دكتر نبي هيكل
حکومت وحدت ملی
تشکیل حکومت وحدت ملی در افغانستان در شرایطی در محراق تب و تاب سیاسی قراردارد که انتخابات ریاست جمهوری در دو مرحله انجام گردیده و در مرحله شناسایی برنده انتخابات قراردارد. در این مقاله تلاش میشود به سه سوال پیرامون حکومت وحدت ملی پاسخ دریافت گردد: حکومت وحدت ملی یعنی چه؟ آیا به یک چنین حکومت نیاز وجود دارد؟ حکومت وحدت ملی داری کدام مشخصه ها میباشد؟
با سوال اول میآغازیم.
حکومت وحدت ملی یعنی چه؟
سوال فوق متشکل از سه مقوله یا مفهوم است: حکومت، وحدت و ملی. بحث بر حکومت وحدت ملی بدون شناسایی این سه مقوله ممکن نیست.
حکومت:"میکانیزمی که از طریق آن حاکمیت قانونی تامین میگردد؛ دستگاه تصمیمگیری دستجمعی و اعمال تصامیم در جامعه یا موارد دیگر
.( Heywood A. 2007: 26)
تعریف حکومت برای شناسایی حکومت از غیر از آن به ما کمک میکند نه برای بحث بر حکومتداری زیرا حکومتداری میتواند خوب باشد یا بد و در واقعیت حکومت همواره مورد انتقاد قراردارد.
وحدت: عبارت از تشکیل تمامیت یا یک کلیت است . این تمامیت به معنای انحلال اجزا در کل نیست بلکه تشکیل یک کل درخطوط کلی و مشترک است.: مثال: ساختمان پیاز و انار را در نظر گیرید.
مقوله یا افاده وحدت پس از مقوله ملت از نظر اغلاق قرار دارد، زیرا در مورد وحدت ملی کج فهمی ها و تعبیرهای تفاوت وجود دارد. آیا وحدت ملی به معنای وحدت رنگ و بو است و آیا رنگارنگی ملت به معنای انقسام آن است؟ ماحول این دو سوال بحث های دشوار و طولانی صورت گرفته اند و این بحث ها به نتیجه های متفاوت منتهی شده اند. دولت – ملی، ملت سازی و بحث خندآور ملت شدن یک ملت بیانگر فراز و نشیب این بحث ها اند.
ملت: معانی متفاوت دارد. در یک معنا عبارت ازجمعیت یک کشور است که دارای مشترکات فرهنگی، زبانی و تاریخی میباشد. در معنای دیگر عبارت است از" دولت دارای حاکمیت با استقلال سیاسی و قلمرو معیین" ( Scruton R. 2006: 462).
تعریف اجتماعی ملت صراحت بیشتر دارد، زیرا از نظر اجتماعی جمعیت معین با مشترکات معیین را میتوان جمعیت نامید هرچند دارای سرزمین معیین نباشد مانند کردان. اما زمانی که پای ملت به مسایل تصمگیری مانند انتخاب زمامداران و تصمیمگیرندگان کشانیده میشود دشواری آفرین میشود. دشواری آن در کجا قراردارد؟
دشواری اساسی در تامین مشارکت ملت در حکومتداری و در تصمیمگیریهای ملی به هدف تمثیل اراده ملی قراردارد ، زیرا به دلایل برخی از محدودیتها ی سنی، محیطی و معنوی همه ی ملت نمیتواند وارد مشارکت سیاسی گردد. این تنها دشواری نیست که مشارکت عمومی را دشوار میسازد دشواریهای دموکراسی مستقیم نیز بر آنها افزوده میشوند. افراد بحیث هویتهای منفرد دارای تفاوتهای فردی اند واز بسا جهات به گروپهای متفاوت و در نقشهای متفاوت فعالیت مینمایند.
ما تنها میتوانیم در میان همه ی اختلافات و تفاوتهای فردی و گروپی بر خطوط کلی، مشترک و میان – بر توجه و اتکانمایم. دشواری زمانی آشکار میگردد که از خود بپرسیم: آیا 100% مشارکت یک ملت در انتخابات ریاست جمهوری ممکن است؟ پاسخ به این سوال منفی است زیرا قانون در هر کشور شرایط رایدهی را تعیین میکند. محدودیتهای دیگر از شرایط مادی و معنوی رایدهنده ناشی میگردد که وی را از رایدهی و مشارکت سیاسی بصورت داوطلبانه یا غیر رضاکارانه باز میدارد. در نتیجه اینهمه عوامل مشروع و قانونی نه تنها ملت نمیتواند در کل در انتخابات شرکت نماید، بلکه نفوس واجد شرایط رایدهی نیز ممکن است بصورت کامل در پروسه مورد نظر نتواندسهم گیرد. نتیجه این است که صحبت ما در مورد انتخابات ملی به معنای ملت بحیث جمعیت یا جامعه داخلی منطقی نیست.
ما تنها میتوانیم از اکثریت یا اقلیت رایدهندگان در انتخابا سخن گوییم. این تناسب نیز بر اساس تناسب سن در جمعیت فرق میکند. بخصوص زمانی که انتخابات ریاست جمهوری 1393 را بحیث مثال درنظر گیریم و فرض نماییم که 8 ملیون رای صاف به صندقهای رایدهی به حمایت دو نامزد وجود دارند، و نفوس واجد شرایط 15 ملیون و نفوس کشور 30 ملیون باشد، دشواری در بازتاب اراده ملی از طریق انتخابات صراحت میابد.زیرا هشت ملیون چیز ی بیشتر از نصف نفوس واجد شرایط رایدهی را تشکیل میدهد نه مجموع آن را و 15 ملیون نصف جمعیت داخلی را میسازد.
با درنظرداشت این مقدمه کوتاه میتوانیم سوال نخستی را مطرح نماییم.
حکومت وحدت ملی یعنی چه؟
حکومت وحدت ملی را با درنظرداشت تعاریف انجام شده در بالا میتوان به گونه های متفاوت تعریف کرد. یک تعریف کلی این است که حکومت ملی عبارت از آن حکومتی است که وحدت ملی را تامین نماید. اما وحدت ملی چگونه میتواند تامین گردد؟
سوال مهمتر این است که آیا این ملت است که وحدت آن باید تامین گردد و یا گروپهای سیاسی که نیازمند وحدت اند؟ نگارنده در این رابطه تشخیص پزشک اجتماعی و سیاسی را مورد سوال قرار میدهم. مثالهای فراوان در تاریخ افغانستان نشان میدهند که ملت افغان هنگام ضرورت متحد بوده در حالکیه گروپهای سیاسی در نتیجه اختلافات دستآوردهای ملت را برباد کرده اند. وحدت ملی نمادها و ابعاد مادی(مانند سرزمین مشترک) و معنوی(مشخصه ها و میرات معنوی مشترک)، فرهنگی(خطوط کلی فرهنگی، زبان و میراث فرهنگ مشترکو تاریخ و افتخارات تاریخی مشترک) و سیاسی(هویت واحد سیاسی، برنامه ملی سیاسی و حکومت مشترک) دارد. تازه ترین مثال آن انتخابات ریاست جمهوری 1393 و مبارزه مسلحانه مردم علیه اتحاد شوروی اند.
هردو سوال فوق دارای اهمیت اند:
تامین وحدت ملی میتواند این معنا را داشته باشد که از پراگندگی و تشتت در ملت واحد و از رویارویی اجتناب و همبستگی و کار مشترک برای آبادی خانه مشترک تقویت گردد. چگونه میتوان این کار را آنجام داد؟ آشکار است که تشکیل حکومت موازی به این هدف خدمت نمیکند بلکه بر ضد آن هدف قراردارد.
تامین حاکمیت یکسان قانون که حقوق حقه شهروندان را تضمین و از آن حراست نماید یکی از تدابیر مهم و موثر برای تامین همبستگی پنداشته میشود. مشارکت در تصمیمگیریهای ملی و محلی دومین تدبیر تلقی میگردد. این دو عبارت اند از تامین آزادیهای فردی و برابری سیاسی.
تفکر سیستماتیک در مورد حکومت وحدت ملی ما را وامیدارد در مورد حکومتداریی بیاندیشیم که وحدت ملی را تامین و تقویت نماید. در این مورد ممکن است از نظر شکل و محتوا به نتیجه گیری های متفاوت دست یابیم، زیرا از نظر فورم حکومت وحدت ملی باید ممثل ساختار اتنیکی و موزاییک ملت باشد. حکومت عبارت متشکل از دو بخش رهبری و اداره است که از نظر اداره عامه به آن سیاست و اداره میگویند و در اقغانستان جدایی میان ایند و با تفکیک ادارات پالیسی ساز و اجرایی مشهود است. در دستگاه اجرایی این تمثیل ضروری و لازمی است در حالیکه در بخش رهبری حکومت با دشواریها عملی روبرو میگردد زیرا سایل تخصص و جنس و ملاحظات دیگر در توزیع مقامهای رهبری دخالت میکنند.
تعریف حکومت وحدت ملی بحیث ممثل ساختار موزاییک بیشتر به شکل توجه میکند تا به محتوا. این کار ممکن است از دو راه انجام گردد:( 1) تقسیم قدرت میان قدرتمندان جامعه داخلی دارای منافع متضاد و جهان بینی واحد .، و (2) تقسیم قدرت میان قدرتمندان جامعه داخلی دارای منافع تضاد و جهان بینی های متفاوت. مثال اولی آن تقسیمات قدرت سیاسی میان نیروهای قدرتمند جامعه افغانی ( گروپهای چهارگانه) در بن بود که در نتیجه آن حکومت آقای حامد کرزی متولد گردید. این گروپها همه به کمپ اسلامگرایان تعلق دارند و سابقه ناکام سیاسی چندین ساله دارند: از سقوط حکومت داکتر نجیب الله در 1992 تا تاسیس امارت طالبان در 1996 و از 2001 تاکنون این نیروهای بر جامعه داخلی بصورت رسمی و غیر رسمی حکومت مینمایند. در نتیجه تصمیم بن سلطه این نیروها در سطوح ملی، سازمانی و فردی در سرتاسر افغانستان رسمیت داده شد ، تقویت و نهادینه گردید.مشخصه های اساسی حکومتداری این دوران عبارت اند از : فقدان امنیت اتباع و دارایی های عامه و خصوصی؛ حاکمیت رابطه ها بر ضابطه ها؛ حاکمیت زر و زور ؛ بیعدالتی و اعظمی سازی نفعفردی و گروپی
بخش عمده نگرانی ها در رابطه با تشکیل مجدد حکومت وحدت ملی از این ناشی میگردد که تقسیم قدرت دولتی میان قدرت مندان جز فساد، بیعدالتی و نا امنی نتیجه اجتماعی و ملی دیگری نداشته است. مثال نوع دومی آنچه است که در حال حاضر مساعی برای آن جریان دارد.
در تعریف دیگر از حکومت وحدت ملیمحتوای در محراق توجه قراردارد، یعنی حکومت وحدت ملی بحیث مظهر اراده ملی ئنداشته میشود. در حالکیه در تعریف قبلی حکومت وحدت ملی مظهر اراده نیروهای مقتدر و زورمندان میباشد، در این تعریف حکومت وحدت ملی بر اساس منافع ملی و اراده ملی عمل میکند. ما به تعریفهای دیگر نیازداریم. منافع ملی، اراده ملی و چگونگی تحقق آنها. حکومت وحدت ملی بحیث مظهر اراده ملی یعنی چه؟ بدین گونه ما باید سوال آتی را پاسخ دهیم: حکومت وحدت ملی داری کدام مشخصه ها میباشد؟ زیرا حکومت وحدت ملی که بتواند مظهر اراده مردم باشد باید دارای خصوصیات ویژه باشد. اما پیش از بحث بر این سوال لازم است بر ضرورت ایجادچنین حکومت مکث نماییم.
آیا به یک چنین حکومت نیاز وجود دارد؟
از تشکیل حکومت وحدت ملی معمولآ در جوامع جنگزده سخن میگویند، زیرا این جوامع برای مدتی درگیر رویارویی مسلحانه بوده اند و خطر از سرگیری رویارویی میتواند بحیث یک احتمال وجود داشته باشد. تامین آتش بس از راه مشارکت جوانب درگیر در مخاصمات مسلحانه یگانه راه پنداشته میشود. اما برای ادامه آتش بس و کارمشترک طرفهای متخاصم به قواعد بازی و اصول رفتاری و سازمانها نیاز است. این نحوه تصور و عملکرد نشان میدهد که ما آنانی را که رویارویی را سازماندهی و رهبری مینمایند تا بر جامعه داخلی و بر رقبا مسلط گردند اما برای دستیابی به آن باهم مسلحانه میجنگند در سلطه بر جامعه داخلی از طریق توزیع صلاحیتها شریک میسازیم. یعنی که ما علل اساسی رویارویی را تطمیع میکنیم و زمانی که به این کار موفق میگردیم رویارویی میان هواداران آن ها نیز پایان میابد. در واقعیت امر ما با درگیری گروپها سروکار داریم که ملت راگروگان میگیرند، این درگیری را نباید درگیری میان ملت داست. با توزیع قدرت میان این گروه ها گرگان در نقش شبان ها گماشته میشوند.( مثال: بازی سرکس بهترین مثال تطمیع شیر و پلنگ و فیل و استفاده از آنها در نقش های مورد نظر.)
ودرو ویلسن رییس جمهور امریکا بر اساس باورمندیهای لیبرال فکر میکرد جهان رامیتوان از راه تاسیس جامعه ملل به یک محل مصوون( به باغ وحش) تبدیل کرد، جایی که زورمندان وادار خواهند شد تا به قوانین گردن نهند( بدین ترتیب در قفسه ها قرار داده خواهند شد). اما این آرزوی وی تحقق نیافت. امروز نیز این زورمندان به سادگی وادار به اطاعت از قانون نمیگردند. حمله متحدین بر عراق، لیبیا، حمله عراق بر کویت، حمله اسراییل بر فسطین مثالهای تازه این موارد اند.
این یک راه حل ما را به بحث مصلحتگرایی (accommodation) میکشاند. در علم پالیسی(policy science) دشواریهای پالیسی را از نظر ساختاربه چهار دسته تقسیم میکنند:
در ستراتیژی مصلحتگرایی (accommodation) رویارویی- از راه شمولیت آن ارزشهایی که برای جوانب درگیر در منازعه اهمیت بیشتر دارند- در سازش تسکین داده میشود. مثال تازه آن تسکین درد تیم اصلاحات و همگرایی از راه شمولیت آن در راه حل: 1. شمارش مجدد همه ی آرا و 2. تشکیل حکومت وحدت ملی.
تجربه سالهای 2001-2014 نشان داد که مصلحتگرایی به منظور تسکین اختلاف و خصومت مانند مسکن نه تنها عوارض جانبی جدی دارد ، بلکه به معنای علاج یا مداوای بیماری خصومت نیز نمیباشد. تهدید های مارشال فهیم و تیم اصلاحات و همگرایی گواه این حقیقت اند. مثال دیگر سیاست مصلحتگرایی حکومت با تحریک طالبان است . درحالیکه سیاست حکومت که برای مصلحت و سازش آماده است در این کتگوری قرار میگیرد، سیاست تحریک طالبان در این دسته قرار نمیگیرد.
با درنظر داشت وضعیت کنونی از یکسو میتوان ستراتیژی مصلحتگرایی را تجویزکرد زیرا در غیر آن این خطر ممکن به نظر میرسد که تهدید به تشکیل حکومت موازی که بیان نرم حکومت مستقل و بغاوت است بروز خواهد کرد. شرایط افغانستان، از جانب دیگر مشخصه های خیلی متبارز دیگر دارد (مانند تدویر انتخابات و حضور جامعه بین المللی و شعور سیاسی ملی) که میتوان بر بنیاد آن بر حکومت وحدت ملی بحیث مظهر اراده ملی تاکید نمود. این عوامل تاثیرات خطر قبلی را تخفیف میدهند.
بدین گونه حکومت وحدت ملی به بیان الکساندر ویندت عبارت از آن چیزی است که ما از آن درست میکنیم. میخواهیم مدل و راهی را دنبال نماییم که اساس آن در بن نهاده شد و بوسیله کرزی و متحدان آن ادامه داده شد، و یا میخواهیم آن را به مظهر اراده مردم مبدل سازیم. این تمایز تنها به مشخصات تیوریتیکی و تجربی حکومت مورد نظر ارتباط دارد که سومین سوال این مبحث را تشکیل میدهد.
حکومت وحدت ملی یک نقیصه عمومی دارد: صراحت ارزیابی برای رایدهنده عادی از راه ارزیابی و قضاوت عمومی بر کارکرد حکومت و پالیسی های آن عاید میگردد، در حالیکه از نظر حکومت در صورت اصول جوابگویی و شفافیت و مسوولیت پذیری افراد و کار کردهای آن مورد ارزیابی قرار میگیرند. حکومتی که در نتیجه انتخابات ایجاد میگردد بعلاوه فواید دیگر این صراحت را به افراد عادی جامعه ممکن میسازد که بتواند احزاب ( بحیث سنگر دموکراتیک و مردمی ) مورد نظر خود را برگزیند و از آن حمایت نمایند. انتخابات نه تنها برنده را به ملت معرفی مینماید تا حکومت خود را تشکیل دهد بلکه اپوزیسون و حکومت بدیل(Shadow cabinet) را نیز بحیث نیروی کنترول کننده مردمی در شورا و در بیرون از آن معرفی مینماید.
حکومت وحدت ملی داری کدام مشخصه ها میباشد؟
تشکیل حکومت وحدت ملی به گونه ای که در صدر حکومت کرزی ایجاد گردید و 14 سال ادامه یافت نوشدارو تلقی نمیگردد و میتواند با یک نه از روی میز مذاکره بر داشته شود. از سوی دیگر دو ماموریت اساسی و عاجل در برابر حکومت اینده قراردارد:
1. تامین حاکمیت یکسان قانون.
2. تامین مشارکت سیاسی مردم در تصمیمگیری های ملی و محلی.
هردو ماموریت لازمه های ضروری و بسنده خود را دارند و میریتوکراسی یا شایسته سالاری یکی از ضروریات شمرده میشود، زیرا شایسته سالاری در اینجا به معنای تقویت تخصصگرایی و اخلاق مسلکی میباشد: هم تخصص و دانش اختصاصی و هم اخلاق و ایمانداری مربوط به آن برای خدمتگذاری مورد توقع ضروری اند.
اما شایسته سالاری را باید نخست از اسارت تعصب فکری و گروپی آزاد سازیم تا بتوانیم استعدادهای ملی را تشویق نماییم، رشد دهیم و در رهبری و اداره کشور بدون درنظرداشت وابستگیهای فکری و گروپی سهیم گردانیم.
حکومت باید به صفات آتی متصف باشد:
· جوابگویی: معادل انگریزی آن (Accountabilit) است. جوابگویی عبارت از مسوولیت گزارشدهی مادون به آمر مافوق است. کارمند مقام عامه که از بیت المال معاش میگیرد و از سوی مردم یا نماینده مردم استخدام میگردد کارمند استخدام شده از سوی مردم پنداشته میشود و در برابر مردم و نمایندگان مردم نیز جوابگو میباشد. در جابگویی سلسله مراتب صعودی است(Scruton R. 2006: 5). وزیر به رییس جمهور و پارلمان و مردم جوابگو است نه به رییس و مدیر زیر دست خود.
در بیان ساده مفکوره بنیادی جوابگویی این است که " دیگران از ما خواسته ماموریتی را انجام دهیم، و ما به آنها گزارش میدهیم چگونه این ماموریت را نجام داده ایم( Huges 2003: 237[1]). مولگان(Mulgan 2003: 1[2]) جوابگویی را چنین تعریف کرده است" تعهد به اینکه برای جوابگویی خواسته شود."
· مسوولیت پذیری (Responsibility):تفاوت میان جوابگویی و مسوولیت پذیری در سیر حرکت آنها است. سلسله مراتب مسوولیت نزولی است و از راه تفویض صلاحیت صورت میگیرد(Scruton R. 2006: 5). رییس برخی از صلاحیتهای خود را با معاونان خود تفویض مینماید و یا برخی از مسوولیتها از مرکز به مقامات ولایتی تفویض میگردند.
· واکنشگرایی(Responsiveness) : مثال هایی از مواردی وجود دارند که درخواست از حکومت بی جواب مانده و یا واکنش حکومت پس از سالها مواصلت کرده است. حکومت باید به خواستها واکنش نشان دهد. از نظر مولگان واگنشگرایی عبارت از آمادگی اجنت (agent) برای پذیرش پرینسیپل(principle) میباشد( R.Mulgan 2002: 3, Discussion Paper Nr. 91).
· شفافیت ( Transparency : شفافیت برای همه آنقدر آشنا است که مانند یک پدیده عیان نیازی به بیان ندارد. شفافیت تنها به معنای آشکار و قابل دید نیست زیرا قابل تبریه نیز باید باشد.
انتخابات یک میکانیزم بهتر برای انتخاب مقامات انتخابی پنداشته میشود و تجارب خوب فراوانی در این مورد وجود دارد. این میکانیزم میتواند راه حل بهتر و بدیل بهتر برای ستراتیژی مصالعه و سازش پنداشته شود. بعلاوه انتخابات فواید زیادی دارد که حکومت سازی از راه مصالحه و سازش فاقد آن است. توجه خواننده را به سودمندیهای انتخابات – بصورت خلاصه در ذیل یاددهانی میگردد، برمیگردانم:
به این حقیت نیز باید توجه کرد که انتخابات بصورت حتمی به حکومت حوب و حکومتداری خوب منتج نمیگردد. حکومت های انتخابی کرزی و حکومتهای انتخابی در پاکستان و ایران در همسایگی نزدیک ما مثالهای آن اند.
در حقیقت امر حکومت و حکومتداری آنچه اند که نیروهای رهبری جامعه و حکومت از آن میسازند.
پایان
Reference
Hywood A. (2007). Politics. 3rd edition. New York: Palgrave Macmillan.
Scruton R. (2006). Dictionary of Political Thought.
O’Hara P.Anthony (2009) (ed.)International Encyclopedia of Public Policy.
Vol.3. Perth: GPERU. p.1.
Hisschemoller and R. Hoppe. Coping with Intractable Controversies: The Case for Problem Structuring in Policy Design and Analysis. In: Knowledge and Policy. International Journal of Knowledge Transfer and Utilization. Winter 1995-96, Vol.8. Number 4,Pp. 40-59.
O’Hara P. Anthony (2009) (ed.).International Encyclopedia of Public Policy. Vol.3. Perth:GPERU
[1] .Cited in O’Hara P.Anthony (2009) (ed.)International Encyclopedia of Public Policy. Vol.3. Perth: GPERU. p.1.
[2] Ibid,p.1.