خوشه چين
دگرجنرال عبدالقادر
تاریخ خواستهای عموم ملت هارا((درزمان معین))بازتاب داده وشخصیتهای دارای نقش تعین کننده این خواسته هاراپیاده میگردانند.اما این طرف حادثه ها سیاست پیشگان فساد پیشه اند که مسیرهدف راتغیر جهت داده جامعه رابه سوی تباهی می کشانند.
رهبران(ح،د،خ،ا)قید حیات یادی ازناجی خودنکردند.
عیاران امروز،به شادی روح مرحوم دگرجنرال عبدالقادراین شخصیت تاریخ سازکشوردعای خیرمینمایند.
وطن داران محترم:
به شخصیت های باشرف وطن تان احترام بگذارید.به کسانی که به جزسعادت واعتلای کشوردرذهنش تداعی یافته بودوموقف های بلند بالای رادرکشورداشتند.ازجهان رفتند جارا به شما خالی کردند.احترام بگذارید.بخاطری که آنها چیزی را به میراث نگذاشتند که اولاده هایش سرتقسیم باهم بجنگند.به راد مردان وطن احترام بگذارید، به پاسداران نام نامی وطن تان احترام بگذارید.به قطره قطره خون شهیدان وطن تان که درراه حراست ازناموس وطن جان داده اند،احترام بگذارید.
بلی!مرحوم دگرجنرال عبدالقادر،سلطان جنرالها،ساقی انقلاب،عامل تغیروتحول،دوست غربا ومساکین دشمن ستم گران،سابق وزیردفاع افغانستان،جان را به حق سپارید.فامیل،خانواده،رفقا ودوستان خودرا ،درداخل وخارج ازکشور،برای عزاداری دورهم جمع آورد.همه به اتفاق هم برای شادی روح وروانش دست دعا با لا کردند.بهشت برین ازبارگاه ایزدمتعال برایش طلب می کردند.
انسان دلاور:آموزش ویادگیری،کارسادۀ نیست بنآ به تمامی نوابغ ودانشمندان،به هرکس به اندازۀ توانش میتوان گفت که انسان دلاورشرافت وشرافت پسند.
انسان یکی ازموجودات متفکرایجاد گر،خلاق خارق العادۀ میباشد برای عبوراز مشکلات خواسته است که همیشه پیروزشود، درزنده گی افزاربسازد بالوسیلۀ آن،برای تسخیروتسلط،ازذره تا به کیهان به سوی لایتناهی گام برداشته است.ازجمله تلاش برای اثبات موقف انسان معنویت انسان وحفظ معنویت که جوهرانسانیت است.
جرأت دریدن وپاره کردن پردۀ حقارت خودش درذات خود دلاوری است
باحفظ ازین مطلب که درجنگ حلوا به بیل تقسیم نشده است،سنگ کوردرپیشانی رهگذراثابت میکند. مرحوم دگرجنرال عبدالقادر،یکی ازدلاورمردان تاریخ کشوربوده که ازمراحل اولیۀ زنده گی،به همه اصطلاحات،بیگانه گویا که قشرتحقیر((چوپانی))پشت پازد.ثابت ساخت که چوپانی انجام وظیفۀ شرافت مندانه((نجات گوسفندان،ازحملۀ گرگان)) است.مرحوم دگرجنرال عبد القادریکی ازدلاورمردان تاریخ کشوربود اوبه اثبات رسانید که آموزش تعلیم وتربیه((دانش وفهم))برای انسان مرتبۀ بلند بالای انجام مسؤلیتهای اخلاقی انسانی واخلاقی میدهد. بدین مناسبت خود به عوض((فرزند صاحب مال))راهی مکتب شد. ودرزیر چراغ مکتب به مطالب انکشافی دیگری آشنایی پیدا کرد.یعنی که فعالیت دماغ اصغرش،ازعقب ساحۀ دیدش را ازعمودی به سوی افقهای دورودراز،وعرضانی،رهنمون ساخت. درجهان بینی اش تغیراتی رونما می گردد،به این معنی که بیرون آمدن ازروستا وداخل شدن درشهر، برای آموزش،برای انسانهای پرتلاش وزحمت کش همه زمینه ها رامهیا می گرداند.اوبا ژرف نگری ولیاقتی که داشت.زینه های ارتفاعی را پله به پله پیمود،درجایگاه عقاب بلند پرواز،اخذ موقع نمود.ازآسمان بلند چون عقاب تیزبین همه تفاوت های طبقاتی را مشاهده میکرد.درک می نمود که درایجاد فاصله وتفاوتهای طبقاتی،به نفع سرمایه وبه ضرر توده ها،دست های مرموزی،با استفاده ازعقاید وسنتهای پذیرفته شده درجامعۀ ما ازگذشته ها بدین سودرجریان بوده((موسی شفیق اوج بنیاد گرایی))به نفع سیاستهای موجوددرآن وقت.آشنای سردارمحمد داوود،با جنرال عبد القادر ویاران زمینی وهوایی اش،حال وهوای را درجهت گسترش،تغیر ازوضعیت عقب گرایی،به سوی انکشاف((خطاب به مردم)) آماده گردانید.این رادمردان، زنجیر شکن اردو،((قادرها))توانستند؛برق آسا بدون آنکه خسارات مالی وجانی برای مردم وارد آید.وضعیت آنوقته را که به سیاست های موجود شباهت کامل داشت تغیردهند. دیگ جوشان،امپریالیزم وسوسیالیزم هنوز،دربالای تنورداغ افغانستان،بخارات رابه سوی آسمان پرتاب مینمود ناگهان،رهگذرتاریخ،پایش درسیخ تنوراثابت کرد.آب داغ تنورحیات((خیبرشهید)) را گرفت.جرقۀ بود،برای حضورمحصورشده ها ،درتنگا های سیاسی،هزاران درهزارنفراعم، اززن ومرد پیروجوان،درمراسم عزاداری وهم دردی((خیبرشهید)) شرکت کردند.این مارش عظیم وبی نظیر((وحدت وجود))را تمثیل مینمود،این وحدت وجود سیاسی به مزاج دیکتاتور زمان کارسازنبود عکس العملش را ازعمق به سطح کشانید.امرفرمان دستگیری رهبران حزب دموکرا تیک خلق را صادرکرد،تا باشد چون ((عبد الرحمن خان،نادرخان،محمد هاشم خان))دستان چپ را ازتن واحد((کشور باثبات که مردمش تازه با اختلافات،لسانی،مذهبی،قومی خدا حافظی کرده بودند)) ببرد. رهبران حزب دموکراتیک خلق افغانستان،وعدۀ زیادی ازکادرهای ولایات((چون کودتای شیلی 30000 نفرچپی)) درانتظارمرگ بودند.
این هوابازان دلیر«قادرها»وپیاده نظامان زرهی«وطن جارها» با ارادۀ آهنین،رهبران حزب دموکراتیک خلق افغانستان را که انتظارمرگ را د اشتند.با توزیع دسته گلها نجات شان را تبریک گفتند وبرسرتخت شاهی نشاندند.
درین جای شک نیست درکشورما ،همیش،روشنایی آفتاب، درچشم کور،خلق های مستحق تابیده است.بد بختانه که ابرسیاه تاریک مانع ازتابیدن گردیده وبعد ش باران وحشت ،هست وبود مردم را دردست سیلاب داده وسیلاب همه را با خود به سوی پاکستان برده است.مرحوم دگرجنرال عبد القادر،ویاران زمنی وهوایی اش،برای جلوگیری ازفاجعۀ بشری«سیاسی»با همان درک وتوانایی وقدرت تصمیم گیری که ((محاکمۀ وضعیت))درذهن داشت،علی الفور دست به عمل میگردد رهبران خودرا ازمرگ حتمی نجات میدهد.با این تصمیم خارق العاده خویش،برسلطۀ سه صد سالۀ یک خانوادۀ معلوم الحال،عاطل وباطل ناکاره،بد اخلاق پایان داده،قدرت سیاسی این امانت ملت را دودسته به رهبران(ح،د،خ،ا)تقدیم وتسلیم میدارند.
بعدش ،اطفال نوزاد تحت پرورش مادران،کم شیرهمیش ضعیف ولاغر بوده وعمرکم می بینند. بدبختانه که ضمیرناخود آگاه،درانجام کارهای که کوتاهی صورت گرفته است انسان را ازدرون سرزنش وملامت مینماید.چنان ملامت که وجدانش به زندان ابد مبدل گشته.تنها گفتاری اززبانش بیرون می برآید ایکاش که چنین نمی شد.به امید آن روزی نسل های فردای ما به چنین خطای سیاسی گیر نیایند.
بااحترام
عبد الشکور((خوشه چین))