جلال بايانی
نویسنده جلال بایانی کاوشگر
نســــــل بالنده کشـــــــــور مصمم اند ؛
که الگو يشان سر فروشان است نه وطن فروشــــــــــان چهار ســـــــــــتاره
نسل امروز افغان بعد از اين همه بدبختی ، سيه روزی ، بی سرنوشتی ، بربادی ، فقر
و گرسنگی با کدام روحيه و ســوژه به چپ ديروز و به خصوص به صفوف مريض حزب
وطنو پارچه های آن اعتماد كند؟ وقتى كه آنان هيچ كسى از آنها را در كنار رنج و
محنتشان نمى بينند، وقتى كه نسل امروز چپ و كمونيسم ديروز را در چند باند
مافيايى ، استخباراتی و فراماسونرى خارج از كشورو داخل کشور هم رکاب ارتجاع و
دشمنان مردمخود مى بينند چگونه مى توانند آن روحيه آتشين كه روزى بر جان و
روان ما نفوذ و رخنه نمودرا انها نيز تجربه كنند؟ مگر مى توان نسلى امروز را
به ضرب شعار، طفره، فريب ، ريا و عكس تهيج كرد؟ مگر مى توان تا ابد قاب عكس
چند جانباخته از رهبران فقيد را بديوار چسباند و با انتشار خاطراتشان از نسل
امروز انتظار داشت كه راه آنها را بروند؟ بى شك جوانان اول از همهو همه بزرگان
خود خواهند پرسيدکه شما خو حزب و حاکميت برحق و قانونيرا سقوط داديد طی بی
سرنوشتی ، غربت و پراگندگی با سرنوشت وطن ووطندار خود چهکرديد؟بلی: ما در سه
دهه گذشته چه كرديم؟ كدام مبارزه اى را سامانو انجام داديم و چه دست آورد داريم
، كجا دخالتگر بوديم، کجا مدارا، چه وقت همه وهمه بدون درنگ و موقف جان بركف
به قلب دشمن كوبيديم؟ و چگونه پوزه تروريست عرب و عجم را به خاک ماليديم که
برای امپرياليزم کنونی گزاف تمام شده است.
نسل امروز حق دارد كه در زندگى روزمره اش همان
تجربياتى و تخنيک مبارزه شفاف و صادقانه را داشته باشند كه ما داشتيم. در ميان
ما لشکر جانباز حزب وطن بى هيچ شك و ترديدى كسى نيست كه از رفيق ديگرى از هم
رزم ديگری از شهيدی الهام نگرفته باشند. نسل ما و عصر ما سرشار از خاطره
رشادتها و قهرمانى ها ، اما اينها چه ربطى به امروز دارد؟ ما بچشم خود ديديم و
عاشق شديم وابسته گشتيم و چرا بايدوقتى كه هيچ چيزى رابه نسل امروز نداديم از
آنها انتظار داشته باشيم كه ما را بفهمندو درک کنند؟ چرا بايد از آنها انتظار
داشته باشيم كه همان احساساتى كه امروز ما نسبت سرودها و و شعار های ما داريم
را داشته باشند؟ واژه چپ ، كمونيست ، روشنفکر و ديگر انديش براى نسل جوان
امروزوطن نه تنها معنى عدالت ، حقيقت و برابرى را نمى دهد، بلكه برعكس معناى
توطئه، سركوب، جزم گرايى، سكتاريسم ، خفقان ، دسيسه ، دشمنی ، خنجر زنی ،
تخريب و فتنه را مى دهد. چرا كه آنها با چشمانى باز در داخل و خارج کشور ما
را نظاره مى كنند که ما چه ميکنيم . مى بينند كه چگونه هر روز صف بندى هاى
باندهای سياسی ما امروزی عوض مى شود. آنها مى بينند كه بحثهاى ما ، نشرات ما
و فعاليت ما هيچ ارتباطى با مسايل شان و مردم شان و درد شان ندارند. آنها مى
بينند كه چگونه براى بهترين دوستان و رفقأ ما تنها به صرف انتقاد و اختلاف
عقيده توطئه، و هزاران ترفند ضد انسانى تدارك مى بينيم. آنها مى بينند كه ما
تبديل شديم به چند فرقه با رهبرى هاى دائمالعمر ومريض ، دسيسگر و وابسته. و
آنها ازچنين رهبر ان سوال برانگيز ، مشکوک و آزمون شده بيزارند.، از شعار ،
لکجر ، سفسطه ، لاف و دوست کشی دشمن پروری متنفرند ،از اينكه سرنوشت شان و
آينده را بدست چند نام مشکوک بسپارند متنفرند، و ما با کردار ، رفتار و
نشرات مبتذل، بی ارزش ، پرازيتی و فلوته بازيها مطبوعاتی ، پالتاکی و
انترنيتی بد نام کجدار و مريض تمام اين تنفرها را يكجا برايشان هديه كرديم! نسل
ما و اصل ماديروز با كسانى روبرو بود كه از همه امكانات خود و حيات خود مى
گذشتند ، از خارج به داخل مى آمدند ، زندان ميرفتند ، رنج ميديدند ولی با
مباهات وسربلند مبارزه مى كردند. آنها بحث و عمل مى كردند. اما امروز چه؟
مبارزه ما خلاصه شده در چند اتاق پالتاكى و چند اعلاميه تكرارى و مبتذل، نشرات
مضحک تفرقه انداز تحت نام پند و پندار انترنيتی ، سر دادن چرند و پرند و زهر
پاشی . چپ ديروز بجاى اينكه به كار اصلى خودو مشکلات سياسی ، ايديولوژيک و
سليقوی و تشکيلاتی خود بپردازند تبديل شدند به خبرگزارى کشور های همسايه ايران
، روسيه ، آنهم از نوع دست چندمش ودر خدمت استخبارات انها چرا كه حتى نمى
توانند خبرى از خود تهيه كنند و متن که درد را درمان کند . اما مردم اين ها را
از ما نمى خواهند. اينكه براى كسى مراسم يادبود برگزار مى كنيم ، سال روز مرگ
و يا تولد ميگيريم هيچ ارتباطى به نسل امروز ندارد انها خود اسطور های وطن خود
را شناخته و ارج ميگذارند ، انها سر باخته گان و وطن فروشان را خوب تفکيک
کردند چرا كه اين كار را براى خود ميکنند ، براى همان ده و يا بيست نفرى
در اروپا كه همه جا كله به كله هم مى خورند. براى اينكه بگوييم هستيم، براى
اينكه بتوانيم خودمان را براى چند سال ديگر گول بزنيم و ديگران را به بازی
بگيريم. براى اينكه بتوانيم براى رقباى سياسى كه آنها هم چيزى بيشتر از ما
نيستند گردن كشى كنيم و خطا و جفأ های گذشته خود را سرپوش بگذاريم . و همه
اينها تنها يك " شو" است كه از نگاه نسل امروز پنهان نخواهد بود. ما تا زمانى
كه خود را اصلاح نكنيم و در جايگاه خود قرار نه گيريم در به همين پاشنه خواهد
چرخيد. تا زمانى كه بجاى عناصر سياسى و آگاه اما نقش " بادى گارد" ونقش شاطرک
ارتجاع را بنام اين و آن را بازى كنيم وضع به همين منوال خواهد بود. چپ
کنونی افغانستان از يك بدنه ناپاک و يك لايه نازك ارتجاعی رهبرى ناكارآمد و
پراشتباه رنج مى برد. هرچند بسيارى از رهبران امروز خود از همان جوانان فداكار
نسل ما بودند اما امروز ديگر نيستند و حق ندارند به خاطر گذشته سياسى شان ، تا
زمانى كه زنده هستند با ايجاد باندهاى مافيايى اطراف خود از ما باج خواهى كنند.
آنها بايد پاسخ بدهند، پاسخ اينكه چه كردند؟ اشتباهاتشان چه بوده و تا به كى مى
خواهند آن اشتباهات را تكرار كنند؟ آنها بايد راه را براى نسل امروز، صداى هاى
تازه و نفس گرم جوانان امروز باز كنند. در حالى كه اينان بر برجهاى عاج خود
نشسته و تا زمانى كه مطمئن نباشند شخصى تا حد يك " شورای نظاری " خدمتگزاراشان
نيست راه را برايش باز نخواهند كرد. . ببينيد چقدر راحت هر مخالفى را به
مزدورى شورای نظار مفتخر مى كنند. آنها كار را بجايى رساندند كه حتى تحمل
نظرات مخالف ميان رفقايى كه تمام عمرشان را با آنها گذراندند را ندارند تا چه
برسد به كسانى كه از خانواده شان نيستند. تقريبا هيچ گروه و سازمان و حزبى وجود
ندارد كه از اين قائده مستثنى باشد و شهادتش هم وجود هزاران " منفرد سياسى" است
كه در گوشه وكنار دنيا پراكنده هستند كه يا در گمنامى مى ميرند و يا خودكشى مى
كنند. نسل ما در كنار كسانى رشد كرد كه بواقع انسانهايى كمونيست و اگاه
بودند. ما در زندگى روزمره خود آنها و حضورشان را لمس مى كرديم. با چشم خود مى
ديديم كه هيچ " منيت"ى نداشتند. هيچ چيز براى آنان شخصى نبود. آنان ستاره هايى
بودند كه زندگى ما را روشن كردند. اما نسل امرز چه در مقابل خود دارد؟ الگويش
چه بايد باشد؟ چند عكس و خاطره؟ ايا من و شما هم از عكس و خاطره تاثير گرفتيم و
آموختيم ؟ ايا با نوشته های مبتذل ، نفاق افگند و مضحک پيش رفتيم ؟ ايا روح ما
با روح رفيق ما گره نخورده بود ؟ ايا سر در يک سنگر نبوديم؟ اما انهايکه با
چنين فضا يکجا نبودند عليه حقيقت و واقعيت ها قرار دارند ، انها عليه گل های
سرسبد و شمشير برهان حزب وطن قرار دارند ، انها مترها مکعب آب با آسياب کم آب
دشمن ريخته مزد ميگيرند و از ايران ، ايرانی و فارسی تهرانی دفاع ميکنند. نسل
امروز مردم احمق نيستند، اينها را مى بينند. ما نمى توانيم در خانه هاى گرم
و نر م خود بنشينيم و از ترس از دست دادن امكانات ن حتى جرات نداشته باشيم
اعتقاد خود را علنى كنيم و در كنارش براى ملتى اطلاعيه و رهنمود صادر كنيم.
مردم شعور دارند، مى بينند كه مسئله سركوب در دوران مجاهد و طالب بمراتب شديد
تر از امروز بود. آنها مى دانند كه امروز مى شود از هزار طريق با آنها پيوند
خورد. انها مى بينند كه هر ماه و هر هفته اعتراضى در كشور جريان دارد و در
ميانشان حتى يك كمونيست يک چپ ديروز نيست انها ميبينند که از رفتن به وطن
نفرت و يا وهشت داريم ، انها ميدانند که مبارزه ما در اروپا بخاطر عياشی ،
باده نوشی ، دشنام زنی و مشت زنی است . آنها مى بينند ؛ فكر مى كنند و در نهايت
از مقابل ما با خميازه اى مى گذرند . رفقا و دوستان. نسل امروز را نمى توان
بضرب سرود و عكس شعار ، پالتاک و چند چرند پوچ انترنيتی به مبارزه كشاند. آن
سرودها و عكس ها براى ما خاطره داشته و تداعى كننده دورانى است. نسل امروز هم
بايد همان تجربه را داشته باشد. بايد با چشم چپ ديروز را در كنار خود ببيند.
خنده ها و گريه هاشان را ببيند، فقر و ندارى و فداكارى و عشق شان را ببيند تا
همگام شان شود. مىيدانم تلخ مى نويسم. خيلى تلخ. اما چاره اى نمانده. بلاخره يك
نفر بايد اينها را بگويد. من اين تلخى را از شما گرفتم. قصدم بدرد آوردن شما
نيست، چرا كه خودم بيش از شما بدرد مى ايم. سالها با لحنى زشت نوشتم ياوه
سرايان گفتند من دشنام ميدهم بلی دشنام متوجه مزدوران بيگانه بود و است. در
غالب طنز و تفريح نوشتم. به گوشه و كنايه گفتم کاپی کردم. اما ....... راه
ديگرى برای ما باقى نگذاشتيد. صادقانه ارزو دارم بسرعت خود را بازسازى كنيد.
اجازه بدهيد صداهاى تازه در ميانتان حضور داشته باشد و در نهايت با گذشتن از
خود و منيت هاى خورده بورژوايى تان راه را براى مبارزه خلاق ، رزمنده و با
نشاط باز كنيد. در غير اينصورت اين زمزمه ها روزى به خروش سيل تبديل خواهد شد.
سيلى كه شايد اينبار بناحق از روى خيلى ها بگذرد و هزاران را نيست نابود کند
. و سلام