مهرالدین مشید
دشواری های خطرناک و تازه میراث تهاجم امریکا در افغانستان
دوازده سال جنگ امریکا درافغانستان دشواری های تازه و خطرناکی را برای مردم افغانستان به بار آورده است
هرگاه رخداد های افغانستان طی دوازده سال گذشته به یک نگاۀ کلی نگریسته شود و نقش امریکا در آن ها مورد بحث قرار بگیرند. به ساده گی فهمیده می شود که امریکا هدف تامین امنیت و استقرار دموکراسی را در این کشور نداشته؛ بلکه با تیغ سه دم حقوق بشر، آزادی بیان و دموکراسی حلقوم ملت مظلوم افغانستان را دریده و تیغ از دمار آنان بیرون کرده است. پی آمد مبارزه با تروریزم در افغانستان در موجی از حملات کور طیاره های بدون پیلوت فاجعه یی ناتمام و پایان نیافتنی را در این کشور به راه افگنده است که شاید بهای مهار کردن آنها به مراتب پرقیمت ترو کمر شکن تر برای مردم افغانستان باشد.
فاجعۀ مبارزه با تروریزو دیوار های عمیق را میان گروه های قومی، مذهبی و زبانی در افغانستان بوجود آورده که زیان آن شاید برای این ملت ها جبران ناپذیر باشد. نه تنها این که پشنیبانی امریکا از فاسدترین حکومت در کابل سبب حیف ومیل دارایی های شخصی و عامه دراین کشور گردید؛ بلکه به غارت رفتن دارایی های ملی و افزایش فاصله میان فقرا و ثروتمندان را نیز به همراه داشته است. از هم گسیختگی های اجتماعی و شکستن و از هم پاشیدن ساختار های قومی در کشور بیشتر و بیشتر گردید که دامنۀ مصیبت ازاین هم پهن تر و ژرفتر است.
بیرون کشیدن میلیون ها دالر دارایی های ملی مردم افغانستان به خارج از کشور و یا انتقال آنها به بانک های خارج از کشور که بیشترین این پول را مقامات ارشد دولتی و شرکای آنان طی دوازده سال گذشته به غارت برده اند. در واقعیت در حدود 600 میلیارد دالر هزینه های نظامی و در حدود صد میلیارد دالر کمک های مالی امریکا در بخش بازسازی و تجهیز اردوی افغانستان به جیب کمپنی های بزرگ نفت، اسلحه و کمپنی های اکمالاتی و امنیتی امریکا رفته است و مقداری از آن هم از طریق قرارداد های دولتی بویژه در وزارت های دفاع، داخله و غیره بدست مقامات ارشد دولتی افتاده است. مقامات ارشد دولتی و شرکای بیرونی آنان توانسته اند تا با استفاده از ضعف حاکمیت قانون، مدیریت ناتوان فساد رو به افزایش در افغانستان، بیشترین استفاده جویی نمایند. چنانکه بخشی از داستان قرار داد های گذشته در وزارت دفاع و وزارت داخله در میان زد و بند های ماهرانه به رسانه ها نیز درز کرده اند که رسانه ها گاهی به افشای آن پرداخته اند و اما حکومت این گزارش ها را به هیچ گرفته و به قول معروف لب در خاک مالیده است، به بهانه جویی ها رو آورده و بر برائت تیم کاری خود اقدام کرده است. این در حالی صورت گرفته است که شماری پرونده ها در وزارت های دفاع و داخله آفتابی شده اند؛ اما در این میان بیشترین زیان همراه با بدنامی های شرمسارانه را مردم افغانستان متحمل شده اند.
بازی امریکایی ها تنها زیر نام مبارزه با تروریزم شگفت آور و ابهام آلود نیست؛ بلکه در تمامی عرصه ها یک رنگ است و معنای خاک افگندن در چشمان مردم افغانستان را دارد. چنانکه بازی امریکایی ها برای مبارزه با مواد مخدر نیز بازی مرموزتر از مبارزه با تروریزم نیست. افزایش روز افزون مواد مخدر و افزایش کشت، ترافیک و قاچاق آن طی دوازده سال گذشته خاطرۀ جنگ های امریکا در لاووس،کامبوج، برما و و یتنام را در ذهن انسان تداعی می نماید که چگونه نظامیان امریکایی تحت پوشش تابوت ها هزاران تن هیرویین را از این کشور ها قاچاق می نمودند. چنانکه باری در بگرام در نتیجۀ انفجار یک طیاره خریطه های هیرویین از آن به بیرون سرازیر گردید. شاید این ده رخداد از جمله صد ها همچو حوادثی باشد که هنوز به رسانه ها درز نکرده است.
از سوی دیگر این جنگ مشتی از سرمایه داران انگلی را بوجود آورد که دیروز حتا یک چپن نداشتند و اما امروز میلیون دالر و کاخ ها، بلندمنزل های و باغ های غضبی دارند. این مشت انگلی نه تنها مانند مکروب های خطرناک به جان مردم افغانستان افتاده اند. این قشر فاسد، خاین و جنایتکار در بدنۀ دستگاه و بیرون از آن در تبانی با یکدیگر هر روز بیشتر تقویت می شوند و بستر فاسد ترین حکومت ضعیف و مصلحت نگر عرصۀ جولان دزدی ها و غارتگری های آنان است. این قشر انگلی که به ایده آل ها و باور های خویش بدرود گفته اند و بجای خداوند به پیشگاۀ پول سرسجود می گذارند . این ها بربنیاد منافع شخصی با یکدیگر دست به دست هم داده وپنجه های خون آلود شان را برگلوی مردم افغانستان می فشرند. این کرم های خطرناک که دیگر گرایش های فکری و دینی برای شان رنگ باخته گردیده است و چنان گوشت و پوست مردم افغانستان را وحشیانه می درند که گویی به هیچ اصول و ضوابطی باور ندارند و دست یابی به ثروت و قدرت، هرچند به بهای آبرویشان تمام شود، از آخرین آرزوی شان به حساب می رود. این ها متشکل از جهادی های فاسد پیشین، تکنوکرات ها،
غرب زدهها ، هواخواهان کاذب دموکراسی ومدعیان کاذب لیبرالیزم که بربنیاد منافع شخصی خود یکی در محور دیگر جا عوض می کنند. این گروپ به اصطلاح زندانیان پیشین پلچرخی گروۀ پنجل( به کسانی گفته می شد که از هرتنظیم یک کارت داشتند) در اصل به هیچ اندیشه و اعتقادی باورمند نیستند و هر از گاهی بخاطر به فریب کشاندن افکار عامه آنهم برای بقای منافع خود برضد یکدیگر به مانور می پردازند. درحالیکه مانور های شان صرف برای خاک افگندن بر چشمان مردم است و بس و در اصل ازیک یخن سر می کشند.
گفته های بالا در واقع از سیاست های چند پهلوی امریکادر افغانستان پرده برمی دارد. هرگاه به بمباران های کورهوایی، تلاشی خانه ها، اذیت ، آزار مردم و به زندان کشاندن های بی مورد و غیر قانونی آنان سخن به درازا کشانده شود. کتابی پرحجم تر از مثنوی معنوی درست می شود که در اکثر موارد پرسش برانگیز جنجال افرین میان کابل و واشنگتن بوده است. امریکایی ها با این برخورد های شان طوری وانمود کرده اند که این گونه فعالیت های شان متوجه یک قوم بوده و مقامات ارشد امریکایی مانند هالبروگ گواۀ روشنی بر این ادعا است که گفت: درهر خانۀ یک پشتون یک تروریست است. در عقب این گفتۀ او تنها اهداف نفاق افگنانه میان اقوام این کشور نبود؛بلکه اتهام بستن به یک قوم و منزوی نمودن آن از میان اقوام دیگر فغانستان بود که در عقب تمامی این توطیه گری ها دستان شیطنت شیطان بزرگ بوده است که به گونۀ ماهرانه یی توطیه های شاخدار را برضد مردم افغانستان طرح ریزی وعملی کرده اند.
هرگاه پی آمد های خطرناک جنگ امریکا در افغانستان زیر نام مبارزه با تروریزم در هاله یی از سیاست های مبهم و پیچیدۀ آن با پشتیبانی از فاسد ترین حکومت و مفسد ترین مقامات ارشد دولتی بیشتر تحلیل شود و افزایش تضاد های قومی، گروهی و زبانی در سایۀ سیاست های امریکا در افغانستان به بحث گرفته شود. در عقب این سناریو توطیۀ خطرناکتری پنهان می باشد.امریکا با حمایت های سیاسی و مالی از گروه های مزدور مورد نظر اش فرصت فعالیت های شخصیت های سالم، ملی و وطن دوست را چنان از صحنه راند که خلای خطرناکی را برای مردم افغانستان در آینده بوجود آورده است که عرصۀ فعالیت های سیاسی برای نخبگان راستین و با درد کشور را از میان برده اند. امریکا به این ترتیب میدان سیاسی کشور را جولانگاۀ سیاست های شماری اشخاص معلوم الحال گردانیده اند که به نحوی از انحا تحت حمایت این کشور قرار دارند که به گونۀ واضح بیان کنندۀ سیاست های مرموز و راهبردی امریکا در افغانستان است.
از همین رو است که امروز می بینیم، بازیکنان سیاست در افغانستان همه یکدست اند و هر کدام شان به گونۀ شریک دم و دستگاۀ امریکاییان و حواریون حکومت فاسد کابل هستند. از بام تا شام غرق چور و غارت دارایی های مردم مظلوم افغانستان هستند. تمام این ها تحت حمایت حکومت فاسد و مقامات فاسد پرور و بیشتر برخوردار از پشتیبانی امریکا، کاخ ها، ویلا ها، مارکیت های تجارتی و کمپنی های ساختمانی و امنیتی ساخته اند. از عارت های بی رویه و افسانه یی بدست آورده اند و این گونه خیانت ها و جنایت ها به اینجا پایان نیافنه و با ساختن شرکت های قراردادی و امنیتی جعلی به نام فرزندان و اقارب شان، تمامی قرارداد های وزارت خانه های مربوط به خود را به آنان را به گونۀ زنجیره یی واگذار کرده اند. از همین رو است که فساد در قرارداد ها و غضب زمین یکی از کارنامه های استثنایی شماری وزیران در دستگاۀ دولت بوده است. هرگاه زمانی گوشه هایی از این زد وبند های پنهان در بخش قرارداد ها به رسانه ها درز کرده است و حکومت به سرعت به کمک و پشتیبانی آنان شتافته و از هر نوع دوسیه سازی برای آنان جلوگیری کرده است. این بی رویگی های فساد آلود تا زمانی ادامه خواهد داشت که سلسلۀ حاکمیت در نظام کنونی به کلی از بین برود، سایۀ حاکمیت امریکایی ها از سر مردم افغانستان روبیده شود و با ایجاد یک حکومت مسؤول و پاسخگو زمینۀ محاکمۀ عادلانۀ آنان میسر گردد.
گفته های بالا هرچند به گونۀ " نمونۀ خروار" است که بیشتر رسانه یی شده اند. در حالیکه دامنۀ فساد زمامداران حکومت کابل از ابتدای تهاجم امریکا تا کنون وحتا پیش از آن چنان عریض و طویل است و اما با تفاوت این که در گذشته غارت ها به غضب زمین محدود بود؛ اما بعد از حضور امریکایی ها دامنۀ غضب زمین های شخصی و دولتی هم گسترده تر شد و با آمدن پول های امریکایی به داخل افغانستان اندکی مدرنتر شد و زمین های غضب شده به مارکیت ها و شهرک ها تبدیل شدند. امریکایی ها هم بخاطر این که توانسته باشد، این ها را غافیلگیر کند و آخرین شستشوی مغزی را در حصۀ آنها انجام داده باشد. به گونه یی فرصت داد تا این ها بیشتر به فساد و غارت آلوده شوند تا عزت و وقار شان را در میان مردم از دست بدهند. هرچند این ها از چشم مردم افتاده اند ومنفورگردیده اند و اما در این بازی هم مردم افغانستان بازنده شدند و شاید امریکایی ها توانسته باشند تا به اهداف راهبردی خود در این رابطه اندکی نزدیک شده باشند که آنهم شکنند به نظر می رسد .
هرگاه جهات گوناگون و ابعاد متفاوت سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، نظامی و دینی جنگ امریکا در افغانستان بصورت جداگانه مورد بحث قرار بگیرند. جدا از خوش بینی ها و بدبینی ها حوادث پشت پرده و روی صحنۀ آن به بررسی گرفته شود ، واضح خواهد شد که در نتیجۀ این حمله افغانستان چه دستاورد ها و چه بازنده گی هایی در بخش های گوناگون بالا داشته اند. هرگاه این نفع و ضرر در ابعاد مختلف سره و ناسره شوند، هویدا خواهد شد که مردم افغانستان آنچه را که در برابر این جنگ از دست داده اند، کمتر چیزی در بدل آن بدست آورده اند. اگر تاراج های ملی طی سال های گذشته فهرست شوند، دشواری های بجا مانده از این جنگ در پیوند به ازهم گسیختگی های اجتماعی و ساختار های قومی، زبانی، گروهی و اعتقادی آن بصورت مفصل به تحلیل گرفته شوند. سیاست های برتری جویانۀ امریکایی ها در پیوند به سرکوب، توهین و تحقیر افغان ها مورد بحث قرار بگیرند؛ بویژه آسیب های گروهی و قومی این جنگ در موجی از غارت ها و غصب های بی رویه برملا شوند. سبک و سنگینی ها حتا اگر پانگدار هم به نفع پلۀ امریکا شود، بازهم پلۀ ترازوی بازنده گی ما سر بر زمین خواهد داشت.
بدون تردید باشند، دوستانی که با این حرف ها موافق نباشند و این تبصره را جناحی، عقده یی و یک طرفه تلقی کنند و شاید من را متهم کنند که گویا شتابزده قضاوت کرده ام. شاید این ها بیشتر کسانی باشند که از 23 سال بدین سو و بویژه پس از تهاجم امریکا به افغانستان در بیشترین غارت ها، غصب ها، ناروایی ها، قانون شکنی ها و حق خواری ها دست دارند و شاید هم در میان شان کسانی باشند که از این خیل دزدان و رهزنان بیزار اند و اما با این تبصره موافق نیستند. ممکن این ها دچار نوعی شتابزده گی شده و در ارزیابی های شان فاکت های مهم را در نظر نگرفته اند. بعید نیست که شماری جوانان در این زمینه قربانی پیش داوری های شتابزده و احساساتی شوند.
در این میان آنچه مسلم است، این که پس از تهاجم امریکا دخالت همسایه ها بویژه پاکستان و ایران در امور افغانستان افزایش یافته است . در این مدت طالبان به ساز و برگ جدیدی دست یافته اند، از سازماندهی بهتر و تشکیلات منظم تر برخوردار شده اند و با شبکه های تروریستی در جهان پیوند محکم تری پیدا کرده اند. فعالیت های شان به مراتب نسبت به گذشته تغییر کرده و کم کم ساختار های سنتی در رهبری آنان در حال جدید شدن است. دوازده سال جنگ با امریکا تجارب تازه برای طالبان داده است که برای سال های طولانی ظرفیت جنگیدن و مقاومت را بدست آورده اند... اما اکنون در افغانستان پس از دوازده سال جنگ امریکا اوضاع چگونه است و وضعیت سیاسی، نظامی و اقتصادی کشور از چه قرار است. آنچه که به همگان آشکار است؛ همانا اضطراب و نگرانی بیش از افزون نسبت به آیندۀ افغانستان بعد از خروج نیرو های امریکایی از افغانستان است. این در حالی است که رسانه های غربی هم اکنون به سان سال های 1379 و 1370 از افغانستان تصویر لبنان شرقی و لبنان جنوبی ارایه می نمایند. این نشانگر ناکامی فاحش امریکا در این جنگ و بربادی مردم افغانستان است و این همه گواۀ آن است که جنگ امریکا برای مردم افغانستان مشکل آفرین بوده است که مسؤول بخش اعظم امریکا است و اظهارات اخیر گیتس وزیر دفاع پیشین امریکا مبنی بر تقویت طالبان بوسیلۀ مشرف به رغم آگاهی و خواست امریکا گویای روشنی بر این موضوع ا ست که جنگ افغانستان را اکنون پیچیده تر و غیر قابل مهار نموده است. مقامات غربی نیز به آن معترف اند و چنانکه سمیت تحلیلگر امریکایی می گوید، جنگ در افغانستان مانند محکم گرفتن از دُم شیر است. یعنی وقت که دُم شیر در دست است ترس از دندان کندن آن وجود دارد و اگر رها کنید خطر دندان کندن آن بیشتر می شود. از همین رو است که آقای کرزی توانسته است به گفتۀ رسانه های غربی امریکا را به دنبال خود بکشاند و از خواست هایش برای امضای موافقتنامۀ امنیتی عقب نیاید؛ زیرا او دریافته است که امریکایی ها وضعیت افغانستان را آنقدر داغ و غیر قابل کنترول گردانیده اند که ناگزیر اند تا دم شیری به نام افغانستان را هرگز رها نکنند. حال که آقای کرزی می داند، چنین است، می خواهد خواست های خود را بر امریکا تحمیل نماید. امریکا می داند که پیشرفت هایش در این جنگ در حال تقرب نمودن به صفر است و هم رنج مردم افغانستان افزونتر شده است که شاید غیر قابل جبران باشد. هرچه باشد حال معادلۀ مبارزه با تروریزم چنان پیچیده و مبهم شده است که با دریافت و ضع کردن یک قیمت معلوم برای تابع مجهول نه تنها از شمار معلوم ها در آن سوی متحول کاسته می شود؛ بلکه بیشتر و بیشتر می گردد که به مراتب دشوارتر از سناریوی محکم گرفتن و ترک کردن دم شیر را دارد.