توردیقل میمنگی
کودتای هفتم ثورسرآغازی برای تمامی فجایع تاریخی کشور و
پدید آورندۀ واقعی فاجعۀ هشتم ثور
نمیدانم تراژدی های پیهم تاریخ ، درین بیشۀ پرهیاهوی جهان که، ابرغارتگران عالم با کینۀ تمام نامش را افغانستان یعنی مهد شوروغوغا نامیده اند، ریشه درکدامین کابوسی دارد ، که مجال هیچ نجاتی را به مردم نمیدهد، وهیچ تکانه ای هم درخت پر بیخ فاجعه را، از بیخ وبن بر نمی اندازد!
مگراین سرزمین وسرنوشت نفرین شدۀ باشندگان آن زادۀ کدامین خشم خدای ومولود کدامین گناه نابخشودنی این مغضوبین درعرصۀ عالم است که، تاریخ این خطه راسال اندرسال، ماه اندر ماه وروز اندر روزجزسنگینی بیشتراز پیش بارفاجعه وفساد نشان دیگری پیدا نیست! وراه رهایی ناپیدا!!
چه درد آور است، برای مردمی خسته ونا امید که، درد ورنج تاریخی وآرزو های پاک انسانی ایشان به افزار اسارت خود آنها مبدل شود، وآذین بند بیرق های سرخ وسبزویاسیاه اسارتگران ومزدوران اجنبی! که دایما، امید رهایی وعدالت را، با زنجیره های اسارت، از نوع دیگری به بند میکشند.
هرچندی که در تاریخ این سرزمین بخون خفته وبیمار، روزهای سیاه فراوان اند، وهیچ دوری ازحیات باشندگان آن عاری از غبار بیداد وستم نبوده و نیست.
ولی این دوروز سیاه در تاریخ جنایات وفجایع کشور، جایگاه هایی را بخود اختصاص داده اند که کلام از تعریف آنها عاجز، وتمامی قالبهای نفرین عالم، جهت نفرین نمودن به این دو روز سیاه وعاملین سیه روی آنها ناکافی است.
عمق وحشت وبربریت، باجنایات انجام یافته توسط چپاولگران باورواعتقاد مردم، درین دو دور سیاه که، بزرگترین دشمنی آنها، باعدالتخواهان صاحب اندیشه وباور، ومردم بیگناه به جرم داشتن باورها واعتقادات متداول انسانی در سرتا سر کشور بود، دور ازتصوروتعریف میباشد.
در واقعییت امرهفتم ثوررا میتوان، آغازی برای کشتار های سیاسی وعقیدتی، با درونمایه های آیدآلوژیکی فاشیستی، وهشتم ثور را بنیادی برای ویرانگری تمامی اعتقادات دینی، باورهای مدنی، همبستگی محکومین، وحدت مظلومین، وسرآغازی برای نسل کشی ها واحیای باورهای برتری جویانۀ فاشیستی، میتوان عنوان کرد.
واقعییت های تلخ بجا مانده از این دوره های سیاه، زخم های خونچکانی درپیکرزخمی و بیمار جامعۀ افغانستان است که، تا همین امروزهم، هر جنایتی که درین کشور صورت میگیرد، ریشه درکارکردهای عاملین سیاسی وعقیدتی کودتای ثور، وبازیگران مزدوروخون آشام هشتم ثوروجنایت پیشگان فاشیستی مذهبی طالبان دارد که، آن یکی امید رهایی مردم را از زنجیر فقر وعقب ماندگی، واین دیگری باورها واعتقادات دینی توده هارا با خاک یکسان ساخت، واین دیگرتمامی امید های دینی ودنیوی نجات مردم را.
کودتای هفتم ثوردرواقعییت امر، خنجری بود از پشت به نهضت تحول طلبی وترقی خواهی مردم افغانستان که، مجریان آن با تبعیت ازغرایزقدرت طلبانه و پیروی بی چون وچراازپیشوایان بین المللی خود، بی هیچ تأملی کشتارهای آیدآلوژیکی را، یکجا با محتویات قومی ونژادی درسرتاسرجامعۀ افغانستان راه اندازی، وهزاران انسان درد مند ومشتاق عدالت را صرفاً بجرم داشتن تفاوت عقیده وبینش، ویا هم مرتبط بودن با این ویا آن قوم، روانۀ شکنجه گاه ها، زندانهاوکشتارگاه ها نموده، وطی چهارده سال تمام، درمزرعۀ خونین حاکمیت خود، زمینۀ استیلای هیولای هشتم ثوررا با خون های پاک هزاران انسان بیگناه پرورش، وحوالۀ تقدیر شوم مردم افغانستان تا همین امروزوفرداهای نا معین نمودند.
هشتم ثور با پیآمد های خونین وننگینی که با خود به ارمغان آورد، وآدمکشان طالب ثمرۀ شوم جنایات ومقاربت گردانندگان آن با استخبارات پاکستان ودیگر کشورهای جنایت پرورجهان بحساب میآید، در واقعییت امر محصول مستقیم وبلا واسطۀ کودتای ثور وعملکردهای جنایتبارعاملین آن به شمار میرود.
پیروزی عاملین کودتا وقبضۀ حاکمیت سیاسی کشورتوسط ایشان، هولناکترین آغازی شد برای کشتارهای سازمانیافتۀ نیروهای مترقی وتحول طلب، وامحای اعتقادات آزاد اندیشی، باارزشهای اعتقادی ومعنوی جامعه در سرتاسر کشور!!!که قدسیت را از تمامی مفاهیم مقدس وارزشهای پابر جای انسانی ساقط نمود.
شعارهای فریبنده ودروغین خانه، لباس، نان، آزادی، عدالت، برابری، ترقی وغیره که، از زبان کودتاچیان شب وروز شنیده میشد، برای مردم، هیچ ارمغانی جزکشتار، زندان، تحقیر، تعدی به باورها، توهین به اعتقادات دینی، زیر پا نمودن ارزشهای والای انسانی، آواره سازی اجباری مردم، ترویج تعصبات قومی درسرتاسر کشور، باخود نداشت.
مردم با مشاهدۀ با الفعل اعمال روزمرۀ کودتا چیان و تحمل بی حد وحصر جنایات ایشان، دیگربه هیچ گفتۀ ایشان باورنداشتند، وشب روزصرفاً به نجات، ازقید اسارت این منادیان دروغین برادری وبرابری، آزادی وعدالت، ترقی ورفاه فکر میکردند، وازعمق دل آرزوداشتند که روزی سایۀ شوم اشغالگران روسی، ودلقک های دست پروردۀ آنان از این سرزمین بدورشود، وآنها بتوانند برماتم عزیزان وآرزوهای از دست رفتۀ یک ملت مجال گریستن بدست آرند.
مردم خسته ودرماندۀ این کشور، به صلح می اندیشیدند، صلحی که در آن نه صدایی از «پرولتاریای جهان باهم متحد شوید »طنین انداز باشد ونه هم بدانگونه که بعداً تجربه شد «نعره های تکبیرزبان سوزوعقل ستیز»درجهت سوختاندن وویران نمودن وکشتن که هیچ بازخواست گری از آن در میان نبود، نه ترس از خدا وجود داشت ونه تهلکۀ وجدان!!!.
انسان سرزمین من وتو به صلح می اندیشید وعافیت! درحالیکه مزۀ تلخ بیداد وستمگاری را در چهرۀ آدمکشان بی رحم امین وترکی ، ووطن فروشی مذبوحانه را با گونۀ دیگری از قتل وغارت بادست اجانب سرخ ونوکران بی عاطفه آن که تصور مینمودند آفتاب حاکمیت ابرحامی ایشان یعنی اتحاد جماهیر شوروی ابدی وفنا ناپذیرخواهد بود، با یادگاری ازقتل عام ها در پولیگون های قوای چهار زرهدار ودانشگاه حربی، زندان پلچرخی، تهکاوی های شفاخانۀ چهاصد بستر، تهکاوی های انیستیتوت پولیتخنیک، سلول های مخوف صدارت، کشتار گاه های بالاحصار کابل ، ششدرک، وبالآخره سرتاسر کشور که هرعضوتازه بدوران رسیدۀ حزب حاکم، با لاقیدی تمام خویشتن را مالک جان ومال وناموس همۀ باشندگان این کشور میدانست با خود داشتند.
در آن روزگارداشتن کوچکترین نسبتی بیکی از احزاب وجریانات ماقبل کودتا، کافی بود که ، فرد منسوب از کلیه امتیازات زندگی حتی حق حیات بی هیچ باز پرسی محروم گردد.
اصطلاحات وواژه های طبقه، دشمن طبقاتی، مرتجع، دشمن انقلاب، سکتاریست، مائوئیست، اخوانی، ملاک، سرمایه دار، وغیره عجیب سلاح های وحشتناکی بودند که، کودتا چیان در جهت قلع وقمع مردم بیگناه از آن سود برده، وسرتاسر کشور را به کشتارگاه وزندان مبدل نموده بودند.
در چنین اوضاعی، مردم درمانده وخسته ازجنایات چهارده ساله درانتظاربازیگران مزدور دیگری، تحت نام مجاهدین از آن طرف مرز های شرقی، غربی وجنوبی کشور بودند!! وتصور مینمودند که با آمدن ایشان عدالت الهی جاری خواهد گشت وزخم های ایشان التیام خواهد یافت.
ولی غافل از اینکه این روی دیگر سکه بمراتب وحشتناکتر از آن روی دیگر آن است، وجهادی ها! این نام جدید برای چپاولگران عجیب انتخابی بود که مردم ایشان را تا آن روز گار رزمندگان راه حق تصور مینمودند! چه تصور باطلی!!!! .
مردم در طی دوران زمامداری نوکران اجنبی سرخ با نام های فراوانی از بدترین وبی رحم ترین آدمکشان با القاب مختلفی چون لیونی، بیخدا، قصاب وغیره آشنا بودند ودر تولای آن بودند که خدا از شر این ستمگاران نجات شان دهد! اما چه نجاتی!
ولی دارندگان القاب جدیدی چون ناف کش، چرسی، سگ ، گرگ، راکتی وبالآخره مجاهد ! رابا این معانی جدیدآنها هر گز در تصور خود نداشتند، که یکباره گرفتار آنها شدند!!
نجاتی ازبدبختی بسوی بد بختی مضاعف که راه عافیت مفقود بود! واین تقدیر زدگان نمیدانستند که این چگونه مستجاب شدن دعا وازکدام نوعی از دام رستن است که نصیب ایشان گردیده .
مگر دعای نجات به این مفهوم بوده که ماری رود واژدهایی پدیدار شود!
تا آن روزگار باشندگان کابل زمین فقط دیده بودند که چگونه نیمه شب ها بخانه ها هجوم میبرند وپسران جوان، دختران دانش آموز، ومردان نان آور خانواده هارا بجرم های نا شناختۀ، داشتن اعتقاد دیگری غیراز اعتقادات کودتا گران ونوکران اجنبی سرخ راهی زندان ها ، وکشتار گاه های بدون محاکمه وتحقیق میسازند، وتحقیق بمعنی آعتراف گرفتن از متهم است با توسل بهر وسیلۀ که باشد وبس. بعدآ هم کشتن ونابود ساختن!
ولی هر گز نمیتوانستند بدتر آز ان را پیش خود مجسم کنند که، مواضع جنگ تا دهن دروازۀ خانه های ایشان انکشاف یابد وتپه های تلویزیون، بی بی مهرو، آسمایی تپۀ رادار وبالآخره هر بلندی اطراف وداخل این شهر به سنگر های جنگی مبدل شود ومواضع بدترین سلاح های کشتار انسانها!! که دیگر برای کشتن ضرورت به بردن از خانه واعتراف گیری با ناخن کشیدن، قین وفانه نمودن وجود نداشته باشد، وکشتارگاه ها از جا های قبلی بخانۀ هر باشندۀ این شهر انتقال یابد.
حالا دیگرمجرم فرد نه بلکه خانواده های متهمین راهم شامل میگردید، وکافی بود که یکی از اعضای خانواده متهم بجرم های از قبل اعلان شدۀ برادرها چون حزبی، کارمند دولت، گلم جمع(ازبیک)، قلفک چپات (هزاره )، پشتون، تاجیک وغیره اتهامات باشد تا ریختاندن خون تمام اعضای فامیل مباح شمرده شود.
البته زبان، منطقه، نژاد، ملیت، قوم، مذهب، شغل، اعتقاد وغیره بخودی خود میتوانست علایم جرمی ویا بر عکس آن امتیازی بحساب آید!
مسلماً جنایات دوران امارت، گروه های فاشیستی مذهبی طالبان راکه خود محصولی از جنایات و مقاربت تنظیم های جهادی،با آی ایس آی پاکستان بود، هیچ قلمی با هیچ عنوانی نمیتواند بیان کند! که تا همین امروزهم چون یک غدۀ سرطانی در قلب مردم ما قرارداشته، وافزار شومی است در دست پاکستانی ها وتمامی دشمنان داخلی وخارجی مردم ما ومیهن ما!!
درهمین مقاطع شوم تاریخ است که مادر زمان بعداز ولادت فجایع هرات، بدخشان، بامیان، کنر، چنداول وغیره در چهارده سال گذشته، حوادث شوم دیگری چون افشار، شمالی، بلخ، قیصار، وغیره را از تجاوز نا مرد ترین انسانهابرحریم عفتش بتاریخ عرضه میکند واز تاریخ باوران میطلبد که این فریاد های مظلومانۀ توده های بیگناه وگرفتار خشم وحشیانۀ این آدمکشان با نام ونشان را که گاهی همدیگررا رفیق، وملگری ودر مراحل بعدی هم ورور وبرادر خطاب میکردند، تا روزحشربفراموشی نباید سپرد!
چنداول،قیصار، المار،بامیان، کوهدامن، بلخ ، قزل آباد، بادام باغ، چاه آهو، افشار وهزاران نام پیوست با بیداد گری ها !!! مگراین یگانه فاجعه های آن دوران است که بایدش بخاطر داشت؟
البته که نه!!!
ابعاد فجایع آن برهۀ تاریخ را با ضمایم ماضی وحال آن، هیچ خامۀ قادربه بیان نخواهد بود، مگر خود آن فریاد ها که هنوز هم در گلو خفته اند، وآن نابکاران جنایت پیشه درعرصۀ قدرت!!.
پس اگر میخواهید که برعلیه این جنایت ها بپا خیزید، وجنایت را با تمامی ابعاد آن تعریف نمایید، اولتر از همه جنایت پیشگان را بجهان معرفی دارید، تا آرزوی آن شهدای مظلوم که خواهان عدالت اند، هر گز فراموش تاریخ نگردد!!
ما همه آن روز گاران را نیک بخاطر دارم که چگونه پدران ومادران، پسران نوخط خودرا از ترس اعزام بجبهات جنگ کوتاه از پنهان نمودن بودند وهزاران پدر ومادر سرگردان یافتن فرزندان خود که از راه مدرسه ویا از سر کار دوباره بخانه های برنمیگشتند.
درهر شهری تپۀ بر پا بود ، که همه مملو ازگور های جوانان نامراد که نامش را گذاشته بودند تپۀ شهدا!!
مگر در آن تپه های شهدا گوری راهم از فرزندان سردمداران رژیم ها پیدا خواهید کرد؟
البته که نه! زیرا این مردم اند که بخاطر هوا وهوس زمامداران باید است عزیز ترین داشته های خودرا فدا کنند ونپرسند که برای چی!!
حال نیز جنایت در حد کمال خود در جریان ودموکراسی قلابی با حقوق بشر قلابی وبی آبرو سازی زن تحت نام دفاع از حقوق وآزادی های برباد رفتۀ زنان در اوج معراج خود قرار دارد وفساد را درین خطه چنان برزیگری نموده اند که تکامل آمیبی آن چندین دهۀ دیگر از حیات باشندگان این سرزمین را بخود اختصاص خواهد داد وحیف از اینکه مردم عدالت میخواهند ولی از زمین وآسمان رزالت میبارد.
گاهی درجلوه های اهریمنی انقلاب بر گشت ناپذیر هفتم ثور!!!!! وزمانی هم در تحت لوای سبز اسلام وامروزهم با جلوه های شیطانی دموکراسی وآزادی!!!!
ولی آن چیزی که همیشه مفقود بوده واست، فقط «حقیقت واژه ها ومقولات بس شریف است »که نابکاران همیشه آنهارا ترور واختطاف نموده اند!!!!
هفت ثور وهشت ثور، شش جدی، بیست وشش سرطان، دو هزار ویک ارقام واسمای شومی اند که اسارت اندر پشت اسارت را ببار آورده و آرزو های انسان بودن وانسانی زیستن را از مردم ما به یغما برده اند!!!!
اهریمن صفتانی پدیدار شدندکه، درتلاطم همین دوره های سیاه، همه چیز مردم رابشمول عقل وایمان ایشان، از آنها دزدیدند، و همه نیازهای انسانی ایشان را ازنان، لباس، مدرسه ، تحصیل، تفریح، درمان ودانش تا طاعت، عبادت، اعتقاد ومسجد، همه وهمه با خون وآتش پوشش دادند.
این یکی را قلقلۀ افیونی نان لباس ومسکنش! بعداز چهارده سال تجربۀ ناکام به آخر رسیده بود، وآن دیگری با عربده های یک درندۀ خون آشام، با دشنام های ملحد وکافر!! تازه از راه میرسید وهرآن کسی را که این چهارده سال تمام را به آرزوی رسیدن روزی، که بتواند نفسی به راحت کشیده وازسیطرۀ اجانب نجات پیدا کند، درین خاک بسر برده وقربانی داده بود، تکفیرش مینمود وقابل مجازات مرگش میدانست!!! حتی مسجدی را که این تیره بختان درآن نماز گزاریده وجبین برزمین نیایش سوده بودند فتوای تخریب وهفت متر خاک برداری را صادر نمودند تا چه رسد به دیگر داشته های انسانی!
آیا مردم ما از راقم تقدیر مگر این خواسته واین میخواهند! یا اینکه باید تقدیر خود خویشتن بنویسند تا دیگر بازیچۀ دست این اهریمنان جهان نباشند!!!
آنچه که درین مقطع ودرتمامی مقاطع تاریخ مردم ما نیازمند جدی آن بودند ومیباشند، هماناشناخت و معرفت ازخویش اجتماعی ومکلفیت های انسانی خویشتن با تمامی داشته های انسانی مان است، که بد بختانه ما تا هنوز هم سرگردان اولین خم وپیچ رسیدن بدانیم! وهمی خواهیم که دیگران تعین تکلیف مارا کنند ومامطیع ودنباله رو ایشان باشیم.
این است اوج نگون بختی که بایدش در خود چاره جست !