ــــ
سیدموسی عثمان هستی
ملتی که آزموده را باز آزمایش میکند، احمق ترین نسل بشر است
بُود آن ملتی درجهان امروز سرفراز
که بی بال و پر کرده در جهان پرواز
نشسته برسرکرگس چوعقــاب و باز
دفاع از خود کرده، نه تاخت ونه تاز
شاعربی وزن و بی قافیه
بلی این ملت باشهامت مقاومت کرده وآشکارا حرف خود را گفته، اغماز، توهین وبی حرمتی حتی به دشمن نکرده، این نمایندگی از شهامت یک ملت باغرور می کند، گرچه پیش از من اقوام افغانستان به این فکر افتاده اند که ( آزموده را باز آزمودن نادرست است)، نباید سرمۀ آزموده شده را باز به چشم کشید که اگر کورهم نشده، باز کور شود.
چون دوستان همه روزه با تیلفون و ایمیل خواهش می کنند که دربارۀ انتخابات سپری شده بدون اعلان نتایج چیزی بنویسم، چون من می دانم و به این عقیده هستم که نرود میخ آهنی درسنگ، وقتی که با این مشکل اقوام افغانستان روبروهستند، چه ضرور در گوش خران آب چکاند، درحالیکه ما وشما می دانیم مردم با تجربۀ سرزمین افغانستان همه کاندیدان را مفسد میخوانند و به این عقیده هستند که گاو، گاو است، نباید گفت که گاو سر گاومیش شهزاده است و ملت می داند که این گاوان با تفرقه اندازی دربین مردم افغانستان از آب خت ماهی می گیرند و تنها زیر یوغ باداران خارجی و داخلی خود زمین سیاست را قلبه می کنند.
درمورد کاندیدان ریاست جمهوری که مفکورۀ چپ و راست دارند، بد، بهتر از بدتراست. تمام کاندیدان سر به در ها خاریده اند، به مقام بدتر رسیده اند و از خط قرمزعبورکرده اند، انسان و انسانیت را به پشت پا زده اند،با زور و زورگویی دربین مردم به خود جایگاه خاص ساخته اند و با استفاده از آیدیالوژی ، دین و مذهب ، به نام قوم ونژاد و منطقه، چند وقتی اقوام افغانستان را تهدید کردند، فریب دادند، حاکمیت قانون و قانون مندی را نقض کردند، هنوزهم اگر دست رسی به رذالت های بالا و تفنگ به شانه داشته باشند، مردم را تهدید می کنند. شما دیدید که نه تنها خود اینها، بلکه زنان شان هم در وقت رای دادن زنان شریف افغانستان را تهدید کردند که به این رای بدهد و به این رای ندهد، نمونۀ بارز آن در تخار روشن و آفتابی است که نمی توان آفتاب رذالت شان را با دو انگشت پنهان کرد. چرا مردم نجیب و دلیرافغانستان این بار به حرفهای از قماش صوفیه عمرها و میرعنایت الله آشفته ها که واقعاً آشفته هستند، نکردند و تمام اقوام یک پارچه شدند و در صف آزادی و تصمیم خودی استاد شدند، بر دین و دین پرستان و مذهب پرستان طالب نه گفتند. آیا این ملت شیفتۀ رخسار مسخ شده گان دان ریاست جمهوری بودند؟!
نه خیر این ملت درد کشیده وعذاب کشیده دو راه داشتند، یا به فرمان طالب به خانه می نشستند که حرفهای صوفیه عمرها و آشفته ها به کرسی می نشست و یا به بهانۀ رای دادن ثابت می کردند که اقوام افغانستان دیگر آن اقوام دیروز نیستند، وهم نشان دادند که حرفهای سیاف همه دروغ است. مردم افغانستان مسلمان اند مجاهد اند، ولی دیگر فریب سیاف ها و قطب الدین ها را نمی خورند و اینها حق ندارند که از طرف اقوام افغانستان بگویند این سرزمین مجاهد است و به این نام تفرقه اندازند و تجارت دینی و مذهبی نمایند. دراین انتخابات نه به اینها شرف ماند، نه آبرو، گرچه هردو را از قبل هم نداشتند وگلب الدین کودن گرچه می دانست که دیگر در بین اقوام افغانستان مانند دیگر رهبران چپ و راست افغانستان جای پای ندارد، بازهم قطب الدین هلال را رویکش کار خود ساخت تا با یک رای زنی نفوذ دین و مذهب در جامعۀ افغانسان را امتحان کند که خوش بختانه به دهن خپچی آن اقوام افغانستان زدند و هم تنبان سیاف را به سراش بستند و اسماعیل خرمهره را هم برهنه کردند.
گرچه اقوام افغانستان می دانستند که با آمدن یکی از این کاندیدان حقوق اقوام افغانستان بدست شان داده نمی شود و کاندیدان ازترس محکمۀ مردم افغانستان خود را با زور و تفنگ سالاری دراین کرسی ها زنجیر پیچ به کمک باداران خارجی و داخلی خود کرده اند.
مهم ترین خواست اقوام افغانستان که در خط اول قرار دارند، باید حتمی متجاوزین قربانیان جنسی وغیرجنسی ازسه ونیم دهه به این طرف به محکمه کشیده شوند.
با روی کار آمدن یکی از این بدترها اجرای عدالت ناممکن است. من بارها منحیث یک قاضی گفته ام وقتیکه قاضی طرف واقع شود و مدعی گردد، شما باکی دعوا می کنید. وقتیکه قاضی طرف شد، دعوی سود ندارد. این کاندیدان به شکلی از اشکال در جنایت های سه ونیم دهه مستقیاً شریک هستند، درحقیت درکرسی یک قاضی قرار می گیرند که حیثیت مدعی را دارد.
احمقی باشد که خود و طرفداران فکری و جنایی خود را به محکمه بکشند. اینها تا امروز حاضرنشدند که از مردم افغانستان معذرت بخواهند، آیا داوطلبانه حاضر می شوند که از طرف مردم افغانستان محکمه شوند؟!
هرگز نه!!!
حکایتی که ثبت حافظۀ اقوام افغانستان شده و در تاریخ به خود جا باز کرده، به طور مثال طنزگونه زیراین نوشتۀ بالا به خوانندگان این قلم تحفه می دهم :
این کاندیدان مانند امیرعبدالرحمن خان هستند، وقتیکه ایشان میرغلام قادرخان اوپیانی را به خانۀ خود برد و به فکر خوداش که چیزی در سج مهرخود نوشته بود، امروز روزاش رسیده،درسج مهرایشان میرغلام قادرخان اوپیانی برادر کوچک ایشان میرعثمان پروانی این بیت نوشته شده بود که ای کاش نوشته نمی شد:
می کنم دیوانگی تا بر سـرم غــوغا شود
سکه با زر می زنم تا صاحبش پیدا شود
امیرعبدالرحمن خان به موافقۀ روس ها و انگلیس ها که افغانستان مرز بین دو استعمارگر باشد که این تعهد تا آخرحکومت داوود هم عملی بود، با آمدن حزب دموکراتیک خلق و قوای روس، افغانستان دیگر خط قرمز بین روس و امپریالیست ها نیست. دیروز این خط قرمز توسط روسها شکست و امروز توسط امریکا و غربی ها، این را پیش گویی نمی کنیم که با آمدن دوبارۀ جنگ سرد این خط قرمز در کدام جای قرارمی گیرد، چون حاکم دنیا اتوم است، هردو متجاوز که سرتقسیم جهان کش وکوب دارند، دولت های اتومی هستند. جنگ دوابرقدرت نه تنها گلیم ناپاک خودشان را جمع می کند، بلکه دیگران هم از این ضرر دورنمی مانند.
به خاطرمنافع جهان کشایی شوم خود مجبورهستند که نقشۀ دنیا را تغییر بدهند و خط قرمز در بین خود بکشند که نه سیخ بسوزد و نه کباب وهم منافع خود را به زور و یا به رضا سرممالک کوچک وبی دفاع بقبولانند.
امیرعبدالرحمن خان کسی بود که هم منافع روس را تأمین کرد وهم از انگلیس را. پنجده را به روس داد، آن طرف خط دیورند را به انگلیس و سرمردم افغانستان به کمک روس و انگلیس نه تنهاحکومت کرد، بلکه این اقوام آزاده را به نفع خود و باداران خود سرکوب نمود و راه ادامۀ سلطنت و سلطنت بازی را به بازماندگان خود باز ساخت.
از اصل مطلب دور نشویم ایشان میرغلام قادر که مرد احساساتی وخوش باور بود با وعده دادن یکهزار جریب زمین به دو برادر که ایشان میرغلام قادر اوپیانی و ایشان میرعثمان اوپیانی پروانی باشد، به کمک ایشان میرغلام قادراوپیانی درخانۀ پدری ایشان میرغلام قادر اوپیانی و ایشان میرعثمان اوپیانی پروانی از اقوام پروان ، کاپیسا و بامیان تا سرکوتل خیرخانه از مردم امیرعبدالرحمن خان به کمک ایشان میرغلام قادراوپیانی بعیت گرفت، دراین وقت ایشان میرعثمان اوپیانی پروانی حاکم غوربند بود، زمانی که خبر شد امیرعبدالرحمن خان درخانۀ پدری اش به کمک برادراش بیعت مردم را گرفته، مستوفی محمدحسین خان سیدخیلی، پدر استاد خلیلی مرزای دفتر ایشان میرعثمان اوپیانی پروانی در غوربند بود، ایشان میرعثمان اوپیانی پروانی به محمدحسین خان دستور داد که به برادرم ایشان میرغلام قادراوپیانی این پیغام را ببرد و بگوید که کار خوب نکردی، اقوام افغانستان را از زیر چکک، زیر ناوه بردی، امیرعبدالرحمن خان مانند پدران خود نمک خور استعمار است و این گلی که به آب دادی محاسبۀ تاریخی دارد.
مستوفی محمدحسین خان نه تنها این پیغام را به ایشان میرغلام قادر اوپیانی رساند، بلکه مخفیانه به امیرعبدالرحمن خان هم رساند و امیرعبدالرحمن خان که مثل رهبران چپ و راست افغانستان در دسیسه سازی ید طولا داشت، میرسلیم ناظرایشان میرعثمان اوپیانی پروانی را خواست یک مقدار پول به او داد و گفت زن اودارباشی (آبدارباشی) مرا با خود ببر، زن به نام صدیقه مهتاب رخ یاد می شد و از شغلان بدخشان بود. سلیم این کار را کرد و بهانه بدست امیرعبدالرحمن خان داد، امیرعبدالرحمن خان یک پلتن فرستاد ایشان میرعثمان اوپیانی پروانی را به دربار حاضر کنند، او را به دربار امیرعبدالرحمن خان آورند، امیرعبدالرحمن خان روی خود را به میرسلیم ناظرایشان میرعثمان اوپیانی پروانی کرد و گفت چطور جرأت کردی و به دستورکی جرأت کردی زن اودارباشی (آبدارباشی) مرا پراندی(بردی)، سلیم ناظرایشان میرعثمان اوپیانی پروانی اشاره به طرف ایشان میرعثمان اوپیانی پروانی کرد. امیر باز چشمهای خود را کشید و گفت نام بگیر، سلیم درحالیکه می لرزید گفت به دستور بادارم ایشان میرعثمان اوپیانی پروانی که درمقابل شما استاده است زن اودارباشی (آبدارباشی) شما را به زور بردم.
ایشان میرعثمان اوپیانی پروانی که از غازیان جنگ انگلیس و شوهرخواهر میرمسجدی خان کوهستانی و باجۀ غازی علیخان تتمدرۀ مرد زرنگ وهوشیار بود گفت امیر عبدالرحمن خان تولاف ازعدالت می زنی تو از طرف اودارباشی (آبدارباشی) دربار وکیل دعوا شدی و من از طرف سلیم ناظرم وکیل دعوا می شوم. امیرعبدالرحمن خان لبخند زده گفت ایشان میرعثمان مرا از زیر چکک زیر ناوه می برید.
ایشان میرعثمان اوپیانی پروانی فهمید که پیغامی را که به برادرفرستاده بود یا توسط برادراش به امیرعبدالرحمن خان رسیده یا توسط مستوفی محمدحسین خان صافی پدر استاد خلیلی. امیرعبدالرحمن خان امرکرد که ایشان میرعثمان اوپیانی پروانی در سیاه چاه های باغ بالا با پسراش ایشان سید امیرمشهور به حاجی آقا که سیزده ساله بود و با برادراش ایشان میرمحمدامان در زندان انداخت و مستوفی محمد حسین خان را مامور مالی دربارساخت، سرانجام ایشان میرعثمان اوپیانی پروانی را در تپۀ مرنجان به دار زد، برادراش میرمحمدامان درسیاه چاه فوت کرد، ایشان حاجی سید امیرخان تا حکومت امیرحبیب الله خان، پدر امیرامان الله خان در زندان ماند.
آری مدعی ایشان میرعثمان اوپیانی پروانی خود پادشاه بود، ایشان میرعثمان اوپیانی پروانی به کجا می رفت و نزد کدام قاضی می رفت دعوا می کرد؟!
جانب مقابل اقوام متضرر افغانستان هم همین کاندیدان و هواخوهان همین جنایت کاران تاریخ زده هستند، این مردم مظلوم افغانستان تا زمانیکه اینها به زور برچه سر اقوام افغانستان حکومت می کنند، اقوام افغانستان چاره ندارند، یگانه راه مبارزه همین راه است که درعمل نشان دادند که دیگر نمی خواهند پیروی از چپ و راست افغانستان کنند و رای دادن این ملت مظلوم مشتی بود بر دهن دولت اسلامی و هوشدار باشی بود به کسانی که نمی خواهند دین از دولت داری جدا شود. زنده باد مردمی که در برابر جنایت قربانی می دهند و برچپ و راست خاین آری و بلی نمی گویند.
سراسر آسمانت پُر از تیر شهاب است
همه بیدارند، نه یک فردتوخواب است
نـه تنها ملیت هـا چــون عـقاب است
که کوه و صخره هم شکل عقاب است
سرا زیر کــوه و دره دریای آب است
میـان دریـا طــوفان ، نـه حباب است
چـه فـــرق دارد که مـردم کباب است
صــــدای آزادی اش تـار ربـاب است
بگـــوهستی که دوران شبــــاب است
زن و مـــرد بر خدمت بـیتــاب است
شاعربی وزن وبی ترازو
سید موسی عثمان هستی
۱۶ اپریل۲۰۱۴