دكتر نبي هيكل

  

پیشنهاد صلح

صلح نیاز اساسی فرد و جامعه است زیرا در فقدان صلح زیستن دشوار است. اما آیا شورای صلح یا گروه " تحقیقاتی مطالعات عوامل جنگ در افغانستان" به تامین صلح کمک میتواند؟

 آقای ملک ستیز راه حلی برای تامین صلح دریافته و آن را  طی پیشنهادی به رییس جمهور احمد زی توصیه میکند:

آقای رییس جمهور!
به مثابۀ پژوهش‌گر  . . . به شما مشوره می‌دهم تا شورای عالی صلح را منحل نمایید. این اداره به وضاحت نشان داد که ظرفیت ایجاد فرصت‌ها برای تامین صلحِ با مفهوم را در افغانستان ندارد. شما می‌دانید که تامین صلح در افغانستان پیوند تنگاتنگی با استراتیژی‌های جهانی در منطقه دارد. . .

به منظور تـأمین صلح دوام‌دار در کشور، با رعات میزان مشارکت منافع ملی و بین المللی افغانستان در منطقه و جهان پیش‌نهاد می‌نمایم تا به جای شورای صلح، در گام نخست گروهی از متخصصین ملی و بین المللی به‌نام گروه «تحقیقاتی مطالعاتِ عوامل جنگ در افغانستان» در چارچوب ریاست جمهوری شکل گیرد تا این گروه با پژوهش و مطالعات گسترده عوامل جنگ‌های دوام‌دار را در افغانستان از دید ملی و بین المللی مورد مطالعاتِ شگرف قرار دهد. این گروه دیدگاه‌های انسجام یافتۀ خود را می‌توانند  . . . به شما مطرح نماید.
 . . . قبل از پژوهشِ جامع و دقیق در زمینه و ارایۀ توصیه های مشخصِ متخصصین در پیوند به برنامه های صلح، شکل‌گیری هرنوع نهاد موازی با سایر ساختارهای جاری در کشور بدون نتیجه خواهد بود.
دکتر ملک ستیز 
پژوهش‌گر روابط بین الملل

در پیشنهاد ملک ستیز چند مفکوره مهم وجود دارد: انحلال شورای صلح، ایجاد یک گروه تحقیقاتی به منظور تحقیق . مطالعه عوامل جنگهای دوامدار در افغانستان از دید ملی و بین المللی. رابطه تنگاتنگ صلح با ستراتیژِهای جهانی.

مطالعه پیشنهاد متذکره این احساس را بوجود میآورد که  جنگ جاری را  بحیث" جنگهای دوامدار"  ببینیم.    رابطه تامین "تنگاتنگی" تامین صلح با ستراتیژی های جهان مساله دیگر مورد منازعه میباشد. نخستین سوالی که پس از مطالعه پیشنهاد آقای ستیز مطرح میگردد این است که آیا ایجاد گروه تحقیقاتی متشکل از متخصصان ملی و بین المللی به تامین صلح کمک خواهد کرد؟

آیا پس از  14 سال جنگ جامعه جهانی علیه ترور، و یک  دهه جنگ  طالبان هنوزهم  ابعاد و عوامل جنگ جاری ناشناخته باقی مانده اند؟

علل ناکامی مساعی صلح افغانستان و از زمره شورای صلح  و جامعه جهانی بر همه آشکار اند و  دانشمندان و نویسندگان در سرتاسر دنیا در این مورد ابراز نظر کرده اند. از یک  لحاظ علت ناکامی هر سه مرجع در برخورد  ابزاری و سیاسی آنها به   ماموریت تامین صلح نهفته میباشد. به عبارت دیگر هم حکومت افغانستان، هم شورای صلح و هم جامعه بین المللی  در ماموریت  خویش برای تامین صلح بیشتر به مقاصد سیاسی و نقش ابزاری جوانب دخیل در  جنگ توجه کرده اند تا به  تامین صلح بحیث هدف اساسی. آیا  ایجاد گرو ه تحقیقاتی مورد نظر آقای ملک ستیز از چنین دید ابزاری مبرا خواهد بود؟(وقتی قصاب زیاد میشود گاو مردار میشود).

شناسایی جنگ در افغانستان نیازمند آن نیست تا متخصصان امور را در یک مجمع برای تحقیق و مطالعه آن در یک سازمان گردهم آوریم، زیرا این علل شناخته شده اند و مشکل در مدیریت علمی قرار دارد نه در  شناخت تیوریتیکی از آن. اما مهم است ماهیت این جنگ  را بدانیم. جنگ جاری را در چند بعد میتوان مطالعه کرد:

1.     بعد ملی: از  این دید تحریک  طالبان عبارت از یک نیروی سیاسی با برنامه سیاسی معیین میباشد که برای احراز قدرت سیاسی از زمره بصورت مسلحانه مبارزه میکند. در مساعی صلح گاهی بصورت عمده( مشارکت طالبان در حکومت)  و گاهی بصورت قسمی( تقسیم  طالبان به دسته ها) بر این بعد  اتکا میشود، در حالیکه از موضع مسوولانه به آن نگاه نمیشود.

2.     بعد بین المللی: از نظر بین المللی تحریک طالبان عبارت از نیروی سیاسی  ای میباشد که اهداف متفاوت و متناقض را دنبال میکنند. بخشی از آنها  اهداف القاعده را  دنبال میکنند، بخش از آنان  نقش های ابزاری سیاسی را دنبال مینمایند.

3.     بعد مذهبی: از نظر مذهبی  تاسیس امارت اسلامی یا خلافت اسلامی را هدف می پندارند. این بعد  اهداف  ملی( تاسیس امارت اسلامی در افغانستان)، منطقوی ( تاسیس یک کشور اسلامی برای مسلمانان جنوب آسیا) و بین المللی ( تاسیس خلافت اسلامی و مبارزه علیه کفر و الحاد) را احتوا میکند.

4.     بعد منطقوی: در بعد منطقوی تحریک طالبان برای هژمونی منطقوی و  اهداف منطقوی خدمت مینمایند: تاسیس امارت اسلامی در افغانستان،  تحقق رویای پاکستان برای تبدیل آن به کشور مسلمانان جنوب آسیا، ایجاد یک منطقه بفر / حایل فارغ از  نفوذ امریکا و هند. این ابعاد اهداف کوتاه مدت و دراز مدت و اهداف ابزاری را احتوا مینمایند.

این ابعاد موجب گردیده مدیریت جنگی که  تحریک طالبان برای تاسیس امارت اسلامی راه انداخته و دنبال مینماید دشوار گردد، زیرا  این ابعاد انگیزه ها و منابع تمویل و تداوم جنگ را فراهم میکنند و کار استخدام سربازان جنگی را بخصوص تحت دو وضعیت: حضور نیروهای خارجی و تاثیرات  مستقیم و غیر مستقیم ماموریت جنگی آنها از یکسو و حکومتداری فاسد و زمینه ساز از سوی دیگر، سهل میسازد.

تحریک طالبان از طریق ابعاد متذکره با منابع مالی و بشری در رابطه قراردارند.

توامیت این جنگ با جنگ علیه  القاعده تحریک طالبان را با  مراکز متعدد سیاسی و نظامی  در سطوح منطقوی و  بین المللی مرتبط میسازد.

منبع دیگر دشواری  زمینه های پر باری اند که این جنگ  را  مایه میبخشند: باورمندیهای جمعیتهای  افغانستان و پاکستان از یکسو، روابطه فکری  و عملکردهای حکومتهای افغانستان، پاکستان،  ایران و  عواقب مستقیم و غیر مستقیم جنگ علیه تروریزم از سوی دیگر همه به تداوم این جنگ از راه های مختلف مادی و معنوی کمک کرده اند.

بدین ترتیب  با مساله جنگ و صلح  میتوان  به دو گونه برخورد کرد:

1.      بحیث یک مساله فراملی: وقتی مساله جنگ و صلح بحیث یک  مشکل فرا ملی دانسته میشود تامین صلح به حسن نیت و منافع بازیگران فراملی ( دولتها و سازمانها ی فراملی مانند ناتو، سازمان ملل و .. .) مرتبط دانسته میشود.  عدم تامین صلح میتواند بر اساس عدم همکاری و یا همانگی نیروها تبریه گردند. استدلال حکومت حامد کرزی برای تبریه ناکامی مساعی صلح از این نوع است.

2.     بحیث یک مساله ملی: وقتی تامین صلح بحیث وظیفه عمده دولت دارای حاکمیت ملی  دانسته میشود ماموریت حکومت بحیث نماینده دولت ملی صراحت میابد. زیرا حکومت مسوولیت  تامین امنیت قلمرو تحت حاکمیت  و  شهروندان را در برابر تهدید های داخلی و خارجی دارد. جنگ  از این دید از یکسو بحیث عامل تهدید کننده امنیت دیده میشود و از سوی دیگر  در قضیه مشخص  افغانستان میتواند بحیث مداخله خارجی تلقی گردد. که باید  از راه به کار گماشتن ابزار روابط بین المللی با آن برخورد صورت گیرد.

کارل وان کلاوسویتس (Carl von Clausewitz)  که  اثر وی پس  از بیش از  200 سال هنوز هم دارای اهمیت کاربردی میباشد جنگ را به کشتی گیری  شبیه میداند " که هدف فوری وی این است تا رقیب خود را به زمین بزند تا دیگر نتواند مقاومت نماید. "جنگ بدین ترتیب عمل قوه است برای وادار ساختن دشمن برای قبول خواست ما"(Clausewitz C. Von 2007 : 44 ).  در تعریف دیگری مینویسد: اهمیت یک نکته دیگر که باید کاملآ  واضح گردد  دارای اهمیت عملی کمتر نیست، و آن این است که جنگ چیزی جز ادامه پالیسی با ابزار دیگر نیست"(Clausewitz C. Von 2007 :38). وی  معتقد است که" هدف سیاسی(political object) - انگیزه اصلی جنگ – هم هدف نظامی را  که باید بدست آید تعیین مینماید و هم  مقدار مساعی را که برای آن نیاز است" ( همان اثر، ص 51).

حکومت حامد کرزی این جنگ را در هردو معنا (بحیث کشتی و بحیث پالیسی) باخته است.

از دید دومی حکومت موظف است  اقدامات تحریک  طالبان را در گام نخست با در نظرداشت همه ابعاد آن بحیث یک تهدید به  امنیت و حاکمیت ملی تلقی  نماید و با آنها بحیث جرایم سازمان یافته برخورد نماید. از نظر اصول  و قواعد بین المللی مداخله دولتها در امورد همدیگر غیر مجاز است و هر کشور حق دفاع از سرحدات و قلمرو ملی را در برابر تجاوزات خارجی دارا میباشد.

پیروزی در برابر چنین یک جنگ که از منابع متعدد در زمینه های پر بار تمویل میگردد مستلزم کار هماهنگ و مشترک بخصوص در عرصه ملی میباشد. حکومتداری خوب (تامین عدالت و  فرصتهای کاری) از یکسو و قطع عواملی تخدیر کننده فعالیتهای  نیروهای نظامی خارجی از سوی دیگر زمینه های سرباز گیری را برای نیروهای مسلح مخالف محدود خواهد ساخت و مشارکت سیاسی مردم  برای تامین حاکمیت مردمی به بسیج توانایی های ملی در این راه نیزکمک خواهد کرد. اقدامات فوق تناسب  مورال سیاسی و نظامی را در خطوط جبهه جنگ بصورت مثبت متاثر خواهد ساخت. 

در عرصه ملی به تعلیمات مربوط به صلح و جنگ نیاز است، زیرا یک نسل کامل جوانان افغان در  رویارویی و سنگرها ی تعصب فکری و گروپی بزرگ شده اند. فرهنگ همزیستی مسالما آمیز و حل  حصلح آمیز منازعات را باید تقویت کرد.

سیاست حکومت حامد کرزی در سالهای جنگ مورال جنگی دشمنان را تقویت کرده است به گونه ای که دشمن منتظر است سقوط  حکومت را   جشن بگیرد. به این وضع باید در گام نخست پایان داده شود.

میگویند جنگ جایی در پایان دپلماسی قراردارد. دلیل آن این است که جنگ  برای دپلماسی بحیث وسیله اعمال فشار  خدمت میکند.  تجارب نشان داده اند که دپلماسی به تنهایی نمیتواند در زمان زورگویی به صلح منتهی گردد.

همه ای این اقدامات  را تنها حکومت میتواند اتخاذ نماید نه شورا و مجامع فرهنگی. افغانستان بحیث یک دولت دارای حاکمیت ( حتی در روی کاغذ) مسوولیت دفاع از  قلمرو ملی را در برابر تجاوزات خارجی دارد. ماشین   اداری – سیاسی و نظامی باید به کار گمارده شود.

پایان


 

Clausewitz Carl von (2007). On War. Transl. Michael Howard and Peter Paret abridged with an Introduction and Notes by Beatrice Heuser. Oxford: Oxford University Press.

 

 

 ساده ترین مساله

 


بالا
 
بازگشت