محمد عالم افتخار
چنگال های اختاپوت «گنگ بیروت» در گلوی مردم افغانستان
(پاسخ به یکی از «رفقای پرچمی»)
با عرض سپاس از برادر هموطن مقیم استرلیا که 300 دالر و دو فامیل نجیب مقیم امریکا که به ترتیب 200 و 50 دالر از حساب وعده ماهوار کمک هاشان به بنیاد «گوهر اصیل آدمی»؛ ارسال داشته اند؛ این هفته عرایض متفاوت به پاسخ یکی از «رفقای پرچمی» دارم که بر مقالات «کس اجازه نمیدهد که داکتر عبدالله رئیس جمهور شود!»(1) و "پژواک انفجاری «کس اجازه نمیدهد که داکتر عبدالله رئیس جمهور شود!»"(2) انتقاد و اعتراض دارند.
این محترم؛ چنانکه معلوم میشود به سلسله مقالات و آثار بنیاد گوهر اصیل آدمی؛ با دقت کمنظیری می پردازند؛ چنانکه ماه هایی پیشتر از این؛ طی نامه ای پیشنهاد فرمودند که مطالب تحلیلی و تئوریک روشنگرانه در مورد ایده «راه رشد غیر سرمایه داری» که عده ای از برنامه نویسان چپ؛ هنوز آنرا مانند دوران شوروی و کمینترن؛ نشخوار میکنند؛ تدارک و تقدیم گردد و این باعث زدن تلنگری به سر دگم اندیشان و موجب تکان فکری هزاران وطنپرست با آرمان و با ایمان مترقی خواهد شد.
مگر اعتراض این عزیز بر نفس مقالات یاد شده در فوق زیاد؛ ربط ندارد بلکه معطوف بر آن است که تحت هر شرایطی؛ نباید بنیاد گوهر اصیل آدمی؛ طرف داکتر عبدالله و تیم «مجاهدین» را میگرفت و این امر به نظر ایشان؛ با منویات روشنگرانه ساینتفیک و مترقی این بنیاد؛ میتواند تضاد داشته باشد و در عین حال؛ سمپاتی جوانان هوادار تیم انتخاباتی دیگر و حتی عامه جوانان را نسبت به صداقت علمی این بنیاد صدمه رساند.
ایشان این نکته نظرات را طی نامه برقی مفصلی؛ نگاشته بودند ولی دیروز(شنبه) توسط تلیفون نیز به تماس شده فرمودند:
"ـ اگر میتوانید همین لحظه تلویزیون های آنلاین افغانستانی...را ببینید و ملاحظه کنید که هواداران تیم داکتر صاحب عبدالله؛ جز «جهاد، جهاد»، «نعره تکبیر» و «کشتن و کشته شدن» چیزی از سیاست و کیاست و آهنگ و فرهنگ عصر ساینتفیک و تکنولوژیک کنونی؛ در چانته ندارند! ...این در حالیست که از همین حالا؛ یک معاونش از او 140 ملیون دالر غرامت افشار را خواهان است و معاون دیگر و متحدان بعد ترش هر یک؛ سهم های کلان کلان از "لحاف ملانصرالدین" را به او بار کرده اند که به حساب سرانگشتی؛ چیزی برای خودش و جهادگران زنده و مرده اش؛ برجا نخواهد ماند!"
قبل از هرچیز نسبت دقت و رقت نظرات و احساسات این عزیز در مورد بنیاد فوق العاده نورسته روشنگری «گوهر اصیل آدمی» بهترین سپاس ها و احترامات خویش را خدمت ایشان و همسنگران شان تقدیم داشته عرض دریغ میدارم که اجازه ندادند؛ نام و نامه شان انتشار یابد.
ولی همچنانکه توسط تلیفون و ایمیل نیز به ایشان عرض کردم؛ این درست است که ما پاسدار بینش ساینتفیک و ترویج آن در جامعه و خاصتاً میان نسل های جوانتر استیم و برای این امر عمده ترین متکای ما دستاورد های عظیم علوم مخصوصاً در قرن 20 و 21 میباشد؛ ولی این موضع؛ مانع نمیشود که غنای پسندیده فرهنگ بومی؛ وسیعاً تکریم و تجلیل نشود و در عین حال منافع و مصالح و جریانات قویاً مؤثر در سرنوشت بالفعل مردم و کشور و جهان؛ حتی با وسواس بیشتر مورد توجه و رسیدگی قرار نگیرد.
در شرایطی که کشور ما میدان جنگ های نیابتی و استخباراتی چندین جانبه قدرت های منطقوی و جهانی است؛ چیزی به نام انتخابات هم عنوان گردیده و مردم افغانستان چنانکه به ویژه در 16 حمل 1393 نشان دادند؛ جمهوریت و انتخابات و دموکراسی و مردم سالاری را پذیرفته اند و بر امارت و سلطنت و خانخانی و ملوک الطوایفی و طالبانیگری و ترور و «جهاد» و وحشت «نه!» بزرگ تاریخی گفته اند.
واقعیت هم این است که عجالتاً در افغانستان؛ جز فیگور هایی از طبقات حاکمه نو به دوران رسیده منجمله سر برآورده هایی از «مجاهدین» و یا تکنوکرات هایی دارای سابقه ها و تاریخچه ها و خصوصیات عجیب و غریب؛ کس متفاوت به مقامات عالیه چون ریاست جمهوری و زیرمجموعه های دولتی؛ امکان نامزدی موفقانه و تبارز و مانور ندارد.
میتوان تا اندازه های بسیار زیاد در قبال این روند ها و پروسه ها و پروژه ها بی اعتنا و "ممتنع" بود؛ ولی در برابر احساس و دریافت خط و نشان و "پل پای" دسایسی که نه تنها این و آن کاندیدا و تیم انتخاباتی را خلاف "قواعد بازی" ضربت خواهد زد بلکه ممکن است کشور و مردم را گرفتار فلاکت های مزید و پلید سازد؛ نمیتوان «دانشمندانه» سکوت و بی اعتنایی کرد و در همان حال مدعی «روشنگری» بود!
خوشبختانه مقالات فوق الذکر بنیاد گوهر اصیل آدمی؛ از تمامی خصوصیات روشنگرانه برخوردار و از تمامی حرافی های غیرمسئولانه و سیاه و سفید کردن های معمول پاک و طاهر میباشد.
اگر؛ این درست است که اندیشمندی؛ افتادن سیبی بر زمین را؛ مبشر یک نیرو و جریان عظیم میداند که در نتیجه این درک؛ با کشف قوانین مربوط؛ بشریت و دانش را تغییر انقلابی میدهد؛ افتادن سخنی از دهنی که از جریانات مافیایی در اعماق طبقه حاکمه و محافل قدرت سیاسی در کشور و فراتر از آن؛ رمز گشایی مینماید هم باید مورد اعتنا و اندیشه قرار گیرد.
وقتی همین اصل را بپذیریم؛ دیگر در می یابیم که همه چیز مطابق رسالت علمی و احساس مسئولیت ملی انجام گرفته است. فراتر از این اگر از نام و نیز چیز هایی از شخصیت و ماهیت داکتر عبدالله ـ البته در نگاه کلان ملی و منطقوی ـ تذکار رفته است؛ به خاطر آنست که همه آنها؛ اجزای لایتجزای طرح و مسئاله بوده؛ در حالیکه حتی وظیفه روشنگرانه ایجاب می نمود که به مقایسه او با رقیبش نیز پرداخته شود. ولیکن درین مورد؛ آشکارا محافظه کاری و ملاحظه کاری شده است.
این کمترین؛ میل ندارم از اینکه اکنون؛ پهنای آنچه خاطرنشان شده بود، آفتابی گردیده و حتی رسانه های کشور و جهان؛ وضع پیش آمده ناشی از آن را با نمودار هایی چون «بازی با آتش در افغانستان»(3)، «در کشور ماتم ملی سایه افگنده است»(4) وغیره تصویر میکنند؛ فرصت طلبی تبلیغاتی نمایم.
ولی به خاطر ثبوت جهت مغفول مانده موضوع و ضمناً رفع این کاستی؛ اینجا هموطنان عزیز را به خوانش نوشتاری پژوهشی از محترم دکتور فرید یونس جلب میدارم . قابل ذکر است که این هموطن محترم با بنیاد گوهر اصیل آدمی هیچگونه شناخت ندارد؛ تاچه رسد به همکاری و همفکری.
نوشته بدون تصرف در محتوا؛ مقداری ویرایش شده است تا به سبک مقالات بنیاد گوهر اصیل آدمی که عزیزان به آن عادت دارند؛ نزدیک گردد. برداشت و اقتباس از سایت خاوران (دوماه قبل):
انتخاب اشرف غنی احمد زی یک اشتباه تاریخی
افغانستان شاهد عملی شدن برنامۀ هِنری کیسینجر وزیر خارجۀ اسبق ایالات متحده آمریکا (سپتامبر 1973 الی جنوری 1977) با روی کار آوردن آقای اشرف غنی به حیث رئیس جمهور افغانستان است.
زمانیکه هنری کیسینجر به حیث وزیر خارجه تعین شد، در سال 1974 سفری کوتاه به افغانستان داشت و یک حقیقت روشن را در مورد افغانستان می دانست و آن این بود که اطراف سردار محمد داود را طرفداران اتحاد جماهیر شوروی سابق احاطه کرده بود. کیسینجر که پیشتاز سیاست دیتانت (روش نرم گرائی و از بین بردن تشنج با اتحاد شوروی) از اخیر سالهای 1960 بود، یگانه را ه به هدف رسیدن را در جنگ سرد در مقابل شوروی در تربیه یک گروه «ایلیت» یعنی ممتاز برای دفع و مقابله با شوروی میدانست و همان بود که (به تدبیر استراتیژیک او) یک عده شاگردان (از افغانستان) برای تحصیلات (هدفمندانه) عازم دانشگاه امریکائی در بیروت شدند.
هدف این بود که این گروه یعنی «گنگ بیروت» (دارۀ بیروت) مانند شاگردان رشتۀ اقتصاد در دانشگاه شیکاگو که مشهور به “پسران شیکاگو" هستند، و در بر انداختن نظام )مترقی و مردمی) چیلی در امریکای لاتین نقش بارز داشتند، اهداف آمریکا را در شرق میانه و آسیای میانه پیاده کنند. شاگردان از طبقات مختلف قشر (بالایی) جامعۀ افغانستان انتخاب و روانه بیروت شدند و تعداد شاگردان پشتون خواه مخواه درین دسته زیاد تر بودند. شاگردان که جوانانِ کم تجربه و از یک کشور عقب مانده بودند، این بورس تحصیلی برای شان یک فرصت طلائی محسوب میشد. دلیل بیروت این بود تا این شاگردان عربی بیاموزند و برای کشور های اسلامی تربیه شوند. مانند عمل القاء که از سه صد میلیون تخمه(اسپرم) تنها یک، دو و یا سه آن نطفه را بوجود می آورد، در بیروت هم سه نفر یعنی خلیل زاد،احدی و اشرف غنی القاء شده و برای آیندۀ افغانستان به تربیه گماشته شدند.
دو نفر یعنی خلیل زاد و اشرف غنی، در درجه اول با وفا و در درجه دوم،احدی بود. خلیل زاد و اشرف غنی از مشاورین وزارت خارجۀ آمریکا در دوران مجاهدین بودند و این مشاورت به نفع پاکستان و حزب اسلامی آقای حکمتیار پاداش بزرگ داشت. (به حیث همین پاداش) خلیل زاد شامل وزرات خارجۀ آمریکا شد که بعد ها سفیر عراق و افغانستان گردید و اشرف غنی که در رشتۀ انتروپولوژی و اتنوگرافی قوم پشتون از آمریکا دکتورا دریافت کرده بود، شامل بانک جهانی شد که اساساً به رشتۀ تحصیلی او قطعاً ارتباط نداشت. (قابل یادآوری است که در دوران ریاست جمهوری سردار محمد داود؛ شاگردانی که در غرب مصروف تحصیل بودند قصدآً به کابل خواسته شدند؛ در حالیکه شاگردان بیروت برای تکمیل دکتورا در دانشگاه های معتبر امریکائی شامل درس شدند.!!؟؟)
اما چون بانک جهانی نه تنها یک موسسۀ مالی نیست و سیاست های خارجی را هم در قبال قرضه های پولی تحت ادارۀ خود دارد به اشخاصِ که به سیاست های استعماری بانک جهانی لبیک گوید ضرورت دارد و اشرف غنی یک کاندید فوق العاده خوب بود. قسمیکه دیدیم بعد ها بعد از بر انداختن گروه طالبان وزیر مالیه افغانستان شد. این خود می رساند که بر انداختن طالبان یک برنامۀ طرح شدۀ قبلی به نام مبارزه با دهشت افگنی توسط آمریکا بوده است.
(من صاحب قلم و فرزندان دیگر افغانستان) بعد از هجرت در آمریکا آموختیم که دولت آمریکا با مطبوعات این کشور همکاری های محرمانه دارد و وجهه مشترک دولت و مطبوعات درین کشور این است که هر دو توسط سرمایه داران اداره میشود. آزادی و نشر مطالب در آمریکا قسمی است که مطبوعات شدیداً زیر تأثیر افکار دست راستی سرمایه داری که از جانب گروه عیسویان و یهودان حمایه و پشتیبانی می شود به نام آزادی مطبوعات مطرح است.
جراید و مجلات، رسانه های خبری، تلویزیون های بزرگ مانند سی بی اس، اِن بی سی و غیره نه تنها اداره میشود، بلکه (مطالب در آنها) به نام پالیسی نشراتی سانسور می شود و همان مطالب را که به ذوق خود شان باشد، ضد اسلام باشد، از صهیونیزم و دموکراسی سرمایه داری جانبداری کند، به نشر می سپارند. پوشش (دهنده) یا بهتر گوییم چتر همه مطبوعات ( و رسانه ها)؛ لابی (گروه منفعت جو) اسرائیل است که اداره اصلی را به دست دارد. از همین لحاظ است که در منابع خبری آمریکا؛ اسرائیل ابداً به خاطر پالیسی های ظالمانه اش در مقابل فلسطین انتقاد نه میشود.
لابی اسرائیلی در آمریکا از قوی ترین و مشهور ترین گروه های منفعت جو است که نه تنها مطبوعات را بلکه حکومت و سیاست خارجی آمریکا را اداره میکند و موفقیت یهود ها در سیاست بین المللی آمریکا همین است که نبض سیاست خارجی به دست یهودان است و مهمتر اینکه از زمان جان اف کندی به اینسو، یهودان آرزو (و تلاش موفقانه) دارند تا مشاور امنیت ملی یا وزیر خارجۀ آمریکا یهود باشد تا بتوانند سیاست خارجی را به نفع اسرائیل اداره کنند.
پس اگر کسی به سطح بین المللی (توسط مطبوعات و رسانه ها) در آمریکا مشهور (ساخته) می شود برای این است که او باید مُهر تائید را نه تنها از بانک جهانی برای پیاده کردن اهداف سرمایه داری در جهان خورده باشد، (بلکه) باید مُهر تائید را از لابی یهودی هم خورده باشد.
پس وقتیکه طور مثال مجله تایمز و یا نیویارک تایمز یک شخص را تعریف و توصیف کند تنها به خاطر دکتورا داشتن او و لیاقت او نیست بلکه به خاطر این است که موفق شده که مُهر تائید را بگیرد. (به همین قاعده) آقای اشرف غنی مُهر تائید را به حیث یک متفکر گرفته است.
چون آمریکا یک قدرت جهانی است و از (جمله) کشور های بزرگ آزاد، شناخته شده است، وقتی که یک شخص (منجمله افغانستانی در آن و از طرف آن) به حیث متفکر معرفی می شود، مردم ساده و دل پاک افغانستان و یا کشور های رو به انکشاف فقیر و بیچاره فکر میکنند حتی افتخار میکنند که یک شهروند شان به چنین مقام والا در سطح بین المللی رسیده است و (غافلانه) به او اعتماد میکنند. در حالیکه حریف؛ این مقام را (به اهلیت علمی و فکری) کمائی نکرده است بلکه او را (مثلاً) برای افغانستان قالب ریزی (و شخصیت سازی)کرده اند تا مقاصد خود را (توسطه او) در منطقه پیاده کنند.
(برعلاوه) مشهور (ساخته) شدن آقای اشرف غنی ثبوت محکم تیوری اِن کودنگ و دِی کودنگ (کُد گذاری و کُد گشائی) است که از استوارد هال مؤسس و بانی مطالعات فرهنگی برای اولین بار؛ در دانشگاه آکسفورد، (متوفی فبروری 2014) می باشد. وی چنین می گوید: (همه چیز منوط به آن است) آنان که در قدرت هستند چگونه پیغام های خود را از طریق فرهنگ عامیانه و مردمی پخش میکنند و آنانیکه پیغام ها را دریافت میکنند آنها را چگونه تعبیر می کنند.
بلی؛ دولت و مطبوعات در امریکا در مشهور ساختن آقای اشرف غنی برای رسیدن بمقاصد
شان در افغانستان نقش عمده بازی کرده اند و مردم (پاکدل) ما فکر میکنند که
براستی با یک شخص متفکر طرف هستند.
آقای اشرف غنی فقط یک کتاب به کمک یک امریکائی نوشته است که آن کتاب از به وجود
آوردن یک نظام سالم دولتی (مطلوب سرمایه داران) بحث میکند؛ چیزی که از طرف بانک
جهانی املا و انشاء شده است.
قسمیکه همه می دانیم، آمریکا در دور اول انتخابات افغانستان برای آقای اشرف غنی توسط نماینده و مشاور خاص آمریکا در قضیۀ افغانستا ن و پاکستان ریچارد هالبوروک (متوفی 13 دسامبر 2010) در داخل آمریکا و افغانستان مبارزات انتخاباتی کرد تا اشرف غنی رئیس جمهور شود. درین انتخابات اشرف غنی برنده نشد. این به خاطر این نبود که او عملاً انتخابات را باخت. این به خاطر این بود که آمریکا خواست تا (درین دور) اشرف غنی برنده نباشد و انتخابات را بی غرض نشان دهند تا مردم چنین تصور کنند که اگر نمایندۀ آمریکا می بود پس چرا برنده نشد. آن مبارزه انتخاباتی برای اشرف غنی یک نمایش بود تا مردم افغانستان را گول زنند که آمریکا در سرنوشت سیاسی افغانستان نقشی ندارد. در عین زمان اگر او را برنده میساختند، اشرف غنی تاپۀ امریکائی بودن را میخورد و یک شاه شجاع امریکائی در تاریخ افغانستان قلمداد می گردید. اما این بار اگر قوای مخالف از عقل سلیم کار نگیرد و انتخابات را درست بالا بینی نکنند موفقیت اشرف غنی حتمی است و پالیسی کیسینجر جامۀ عمل می پوشد و افغانستان در زیر شعاع سیاسی آمریکا و نمایندۀ آن؛ پاکستان قرار خواهد گرفت.
زیرا مطالعات نشان میدهد که آمریکا از روز اول به وجود آمدن پاکستان؛ پارتنر (جُفت) نظامی و ستراتیژیک (کاربردی) پاکستان است و از پاکستان جدائی ندارد و اما سؤال درین است که چرا آمریکا میخواهد تا اشرف غنی روی کار باشد؟
آمریکا برای رسیدن برای اهداف اقتصادی و ستراتیژیک خود به اشخاصی ضرورت داشت و دارد که به او اعتماد کند و برای همین هدف اشخاص را تربیه می کند، حمایه و پشتیبانی میکند، به قدرت می رساند و او را مشهور می سازد. برای این منظور در روابط خارجی آمریکا مثال های زیاد داریم. طور مثال، در ایران رضاه شاه پهلوی؛ در چیلی، پینوشه؛ و در مصر، حُسنی مبارک. اشرف غنی در آمریکا برای همین هدف تربیه شده است.
مشاورین قصر سفید مانند خلیل زاد و اشرف غنی چند کار عمده به نفع قوم (به تعریف خود)، به نفع پاکستان و نفع آمریکا انجام داده اند. ایالات متحده باعث به وجود آوردن طالبان شد. چون افغانستان به سوی سیاست چند ملیتی بعد از سقوط شوروی (روان) بود و همه اقوام در سیاست باید سهیم می بودند و این یک زنگ خطر برای قوم گرایان پشتون مانند اشرف غنی بود. لهذا از پالیسی های پاکستانی آی اس آی مستقیم و غیر مستقیم جانب داری به عمل آمد و طالبان به قدرت رسانیده شدند.
(پس از این دوره) آقای اشرف غنی به حیث وزیر مالیه؛ پالیسی سرمایه داری نیو لیبرالیزم را در افغانستان پیاده کرد و (در نتیجه آن) هزاران نفر بیکار شدند. نیو لیبرالیزم حکم میکند که همه امور و سکتور های یک کشور از نگاه اقتصادی؛ خصوصی شود و این تنها به نفع سرمایه دار است نه مردم قشر متوسط و فقیر.
اسلام (که افغانستانی ها به آن باور و اتکا دارند) تشبث خصوصی را تشویق میکند و (اما) سرمایه دار را در رفاه مردم شریک؛ مسئول و سهیم میداند. (مگر برعکس) آقای اشرف غنی باعث فقر و فلاکت در افغانستان شده است.
این نویسنده (دکتور فرید یونس)؛ آقای اشرف غنی را زمانیکه در کشور دنمارک شاگرد انتروپولوژی بودم در سال اکادمیک 1975- 1976 شناختم. آقای اشرف غنی از یک فیلوشپ یک ماهه استفاده کرده بود و برای آموزش و پرورش به دنمارک آمده بود. خوب به یاد دارم که جزئی ترین علاقمندی به فرهنگ افغانستان و اسلام نداشت. این را هم میدانم که انسان ها در طول حیات تغییر میکنند و در دید و بینش شان در زندگی تفاوت ها رُخ میدهد. اما قسمیکه در مضمون Afghanistan's Next First Lady could be a Christian در New America Strategic Study Group مورخ دوم جنوری 2014 خواندیم که اولین شاه بانوی افغانستان یک عیسوی خواهد بود، تعجب نکردم زیرا نه تنها برنامۀ کیسینجر را می بینم که در حال بارور شدن است، (بلکه) در عین زمان بعد از سی و پنج سال چیزی را که از آقای اشرف غنی در دنمارک شنیده بودم آهسته آهسته تحقق می یابد.
در مقاله (فوق الذکر) میخوانیم که داکتر اشرف غنی اکثراً برای عبادت همرای همسرش به کلیسا می رود. (لهذا) به واقعیت می بینیم که (تشبث به) تسبیح و دستار و لنگی ( و دیگر نماد ها و حرکات مسلمانی در افغانستان و در روز های انتخابات توسط او؛ ) از همان تکتیک هایست که لورنس عربی؛ (جاسوس و همه کاره و پادشاه ساز و دولت ساز مشهور و تاریخی انگلیس در عربستان و اردن و سایر کشور های عربی مسلمان غافل) به کار بسته و توده های مسلمان زیادی را تحمیق کرده بود.
آمریکا توسط دارۀ بیروت در پشت پرده در نوشتار قانون اساسی افغانستان به جانبداری از عیسویت در افغانستان نقش عمده بازی کرد تا غیر مستقیم دین و مذهب آزاد باشد و در قانون تذکار نرفته است که همسر رئیس جمهور نه می تواند عیسوی و یا خارجی باشد. آقای اشرف غنی از قوم شریف پشتون است و قرآن مجید قوم داشتن را به رسمیت شناحته و تاجیک بودن و پشتون بودن و ازبک بودن از دید قرآن عیب نیست و اما اسلام تفوق یک قوم را بر قوم دیگر محکوم میکند.
در مناظرۀ تلویزیونی چهار کاندید ریاست جمهوری که از تلویزیون آریانا پخش گردید، به وضاحت دیدیم که آقای اشرف غنی با روحیۀ تعصب قومی بر خورد میکرد و در قرن بیست و یکم از اصطلاحات مانند “ولس پوهه” برای تأمین صلح کار گرفت. از نگاه اتنولوژی استعمال این اصطلاحات به جای اینکه ملت را وحدت بخشد، ملت را زیاد تر متفرق میسازد؛ زیرا ازین اصطلاحات بوی قومگرائی می آید، نه وحدت ملی. این همان اصطلاحات است که طالبان میخواهند بشنوند.
پشتیبانی و حمایۀ عبدالقیوم کوچی عموی اشرف غنی که یک قوم گرای درجه یک در آمریکا قلمداد شده است و در حال حاضر برای پشتیبانی اشرف غنی از آمریکا عازم کابل گردیده،ثبوت دیگری است که این خانواده افغانستان را از مسیر سیاست چند ملیتی آن بیرون میکشند. آقای کوچی مضمون دارد در سالنامۀ انجمن سالمندان افغان، سال سوم، سال چاپ 2012 میلادی در کلیفورنیا صفحه 246 زیر عنوان «د ارواشاد محمد گل مومند بابا ارتیا».
درین مقاله آقای کوچی عموی آقای اشرف غنی، از خاین فرهنگی کشور محمد گل مومند به بزرگی یاد میکند و پیشنهاد می کند که افغانستان به یک محمد گل مومند امروز احتیاج دارد!!!. در بین همه کاندیدان قوم پرست ترین و بی علاقه ترین به اسلام آقای اشرف غنی است. حج عمره (توسط او) قبل از انتخابات از همان سیاست های لورنس عربی است.
یک عده محدود از سرمایه داران در افغانستان و خارج افغانستان هم از اشرف غنی حمایت می کنند زیرا آن ها تصور میکنند که اهداف اقتصادی ایشان زیر چتر نماینده بانک جهانی تحقق خواهد یافت چنانچه این در چیلی ثابت شد. برای آمریکا مطرح این است تا اول مناسبات با پاکستان حسنه باشد و افغانستان مانند گذشته سپر باشد برای نفوذ روس در گذشته و امروز ایران و روسیه.
همنوائی با اقوام سنی پشتون بر علیه ایران قابل غور و مداقه است که از جانب شیخ های عرب که همه در زیر یوغ سیاست خارجی آمریکا هستند،.تمویل میشود. اشرف غنی به هیچ صورت به مقام ریاست جمهوری افغانستان نه میتواند برسد مگر اینکه دو قطب شمال و جنوب در افغانستان با هم به یک تفاهم نرسد. آقای رشید دوستم که در چهره های مختلف نقش سیاسی خود را به خاطر مقام قومی ازبکی به نام دفاع از قوم بازی کرده است بهترین نامزد برای اشرف غنی بود و این پیشنهاد از جانب آمریکا صورت گرفته است که دوستم باید شریک باشد. زیرا دوستم و اشرف غنی چندین وجهه مشترک دارند. اول هر دو به اسلام بی علاقه می باشند و این تسبیح و دستار یک فریب بزرگ است که مردم خواهند خورد. دوم دوستم و غنی هر دو قوم گرا هستند. این ها از اقوام خود دفاع میکنند نه از ملت. سوم هر دو عاشق قدرت استند و (چنانچه) دوستم به خاطر قدرت دست به کشتار پشتون و غیر پشتون زد و اشرف غنی هم به خاطر قدرت منحیث مشاور قصر سفید در به میان آوردن طالبان نقش فعال داشت و هنوز با آی اس آی و طالبان که باعث بد نامی اسلام ؛ افغانستا ن و ریختن خون هزاران انسان بی گناه شده اند همکاری میکند.
اشرف غنی مهره کلیدی پاکستان و آمریکا برای منافع هر دو کشور در افغانستان است. مردم شریف ازبک اگر به خاطر دوستم به این شخص اعتماد میکنند، این نویسنده (دکتور یونس) پیش بینی می کند که بزرگترین اشتباه را در تاریخ افغانستان خواهند کرد. زیرا اشرف غنی بردباری هیچ کس دیگر را ندارد و همیشه آرزو دارد تا یکه تاز میدان باشد. خود خواه ترین، عصبی ترین، قوم پرست ترین، مغرور ترین و 'بی دانش ترین در اسلام' در میان کاندیدان ریاست جمهوری افغانستان است؛ و یک گُدیگگ برای منافع امپریالیستی آمریکا و کشور گشائی پاکستان می باشد و بس.
یکی از دلایل عمده فقر و بد بختی در افغانستان بعد از آمدن امریکائیان پالیسی های غیر اسلامی، غیر انسانی و تبعیضی بانک جهانی در افغانستان است که توسط اشرف غنی پیاده شد. قوه های امپریالیزم و گماشتگان شان مانند آی اس آی به اشخاص فروخته شده نیازمند است. قشر جوان افغانستان باید بداند که بازی های سیاسی افغانستان بغرنج تر از آن است که به سخنان چرب و نرم یک تحصیل یافته با دکتورا بازی خورد. برای اشرف غنی مطرح نیست که افغانستان دوباره زیر یوغ زن ستیزی، تبعیض و تنگ نظری رود زیرا او دوست دارد تا رئیس جمهور شود. زیرا او نمایندۀ افغانستان نیست. آمریکا و پاکستان از او حمایه و پشتیبانی خواهند کرد چنانچه آمریکا از متعصبین کشور های خلیج حمایه میکند و آنانیکه میخواهند یک نظام مردمی روی کار آید سرکوب می شوند.
با ختم این نوشتار من (دکتور یونس) به مردم شریف افغانستان خاطر نشان می کنم که با آمدن اشرف غنی شما روی خوش بختی را نخواهید دید و (روزگار تان) از امروز بد تر خواهد شد زیرا پالیسی های بانک جهانی، چشم داشتن پاکستان به افغانستان و قوم گرائی و تعصب و حتی زندانی کردن مردم، شکنجه مردم مانند امریکای لاتین که توسط سران امریکای لاتین از طریق، «پسران شیکاگو » جامۀ عمل پوشید، در افغانستان به اوج آن خواهد رسید.
برای مطالعات لابی یهود در آمریکا لطفاً یه کتاب زیر مراجعه کنید:
They Dare to Speak out by Paul Findley, 1989
برای مطالعات در مورد «پسران شیکاگو» لطفاً به کتاب:
The Shock Doctrine: The Rise of Disaster
Capitalism by Naomi Klein, 2007
برای مطالعات در نیو لیبرالیزم به کتاب:
A brief Histroy of Neoliberalism by David Harvey,2007
برای مطالعات در شناخت آمریکا از نگاه سوسیو پولیتیک به کتاب:
Democratic Imperialism: Democratization vs Islamization by Farid Younos.
2008
ــــــــــــــــــــــــــــــــ
رویکرد ها:
2 ـ http://www.ariaye.com/dari11/siasi/eftekhar4.html
3 ـ نیویارک تایمز
4 ـ کوکچه پریس