نصیرمهرین
غصه یی دلم را فشرد
( کوتاه نوشت ها با یک پیوست )
1-
غصه یی دلم را فشرد
خبرهای تبسم انگیز ولعنت آفرین را درباره ی پیروزی برنامه تقلب که شنیدم، از پس
آن، خبر و تصویری از دانشجویان دانشگاه کابل توجه ام را جلب کرد. دانشجویی با
دل پر درد این سخنان را ابراز کرد:
"
دیشب درحال
درس خواندن در اتاق بودم، زیرا امروز امتحان داشتم. دفعتا ً صداهای شنیده شد،
عده یی یورش آورده، دروازه های خوابگاه را بازکردند، و به ما دستور دادند که
خوابگاه را ترک بگوئیم. متعاقب آن خبرتعطیل دانشگاه را پخش کردند. نمی دانم کجا
بروم وچه کنم.؟"
می اندیشم که: تعطیل دانشگاه ها، پیش درآمد ابلاغ خانه نشستن زنان ودختران
کارمند ، محصل ومتعلم نخواهد بود؟ ایا از چنین تصامیم واقدامات، صدای کریه پای
پیروزی تروریسم محیل و دیپلومات را نمی شنویم ؟
عجب روزگاری آمده است. مردم رنجدیده، فضای صلح آمیز برای بهزیستی و پرورش
فرزندان را گرامی می دارند، اما گروهی که فاقد حد اقل مسؤولیت های مردمی
وانسانی بوده اند، با فزون خواهی، تکبر وغرور جاهلانه، به سرنوشت وآرزو های
مردم شریف بازی می کنند. نابسامانی ها وآزار دهی ها را ژرفتر و گسترده تر می
نمایند. غصه ی آن مردم عزیز وپدید آیی چنین اوضاع، دلها را می فشرد.
"
ماین روب " ها را به یاد بیاوریم
صبح هنگام، در ادامه چند خبر،شنیدن خبرهای حاکی از لگام گسیختگی های قوای هوایی
اسرائیل ،با ریختن بم ها وخون بی گناهان فلسطینی، از فجایع گروه
تروریستی "داعش " درعراق شنیدم . سپس از قتل و اختطاف ماین روب ها ومحافظین
مظلوم آن شنیدم که دیروز در هرات اتفاق افتاده است. یادم آمد که در یکی از
پرواز های دوبی – کابل ، با هموطنی پهلو به پهلو در طیاره نشسته بودیم که در
وقت صحبت از مشغولیت خویش، گفت که با کار خطرناک ماین روبی مشغول هستم . حالا
کورسی را به پایان رسانیدم. در خلال صحبت از دشواری کار افزود که : قوای شوروی
بسیار ماین را برجای مانده وبه اصطلاح کشت کرده اند، بدون این که حتا حالا،
نقشه ی محل را بدهند. مجاهدین نیز چنین کرده اند. می گفت : "ما افرادی را
رهنمایی نموده وبعد ساحه یی را انتخاب می کنیم وبه پیدا کردن ماین ها می
پردازیم. اما تا وقت پیدا کردن واز بین بردن یک ماین، خون در جان ما خشک می
شود. تلفات هم داده ایم
."
حالا در نظر آوریم مصیبت دیگری را که افراد محتاج ومظلوم با چنان دشواری که هر
لحظه سر را در کف دست دارند ومرگ را در هر قدم می بینند، به دست تروریست ها
کشته می شوند.
آن عزیزان را نیز به یاد بیاوریم و به ابعاد فاجعه آفرینی و جنایات رو به گسترش
تروریست ها جدی تر بیندیشیم. هنوز به داد قربانیان ماین گذاری ها و به نیاز
معیوبین توجه نشده است که ماین روب ها را می کشند.
آری، تروریست ها کشورما را قبرستان می سازند وماتم خانه.
بازهم از کودکان میهن خویش می نویسم
هلمند:
بارها شنیدیم وخواندیم، که گروه طالبان پاکستان ، واکسین فلج اعصاب را برای کودکان، به ویژه در وزیرستان اجازه نمی دهد. هر تصمیمی که از یکی از این نهاد های تروریستی وجاهل منتشر می شد، زنگ خطری را به صدا درمی آورد ، که گروه های هم اندیش با آنها، در مناطق دیگری، تصمیم مشابه را عملی می کنند. چنان بود که بار ها خبر مصاب بودن کودکان به فلج اعصاب در افغانستان را شنیدیم. حالا در هلمند کودکان بی شماری در معرض خطر چنین مرضی قرار دارند. زیرا طالبان اجازه نمی دهد، که کودکان واکسین شوند.
هرات :
دیروز حوالی ساعت 8 صبح در قریه ریگ آب، ولسوالی گلران هرات، در محل بازی
کودکان، ماینی منفجر شده است که تروریست ها جابجا کرده بودند. در نتیجه ی
انفجار ماین چندین تن از آن گلبرگها پرپر شده اند.
من هر باری که چنین خبرهای دل آزار را می شنوم ،ابراز مخالفت با مواضع آنانی
نیز در نظرم می آید، که اعمال جاهلانه وضد انسانی تروریست ها را نادیده گرفته
به دوستی وبرادری خویش با آنها پافشاری دارند. وبه همان میزان، خواهشِ آماده گی
وگسترش حوزه ی مبارزه با تروریست ها مطرح می شود.
هموطنان ناراضی ! مانع واکسین شدن کودکان، ستانیدن جان کودکان، فرستادن کودکان
به سوی انفجار وانتحار و . . . یعنی انسان کشی، یعنی خالی نمودن خاک از انسان
ها. لطف نموده صدای اعتراض ومحکومیت را در سینه های خویش محبوس نکنید.
پیوست :
هارون معترف.
حسين، نمونه ي از قرباني خشونت در خوابگاه دانشگاه كابل
لطفا بخوانيد و كمكش كنيم.
حسین دانشجویکه با فرو رفتن
۳۵
سانتی ضربه چاقو درقفسه سینهاش او را به بستر مرگ خوابانده است.
حسین دو شب پیش در طعامخانهی خوابگاه دانشگاه کابل یکی از وخیمترین زخمیهای
حادثه پنداشته شد.
و حتی خبر مرگ او در شبکههای اجتماعی و رسانهای گمان زده شد. ضربات چاقو در
قفسه سینهاش شوش، معده، و جگره او را صدمه زده و شدتِ مرگِ او را به حدِ
اگثراش رسانده است.
ضربهِ ملاقه آشپزی در ناحیه سرش، اما وی را دچار مرض عصبی کرده است.
حالا او در یکی شفاخانههای نامجهزِ کابل موسوم به شفاخانهِ علی اباد بستری شده
است.
با گذشت دو روز برخلاف گفتههای مسوولین شفاخانه نگرانی وی بیشتر شده است.
حسین میگوید، نگران عاقبتِ صحتاش است، و رسیده گیهای لازم برای صحت یافتناش
از سوی مسوولین شفاخانه و دولت چندان رضایتبخش به نظر نمیرسد. به گفته او
تاهنوز هیج فردِ حکومتی و قومی از او عیادت نکرده است.
حسین در اتاق
۱۰
نفری بستری است که از امکانات و تجهیزات اندکی هم برخوردار نیست. گرمی هوا،
نبود داکتران مجهز، عدم توجه مسوولین حکومت، دوری از فامیل و تنهای وی را به
ادامهِ زندگی کمباور کرده است.
حسین فرزند دورترین نقطه و محروم کشور از "دایکندی" است.
فامیلاش به نسبت نداشتن هزینه(پول) راه نتوانسته سراغ حسین بیاید.
حسین می گوید از ولسوالی دور افتاده میرامور است وپدراش وقتی از زخمی شدن وی
خبر شده است حتی نتوانسته برایش زنگ بزند.
او از ناسازگاری روزگارش تلخ صحبت میکند، و رویاش را به گونهی میچرخاند و
آب تلخ و حس تنهایاش را قورت میکند.
حسین دو بار عملیات شده است، اما زخمهای او هنوز مرحم نشده است.او میگوید
ضرورت دارد دوباره در یکی از شفاخانه های مجهز عملیات شود تا معده، شوش و
جگراش به دقتِ بیشتر مورد برسی صحی قرار گیرد. وی میگوید اگر به زخمهایاش
توجه نشود امکان زنده ماندنش وجود ندارد.
تنهای و ناداری حسین را رنج میدهد، و رنج آورتر اینست که گزارش کردن زخمی
شدناش پدر و مادرش را نیز به بیمارستان فرستاده ا
ست .
او جوان ساده و با ادابِیست. وی بیشتر در دانشکده معروف به با ادابترین محصل
شناخته میشود. خنده نازکءهمواره چهرهاش را در مقابل دردهای روزگار نقاشی کرده
است.
او دلاش پرازحرف است، اما به زبانش نمیاورد.
و اما دوستان بشردوست، مسوولین محترم وزارت تحصیلات عالی، وزارت صحت، تجارین و
فعالین مدنی برای صحت یافتن حسین لطفا سرِ به بسترگاه حسین بزنید. و برای کمک
مالی به وی بشتابید.