکستان بوجودآورده اندکه ازسالها علیه افغانستان ومردم افغانستان به خاطرگرفتن انتقام انگلیس باافغانستان دشمنی داردوازاین هم انکارنمی کنیم ستون پنج ازسالها بعدارساختن پاکستان دربین دولت ومردم افغانستان دست به جاسوسی می زنند انگلیس هانافهمیده این کلک ششم یعنی پاکستان ساخته اند تاستون پنجم وجاسوسانرادرداخل افغانستان به جاسوسی وتخریب ارسال وحمایت مادی ومعنوی کند
انگلیس هادشمن سابق مابوده اندو هستند وخواهدبودند دشمن رانبایددست کمک گرفت ونه باید بی غیرت شوم دست طمع به دشمن تاریخی مادرازکنیم دست درازکردن وکمک کردن به دشمن بخاطرویرانی مردمووطن ننگ تاریخی به یک ملت است قناعت نگوتربه دوشاب خویش) وعقیده احمدجان این بود که بارهادرمجالس خوددیگران راتشویق برضدالحادوکفر می نمود
پهلوان احمدجان موقف ضدالحادی بر مبنای فرموده خداوند(ج) «اعزةً علی الکافرین» در برابر ملحدین و مزدوران روس، چـون سدِّ آهنینی می ایستادو مبارزه میکرد
ومی گفت
یکی از مهمترین مواهبی که خداوند متعال به انسان ارزانی داشته اعتماد به نفس می
باشد.
اعتماد به نفس در واقع نیرویی است که شخص را در استفاده بهینه از قابلیت ها و
توانمندیهای خویش جهت رسیدن به اهدافی که در نظر دارد یاری می کند.
انسانی که اعتماد به نفس ندارد نمی تواند آنطور که باید از استعدادهای خویش
بهره جوید و در زندگی دچار افسردگی ، سرخوردگی و شکست خواهد می شود.
ومیگفت از منظری دیگر خداوند شخص مؤمن را مورد خطاب قرار داده و می فرماید: {وَلَا تَهِنُوا وَلَا تَحْزَنُوا وَأَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ} [آل عمران: ۱۳۹] « و سست و محزون نشوید که اگر مؤمن باشید، غالب و برتر خواهید بود
همچنین آیه: {لَا یَغُرَّنَّکَ تَقَلُّبُ الَّذِینَ کَفَرُوا فِی الْبِلَادِ. مَتَاعٌ قَلِیلٌ ثُمَّ مَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَبِئْسَ الْمِهَادُ} [آل عمران: ۱۹۶، ۱۹۷] « می خواندومی گفت رفت و آمد پیروزمندانه کافران تو را فریفته نسازد . این متاع ناچیز و اندکی است و سرانجام جایگاهشان دوزخ خواهد بود و چه جای بدی است که برایشان تدارک دیده شده است
حالا به تایدشعرزنده یادفردوسی وبه تایدسخنان ارزشمندو ماندگارزنده یادپهلوان احمدجان قهرمان ملی واقعی افغانستان شاعربی وزن وبی قافیه بیت زیرامینویسد
منش آوردم ازلیزنورستان وگرنه ایلی بوددرپاکستان
نشستن روباه مانداحمدشاه مسعود درمقابل زنده یاد پهلوان احمدجان وگوش فرادان به سخنان قهرمان اصلی وطن احمدجان نشان می دهدکه درموجودیدپهلوان احمدجان، احمدشاه مسعودایلی بوددردره های پاکستان اینکه امروزبی وجدانان تاریخ نویسان یاازترس شورای نظارویا پول میگیرند ویا چاپلوس ومزدورهستند ازحقیت انکار می کننداین کارخودبی وجدانان است ولی آفتاب به دوانگشت پنهان نمی شوداینکه بیشتربدانیدکه مابودیم که ازایلی دره های پاکستان قهرمان ساختیم
بعدازاینکه اولین بارمن افشا کردم که احمدشاه مسعودبعدازجنگ پنجشیردرزمان داوود درپاکستان تعلیمات نظامی توسط آی اس آی دیده بودباسیزده نفربعدازبه قدرت رسیدن حزب دموکراتیک افغانستان به لیزنورستان آمدوما آن را ازلیزنورستان به پنجشیرآوردیم حفیظ منصورکه ازنزدیکان احمدشاه مسعوداست ناگزیرشدتاحرفهای مراتائیدکندوبه طرفداران احمدشاه مسعودراه نماندکه بگوینداحمدشاه مسعودرپاکستان ازنمک خوران آی اس آی نبوده ومخالف پاکستان بوده اگرچه نمک حرامی احمدشاه مسعود درقتل وبه شهادت رساندن پهلوان احممدجان ودیگرهمرزمان خوداش مثل کفایت الله ثابت شده
(فاتح جنگ سرد به قلم عبدالحفيظ منصور
خشونت حکومت داوود خان در برابر نهضت اسلامي باعث گرديد که مسعود تقريباً دو
سال را مخفيانه در شهر کابل و شمالي با جمعي از همفکرانش سپري نمايد و سپس به
پشاور برود. او در آن جا سران مجاهدين از جمله استاد رباني و حکمتيار را به
خاطر خروج از کشور مورد انتقاد قرار داد، زيرا او مايل نبود که نهضت مرکزيت خود
را از داخل کشور به خارج منتقل سازد و سرانجام مسعود در آنجا کورس کوتاه مدت
نظامي را سپري نمود. در آن زمان جنرال نصيرالله بابر گورنر صوبه سرحد – پاکستان
بود، وي در مصاحبه هاي خود بارها گفته است که احمد شاه مسعود نسبت به همقطارانش
در دروس عسکري از استعداد و لياقت خوبي برخوردار بود.
بعد از اين دورهي آموزشي، اين مجاهدين به چند دسته تقسيم شده، به صوب بدخشان،
لغمان و پنجشير در حرکت افتادند، و تحت فرمان گلبدين حکمتيار که گويا در کابل
کريم مستغني کودتا مي نمايد، به تاريخ 29 سرطان
1354
مسعود با يکدسته همکارانش ولسوالي و دو علاقه داري پنجشير را به تصرف درآورد.
اما اين آزاد سازي بيش از نيم روز به طول نينجاميد، و همين که از طريق راديو
خبري از کودتا در کابل بگوش نرسيد، به عقب نشيني پرداختند و طي اين گير و دار
12 تن از مجاهدين شهيد و يا دستگير گرديدند که براي نهضت اسلامي ضربهي سختي به
شمار مي رفت).
گروه جمعيت اسلامی افغانستان (Islamic Society of Afghanistan) از ازگورگ های اسلامی که اهل تسنّن هستنداینها به پیروی وتحت تأثير جنبش اخوان المسلمين مصر، درافغانستان شكل گرفته اندوسراین لاش خرس حزب اسلامی حکمتیارهم دعوا براه انداخته که واقعیت هارادرنوشته های زیربه اساس رویدادهای تاریخی که رخ داده ومن شاهدعینی این رویدادهای تاریخی درحلقه روشنفکری وحلقی تاریک فکری افغانستان بودم وهردوحلقه جرات انکارکردن این را ندارندکه بگویندکه ازمن کرده کس دیگری بیشترازجریانات رخ داده تاریخ معاصرخبرداردشنیدن کی بودماننددیدن تاریخ نویسان شنیده اند نه دیده اند
غلام محمد نیازی کی بود؟غلام محمدنیازی ریس فاکولته شرعیات وازجمله متعصبین وگنده مغزهای زمان روشنفکری درافغانستان بودکه درمصرتحصلات عالی خودرابه پاین رسانده بودوتوسط اخوان المسلمین مصرکه بنیاد گذاراش سیدقطب بوددرقسمت مزخرفات دین پیرومذهب وهابی بودمن وغلامحمدودیگران زمانی که درمصربودیم سیدقطب فوت کرده بودمحمدقطب برادراش زنده بوداورا من ازنزدیگ دیده بودم مردآرام ومرموزبود ودرساختن اخوان المسلمین زمانی که انگلیس حرف اول درمصرمی زد نقش داشت وتا امروزروابط انگلی با اخوان المسلمین حسنه بوده
پروفِسورغلام محمد نيازی، استاد دانشكده ی شرعيات دانشگاه كابل بودوافرادی چون موسی شفیق ،دكتر سيد محمد موسی توانا بدخشی، وفی الله سميعیسرخ رودی که وزیرعدلیه بود ومن مدیرقلم مخصوص آن درزمان داوودبودم که ازطرف وفی الله خان درجمله هیت تحقق رهبران حزب دموکراتیک خلق مقررشدم وازطرف حزب دموکراتیک خلق به زندان رفتم، عبدالعزيز فروغ، سيد احمد ترجمان، استاد محمد فاضل، هدايت وخود استاد ربانی در تأسيس نهضت، با غلام محمد نيازی همكاری داشتند.وسلام عظیمی ریس استره محکمه امروزی هم ازنگاه مفکوره بشمول موسی اشعری دراین گروپ فالیت های علنی ومخفی داشتند درسال ١٣٥١، غلام محمد نيازی، از رهبری آشكار نهضت به خاطراینکه ساحه فعالیت اوازطرف دولت وقت زیرنظر قرارگرفته بود ازرهبری حزب کناره گیری درظاهرکرد ، اما به عنوان رهبر فكری و معنوی باقی ماندتاروزیکه زنده بودحرف اول رااودراین حلقه میزد ربانی باوجودیکه درظاهر به نام رهبرجمعيت اسلامی بود درآن وقت ربانی با ریش تراشیده به فعاليت اخوانی مشغول بود
ناگفته نماندنخستين جلسه برا ی تعيين رهبری وانتخاب مسؤولان جمعيت اسلامی در سال١٣٥٢ در منزل استادربانی، در خيرخانه ی شهركابل دايرشد. دراين جلسه استادربانی، به حيث اميرورئيس شورای اجرائيه؛ سياف، به حيث معاون امير، انجنير حبيب الرحمان نجرابی محصل فاکولته پلتخنیک کابل همصنفی سیدامیر مشهوربه انجنرسلام ریس مالی وریس نطامی حکمتیار
سیدامیرپسرکاکا سیدجمال الدین ازتوغبری پروان وشکورخان خوشه چین ازقریه سیدامیرشان می باشد بادومفکروه چپ وراست هردودوست نزدیگ من بودندسیدامیرمشهوربه انجینرسلام درپشاورزندگی می کنداستادشکورخوشه چین درهالند زندگی می کند
شکورخوشه چین مبارزات سیاسی را قبل ازسیدامیرشروع کرده بود سیدامیراول شعلۀ
بود،انجنیرحبیب ارحمن نجرابی مانندحکمتارودیگران شان فاکولته راتمام نکرده
انداین نام افتخاری مانندانجینر وقهرمانی به احمدشاه مسعودداده شده دیگران هم
ازاین نام ها بی نصیب نماندند درآن مجلس منشی و مسؤول تنظيم افسران ارتش که
برادراش ازافسران شناخته شده بود به انجینرحبیب الرحمن نجرابی داده شد؛ سيف
الدين نصرتيارپسرملانصرالدین تیکه دارکه اصل ازکابل بوددرپلخمری زندگی می
کردند، مسؤول تنظيم جوانان؛ مولوی حبيب الرحمان لغمانی زمانی درتپه سلام کابل
ملا بود، مسؤول تنظيم علمای دينی؛ سيد عبدالرحمان، مسؤول امور مالی؛ مولوی
عبدالباری، مسؤول تنظيم دهقانان و كارگران؛ سيد محمد موسی توانابدخشی ، مسؤول
امور فرهنگی؛ سيد نورالله عماد، مسؤول تنظيم امور ولايت هرات؛ عبدالقادرتوانا،
مسؤول تنظيم امورولايت بلخ واستادغلام محمد نيازی، مسؤول امورسياسی تعيين
شدند.دربالا گفتم که نیازی باموجودیت ربانی حرف اول می زدشمولیت اودراین مجلس
نشان می دهدکه درکناره شدن غلام محمدنیازی کاسه زیرنیم کاسه است
اینکه حکمتیارشارلتان دینی وسیاسی ، سال تأسيس نهضت اسلامی را ١٣٤٨ و مؤسس آن
را عبدالرحيم نيازی، معرفی میكند ومیگويد كه يازده نفربه شمول خوداو دربهار
سال ١٣٤٨، در جلسه ی در ولسوالی شكردره ی كابل، نام نهضت جوانان مسلمان را كه
دردانشگاه كابل شكل گرفته بود حزب اسلامی گذاشتند
سیدظاهرشکردره پسرسید عالم شاه خان فرقمشرکه باما قومی نزدیگ داردسیدظاهرهمصنف ببرک کارمل ودراتحادیه محصلین آن زمان نقش به دستورضبط احوالات وقت داشت بعد باآی اس آی پاکستان روابط پیداکرددرآخرعمرسفیرربانی درپاریس به دستورآی اس آی بودبه کانادا نزد دختران خودآمدومن درکانادابا اودیدم چندروزبعدسکته قلبی کرد ودرایالت مانتریال کانادابه خاک سپرده شد ومجلس شکرده درخانه سیدظاهرشا ه به احترام جنربابرکهآن وقت رتبه مجرداشت دایرگردید
ادعای حكمتياردرقسمت این جلسه وجمع شدن این افرادبکلی درست است مقصدازساختن حزب نبود جنرال بابرکه درآن وقت مجربودمخفی به افغانستان آمده بودودرخانه سیدظاهردرشکره دره بوداین مجلس مخفیانه نه به خاطرساختن حزب بلکه آشنایی بخاطرروزمباداوجاب وجذب آی اس آی بود که این شناسایی پای اخوان به پاکستان بازکرد
عبدالرحیم نیازی کی بودعبدالرحیم نیازی ازجمله پشتون های مهاجرمیمنه بودکه خانوده نیازی توسط محمدگل خان مهمند به میمنه برده شده بود وزمین به اوداده شده بودخانواده حکمتارهم توسط محمدگل مهمند به قندز برده شده هردوخانواده ازجمله ناقلین است عبداارحیم نیازی که محصل شرعیات بود به مرض سرطان خون دچارشد جهت تداوی به هند رفت درهندفوت کردومرده آن رادوباره به افغانستان آوردند
اینکه گلب الدین ادعا می کند (بعد از وفات عبدالرحيم نيازی، در جلسه ی كه در مسجد پل تخنيك با شركت٢٦٠ نفر از اعضای گروه جوانان مسلمان در تاريخ ١٢/٧/١٣٥٢، بر گزار شد، شورای رهبری متشكل از انجنير حبيب الرحمان، انجنير سيف الدين نصرتيار، انجنير گلبدين حكمتيار، مولوی حبيب الرحمان و استاد غلام ربانی عطيش بوجود آمد. بهر حال، آنچه كه مسلم است اين است كه جنبش اسلامی سنی، با الهام از جنبش اخوان المسلمين مصر، در سال ١٣٤٧ در دانشگاه كابل، شكل گرفت و با شركت در تظاهرات و راهپيمايیهای خيابانی به عنوان گروه « جوانان مسلمان» تبارز كرد. جمعيت اسلامی و حزب اسلامی، احزابی هستند ملهم از جنبش اخوان المسلمين كه بعداً در پاكستان اظهار وجود كردند. پس از آن كه عمليات مسلحانه ی رهبران جنبش اسلامی سنی كه بنام اخوانی شهرت يافته بودند، عليه رژيم جمهوری استبدادی محمد داوود خان، در سال ١٣٥٤، با شكست مواجه شد اختلافات داخلی سران جنبش، شدت يافت. حكمتيار كه با كمك پاكستان، رهبری عمليات نظامیعليه حكومت افغانستان را به عهده داشت، حزب اسلامی افغانستان را تأسيس كرد و استاد ربانی تحت عنوان جمعيت اسلامی به فعاليت ادامه داد)
این ادعای فوق گلب الدین به این می ماندکه مادر(ک...ن) ازدخترخودیادگرفته باشد این اشخاصی که به گفته گلب ادین درمسجدپولتنگ دورهم جمع شدندچهره های ناشناخته شده تا آن روزبودندکه زیرتاثیرورهنمایی این اشخاص که حزب درحال شکل گرفتن بوداشخاصی که ازطرف گلب الدین نام برده شده ازطراین شخاص نیازی ربانی ودیگران رهمنایی می شدندحزبی وجودنداشت وکوشش می کردنداین اشخاص پروفِسور غلام محمد نيازی، استاد دانشكده ی شرعيات دانشگاه كابل ،موسی شفیق ،دكتر سيد محمد موسی توانا، وفی الله سميعی، عبدالعزيز فروغ، سيد احمد ترجمان، استاد محمد فاضل، سلام عظیمی ریس استره محکمه امروزی هم ازنگاه مفکوره همفکربودندزیرزمینی بشمول موسی اشعری درقسمت مغز شوی اشخاصی راکه درمجلس مسجدپولتنک ازآنهانام برده اشخاص فوق دست داشتند وبه دستورهمین اشخاص مجلس پولتنگ نه به خاطرساختن حزب به خاطرنشان دادن زهرچشم به مارکسیت های که آشکاراحزب کمونست ساخته بودنداخوان فعالیت های زیرزمینی داشت با آی اس آی هم ارتباط داشت ولی حزب نداشت ولی بهترازیک حزب فعالیت زیرزمینی به پیروی ازاخوان المسلمین مصرداشتندحتی قبل ازدیگراحزاب آغازکرده بودندوضبط احوالت دستگاه جاسوسی افغانستان ازاین فالیت هابی خبربودمن نمی فهمم روی چراضبط اخوالات دستگاه جاسوسی دولت اظهاربیخبری می کردآقای آهنگ این رابهترمی داند .
برهان الدین ربانی کی بود
ربانی در سال 1963 دانشکده شرعیات کابل به پایان رسانید و بعدبه بخاطر 1968 تحصیللات عالی به تحصیل دردانشگاه الازهر مصررفت و در همانجا با جنبش اسلام گرای اخوان المسلمین از نزدیک آشنا شد
او در جمله موسسان اصلی "نهضت جوانان مسلمان" در دهه 60 میلادی بود که آن جنبش در افغانستان بیشتر به نام "اخوان المسلمین"" شهرت یافت. او رهبری این نهضت را در سال 1972 به عهده گرفت
پس ازسقوط حاکمیت محمد داوود خان، جنبش اسلامی فعالیت هایش را علیه حکومت وابسته به شوروی سابق در افغانستان وپاکستان گسترش داد. آن جنبش به زودی در اثر اختلافات،که خواست دستگاه جاسوسی پاکستان آی اس ای بخاطریکه آنهارا بهتراداره کرده بتوانند به هفت گروه جداگانه تقسیم شان کردندو ربانی رهبر "جمعیت اسلامی افغانستان" ساختندوگلب الدین رهبراسلامی سید احمد گلانی ، مجددی ،خالص ،محمدنبی هریکی رمانندکشمش چوبکی زندنام شان کشمش خان ماندند
بعدازگرفتاری انجنیرحبیب الرحمن نجرابی از دانشکده پل تکنیک کابل اورا دستگیر و بدون محاکمه ودادگاه به اتهام توطئه ودهشت ، اعدام کردند موجب شد که بقیه اعضای نهضت اسلامی از ترس متواری گردند و درنهایت راهی پشاور پاکستان گردیدند ، با ورود سران نهضت بخصوص بشمول برهان الدین ربانی و انجنیر گلب الدین حکمتیار مولوی محمد یونس خالص ، مولوی فضل هادی مقامات پاکستانی ها، به خصوص ازآی اس آی از ها سازمان اطلاعاتی پاکستان فرصت خوبی پیداکرد که از این ناراضیان ومخالفین دولت جمهوری داودخان استفاده نمودند وعملیات تخریبی علیه داود خان رادر داخل کشور طراحی کردندد که بعدازگذشت چند ماه درتابستان 1354 عملیات نظامی در چندین ولایات افغانستان ( کنر، لغمان ، پنجشیر ، بدخشان پکتیا..) توسط تعداد از اعضای نهضت اسلامی به رهبری انجنیر گلب الدین حکمتیار راه اندازی شد ، مسئولیت رهبری عملیات را در ولایت کنر جوانی گمنام بنام انجنیر جان محمد که نام اصلی اش محمد صادق بو د ودر ولایت لغمان مولوی حبیب الرحمن و در پنجشیر کفایت الله برادرانجنیراسحق وستارمشهوربه مستوفی ازولسوالی جبل السراج که درپنجشیردستگیرگردید باچهل نفراخوانی که درزندان کرنیل دهمزنگ زندانی بودندبعد همراه ما به پلجرخی توسط حزب دموکراتیک خلق انتقال داد ه شد دریک شب تاریک توسط جنایتکاران حزب دموکراتیک خلق بدون محکمه اعدام شدند وستارجبل السراجی وشاه ابدال پنجشیری که درپنجشیردستگیرشده بودنددرقطاردیگراخوانی ها توسط حزب دموکراتیک خلق کشته شدند
و درولایت بدخشان داکترمحمد عمردرولایت هرات انجنیرسیف الدین نصرت یاررهبری جنگ به عهده داشتند ، عملیات با شکست وکشته شدن تعدادزیادی از اعضای نهضت به دست نیروهای دولتی ومردم محلی پایان یافت و از جمله شرکت کنندگان عملیا ت تعداد محدودی ،از جمله انجنیر جان محمد( صادق ) و احمد شاه مسعودوانجنیر محمد اسحاق همراه بابرادش شهید انجنیر کفایت الله وتعداد دیگر جان بسلامت بردند وبعد ازمدتی به پشاور برگشتند ستارجبل السراجی مشهوربه مستوفی وشاه ابدال ودیگران وزندانی گردیدند
پری گلجان دخترکاکاتاج الدین که بعدهادرسن خوردخانم احمدشاه مسعودمی شودودرنوشته یک کتاب بایک خارجی اززندگی خود ومسعودمی گویدوما درخانه کاکاتاج محمدخان بارها با احمدجان نان خوردیم وبه اساس خوردن نان ونمک این خانم حیثیت خواهربه من داردخانم پری با زرنگی حرفهای ثریا بهارا می خواهد که ردکند که احمدشاه مسعودگنده خشتک نبوده چون خانم بها غیرمستقیم درکتاب رهادرباداعتراف کرده که احمدشاه مسعودوداکترعبدالرحمن مغزمتفکرشورای نظاربا من روابط همبستری داشتند شما نوشته زیربخوانیداحمدشاه مسعوددرخانه کاکاتاج محمدیکجا باپری زندگی می کند وپری راندیده این یک معمای بیش نیست
حرفهای
خانم پری با نویسنده کتاب درباره خانم پری واحمدشاه مسعود به رنگ آبی
درزیرآورده شده که ضد ونقیض فراوان دارد حتی بعضی اظهارات خانم خواننده به
فکرطنزمی اندازدوغیرمستقیم نشان می دهدکه همبسترشدن خانم ثریابها غیرکه مستقیم
درکتاب رهادربادنوشته حقیقت داردوخانم پری هم ازاحمدشاه مسعود دل خوشی نداشته
ازسخت گیریها احمدشاه مسعودیادمی کند(بزرگان
گفته تازردی زیرچشم یکنفرنباشددیگررامثل خودفکرنمی کندحتی درزن وشوهری)
زندگی
زیر درختان زردآلو
در
فصل اول کتاب پری گل از محل تولد خود می گوید:"من در بازارک، دهکده ای کوچک در
کنار رودخانه پنجشیر، در چند صد متری جنگلک، دهکده شوهرم و در صد کیلومتری شمال
کابل به دنیا آمدم. اگر آرامش بخش ترین مناظر دنیا را تصور کنید، آن وقت جایی
را که من در آن بزرگ شده ام، در نظرتان آمده است. خانه های کاه گلی که زیر
درختان زرد آلو پراکنده بودند."
آنگونه که پری گل، روایت می کند وقتی او
۵
ساله بوده است، مسعود دانشجوی موسسه پل تخنیک کابل بوده است که به همراه
دوستانش بر علیه دولت دست به شورش زدند و سپس مخفی شدند و پدر پری از همان زمان
در کنار مسعود بوده است.
زمانی
که کودتایی
۷
ثور به وقوع می پیوندد، پری هشت سال بیشتر نداشته است. که این حادثه زندگی او
را دگرگون می کند. پری
۱۳
ساله بوده که خواستگاران بی شماری داشته ولی خانواده او بی آنکه حتی یک کلمه با
او صحبت کرده باشند همه را رد می کردند چون بر این باور بودند که هنوز ازدواج
برای او زود است.
چگونه
مسعود پری گل را می شناسد؟
پری
گل در این کتاب، تعریف می کند که مسعود چگونه به او دست یافته است و به شرح
خاطراتی می پردازد که خود مسعود بعد از ازدواج برای او تعریف کرده است:
"یک
روز بعد از ظهر جوانان مجاهدین به گمان این که او (مسعود) خوابیده است با هم
صحبت می کردند. یکی از آنها گفته بود: " می دانی خواجه تاج الدین
(پدر
زن مسعود) دختر زیبایی دارد؟"
دیگری
گفته بود: "تو از کجا می دانی"
"من
او را دیده ام"
"خوب
به خواستگاریش برو! وگرنه قبل از تو خودم این کار را می کنم!"
پدرم
مردی خود رای و کمی خونسرد بود. در نتیجه هیچ کدام از این دو جوان جرات اقدام
چنین کاری را نداشتند.
به
این ترتیب مسعود از وجود من با خبر شد و خیلی هم طولش نداد."
با
اینکه مسعود و همسرش قبل از ازدواج هم در یک خانه سکونت داشتند ولی تا آن زمان
هنوز چشم مسعود به پری نیفتاده بود ولی وقتی از وجود پری با خبر شده بود " چند
بار هنگام رفتن به اتاقش بدون اینکه در بزند وارد خانه شد.
بایستی مرا زیبا دیده باشد زیرا یک شب عزمش را جزم کرد و پدر و مادرم را نزد
خود خواند و بدون هیچ مقدمه ای خواسته اش را بیان کرد..
هفده
سال اختلاف سن
پری
هفده سال داشت و مسعود
۳۴
سال، که با هم ازدواج کردند: "ما زن و شوهر شدیم. آن شب مثل شبهای بعد چیزی بین
ما نگذشت. شوهرم صبر کرد تا همدیگر را بشناسیم. من دختر بسیار جوانی بودم و به
نوعی چشم و گوش بسته بزرگ شده بودم ما در دره دور افتاده ای، بدون رادیو و
تلویزیون، اقامت داشتیم. من هیچ دوستی نداشتم و هیچ چیز از زندگی مشترک نمی
دانستم)
احمد شاه مسعود فرزند دگروال دوست محمد در سال 1332 برابر با 1953 میلادی در قریه جنگلک ولسوالی پنجشیر تولد شد. پدر کلان او زمرد شاه از قریه ده بیدی سمرقند در زمان امیر امان الله خان به افغانستان مهاجرت کرده و در دره پنجشیر اقامت گزید. به گفته بزرگان پنجشیرکه نه من رد می کنم ونه تائید
حین بازگشت احمدشاه مسعودبه پنجشیرازجوزای 1358تا1359یکتعدادمبارزین واقعی راغیرازپهلوان احمدجان قهرمان ملی وطن پرستانیکه دیگررادرآن زمان هنوزبا آی اس آی روابط تنگاتنگ داشت ازمکرهای روباهی کارگرفت به شهادت رساندعظیم فارغ تحصیل ابوحنیفه ،ازمنطقه گلاب خیل کهمردشجاع ووطن پرست بوداولین کسی است که احمدشاه مسعودبزگوهی مینامیدشخص دیگرمعلم دین محمدپنجشیری،معلم نورمحمد،مشهوربه آرتوس،تاج ووصال ازپاین پنجشیرازقریه تاوخ خواجه مرزاازقریه سنگین خان بایاران اش میرحسین وبرادراش ازدوستان ویاران جاناجانی خودمسعودازقریه بابه ولی فاروق ،رزاق،سیف الدین ازجمله سرگروپ هابودندازقریه آرمان درحدوپنجاه نفربااین شهدا همفکرا وهمسنگران شان به جرم همکاری بااین سه نفرکشته می شودمجاهدین اندراب رابه خاطریکه تن به احمدشاه مسعودنمی دادنددرکمین هاتوسط دارودسته مسعودکشته شدندنصرالله خان پشغوردریک شب خون نابودتوسط احمدشاه مسعود می شودغیرازاینها بشمول ولی نعمت اش پهلوان احمدجان صدهانفردیگرکشت تابالاخره به نام آمرصاحب مشهورشددراین کشتارپول وزمردقیوم زمردنقش بیشترداشته مشت نمونه خروار
سی وپنج نفرساما که ازکوی صافی دراثرفشارحزب اسلامی فرارکردندبودندتوسط احمدشاه مسعودبه دریا انداخته شده
در ذیل از جملۀ این سرفرازان و قربانیان جنایت هولناک باند اخوانی احمدشاه مسعود منافیق، نامرد و مشت نمونۀ خروار نام برده و یاد می کنیم و محل زادگاه شان را به اساس تقسیمات اداری همان وقت کشور می آوریم: بخاطری که بهتربشانسید که احمدشاه مسعوددرقتل کدام اشخاص مستقیم دست دارداین لستی که تکراری هم آمده خدمت خواندگان وعلاقمندان تاریخ معاصرافغانستان تقدیم کردم
الحاج پهلوان احمد جان صدیق فرزند جگرن محمد صدیق قهرمان کشتی و قبلاً رئیس ملی المپیک افغانستان از قریۀ سفید چهر ولسوالی پنجشیر ولایت پروان (فعلاً ولایت پنجشیر).
معلم کرام الدین فرزند ملا محمد از قریۀ ملسپۀ بازارک ولسوالی پنجشیر ولایت پروان.
محمد غفار فرزند احمد بیگ پسر کاکای پهلوان احمد جان در جریان درگیری در سفید چهر به شهادت رسید.
قل محمد فرزند حبیب الله کارگر "لودر کار" در پروژۀ حفظ و مراقبت سالنگ ها. از قریه گلاب خیل در درۀ پارنده به همراه نفرات شماره(7- 6) به شهادت رسید.
تاج محمد فرزند غوله مرزا از قریۀ سنگی خان ولسوالی پنجشیر ولایت پروان. باسواد. قبل از شهادت دهقان.
قاضی محمد عظیم فرزند محمد ابراهیم فارغ صنف ( 14 ) دارالعلوم کابل. از قریۀ لاله خیل منطقۀ درۀ ولسوالی پنجشیر.
غلام حسین فرزند محمد امیر محصل دانشکدۀ ادبیات. از قریۀ گلاب خیل منطقۀ درۀ ولسوالی پنجشیر.
محمد مراد فرزند محمد محسن از قریۀ جهرعلی منطقۀ درۀ ولسوالی پنجشیر.
امرالدین فرزند نجم الدین دهقان از " ".
معلم محمد دین فررند سلطان. فارغ دانشکدۀ ادبیات. از قریه گلاب خیل منطقۀ درۀ ولسوالی پنجشیر.
محمد صادق فرزند بلند خان فارغ صنف ( 12 ) از قریه قلعۀ ترخه منطقۀ درۀ ولسوالی پنجشیر.
ملا عبدالجلیل فرزند محمد افضل از قریۀ باباعلی پدر عبدالحفیظ آهنگرپور ولسوالی پنجشیر. به جرم پدر حفیظ بودن.
معلم محمد نور فرزند ملا مرزا محمد از قریۀ باباعلی ولسوالی پنجشیر. فارغ صنف 14 دارالمعلمین پروان.
عبدالفاروق فرزند نیک محمد برادر زاده وکیل اختر محمد خان. متعلم صنف لیسه صنایع کابل. از قریۀ باباعلی ولسوالی پنجشیر.
محمد زارق فرزند لنگر خان. نواسۀ کاکای وکیل مذکور. از قریه باباعلی فارغ صنف نهم. ولسوالی پنجشیر.
نظر محمد فرزند سکندر. قبلاً مأمور دولت. از قریۀ کرامان منطقۀ درۀ ولسوالی پنجشیر.
جانگل فرزند امیرخان فارغ صنف ( 12 ). قبلاً مأمور دولت. از قریۀ کرامان منطقۀ درۀ ولسوالی پنجشیر.
محمد اکبر فرزند عبدالجلیل متعلم صنف ( 12 ) از قریۀ کرامان منطقۀ درۀ ولسوالی پنجشیر.
دولت خان فرزند سید محمد. دهقان. از قریۀ پسگران ولسوالی پنجشیر.
محمد نعیم فرزند بابه خان فارغ صنف ( 12 ) از قریۀ پسگران ولسوالی پنجشیر.
محمد رازق فرزند سیدخان از قریۀ تنخو درۀ عبدالله خیل منطقۀ دره ولسوالی پنجشیر.
عبد الرحیم فرزند محمد کریم از قریۀ سفید چهر ولسوالی پنجشیر. بعد از مدت چند ماه زندانی بودن در منطقۀ دره، به شکل انفرادی به شهادت رسید.
انجنیر محمد عمر فرزند احمد دین از قریۀ ملسپۀ بازارک ولسوالی پنجشیر.
محمد صدیق فرزند... از قریۀ ملسپۀ بازارک ولسوالی پنجشیر.
شمس الدین فرزند... از قریۀ پاراخ رخه. سه روز پس از عروسی اش دستگیر شد. ولسوالی پنجشیر.
علم آغا گل فرزند... ولسوالی پنجشیر ولایت پروان.
معلم خواجه مرزا فرزند... ولسوالی پنجشیر ولایت پروان.
معلم محمد ایوب فرزند آغامیر خان از قریۀ باباعلی توسط رژیم خلقی در تپه های گل غوندی بر فراز شهر چاریکار مرکز ولایت پروان به شهادت رسید.
جاودانه باد یاد این سرفرزان تاریخ و کشته گان دست خون آلود اخوان!
زندان "چاه آهو" در نقطه ئی مرتفع تر از مزار " جاودانه گان گمنام" در کمر های بلند هندوکش قرار دارد
احمد شاه مسعود و میراثی که برای افغانستان به جا گذاشت
۱۰ سال پیش، دو روز پیش از حملات تروریستی ۱۱ سپتامبر در آمریکا، در ۹ سپتامبر ۲۰۰۱ احمد شاه مسعود در یک سوء قصد در ایالت تخار افغانستان کشته شد. احمد شاه مسعود در آن زمان ۴۸ ساله بود، ویاران نزدیگ اش درترورآن نامردانه نقش مستقیم داشت وبدون همکاری یاران اش امکان داردازجمله سیاف وفهم بدون شک درتروراحمدشاه مسعودنقش گلیدی بادوعرب داشتند
مزدوران خودفروخته شورای نظردرمجلس بن حرف اول زدند ودرسیزده سال دست به کشتاروجمع کردن دالربودندپکول به نکتایی تبدیل کردندقبل ازآن سرکاربا مزخرفات دین داشتندبعدازمجلس بن پکول ولنگی رادورانداختندبا نکتایی داخل میدان دموکراسی شدنددرظاهرعقیده به دموکراسی پیداکردند
خرعیسی گراش به مکه بری
چونکه پس آیدهمان خرباشد
سگ به دریای هفت گانه بشوی
چونکه ترشدپلیت ترگردد
شایداین شعرآنچه که شاعرشعرنوشته باشد درنوشته شعرمرتکب اشتباه شده باشم قبل ازاینکه کسی اعتراض کندخوداعتراف کردهام
نوت:
ایل : طایفه, قبیله, عشیره, گروهمردمچادرنشین،اسم ) بز نر کوهی گوزن . جمع : ایائل، شیر ستبر یا آب منی در زهدان
2ـــ نوشته های روی قاب ازمن نیست ازیک نفربه نام مشتباه خان است ومشتبا خان شایدکه یکی ازسرسپردگان راه حزب آزدگان که درزمان پهلون احمدجان به وجودآمد باشدیا نباشد وقتیکه حزب آزدگان ساخته شد احمدشامسعود ویاران اش درپاکستان بودنداحمدجان به این فکربودکه حزب نباشد بنام یک شورا فعالیت کنیم ما اورا قانع ساختم که شورا درد سرایجاد می کندبهتراست حزب آزادگان بسازیم بعد شورای نظارگرفته شده ازنظرپهلوان احمدجان است وشورای نظارادمه دهنده حزب آزدگان است که من در رهبری آن قرارداشتم وانکارهم نمی کنم وچیزپنهان هم نیست که من انکارکنم