عزیز آریائی

 

فاشیزم و فاشیست

فاشیزم واژه عامی است که میتواند مشتمل بر تمامی اقشار متعصب جامعه به شمول قومی، نژادی، سمتی، مذهبی و قبیله ای اطلاق گردد.

فاشیزم در تاریخ بشری دارای سابقه طولانی بوده و بیشتر در دوره های فراعنه مصر باستان سیر صعودی داشته است. در آغاز ظهور دین مقدس اسلام، این خصلت رزیله (فاشیزم) در سرزمین عرب نیز به اوجش رسیده بود که حتی حلقه تفکر فاشیزم در خود کامگی و برتری جویی مطلق فردی که حقیقت عقب سکه یک فاشست است برملاء شده است. یکی از ارزش های مهمی که در دین مقدس اسلام مطرح شد، مبارزه علیه فاشیسم و برتری جویی فردی و تبعیض ناشی از آن بود که با شعار عدم برتری جز به تقوا و انجام مصالح به منافع عامه و آنهم برتری که منحصر به دربار الهی پنداشته شده است، میباشد. بدون شک علت بروز و گسترش این مفکوره در میان قبایل عرب ناشی از بدوی بودن و فاصله ایشان از تمدن ها و اجتماعات بزرگ مردمی بوده است.

بصورت کل اسلام فاشیزم را نه تنها محکوم و نکوهش کرده است؛ بل از دایره خویش بیرون نیز میخواند که فاشیست مسلمان بوده نمیتواند. در تاریخ تمدن های ماندگار نیز فاشیزم جایگاهی نداشته و فاشیست ها فاقد هر نوع موقف اجتماعی در جوامع بوده اند.

فاشیزم چیست و فاشیست کیست؟

فاشیزم طرز دید برتری جویانه فرد، خانواده، قبیله، قوم، نژاد، سمت و دیدگاه های افراطی بر دیگران است. اگرچه این پدیده در اصل از ویژه گی های رزیله انسانی است، اما به ملاحظه میرسد که این پدیده بیشتر از خصایص انسان های، حسود، بخیل، بدوی و محروم جوامع است.

یک زمانی در کشور های اروپائی این طرز دید بیشتر شیوع یافت و ناشی از آن تاریخ جهان گوای بدترین جنگ های خونی بود. با گذشت زمان ثابت شد که نام رهبران این طرز تفکر به عنوان منفورترین انسان ها درج تاریخ جهان شد.

درس های آموخته شده از تاریخ آنها جهان را وادار به همگرایی نموده و منجر به ایجاد سازمان ملل متحد و اتحادیه های مطرح سیاسی، نظامی و اقتصادی در بخش های مختلف زمین گردید. بدون شک نتیجه همگرائی نه تنها شگوفای و ترقی بود بل دسترسی به انکشافات عجیب معلوماتی، تخنیکی، اقتصادی، سیاسی و اجتماعی نیز شد.

در کل فاشیزم تجربه تلخ از مفکوره های عقب گرائی، تاریک بینی، نمایش از خصلت حیوانی انسان بوده که بیشتر کشور های جهان معاصر به آن از مدت ها به این طرف وداع کرده اند.

فاشیست شخصی است که معمولا در خانواده های سخت گیر با خصلت های بدوی، دارای جارو جنجال های فامیلی، در محیط خانواده گی غیر عادلانه، با فاصله زیاد از اجتماع و با گوشه نشینی رشد میکند. و ناشی از آن شخص عقده ای، بخیل، خودخواه، بدبین، حسود و با بیماری روانی، ببار میآید.

فاشیست های گمان میبرند که مستحق آنچه هستند که دیگران دارند، در حالیکه دیگران مستحق آن نیستند. آنها همیشه در جنگ سرد با تقدیر و اراده الهی قرار دارند. فاشیست ها پیش ازینکه به سطح قومی و منافع کتله ای به اندیشند، حتی در سطح خانواده خودشان را نسبت به والدین، برادران، خواهران و سایر اعضای فامیل شان برتر فکر میکنند. و قناعت، صبوری، بردباری و خود گزری اعضای فامیل شان را بجای اینکه الگو بگیرند نوع جبن، محکومیت و ناتوانی تلقی میکنند و در تلاش بهره کشی از آنها میشوند.

اگر یک فاشیست در میان چند فرد اعضای خانواده اش باشد تلاش به خود نمایی بیش از حد کرده و میخواهد به آنها برتری خود را نمایان سازد. و اگر در میان جمعی از قبیله اش باشد خانواده اش را میخواهد در میان قبیله برتر و تواناتر جلوه دهد. همچنان اگر در میان قوم فرصت یابد قبیله اش را برتر جلوه میدهد تا بالاخره اگر در سطح ملی یک کشور قرار گیرد به قوم گرایی می پردازد و برتری قومش را مطرح میکند. اما واقعیت اما امر این نیست که او برای دست یافتن به منافع قومی اش کار میکند، بل دغدغه اصلی یک فاشیست برتری جوی خودش بوده و همه ارزش های انسانی را میتواند فدای آن کند. شما اگر به تاریخ مروری داشته باشید، می یابید که فاشیست های قبیله گرا حتی از کشتن پدران شان نیز برای رسیدن به اریکه قدرت دریغ نورزیده اند.

بصورت کل فاشیستی یک مرض فوق العاده خطرناکی و ساری است که میتواند بصورت جنیتیک هم از نسل به نسل دیگر انتقال کند و فرایند عمل کرد یک فاشیست میتواند فاشیست های مختلف دیگری را نیز در جامعه به بار آورد.

حرکت های فاشیستی در جوامع بشری فاجعه افرین بوده و در جامعه ای که درین عصر روشن گری و انکشاف تکنالوژی معلوماتی که جهان را به مثابه یک دهکده باهم نزدیک ساخته است، پیامدهای بسیار شرم آوری را در قبال دارد. فکر میکنم که ارائه نمونه برای این ادعا حد اقل در کشوری چون افغانستان بدلیل اینکه قربانی این مرض مهلک است نیاز پنداشته نمی شود.

منتهای مرض فاشیستی، سیاست حذف است که بهر وسیله ای ممکن باید در گام اول رقیب را حذف کند و الا حتی به حذف خود هم آماده بوده میتواند. ناشی از همین سیاست عملیات های انتحاری تجویز گردیده و فعالیت های ازین قبیل، بخاطر رسیدن به هدف (از باب الغایه تبرر الوسیله) از دیدشان مشروعیت پیدا میکند. در نهایت امر حتی خود کشی هم برای یک فاشیست گزینه مناسب است.

فاشیسم و سیاست:

معمولا تاریخ گواه رسیدن برخی از فاشیست ها در گوشه های مختلف جهان بر اریکه قدرت بوده است که ثمره آن بروز فاجعه های انسانی در ادوار تاریخ است. تاریخ معاصر افغانستان نیز شاهد چنین رویداد های فاجعه افرین بوده است. بسا اوقات رهبران سیاسی با تحلیل ضعیف یا هم تمایل نسبی به فاشیسم از ازین طبقه بهره برداری سیاسی میکنند. اما باید تذکر داد که این امر میتواند خرد سیاسی رهبران را زیر سوال برده و منجر به ویرانگری های کلان در سطح کشور شان گردد.

سیاست های مبتنی بر اصل فاشیستی به قرون تاریک (Dark Ages) رجعت میکند. و پیشرفت را در قبال ندارد. یک انسان اگر منحیث انسان خصایص رزیله اش را تحت کنترول داشته باشد ممکن است یک رهبر جهانی شود. پس نیازی برای تفکر دخیل سازی دیدگاه های فاشیستی در سیاست نیست.

ما در افغانستان حد اقل شاهد بالفعل سیاست مبتنی بر اصل فاشیستی بوده ایم. شخصی که نسبت قومی نداشته باشد با وجود داشتن تمامی معیار ها نمیتواند واجد شرایط موقف ریاست جمهوری درین کشور شناخته شود.

از باب تذکر باید علاوه نمود که فاشیست ها در تمامی اقوام، اقشار، گروه ها و حتی مذاهب وجود دارند و این مرض در انحصار یک کتله معین در جوامع به ویژه افغانستان نیست.

جمع بندی:

اگر خواسته باشیم این متن طویل را در جند نکته خلاسه کنیم چنین میتوان گفت: فاشیستی یک مرض مهلک، ساری و ناسوری ناشی از خصایص رزیله انسانی بشمول خود خواهی، حسد، کینه، بخل، گوشه گیری، بدبینی و ماجرا جویی است. اگر به فاشیست فرصتی فراهم شود فاجعه میآفریند و فاشیستی یعنی تاریک اندیشی، در خود غرق شدن و فراموش کردن سایر خصایص پسندیده انسانی است که اخر الامر به خاطر حذف طرف مقابل میتواند به انواع جنایات به شمول انتحار و انفجار متوسل شود.

تهیه کننده:

ع. عزیز آریائی

عقرب 1393، کابل، افغانستان

 

 

 


بالا
 
بازگشت