ــــ
سیدموسی عثمان هستی
تاکی ملت قربانی بدهد
درگلیم پشمی سر تا پای پوشیده
محراب خم ران پاک و تراشیده
کف پای نازنین اش دست دعــا
به نام دین زیرحجاب خـرامیده
مولانای ثانی
خانم صوفیه عمر تا زمانیکه اقوام افغانستان دوست و دشمن را تشخیص نکرده، مثل تو زیر بار طالب و دین و مذهب می رود، قربانی حتمی و مانند خر باید بار مجاهد و طالب بکشید و حزب دموکراتیک خلق را به نام کفن کش قدیم احترام کند و سرشانه بگرداند.
شاه جهان وزیری داشت که هندو بود، نه مسلمان، ولی به دربارشاه جهان خیلی مقرب بود روزیکه وزیر فوت نمود یکی از دلقکان دربار که خود را مسلمان و با فرهنگ فکر می کرد، درحالیکه از وزیر به خاطر هندو بودن اش نفرت داشت، به خاطر خوشی شاه جهان اشک تمساح ریخت و گفت " انا للۀ وانا الیۀ راجعون"، شاه جهان که می دانست دلقک دربار در نقش یک عالم دین قرار دارد با تعجب به طرف دلقک دربار دیده گفت تو مگر نمی دانی که " انا للۀ و انا الیۀ راجعون" وقتی گفته می شود که یک مسلمان مرده باشد و مسلمان دیگر از روی ایمان وعقیده وقتیکه می شنود یک برادر مسلمان یا خواهرمسلمان اش مرده، میگوید " انا للۀ و انا الیۀ راجعون"، تو در حالیکه بارها گفتی این هندوی بی دین و بی مذهب وهم یقین داری که این شخص هندو بود، تو به کدام منطق گفتی " انا للۀ و انا الیۀ راجعون"؟
دلقک گفت کسانیکه دین نمی دانند و تفسیر " انا للۀ و انا الیۀ راجعون" را نمی دانند، فکر می کنند که تنها به مسلمان گفته می شود، نه به کافر. شاه جهان با شنیدن حرفهای دلقک دربار در فکر رفت بعد فکر کرد که " انا للۀ و انا الیۀ راجعون" گفتن این دلقک بی گپ نیست، امر کرد که خطیب مسجد بزرگ شهر بیاورند تا از او بپرسد که " انا للۀ و انا الیۀ راجعون" به کافرهم گفته می شود یا خیر.
خطیب مسجد آوردند، از او پرسید شما خبردارید که وزیر من هندو بود و فوت کرد، مرد خطیب گفت خدا با او کمک کند ولی نگفت " انا للۀ و انا الیۀ راجعون"، شاه جهان گفت شما وقتیکه شنیدید که وزیرمرد، گفتید خدا به او کمک کند، ولی این دلقک که از دین با خبر هم است وقتیکه شنید وزیر فوت کرده گفت " انا للۀ و انا الیۀ راجعون"، خطیب با زرنگی جواب داد، هرکس مهارت و هنر مکاره گری ندارد.
شاه جهان فهمید که " انا للۀ و انا الیۀ راجعون" دلقک از روی صدق نبوده، بلکه از روی رذالت بوده، نه از روی صداقت و نه از روی انسانیت، به خاطر خوشی من و تو بوده، درحالیکه دلقک را خواسته از جملۀ " انا للۀ و انا الیۀ راجعون" سوء استفاده کند و در لابلای " انا للۀ و انا الیۀ راجعون" از رذالت و دلقک بازی کار بگیرد.
ببینید که طالب هم خود را مسلمان و حافظ دین و مذهب قلم داد می کند تا ملت افغانستان را فریب بدهند و مجاهد هم همین کار را می کند که به نام دین و مذهب، ملت را فریب بدهند و خانم صوفیه عمر که یکی از دلقان طالب است، به خاطر زدن دیگر دلقک " انا للۀ و انا الیۀ راجعون" را بهانه گرفته به تخریب حریف سیاسی خود می پردازد، در حالیکه ملت افغانستان می دانند که سگ برادر شغال زرد است.
نوشتۀ زیر را به دقت بخوانید و ببینید که این خانم در مکاری وسوء استفاده از دین، مذهب و فرهنگ و کلچر وطن خود سوء استفادۀ می کند و سر طالب و شورای نظار و مجاهد را خاریده و انسان از این رنج می برد که یک هندو دیگرهندو را می گوید پیرت را چطورکنم و اگر این خانم از شرافت کار بگیرد و بگوید که من طالب و یا دوستدار روش طالبی هستم، من در آن صورت با او کاری ندارم و ملت افغانستان هم فریب نوشته های این خانم را نمی خورد و به یک زن شرم است که در قرن بیست و یک هنوزهم از سلاح کثافت عصر حجر کاربگیرد، با شمشیر سنگی سر همنوع خود را با قلم جداکند و خود را در شال رذالت حجاب بی سنتراج بپوشاند.
من با وجودی که قاضی شریعت و دستار مولوی گری را به سربسته ام و چندین سال امامت هم کرده ام، شرم از این دارم که از دین و مذهب در نوشته های خود استفاده کنم و اقوام شریف افغانستان را که مسلمانان سنتی هستند، فریب داده باشم.
هزاران تف و لعنت باد که به نام فرهنگ ، کلچر، دین و مذهب سر ملت رنجدیدۀ افغانستان تجارت می کنند و از خارج پول و دالر جمع می کنند و از گاو یک موی هم به مردم افغانستان نمی دهند و ادعای پاکی و مسلمانی هم می کنند. فرق بین دزدی فهیم و یک دلال دوره گرد که به نام ملت افغانستان پول جمع می کند و در کیسۀ طالب و خود می ریزد، چه فرق دارد، مگر سگ ، دم سگ، کلۀ، سگ ، سر تا پای سگ، سگ نیست؟!
نوشته شده توسط صوفیه عمر
12/ 3 / 2014
هموطنم، چند روزی از مرگ نا به هنگام مارشال فهیم میگذرد و انواع و اشکال قصه ها، شایعات و خبر ها در مورد مرگ او سر زبانهاست.من هم به تقلید ازهموطنانم وبه خاطر دین مقدس اسلام که سخت پابند و پیرو آن هستم و به پیروی از اصول کلچر و عنعنه، میگویم " انا للۀ و انا الیۀ راجعون"، و میگویم مرحوم فهیم قسیم. مگر خداوند عالمیان از هر حرکت ما آگاه است و خوب میداند که آیا ما این این حرف ها را از صمیم قلب گفتۀ ایم یا از روی رسم و رواج ، تقلب و چاپلوسی و یا از ترس. به هر حال اینکه خداوند از کی راضی است هیچکسی در مورد حکمی نمیتواند کرد، مگر اعمال ما توشۀ آخرت و عامل قضاوت در مورد ماست.
اینکه جناب مارشال صاحب در دوران حیاتش چه کرده به همه معلوم است! مارشال صاحب این عنوان را به خاطر فدا کاری هایش به دفاع از ناموس وطن و مردم آن بدست نیاورده!! دوستان و هوا خواهانش این را خوب میدانند ، چون همسنگرش بودند! مارشال فهیم در کوه پایه های وطن در برابر دشمنان وطن قد بر نه افراشته اند، بلکه در کوچه ها و پس کوچه های وطن برای سرکوبی مردم وطندوست و مظلوم ما و برای پیروزی حزبی و تنظیمی اش و از برای باز کردن دروازه های افغانستان به روی امریکا/ناتو عنوان و لقب مارشالی را صاحب شدند!!
مارشال صاحب در دوران حاکمیتش به خصوص در دوران وزارت امنیت ملی شان،
هزاران هزار خانوادۀ مظلوم را بی پسر، بی شوهر و یتیم ساخته اند!! اینکه او کی
بود ؟ مشل آفتاب روشن است!! من قصۀ کوچکی از چشم دیدم را ازیکی از سفرهایم به
افغانستان را با شما شریک میسازم.
سالها قبل بعد از سقوط طالبان و آمدن حکومت جدید من با یک تعداد از همکاران و
دوستان در افغانستان لباس توزیع میکردیم. از یکی از بزرگان دولتی پرسیدیم کجا
میتوانیم این مواد را به هموطنان برسانیم؟ چون مقدار مواد امدادی بسیار زیاد
نبود توصیه فرمودند که در کمپ مهاجرین واقع چمن حضوری که قسمت بیشتر آن اطفال
است توزیع گردد. بعد از توزیع مواد و گریه های فراوان از مرد میانه سالی که به
عنوان مسؤل کمپ به ما معرفی شده بود پرسیدیم ما چه کرده میتوانیم و بزرگترین
مشکل تان چه است؟ موصوف که از طرز گفتارش معلوم بود که حتماً تحصیلکرده و کار
های اداری را بلد بود گفت" بروید و پشت این گپ ها نگردید، غیر ازینکه خداوند ما
را کمک کند کسی دیگری به داد ما نمیرسد، از زور شما بالاست". بعد از اصرار زیاد
موصوف گفت بسیار خوب لطفاً درین مورد کمک ما کنید و دست به طرف طویله ها کرد و
گفت: " این اسپ ها خواب و راحت ما را گرفته ، از بوی و کثافت آنها ملیون ها مگس
خیمه های ما را پر کرده وبا عث صد ها مرض گردیده، از خاک باد این اسپ ها ما کور
شدیم، لطفاً این طویله ها را ازین جا انتقال دهید!". به تعقیب آن با پوزخند
گفت: این اسپ ها از فهیم قسیم است و زور هیچکسی به او نمیرسد! گپ او راست بود،
وقتی خبر را با یکی از اشخاص با رسوخ دولتی در میان گزاشتیم ،گفت: درین مورد با
هیچکسی صحبت نکنید که بسیار برای تان خطرناک است! آنگاه فهمیدیم آن مرد خوب
میدانست فهیم کی بود و چرا نمیخواست مشکلش را با ما در میان گذارد!! فهیم
قسیم(قصیم) رفت مگر خاطرۀ اسپ هایش همانطوریکه در قلب و مغز من است حتماً
درگوشت ، پوست و مغز آن مهاجران مظلوم بیشتر است! باور کنید علت این نوشته ام
همان خاطرات استخوان سوز زندگی رقتبار مهاجران چمن حضوری است.
عادل برفت و نام نیکو اختیار کرد
ظالم برفت و قاعدۀ زشت ازو بماند
حال جناب فهیم درگذشت ،مگر شایعۀ زهر دادنش برای خلق جنجال های قومی و سمتی که او درآن استاد بود نشات کرده ، دیده شود این شایعه به کجا می انجامد و چه بلائی را خلق خواهد کرد؟ مگر از همه این حرف ها یک چیز روشن میشود که حق مردم ستمکشیدۀ ما در سی و پنج سال اخیر و خاصتاً ازآغاز حکومت جدید و فیصلۀ بن واقعاً چور وچپاول گردیده! اهسته آهسته حقایق بر ملا میشود! جناب کرزی صاحب بعد ازسالها ، وبمباردمان هزاران هزار قریه و قصبه و کشتار هزاران هموطن بلا کشیدۀ ،حال میفرمایند" القاعده اصلاً وجود ندارد"!! همچنان بعد از مرگ مارشال صاحب فهیم فشار های از هر طرف به جناب کرزی وارد میشود که فوراً باید جا نشین فهیم تعیین گردد چون وقت برای انتخابات کم مانده، و خود حزب جمعیت نیز مجالس و محافل سری و علنی بر پا نموده اند تا جانشین مارشال صاحب را هر چه ذودترتعیین کنند! سوال درین است که: آیا چوکی ها و مقامات دولتی میراثی ویا انتصابی بود؟ آیا این کرسی ها و مقامات دولتی به اساس زر و روز حزبی در پشت پرده و در خفا از ملت تقسیمات شده بود؟ در قانون اساسی افغانستان انتخاب معاون از صلاحیت های رئیس جمهور است نه احزاب و اشخاص.در کجای قانون ذکر شده که باید معاون اول رِئِیس جمهور حتماً از حزب جمعیت باشد؟ یا حتماً باید تاجک باشد؟چرا جمعیتی ها چنین در تپ و تلاش تعیین جانشین فهیم هستند؟ به کدام صلاحیت قانونی؟ و به خصوص که شایعه است که عقیل پسر فهیم باید جانشین پدر شود مثلیکه صلاح الدین ربانی، پسر برهان الدین ربانی جانشنین پدرش گردید! حق به حقدار رسیدنیست و چور و چپاول قدرت با زر و زور نمیتواند از دیدگاه خداوندی پنهان بماند. خداوند دیر گیر و سخت گیر است. مارشال فهیم قسیم سال ها با مصرف پول های غارت کردۀ ملت در بهترین شفاخانه های جهان پائین و بالا دوید مگر در کجا جان به حق سپرد؟ درین شکی نیست که افغانستان مردۀ بد نام و زندۀ نیک نام ندارد! مگر نباید بز مرده و شاخ زرین جور کرد و اتحاد نیم کلۀ که در میان مردم است فدای مرگ نا به هنگام فهیم قسیم که از سال ها به اینطرف مریض بود شود.مرگ او باید وسیلۀ عبرت شود نه اشتعال آتش خانمانسوز و بربادی وحدت ملی. با عرض حرمت/ صوفیه عمر
سیدموسی عثمان هستی
۱۸ مارچ ۲۰۱۴