محمدعوض نبی زاده
رشد پدیده ی تروریزم وافراطیت در جهان پایان نیافت
قسمت سوم
بنیادگرایی و برداشتهای افراطی انحرافات زیادی را برای معتقدانش به همراه داشته و دین مبین اسلام نیز از این انحرافات مصون نمانده که در چند دهه ی اخیر پدیده بنیاد گرائی افراطی توانسته با سوء استفاده از عطش جوانان مسلمان نسبت به درک بیشتر از دین، دامنه ی نفوذ خود را در بسیاری از نقاط جهان گسترش دهد. نخستین گروهای اسلامگرای رادیکال در دهه 1970 میلادی با اندیشههای سلفی, وهابی از کشورهای اردن، عراق و افغانستان وارد آسیای مرکزی شدند وبا فروپاشی نظام شوروی و رها شدن میلیونها مسلمان از قید الگوی ضد دینی وتوجه بیشترانان به دین اسلام به عنوان بخشی از هویت فراموش شده ی دینی خود، زمینه مناسبی برای گسترش گرایشهای افراطی از اسلام ونفوذ جريانهاي سلفي ,وهابي رابوجود اورد.
ورود انديشههاي افراطگرايي پس از اشغال افغانستان توسط شوروي وبعد از حضور طالبان در افغانستان به صورت سازماني، به منطقه را فراهم واین امر باعث گردیدکه افراطگرايي در قلب آسياي مركزي ، تهديد امنيتي براي 5 كشور آسياي مركزي و حتی روسیه و چین باشد. حالاگروه هاي تکفيري افراطي وابسته به القاعده مناطقی در غرب عراق و شرق سوريه، بخش هايي از افغانستان و سومالي را در کنترول خود دارند.
در دوره ای اشغال افغانستان توسط شوروی ، گروه های جهادی بوسیله ی پول و نیروی انسانی کشورهای عربی به منظور جهاد با شوروی درپاکستان سازماندهی واز میان همین گروه ها سازمان القاعده تشکیل و بعداگروه طالبان و شبکه حقانی نیز با القاعده ارتباط برقرارنمودند. در واقع در آن مقطع زمانی کشورهای عربی , اسلامی و کشورهای اروپایی و آمریکا به شکل گیری این جریانهای افراط گرا کمک کردند وحکومت پاکستان نیز ازهفت گروه جهادی فعال در ان زمان حمایت همه جانبه مینمود.
اگر جنگ داخلی درتاجیکستان و سایر اقدامات تروریستی در آسیای مرکزی به عنوان نمونههای از اقدامات این گروهها را در نظر گرفته شود،میتوان کمکها ی مالی,تسلیحاتی و آموزشی,روانی را عامل دانست که در زمان حکومت طالبان از افغانستان به این گروهها تزریق میشد . کمکها ی مالی وتسلیحاتی حکومت طالبان, گروههای افراطگرا ی حزب التحریر، حزب النصرت، جنبش اسلامی آسیای مرکزی، جیش الله در ؛ تاجکیستان، ازبکستان و قرقیزستان را به یک شریک قابل اعتماد برای طالبان و القاعده در افغانستان تبدیل نمودند.کشورپاکستان اساساً به دو دلیل در افغانستان مداخله می کند. اول این که افغانستان را به عنوان عمق استراتژیک خود در مقابل هند دانسته و دوم میخواهداز طریق افغانستان به منطقه آسیای مرکزی و کشورهای استقلال یافته اتحاد شوروی سابق دسترسی داشته باشد. این اهداف تنها در صورتی امکان تحقق دارد که در کابل دولتی همسو با پاکستان بر سر کار باشد و به تحقق اهداف پاکستان کمک کند. بناء پاکستان طرفدار یک حکومت قدرتمند درافغانستان نیست؛ بنابراین تلاش میکند تا در افغانستان یک حکومت ضعیف رویکار اید.
با آنکه ایالات متحده و شرکایش موسس گروه های افراطی بوده و بخوبی می دانند که پایگاه تروریسم،در پاکستان است چون ، آنان می خواهند که دهشت افکنان به حیات خود ادامه دهند وتروریسم، مهره ی پربهره ی امریکا و غرب بوده و انان حامی تروریست ها درسوریه و منطقه است و مثل گذشته همکار و همبازی همان شرکایی اند که مشترکا القاعده و طالبان را ایجاد کرده است .
چناچه درسال 2008 وزیر خارجه سابق امریکا، هیلاری کلینتون دریکی از جلسات گنگره گفته بود؛ “ما گذشته مشترکی با سازمان القاعده داریم. کسانی را که امروز با آنها در افغانستان و پاکستان می جنگیم 20 سال پیش خودمان به وجود آوردیم زیرا در جنگ علیه شوروی سابق از آنها استفاده می کردیم. همچنین در سال 2003 (بی نظیر بوتو) نخست وزیر اسبق پاکستان فاش کرده بود: “طالبان پروژه مشترک ما و امریکا بود” که طرح آن از انگلیس، با مدیریت ایالات متحده وتمویل عربستان و اجرای ما(پاکستان) به وجود آمد.این اعترافات ، نشان می دهد که این پروژه مشترک، برای تامین اهداف کشورهای نامبرده بوده که بقای این جریان به اهداف ایالات متحده، ارتباط پیدا می کند.
امريکا و انگليس به دليل توان مالي عربستان از هرگونه انتقادي از آن کشور بخاطر حمايت هاي عربستان از گروههاي تروريستي خودداري مي کنند چون غرب خود عامل شکست در مبارزه با تروريسم و عربستان عامل انتشار برای اوج گرفتن فعاليت هاي القاعده اند طوريکه در حملات 11 سپتامبر از 19 عامل طياره ربايي، 11 تن عربستاني بودند. اما اقای جورج بوش ریس جمهور وقت امریکا به جاي عربستان، به انتقام از عراق و ديکتاتور آن (صدام حسين) پرداخت. غرب تروريزم اسلامي را تقويت کرد اما مردمان این مناطق را در خاک و خون کشانید.
گرچه بعد از حملات القاعده به خاک ایالات متحده ی امریکا در سال 2001 و حمله آمریکا به افغانستان ، طالبان والقاعده پایگاه اصلی خود در افغانستان را ازدست داد و کاهش دریافت کمکها موجب تضعیف جریانهای سلفی در آسیای مرکزی شد ورهبران حکومتی درآسیای مرکزی گام های سنگینتری را درجهت سرکوب آنها برداشتند. ایالات متحده وهم پیمانانش با بیش از یکصد هزارنیروی نظامی و تجهیزات، برای مبارزه با آنهابه افغانستان آمده بودند اما با این وجود، پس از یکدهه مبارزه با آنها، تروریستها همچنان عاملان انتحار و انفجار بوده وتروریزم هنوز هم ظرفیت دهشت افکنی بالایی در افغانستان و منطقه دارند .
از انجائیکه درسال 1947 کشور پاکستان به عنوان یک کشور مستقل تشکیل گردید، افغانستان تنها کشوری بود که در شورای امنیت سازمان ملل متحد با عضویت پاکستان در این سازمان مخالفت کرد.ولی کشور تازه تأسیس پاکستان سه منطقه ازجمله ایالت بلوچستان، ایالت خیبر پختون خواه و منطقه قبیله نشین افغانستان را به زور ضمیمه ی خاک خود کرد، که این موضوع تاهنوز مورد اختلاف جدی دو کشور است. ذوالفقار علی بوتو نخست وزیروقت پاکستان در مقابل ادعای سردارمحمد داودخان ریس جمهورسابق افغانستان در رابطه با مسئله پشتونستان و بلوچستان، از گروه های اسلام گرای افغانستان حمایت کرد. از آن تاریخ به بعد ارتباطات میان گروه های اسلام گرای افغانستان با دولت پاکستان گسترش بیشتر پیدا کرد.اما بعد از کودتا ی جمهوری فرد محور ناسیونالیستی و قومگرا ی سردار محمد داودخان در افغانستان گروه های اسلام گرا تحت فشار دولت او قرار گرفتند و انان به پیشاورپاکستان مهاجرت کردند.
حکومت پاکستان در چند دهه اخیر بخاطر رسیدن به اهداف سیاسی خود در اغاز گروه های مجاهدین هفت گانه وبعدا گروه طالبان افغانستان را جهت تصفیه ی قومی، تاسیس حکومت استبدادی دینی و توسل به خشونت برای رسیدن به اهداف سیاسیخویش ایجاد نمود وگروه افراطی طالبان در طول سالها فعالیت خویش جز قتل، کتشارجمعی، شکنجه، ترور، ایجاد رعب و وحشت، دشمنی با اقلیت های قومی، ایجاد محدودیت های شکننده برای زنان واز بین بردن آزادی های فردی در کارنامه ی خود ندارد اما بنا برپیش برد سیاست های ناسجنیده ی دولت مردان افغانستان، این گروه موقعیت بیشتری برای انجام عملیات تروریستی یافته و شهروندان افغانستان هر روز شاهد بمب گذاری های انتحاری، حملات شبانه بالای مردم عادی و ترور افراد می باشند.
درحالیکه گروه طالبان واجد همه ی ویژگی های یک گروه تروریستی بوده که این گروه مرتکب ده ها قتل عام و نابودی گروه های قومی و سیاسی شده است ولی متاسفانه با وجود همه ی شواهد و قراین ، این گروه هنوز هم در لیست گروه های تروریستی جهان به ثبت نرسیده است. ازسازمان ملل متحد توقع برده میشود که هرچه زود تر گروه طالبان را به عنوان یک گروه تروریستی ثبت نماید تابدین ترتیب از فعالیت های تروریستی ان در افغانستان و منطقه جلوگیری شده بتواند . پایان
- - ششم - ماه –اپریل- سال - 2014
+++++++++++++++++++++++
قسمت دوم
پیروان تفکر طالبانی برای طالبانیزه کردن قدرت تلاش دارند تا دو کشور افغانستان و پاکستان را تسخیر و خود را درین ممالک حاکم سازند زیراگروه های طالبان افغانستان و پاکستان خاستگاه واهداف مشترک و ایدئولوژی یکسان دارند. در حالیکه ، این دو گروه افراطی تابعیت دو کشور را دارند، ولی تعلقات قبیلوی طالبان افغانستان و پاکستان به قوم پشتون و پیروی از مکتب رادیکال دیوبندی بوده که هدف هردوی انها اسلامیزه کردن قدرت در افغانستان وپاکستان مطابق به برداشتهای مذهبی خودشان است باوجود داشتن تابعیت جداگانه، هردو گروه از یکپارچگی قومی و ایدئولوژیکی برخوردارند و قدرت تأثیرگذاری آنها بر روند تحولات درین دوکشور رو به افزایش است. برعلاوه ی تاثیر گزاری این دو گروه افراطی در افغانستان وپاکستان, رقابتهای منطقهای بین قدرتهای رقیب و محیط جغرافیایی مساعد , شرایط مطلوب جهت طا لبانیزه کردن قدرت را برای انها میسر میسازد البته نقش استخبارات نظامی پاکستان بخاطر تقویت اندیشه ی جهادی مکتب دیوبندی وبرای انسجام بیشترطالبان پاکستانی و افغانستانی غیرقابل انکار بوده چو ن هفت منطقه ی قبایلی پاکستان پیوند ارگانیک و طبیعی با چندین ولایات افغانستان دارند، که مناطق قبایلی پاکستان ودامنههای کوه هندوکش یکی از مساعدترین محیطهای جغرافیایی برای نیروهای طالبان در درون درهها بوده که جهت مقاومت مسلحانة چریکی از اهمیت عمده برخوردارمیباشد.
باوجود سیزده ساله حضورنیروهای ناتو در افغانستان گمان نمیرود که تحولی جدی در ساختار قدرت قبیلهای در مناطق پشتوننشین در دو سوی مرز «دیورند» بین پاکستان و افغانستان در اینده شکل بگیرد زیرا ازنگاهی تاریخی چون همه ی مهاجمان خارجی از اسکندر مقدونی تا نادرشاه افشار ودر دوره معاصر دو قدرت استعماری روس و انگلیس وآخرین مهاجمان آمریکا و ناتو تحت هیچ شرایطی امکان حضور دائمی در افغانستان پیدا کرده نتوانستند وهمواره بخاطرتسخیردایمی ان ناکام بودهاند.اما این نگاهی تاریخی بر امیدواری بیشتر تفکر طالبانی برای یک قدرت شدن در افغانستان و پاکستان افزوده است ودر سالهای اخیر فعالیت شبکههای استخباراتی ممالک منطقه را برای تداوم رقابت قدرتهای رسمی و دولتی تشدید نموده است. در حالیکه در گذشته تنها شبکه ی استخبارات نظامی پاکستان موسوم به آی.اس.آی بود که دست بالائی را درین بازیها داشت واو از نیروهای ایدئولوژیک و جهادگر پیروان تفکر طالبانی درجهت منافع راهبردیاش بهره میگرفت ؛ حالا پاکستان درگیر جنگ نیابتی واستخباراتی وطالبانیزه شدن قدرت یا تجزیه قومی با خطر جدی روبهرو بوده ومعقولترین راهحل برای پاکستان پذیرش واقعیتهای خطرناک در رابطه به تیغ جهاد علیه هند و افغانستان است که میتواند علیه خودش از طرف رقبا بهکار گرفته شود.درهرحال، هر کدام از رقبای منطقهای در نظر دارند تا از اسلحه جهادی طالبان به سود منافع راهبردیشان بهره بگیرند.
مفید خواهد بود تا ممالک منطقه تفکر طالبانی را در مناطق پشتوننشین نگاه دارند،گرچه افغانستان دیرگاهی است به میدان زور آزمایی این بازی ها واردشده است. امروزگروه طالبان صریحاً و علناً مسوولیت کارهای را به عهده میگیرند که جز جنایتی روشن و مستند، نمی توان آنها راتعبیر نمود.طالبان یک مشت گروه مزدورو فاقد همه خصایص و خصایل انسانی هستند که حتی مرزی بنام دوست، برادر، خانواده، جامعه و بالآخره بشریت نمیشناسند و آنچه که باداران شان برای آنها حکم نماید عملی میشود.در حالیکه مردم افغانستان خواهانِ بازگشت به عقب نیستند و اگر گروهی چون طالبان و یا هر کسِ دیگری بخواهد افغانستان را به دهههای پیشین بازگرداند، بدون شک اقبالی شاملش نخواهد شد و با مقاومت جدیِ مردمی روبهرو خواهد گشت. تنوع قومیِ افغانستان ایجاب میکند که همه به نوعی خود را در ساختار قدرت شریک بدانند. بدون شک حضور سمبولیکِ چهرههای سیاسیِ قومی و نژادی و زبانی در حکومت تک قومی و در ساختار قدرت منهای خدمت به مردم، هرگز نخواهد توانست تأمینکنندۀ رفاه جمعی و بهبود وضعیتِ اجتماعی در کشور باشد.
گروه های متحجر طالبان پاکستانی و افغانستانی، زاده ی سازمان های استخباراتی انگلیس و آمریکا است که با گرفتن باج سالانه ملیاردها دالر از کشورهای مزدور عربی که در داخل خاک پاکستان به تعلیمات نظامی می پردازند .ولی دخالت آمریکا و ناتو در افغانستان و حضور القاعده در وزیرستان شمالی و عملیات طیارات بدون سر نشین آمریکایی در مناطق قبایلی معادلات جدیدی را بهوجود آورده است. وازهمینروست بعد از خروج نیروهای آمریکایی و ناتو در اخیر سال 2014 از افغانستان ، انتظار افزایش قدرت تفکر طالبانی در هر دو کشور پاکستان و افغانستان وجود دارد.هرچند پیروان تفکرطالبانی توان تسلط کامل بر این دو کشور را نخواهند داشت، ولی این قدرت را دارد که به بخشهایی از مناطق در افغانستان و پاکستان لااقل در مناطق قبایل سرحدی پشتون تبار دست یابد، در حالیکه نمیتوان تصور کرد که طالبان دست از استراتژی خود مبنیبر اسلامی کردن قدرت ویا طالبانیزه کردن قدرت در کابل و اسلامآباد بردارد. اکنون همه به این باور رسیده اند که بدون يك حركت فراگير بخاطر مبارزه عليه تروريزم در آنطرف خط ديورند هرگز نمي توان تروريزم جهانی را مهار كرد و جنگ در افغانستان رابه پیروزی رسانید.
گرچه انتخابات سال ۱۳۹۳ش افغانستان درکلِ دموکراسی نیست؛ اما تمرین کوچکی در راه بزرگِ پروسۀ دموکراتیک شدن افغانستان وسرآغاز دورانِ جدید است.فضایی که پس از کنفرانس بن بر کشور حاکم شد و تاریخ جدیدی را برای کشور رقم زد. حالا جناح های شریک در دولت نباید قدرت را به گروگان وانتخابات را قومی و خصوصی سازند ونبایدبرای ایجاد دو باره حکومت انحصارگراو تک قومی تلاش کنند. رییسجمهور کرزی علی الرغم لباس سادۀ وطنی ، لبخند خانی و ریش پروفیسوری، آدمی بسیار پیچیده ی است چون اوهیچگاه بهطور کامل به عالم سیاست کوچ نکرد و همواره یک خان قبیلهیی باقی ماند. او دسترخوان خانی را پهن کرد و به جای «نان» دالر، زمین و چوکی و مقام حکومتی داد. یکی از ویژهگیهای گفتمان آقای کرزی، سبک زبانیِ عامدانه او است که با ادبیات عامیانه صحبت میکند. او بهخوبی گلوگاه رسانهیی را میشناسد و بر آن تسلط دارد. یکی از سیاستهای او، برقراری تعادل سیاسی بین «شیطان بزرگ» و یکی از «محورهای شرارت» است. به طوری که اوتوانست از هر دو «خرچ دسترخوان» بگیرد.ریس جمهور کرزی در طی ماه های اخیر صدها تن از محبوسین خطر ناک طالبان را با وجود پافشاری مقامات امریکائی از زندان بگرام از حبس رها نمود و بدین وسیله اقای کرزی توانست رمق تازه برای انجام فعالیت های انتحاری به گروه طالبان بدهد طوریکه در روزهای اخیر مردم ما در اثر حملات مکرر انتحاری گروه طالبان یعنی برادران ناراضی اقای کرزی هر روز قربانی میدهند. یک بار دیگر در تاریخ افغانستان به اثبات می رسد که اندیشه ی گذار «مسالمت آمیز» قدرت سیاسی درین خطه، بازهم عامل همیشه گی یعنی زور و خشونت از راه می رسد و آنانی را که عقلانیت سیاسی را طی 14 سال تمام به رسمیت نشناختند و ضمن بهره بری انحصاری از مزایای آرامش و دوره ی دموکراسی نوپا، بازهم از تهدید و انحصارگرائی قومی سخن میگویند. ادامه دارد.............
- سی ام - ماه – مارچ - سال - 2014
+++++++++++++++++++++++++
بیش از یکدهه جنگ نیروهای ناتو تحت نام" مبارزه برعلیه تروریزم جهانی و القاعده" در افغانستان ادامه داشته که متاسفانه تا هنوز این پدیده ی شوم را نابود کرده نتوانسته و خطررشد فعالیت های تخریبی ان در نقاط مختلف دنیا توسعه پیدا نموده است حالا نه تنها اینده افغانستان و پاکستان را تروریزم جهانی مورد تهدید قرار میدهد بلکه در سوریه , عراق و دربرخی از ممالک مسلمان اسیائی وافریقای نیز سرایت وپدیده ی افراطیت و تروریزم در جهان پایان نیافته و القاعده در نقاط وسیعتر جهان رشد بیشتر نموده است جنگ با تروریزم جهانی پر مصرف ترین جنگ در تاریخ امریکا محاسبه گردیده ، که تا اکنون جان بیش از 3423 تن از قوت های ائتلاف برهبری امریکاراگرفته ودر جنگ افغانستان و عراق بیش از 50000تن زخمی بجاگذاشته ، که مصارف مالی دو جنگ( افغانستان و عراق ) به بیش از 6 ترلیون دالر بالغ میگردد.اما قصر سفیدبعد از سیزده سال حضور نظامی در افغانستان تلاش دارد تا برای جهان و بخصوص مردم امریکا نشان دهد که گویا در این جنگ پیروز گردیده است، ولی القاعده و طالبان هنوز هم بحیث یک نیروی نظامی و سیاسی با امید بیشتر در فعالیت اند. در صورتیکه برنده شدن در جنگ افغانستان مستلزم شرکت دو دولت افغانستان و پاکستان در این بازی بودواما برعکس دولت پاکستان، طالبان را در اغوش گرفت ویک چیز میگفت و طور دیگر عمل میکرد.
گرچه مردم افغانستان، بعد از سقوط طالبان، به پیروزی نیروهای ائتلاف جهانی چشم دوخته بودند تا به کمک انان جنگ و فقر را از وطن شان دور سازند اما اکنون با وجود بیش ازیکدهه حضورنیروهای ناتو در افغانستان تروریزم جهانی تقویت یافته انتحار وسربریدن افراد ملکی توسط طالبان از یکطرف و فساد اداری دردولت ، فقر ، بیکاری ومافیای مواد مخدردر افغانستان از سوی دیگردر افغانستان بیداد میکنند حالا این امید خوشبینانه ی مردم ما به یاس و نا امیدی تبد یل گردیده است چون نیروهای ایالات متحده ی امریکا و ناتودرسالهای اغازین ورود همراه با سقوط طالبان بنا بر عدم موجودیت یک پلان دقیق سیاسی،نظامی و اقتصادی افغانستان را رها وبه جنگ عراق رفت که طالبان درین جریان دوباره خود را سازمان داده، و اماده برگشت بر یک جنگ دوامداردر افغانستان نمودند. بدین ترتیب طالبان شکست خورده در پاکستان مکان امن یافتند و با تمویل، تجهیز وتربیه ی گروه های جنگی، پروگرام اعزام صد ها جنگجوی طالبان را دوباره درجنگ افغانستان اغاز نمودند. در حالیکه ایالات متحده باید جنرالان پاکستانی را به تامین صلح در افغانستان متقاعدمی ساخت ولی ، کاری که امریکا تاهنوز موفق به ان نگردیده است.
آنچه درپشینه ی ظهور و اهداف گروه طالبان، مشاهده میشود، این است که طالبان یک گروه ایدیولوژیک، ساختارمند و با مدعاهای مذهبی، قومی و سیاسی و زمینههای اجتماعی و پشتوانههای خارجی شناخته شده میباشند که بسیار به زبان ساده، اهداف استراتژیک، اصول سیاسی و حکومتی خویش را بیان میکند که ؛اهداف طالبان معجونی از ایدیولوژی مذهبی و ناسیونالیسم قومی است. گروه طالبان یکی از مظاهر بنیادگرایی است که از ادغام دین و سیاست استفاده ی ابزاری برای پیش برد اهدافشان کرده و با تنوعی قومی- مذهبی در جامعه مبارزه میکنند. گروه طالبان حاکمیت رااز آن خدا دانسته وباوردارند که مردم نمیتوانند قانون خدایی را تغییر دهند وباید بافت اجتماعی حاکم بر جامعه را تغییرداد ومسلمان بودن فرد را به طول ریش مردان و اشکال شرعی قوزک پای زنان وابسته دانسته که هدفشان اعمال کنترول بر بدن زنان است .طالبان از لحاظ فکری و ایدیولوژیکی متاثر از تفکر دیوبندیاندو مذهب اهل تشیع را «رافضی» تلقی و نفی میکنند.و طالبان بارها ، زنان را بهدلایل مختلف شکنجه، «سنگسار» و «محکمه صحرایی» کردهاند.
بدین حساب، تعریفی را که دولت افغانستان از طالبان بهدست میدهند و آن را به طالبان «میانهرو»، «معتدل» و «افراطی» تقسیمبندی میکنند درست و صادق نیست؛ در حالیکه اهداف سیاسی گروه طالبان و دولت افغانستان در ابعاد سیاسی که یکی مشروعیتش را از آن خدا و دیگری از مردم میداند کاملا متفاوت است. دموکراسی بهمعنای حکومت مردم بر مردم در حاکمیت بوده ولی امارت اسلامی طالبان بر ضد دموکراسی است. گروه طالبان تمام اقدامات تروریستیشان را در جریان دهسال اخیر جهاد دانسته که بر جهاد علیه کافران وبراندازی نیروهای متجاوزمعتقدندو تمامی مدعیات خود را در قالب استراتژی جهاد پیگیری میکنند. در حالیکه از نظر دولت افغانستان جهاد طالبان چیزی جزء ترور و وحشت نیست و دولت افغانستان کثرتگرایی را بهعنوان یک اصل پذیرفته و مکلف بر تامین حقوق اقلیتهای قومی و مذهبی میباشد.
جهاد اکبری که پیامبر به آن توصیه میکرد ,طالبان افغانستان , القاعده و حرکت اسلامی ازبکستان، انرا نادیده میگیرند و به قتل غیر مجاز مردان، زنان و کودکان غیرمسلمان و مسلمان بیگناه براساس قومیت، اعتقادات مذهبی ، دست میزنندکه در مغایرت کامل با توصیه پیامبر اسلام قراردارد . علاوه بر آن، طالبان به یک رهبر منحصر به فرد یا امیر متکیاند تا یک سازمان سیاسی وحزبی جهت حکومت گروه، طالبان حتی اصطلاح «رییسجمهور» را که برآمده از آرای مردم باشد نپذیرفته و همواره از «امیر» و «خلیفه» سخن میگویند.مشخصه دیگر گروه طالبان.نفی کثرتگرایی قومی و مذهبی است چنانچه طالبان با تسخیر شهر مزارشریف، قتل عام را با تمام وحشت در انتقام ازواقعات یک سال قبل شکست انجام دادند. یک قوماندان طالبان اظهار داشت که ملا عمر اجازه داده بود برای دو ساعت قتل عام و کشتار جمعی مردم هزاره ی مزارصورت گیرد ولی ما دو شب و روز قتل عام کردیم. ملا نیازی والی طالبان در مسجد جامع شهر اعلام کرد که «هزاره ها مسلمان نیستند. بنا هزاره های مزار سه راه را در پیش دارند که باید سنی شوند ، یا به ایران روند و یا بمیرند. طالبان در جریان پنج سال حاکمیتشان کثرتگرایی قومی و مذهبی را در ابتداییترین تلقی آن، نیز بهرسمیت نشناختند و نخواهند شناخت.
بعد از تدویر کنفرانس بن ، امریکا با تطمیع سیاسی و مالی جنگسالاران میخواست تا انها را در تامین امنیت افغانستان سهیم سازد، ولی بر عکس این قوماندانان خود به پرابلم اساسی مبدل گردیدند. از انجائیکه قدرت فساد میآورد واین مقوله دقیقاً در ایام زمامداری اقای حامد کرزی ثابت شدکه او با گذشت زمان، قدرتطلب و توتالیتر شده است. بنابراین، قدرتطلبی آقای کرزی، ماحصلِ همان نظامی ا ست که کسی در آغاز به آن توجه نکرد. او دیگر نه به دموکراسی وحاکمیت قانون؛ علاقهمند است و نه از وضعیتِ زنان, فقر,نبود امنیت وبیداد فساد اداری و توسعۀ اعتیاد شهروندان نگرانیِ دارد . صرف دغدغۀ خاطر او ، تنها در قدرت ماندنِ خودش است که همه چیز را، مقصر خلعِ خودش میداند. رییس جمهور کرزی دیگر نگرانِ این نیست که اگر قانون و ارزشهای دموکراتیکِ نیمبندی که در ۱۲ سال پسین شکل گرفته از هم بپاشد، آقای رییس جمهور کرزی در این 12 سال همواره از طالبان به عنوان برادران ناراضی و نیروهای به اصطلاح فریب خورده یاد نموده .و همواره خواسته است تا این گروه تندرو را با وجود تمامی جنایات نا بخشودنی که انجام می دهند به دور میز مذاکره بکشاند .
انتخابات این دوره ی افغانستان میتواند نقطه عطفی در تاریخ کشور باشد، که اکثر گروههای فعال سیاسی در افغانستان درین انتخابات حضور دارند . اما در این میان گروه طالبان و حزب اسلامی گلبدین حکمتیار، نیزتوجه را بخود ها معطوف ساختهاند.طالبان مخالفت شدید خود را با برگزاری انتخابات اعلام کرده وحکمتیار تصمیم گرفته نقش دوگانه سیاسی ونظامی را بازی تا رهبری خودرا در جامعه پشتون افغانستان از دست ندهد.اعلام مواضع وی علیه جمعیت هزاره ها در افغانستان نیز وی را به چهرهای منفور در میان این قوم تبدیل کرده است.
گرچه بعد ازورود نیروهای ناتو در افغانستان رهبران مجاهدین، با پدیده های «نظام سازی» یا «دموکراسی» که برای شان نو بود، با پروژه ی جامعه ی جهانی همکاری کردند. حالا به نظرمی رسد که به آخر خط رسیده اند و باید به نیروهای جوان تحصیل کرده راه باز کنند. چون اردوگاه «مجاهدین» دولتی دستخوش تزلزل شده ورهبران مجاهدین، پُل های عقبی خود را به ویژه پس ازمشارکت عمومی در کودتای انتخاباتی سال 1388، ویران کرده اند. حالا جمیعت اسلامی نفوذ و اعتبار قبلی خود را از دست داده و دست به دامن عبدالرب سیاف برده است. برخی از فساد سالاران «غیرتنظیمی» با حمایت، ورفاقت های شبانه و خصوصی همراه بابرخی از مجاهدین, کابل بانک را بین خودها تقسیم ومنابع مالی حدود 500 مجتمع بزرگ تجاری که درکابل اعمار شده راغارت و غصب حشری زمین های دولتی و شخصی را درکابل وسراسر کشور، بدون کدام هراس انجام دادند.
آ مار و اعداد انتشار یافته میرساند که تعداد مجموعی مساجد و مدرسه های دینی در پاکستان به یک ملیون و یکصد هزار میرسند ولی فهرست آنعده از مدارس دینی و احزاب رادیکال که در انها سرگرم فعالیت ها ی مختلف میباشند تاکنون بطور دقیق معلوم نیست.چهار سال پیش یک مدرسه دینی به نام «اشرفالمدارس»، درولایت کندز افغانستان ، بنیانگذاری و در حال حاضر شش هزار دختر در آن درس میخوانند ؛ اشرفالمدارس در نوع خود ، کاپی مدارس مشابه در پاکستان و کشورهای عربی درمنطقه است که خاستگاه گروههای تندرو مذهبی به حساب میآید که برداشتهای افراطی از مذهب جنبشهای طالبی و سلفیای را خلق کرده و خطر گسترش افراطیت مذهبی و طالبانی در افغانستان را توسعه خواهد داد. بنا برگفته گردانندگان مدرسه که قرار است شاخههایی مدرسه اشرفالمدارس را، در تخار و بغلان ودر ۹ ولایت دیگر از جمله کابل پایتخت نیز ایجاد نمایند .
طالبان افغانستان و تحریک طالبان پاکستان خاستگاه مشترک، اهداف مشترک و ایدئولوژی یکسانی دارند.این دو گروه بهرغم آنکه بهلحاظ ملّیت و تابعیت متعلق به دو کشور پاکستان و افغانستان هستند، به همین دلیل ، آنها از یکپارچگی قومی و ایدئولوژیک برخوردارند و قدرت تأثیرگذاری آنها بر روند تحولات درحال افزایش است.با خروج نیروهای بین المللی از افغانستان القاعده دوباره به افغانستان باز می گردند وبا این وضعیت پیشرفت نیروهای امنیتی کشور تا سال ۲۰۱۵ با عقب گرد مواجه خواهد شد. مگرمقدارنیاز پول برای حفظ پرسونل نظامی مورد ضرورت افغانستان درحد موجود سالیانه درحدود 4 میلیارد دالر می باشد. درحال حاضراین کمبود ازسوی ایالات متحده پرداخته میشود، که حکومت افغان فقط می تواند تا 12 درصد عساکرش را معاش بدهد، که بدون حمایت نظامی ومالی جامعه ی جهانی همه دستاورد های بدست امده درطی مدت بیش ازیکدهه نابود خواهد گردید . بدون يك حركت فراگير بخاطر مبارزه عليه تروريزم در آنطرف خط ديورند هرگز نمي شود تروريزم جهانی را مهار كرد و جنگ در افغانستان رابه پیروزی رسانید.
بیست وسوم - ماه– مارچ – سال 2014