ادیب معصومی

 

رنسانس افغانستان آغاز گردیده است !

 

افغانستان

واژه ای فراتر از معنی

افغانستان !

       دهکدۀ مشکلات، جنگ فقر ناله وفغان، شورها ، گریه های کودکان بی مادر،شهیدان برخاک افتاده با لبان تشنه،مردمانی پرتنش، افغانستان پر ماجرا که با شنیدن واژۀ آن جلوه های جنگ ، خونریزی ، مشکلات وبدبختی های متداوم در ذهن به شکل نا خودآگاه به تصویر کشیده میشود، کشوریکه سالها وسالها در گرفتاری ها وبدبختی های روز افزون غرق بوده

در طی ادوار مختلف مورد تجاوز ومداخلت های پی در پی کشورهای جهان شرق وغرب قرار گرفته است.       

سؤال این جاست که چرا و چطور افغانستان نتوانسته خود را از این گرفتاری ها در طول تاریخ معاصر تا به امروز نجات دهد؟ وهمواره این روزها تکرار میشود نسل اندر نسل را در منجلاب ناکامی ها دفن میکند .

وصفحه سبزی در تاریخ معاصر افغانستان نیست  !   چرا ؟ و چرا ؟

شما چه فکر میکنید ؟

آیا ریشه بدبختی ها را میتوان چنین بیان کرد ؟ :

·       عدم بروز و فقدان رهبر وطن دوست وکاریزماتیک ... که بتواند مردم افغانستان را بر محور یک ارزش جمع بسازد ؟

·       ویا ضعف اقتصادی ...

·       ویا وجود اقوام مختلف و مشکلات قبیله ای وتفرق و افتراق بین اقشار و طیفهای مردم افغانستان؟

·       ویا هم منابع سرشار طبیعی ؟

 چرا آرامش در نمیزند ؟      این عوامل را میتوان برشمرد ؟

ویا اینکه پشت این همه بدبختی دلیل دیگری وجود دارد ؟  

      یقیناً دلیل دیگری وجود دارد ... وگر نه مردم افغانستان را نمیتوان متهم به کم ظرفیتی کرد که در طول تاریخ معاصر نتوانسته اند به آرامش وآسایش خاطر برسند وصفحه سبزی را ورق بزنند ونمیتوان این مردم را غیر مدنی ، متفرق و یا قبیله گرا ومتعصب ذاتی خطاب کرد . بلی تابو دیگری وجود دارد!

اگر بصورت کلی بنگریم به حقیتی برمیخوریم که باعث جنگ ، نفاق ، بدبختی ، تجاوز ، قتل، غارت ، عدم گزینش رهبر ، برخورد های قبیله یی ، مداخله بیگانگان ، ویران سازی شهر ها ... گردیده وتا امروز این فجایع ادامه دارد و این همه متأثر از یک کل تحت نام (موقعیت جغرافیایی ) است واین موقعیت ازجهتی امتیاز و از جهتی مایه بدبختیهاست ومدیریت آن کار دشوار .

        این کشور از نگاه موقعیت جغرافیایی وجیوپولیتیکی بنا به فرموده اقبال «لاهوری » قلب آسیا است . ومیتوان این کشور را چهار راه ترانزیتی و اقتصادی آسیای مرکزی گفت که از لحاظ سیاسی ، فرهنگی یکی از پر اهمیت ترین موقعیت های جغرافیایی جهان است وهمچنان نقطه وصل کشورهای آسیای مرکزی.

آنچه افغانستان را بیشتر از همه متضرر ساخته سیاست های دو قطبی جهان است و این کشور بمثابه گوشت خامیست میان دو حیوان درنده و وحشی که اگر مدیریت شود میتوان هر دو را آرام ساخت ، مدیریت آن کار بزرگیست ونسل نو افغانستان این توانایی را خواهد داشت .

حضور مستقیم وغیر مستقیم هر قطب در چهارچوب این خطه جغرافیایی هشدار وخطریست برای قطب دیگر و در تقابل این دو بازنده مردم افغانستان اند وهمواره بازیچه ومیدان سیاست های شرق وغرب قرار گرفته و این سیاست ها ادامه دارد گاه به مردم این جغرافیا نوید بخشیده میشود وگاه یأس ونومیدی، یک روز آبادی وروز دیگر بربادی ویا هم هر دو ...

راه حل چیست ؟ چگونه باید نجات یافت ؟

         پیشرفت ، ترقی صلح و ثبات هر جامعه وابسته به افراد و سطح درک و فهم مردم و شرایط آن است در افغانستان برعکس کشور های دیگر تا دیروز جنگ سنت و مدرن آن تبدیل به جنگ سنت وسنت شده وهر روز این مردم بدتر از روز قبل بود واین برخورد ها عوامل مختلفی داشت، ولی بافت های اجتماعی افغانستان با تغییر شرایط کلی جهان کم کم بعد از گذشت دوره های مختلف و اتفاقات کلی جهانی ، مهاجرت های گسترده شهروندان ، رفت و آمد ها منجر به تصادم فرهنگ های شرق و غرب در این سرزمین گردیده که باعث ایجاد و بوقوع پیوستن جنگ سنت ومدرن اجتماعی شده است که امروز احساس گردیده و این امید بخش است یعنی مردم ما حال آهسته آهسته گام در روند خود سازی گذاشته اند بطور مثال انتخابات ١٣٩٣مردم به سه گروه حمایتی تبدیل شده بودند : سنتی ، مدرن ، بین مدرن وسنت که این خود بیانگر روشن شدن جنبش های فکری و مردمی را بر مبنای یک جامعه آرمانی به تصویر میکشد.

وما اگر از دوره معاصر تا حال آرامش را ندیده ایم شرایط جهان خواسته بود ولی امروز جهان میخواهد اما شرایط جهان نمیتواند و یکی از دلایل آن پیشرفت تکنالوژی است که آهسته آهسته ما را به پختگی نزدیک میکند وهمچنان  راه حلی را که باید منحیث یک مقدمه تذکر داد تعلیم وتربیه است همراه با مقداری زمان بدین معنی که ما رنسانس را شروع کردیم از این به بعد زمان کارش را انجام میدهد وما سبز شدن را آغاز کرده ایم ... یقیناً که سبز خواهیم شد .

 

با احترام

 

 


بالا
 
بازگشت