عبدالاحمد فیض
نقش احزاب سیاسی در دموکراسی نو پای افغانستان:
افغانستان کشوری استکه از بدوی شکست استعمار و حصول استقلال سیاسی در سال ( 1298 ) هجری شمسی ، به عنوان کشور مستقل توسط سلاطین وحکمرانانی اداره ورهبری گردیده است ، که مبنای قدرت و مشروعیت اقتدار استبدادی شانرا ، وابستگی های قومی ، خانوادگی ویا مذهبی احتوا، میکرد، ازینروست که سلاطین و حکام مستبد افغانستان بمنظور استمرار و حفظ قدرت استبدادی شان سعی ورزیدند تا مردم افغانستان که از ملیت ها واقوام گوناگون تشکیل گردیده اند در قالب ملیت ها و اقوام حاکم ویا محکوم در عرصه ای منا سبات سیاسی و حیات اجتماعی متبارز وروند توسعه وانکشاف متوازن اقوام وملیت های ساکن در کشور را در عرصه هایسیاسی ، فرهنگی و علمی ، اقتصادی واجتماعی وحیات مدنی شان عملا، سد نمایند .
لذا سیاستهای حاکم در کشور که در عمل به گستردگی فقر فرهنگی ، بی سوادی دامن می زد ، باعث عدم اگاهی توده های عظیم از مردم از حقوق و ازادیهای سیاسی ، مدنی و حق شهر وندی انها گردیده و موجب میگردیدکه مردم فقیر ، تهی دست ، بی سواد و یا کم سواد این وطن ، علاقه ای چندانی به سیاست ، حیات سیاسی جامعه و استبداد حاکم نداشته و قدرت سیاسی ، سیادت و باداری یک اقلیت ستمگر را یک پدیده میراثی ، طبیعی و خداداد تلقی نمایند .
اما مع الوصف جامعه ای عقب مانده افغانی نمیتوانست مجزا، از روند تحولات و دگر گونی ای چشمگیرو همه جانبه جهانی و منطقوی بحیات اش ادامه دهند ، لذا بدون تردید ، کشور تحت فشار افکار عمومی در منطقه وجهان در دهه(60) میلادی و افکار عامه داخلی که از استبداد حاکم به ستوه امده بودند ، بیک بستر مناسب نهضت های روشنفکری مبدل گردیدهو حا کمان زمانرا وادار به عقب نشینی و پذیرش یکرشته خواستها و ارزوهای دموکراتیک گردانید که اجازه فعالیت های سیا سی، تشکیل اجتماعات و تاسیس احزاب سیاسی بعد ازتصویب قانون اساسی سال ( 1964 ) و مطابق سال (1343 ) هجری شمسی بمثابه یک گام تاریخی در راستای شناسای حقوق و ازادی های سیاسی و مدنی مردم ، مفاد کلی این ( کا مپیرمیس) سیاسی را احتوا مینمود .
تحولات دهه شصت میلادی که به دهه دموکراسی شهرت یافت ، سر انجام بتاسیس و ایجاد یک تعداد احزاب سیاسی دارای افکار راست وچپ ، چون نهضت سازمان جوانان مسلمان ، حزب دموکراتیک خلق افغانستان، حزب سازمان جوانان مترقی که بنام ارگان نشراتی اش ( شعله ) جاوید شهرت مزید یافت ، و احزاب ملی گرا، و ناسیو نالیست منتهی گر دید . احزاب مذکور هر کدام بنوبه خویش بر بنیاد اهداف مرامی انها ، خویشرا ممثل خواستها ، امیال و ارزوهای درینه مردم رنجیده کشور معرفی و درفش مبارزات سیاسی شانرا در جو مناسب سیاسی که خوشبختانه برای نخستین بار در تاریخ سیاسی این کشور پدیدار گردیده بود ، الی کاخ پارلمان سلطنتی جلو کشیدند . وضعیت جدید سیاسی ، این اطمینان را در میان اقشار گوناگون جامعه افغانی پدید اورد ، که دیگر مردم میتواند خواستها وارزو های شانرا که ایجاد یک افغانستان پیشرفته ، شگوفا ، مترقی و دموکراتیک در محراق ان قرار داشت ، از طریق احزاب شان با پیروی از اصول مبارزات سیاسی و مدنی و شیوه های معمول و دموکراتیک کسب قدرت در مبارزات پارلمانی مطرح نمایند .
بایست اذعان داشت که احزاب سیاسی نو ظهور در ان دوران به احزاب توانمند ، سراسری و ملی (( به سبب گراف بلند بیسوادی و کم سوادی در میان توده های ملیونی و ضعف در تجارب مبارزات حزبی وسیاسی )) مبدل نگردیده بود ، اما چون گام های نخست در مسیر دموکراتیزه ساختن ساختار های سنتی و توتا لیتر قدرت پنداشته شده و تحول بزرگو اقدام جسورانه حامیان ووارثان اقتدار استبدادی محسوب میگردید.
اما ایا رزیم اعتراضات وسیع ومعقول مردم را که از تریبیون احزاب به ادرس حکومت صدور مییافت ، زنگی خطری برای بقای رزیم نمی پنداشت ؟
ایا طبقه ای حاکم واقعا، خواهان سهمگری فعالانه احزاب به نمایندگی از مردم در قدرت بوده و می خواست به خواستهای مشروع مردم ، بمنظور بسط و توسعه مبارزات سیاسی و مدنی احزاب و مبارزات پارلمانی به اشتراک طیف وسیع از نیروهای جوان سیاسی پاسخ مثبت اراییه داشته و از موضع غرور ، نخوت بسود منافع ومصالح عامه عقب نشینی نمایند ؟
مسلما، پاسخ در برابر سوالات فوق که ظاهرا ساده واما سرنوشت توده های ملیونی ، طبقات و اقشار گوناگون جامعه افغانی بدان گره خورده بود ، منفی بوده که نتایج غم انگیز انرا مردم افغانستان باقبول رنج های فراوان در طی سالهای دهه های هفتاد ، هشتاد و تا کنون متحمل گردیده است .
فلهذا صاحبان قدرت ، روند توسعه و انکشاف دموکراتیک حیات سیاسی جامعه را که ایجاد سیستم سلطنت مشروطه در محوریت احزاب از اهداف استراتزیک بحساب میامد به معنی از دست دادن قدرت تلقی و دیری نگذشته بود که منع فعالیت احزاب را اعلام نمودند و این امر موجب گردید تا احزاب سیاسی به روش های غیر مسالمت امیز کسب قدرت سیاسی متوسل وعملا به سر باز گیری در میان نیروهای مسلح کشور که در یک ساختار دموکراتیک بایست بیطرف باشند ، اغاز نمودند که از پیامد های ناشی ازان میتوان ، از اقدامات وقیام های مسلحانه نهضت اسلامی علیه دولت وقت ، کودتا نظامی جمهوریت محمد داود خان در 26 سرطان سال 1352 و سپس قیام مسلحلنه هفتم ثور سال 1357 توسط شاخه نظامی حزب دموکراتیک خلق افغانستان که به جمهوریت محمد داود خان خاتمه بخشید ، نامبرد که بدون ابهام وتردید ، محصول سیاست های است که بعد از نیمه اول دهه شصت میلادی ، علیه فعالیت احزاب ، ازادی بیان و مطبوعات و بطور کل حیات سیاسی جامعه اعمال گردید ، و افغانستان با دریغ ودرد در دهه هشتاد به مر کز رویارویو رقابت های عظیم جهانی در شرایط جنگ سرد ، جنگ های خونین داخلی سالهای نود ، مداخلات گسترده خارجی و تمرکز افغانستان در چنگال طاقت های نظامی خارجی مبدل گردید .
لذا تجارب تاریخی پنجاه سال اخیر در کشور بوضوح بازتاب این حقیقت انکار ناپذیر بوده که نمیتوان افغانستان را بعنوان یک کشور عقب مانده (جهان سومی ) در مسیر توسعه ، انکشاف و ترقی قرار داد مگر اینکه با کلیه ساختارهای سنتی و قبیلوی قدرت وداع نموده و زعامت سیاسی کشور در چهارچوب منافع و مصالح کشور ، مجزا ، از زدوبند های ملیتی ، قومی ، قبیلوی و مذهبی در قالب میکانیزمها و استندرهای معمول دموکراتیک در دنیای مدرن شکل گیرد .
بدیهی است که این مامول زمانی مجال تحقق مییابد که فرصتی از لحلظ سیاسی و فرهنگی پدید اید که دیگر سریر نشینان از ابزار سرکوب ، تعقیب و تخویف در برابر فعالان سیاسی ، فعالیت احزاب و مبارزات سیاسی و مدنی استفاده ننموده و با تصویب قوانین ، حق تاسیسو فعالیت احزاب سیاسی ، حق تشکیل اجتماعات و تظاهرات و ازادی های دموکراتیک مردم را در عمل تضمین نماید، که چنین فرصتی خوشبختانه از نظر زمانی بعد از فروپاشی نظا م طالبان و حضور جامعه جهانی در کشور بطور نسبی مساعد و ازادی های سیاسی ومدنی مردم و بخصوص حق تاسیس احزاب سیاسی در ماده 35 قانون اساسی کشور مصوب سال 1382 وماده 4 قانون احزاب سیاسی تضمین یافت . کنون ما شاهد بیش از صدها احزاب سیاسی با مجوز قانونی ( راجستر شده ) در کشور هستیم که با بر نامه و اصول مرامی نچندان متفاوت وارد کارزار مبارزات سیاسی گردیده است .
گرچه در ظاهر امر این تعدد احزاب و طیف وسیع از نیروهای سیاسی در کشور ، نخستین باراست که مردم شاهد ان است ، انعکاس دهنده بلوغ سیاسی و شرایط مساعدی مبارزات سیاسی در کشور پنداشته شده و اصل پلورالیزم و کثرت گرایی را در سیاست های حاکم در کشور تداعی مینماید اما در پراکتیک این احزابدر طول سالهای گذشته و بخصوص در دو مرحله از انتخابات ر یاست جمهوری و انتخاباب پارلمانی ، قادرنگردیدند تا کاندیدی را از ادرس احزاب وبه اتکا، به نیروی مردمی معرفی نمایند ، چنانچه احزاب سیاسی موجود ، بجزحمایت از کاندیدان مستقل که با انگیزه های قومی و سوابق سیاسی وارد عرصه اتخاباتی گردیده و ارای مردم را نیز بصورت متناوب کسب نموده اند ، هیچ دستاورد محسوسی نداشته که عدم حتی یک فرکسیون حزبی در پارلمان کشور شاهد این مدعاست .
فلهذا بمنظور بیرون رفت ازین بن بست حاکم در حیات حزبی در کشور و ارتقای سطح تاثیر گذاری احزاب ، رعایت موارد ذیل به هدف ایجاد یک افغانستان دموکراتیک ، مرفه و عاری از تعصبات قومی ، سمتی و مذهبی در محوریت احزاب ، حیاتی پنداشته میشود :
اول - حزب سیاسی ارمانهای قاطبه مردم افغانستان را بخاطر ایجاد یک افغانستان مستقل ، پیشرفته و با ثبات مطمح نظر داشته و به خاطر وصول به این ارمانها ی ملی از مرز های قومی ، منطقوی ، زبانی و مذهبی عبور نمایند .
دوم - حزب سیاسی از وقوع حوادث غم انگیزدهه هایگذشته که افغانستان را با تاسف به ویرانه مبدل سا خته و شعله های جنگ و افراطیت تا کنون درین کشور مشتعل است ، تجارب لازم را فرا، خواهند گرفت .
سوم – حزب سیاسی ، ارزش های ملی ، دینی و سنن پر افتخار مردم افغانستان را احترام میگذارند .
چهارم – به تعدد احزاب (چون امروز ) خاتمه داده شده وبه تاسیس احزاب قدرتمند ملی وسراسری مبا درت ورزند .
پنجم – احزاب سیاسی تحت هیچگونه شرایطی ، مساعدتها و کمک ها از منابع خارجی را نخواهند پذیرفت ، در غیر ان ، حزب سیاسی ممثل خواستها و ارمانهای مردم نبوده ، به مجریان سیاست و حامی منافع بیرونی مبدل میگردد .
ششم - حزب سیاسی بایست حزب کادر ها و اگاهان امور سیاسی باشند ، تا حزب در اینده قادر گردد ، شعار خدمت به افغانستان و مردم رنجدیده انرا به شایستگی در عمل تطبیق وازین ازمون موفق بدر ایند .
هفتم - حزب سیاسی بایست منافع و مصالح علیای وطن را بالاتر از منافع حزبی اش قرار داده و درین راستا مبارزه خواهند نمود .
شایان تذکر میدانم که ذکر موارد فوق از نظر نویسنده ، فاکتور های عینی و منطبق با جو حاکم سیاسی در کشور پنداشته شده ، لذا خوانندگان محترم مقاله هذا، ذکر موارد فوق را درحد نصایح بزرگ میا بانه نوسینده برای اساسگذاران احزاب و سیاسیون تلقی ننموده بلکه صرفا ، پیشنهاد سازنده ای خواهد بود که احزاب موجود در کشور را از انحصار اقوام ، ملیت ، زبان و غیره بیرون کشیده و موجب ایجاد زمینه های موثر در جهت ظهور احزاب نیرومند با پلاتفورم و اهداف ملی خواهند گردید . و به اطمینان میتوان اذعان داشت که وجود فقط احزاب قدرتمند ملی قادر است از تخلفات و تقلبات انتخاباتی که در دو دور انتخابات ریاست جمهوری در افغانستان بیک افتضاح در سطح ملی وبین المللی مبدل گردیده جلوگیری نمایند .
فلهذا، بتاسی از تجارب تاریخی جوامع پیشرفته و دموکراتیک و مبتنی بر واقعیت های موجود جامعه افغانی ، فقط احزاب سیاسی نیرومند ، سراسری ، حاوی اهداف ملی عاری از زدوبند ها و بافت های قومی ،سمتی ، مذهبی و غیره میتوانند در اینده نچندان دور ، با جلب حمایت وسیع مردمی وارد کار زار انتخاباتی گردیده و رهبر ی کشور را به امید فردای سعادتمند و مرفه بعهده خواهند گرفت .