گرامی داشت از سالروز وفات نابهنگام مرحوم الحاج عزیز الله ظریف.
کاشکه وقت را شتاب نبود وصل رحلت در این کتاب نبود
کاش در بهر بیکران جهان نام طوفان وانقلاب نبود
وقت به سرعت میگزرد، کاروان ها و قافله ها هرکدام مسیر شان را میپیمایند اما تعداد قلیلی استند که کاروان زنده گی تا سر منزل مقصود همراهی شان میکند، اما با هزاران درد دریغ ، تاثرو تالم که مابقی با عالم از امید ها آرزوها، خواستها و توقعات از همراهی این کاروان باز مانده و زمین گیر میشوند .
قهر فلک (اجل) این همه امید ها وآرزوهایشان را تعمه خاک میسازند، و چه بسا کسانیکه در نقطه آغازین از این کاروان جدا میشوند.
مگر شاید هم قانون مندی جهان هستی چنین است. شاعیری میفرماید.
چوقسمت ازلی بی حضور ما کردند گر اندکی نه به وفق رضاست خرده مگیر
گذشت زود هنگام زمان خودم را هم متعجب ساخته است ، وقتی که میخواسم از سالگرد وفات آن مرحوم مغفور چیزی بنویسم ، باورم نمیشد که چگونه به این همه زودی یک سال سپری شده است زیرا به یقین میتوان بگویم که : هنوز اشکهای داغدیده گان آن مرد ظریف خوشرو، خوشخو و قدر شناس نه خشکیده است .
هنوز پذیرائی دوستانش از بازگشت با سعادت فامیل اوشان از زیارت خانه خدا ادامه دارد.
هنوز تبسم های شرشار از محبت و مملو از صمییت آن فرهیخته فرشته صفت در زهن و خیال عقارب و دوستانش مجسم است. گاهی اوقات که از مسیر منزل اوشان گذرم میشود، می پندارم که مرحومی با همان قیافه ظریف و شاداب با دهان پرخنده چطوریکه واقعا هم سمبول ادب و اخلاق بود به پذیرائی دوستانش ایستاده است.
هنوز جایگاه وی در مسجد و دفترشورای فرهنگی افغانها امانت گذاشته شده است و شاید هم هیچ کسی گمان نبود همیشگی او را نداشته باشد . یاد نیکوهی های وی در هر اجماع اعضای شورای فرهنگی، خاطرارت دوستانش را زنده میسازد.
مگر نه ! دیگر جایگاه آن ابرمرد در بین دوستانش خالی است، دیگر عزیز الله ظریف ( جز خاطرات و نام نیکویش ) موجودیت فیزیکی ندارد.
او که مرد نیک اندیش وبا رسالتی بود ، هر ازگاهی به وطن خود می اندیشید و به مردم خود محبت میورزید .
خوبی ها ، زیباهی ها، سهولت ها و این همه امکانات اجتماعی را که در جوامع مرفع اروپاه میدید ، همه و همه آنرا در عالم رویاُ به مردم و وطن خود میخواست . گاه گاهی احساسات درونی اش را با سرودن قطعات اشعار تبارز میداد.
اشعار میهنی و حماسی میسرود ، خاصتا به منظور حفظ ارزش های فرهنگ اصیل افغانی اشعار ویؤه میسرود و آن را بالای اطفال اعضای شورای فرهنگی افغانها بخوانش میگرفت. یکی از قطعات شعریکه به مناسبت عید سروده بود!
عید
ای خلق پاک افغان عید شما مبارک ای کافه مسلمان عید شما میارک
مازداده گان این خاک ، دشمن به قشر سفاک خواهیم مدد زیزدان عید شما مبارک
عرف وطن پذیریم، پیرو به حکم دینیم پیشوای ماست قرآن، عید شما میارک
هرچند زه آن بدوریم ،صابر و پرغروریم هستیم صلح شوران، عید شما مبارک
قربان نام میهن، وز کوه و دشت برزن میراث از نیاکان ، عید شما مبارک
دستگیر هر یتیمیم ،خادم به هر ذلیلیم نیرو دهیم ضعیفان ، عید شما مبارک
و چه زیبا بود که این اشعار را بخاطر دادن انگیزه حب وطن به اطفال و نوجوانان دور از کشور به شکل کورس اجراه مینمود.
پارچه شعر دیگروی که در شآن ومقام والای مادر سروده است !
مادر
مادر رضـــای تــــوست رضـائی خــدای مــن عــفــوم بـکـن زدل که بــبخـشــد خــطای مــن
مادرزنـــــور دیـــدٔه مـــن بــــرتـــــری بـمــن بعـد ازخــدا و ذات رســول بــهـــتــری بـمــن
مادر صدای پــاک تو در گوش من بــقـاســت وازآن دوعـای نـیک تو هر حاجــتم رواســت
مادرزنـــاز و نـعــمــت تــو رهـــروان شـــدم از هیچ به لطف و شـفقـت تــو پـرتوان شـــدم
مادربــنــام وحرمـت تو وقــف سر کم اســت بـرزره خاک پــای تـــو کان گهر کم اســت
مادر زپـــنـد و مــعــرفــتــت رستــگـار شـــدم راهـی بــسوی خــیـــرورهَ کــردگـــار شـــدم
مادرنــصـیحتــت بــه دلـم جـاگـزیــن هـمـیـش درمغزوگوش و هوش بـود پر طـنـین هـمـیـش
مادرتــــوئی کــلــیــــد در جـــنــــت بـــــریــن بــکــشا و بــر مــــرا تـــو در روز واپــسیــن
مادرتـوفـاضـلی و فــضــیـلـت روای تـــوست بــرهــرکــه ایــمــنــی و امـانــت پــنـاه تـــوست
مادر تو در نـشـیــب و فـراز هـمسفـر شـــدی درمــان درد جـــان و عـــلاج پـــســر شـــدی
مادر زقـــلــب شـــــاد بــبـــوســم قـــدوم تـــو دانــش فـــراگــرفـــت جــهـان از عــلـوم تـــو
مادرنــمــاد خــلـــقـــت پــــاک بـــشــر تـــویئ درصـدر نـخـبه گـان زمـان پـر ظـفــر تـــویئ
مادر تو عزت و شـرف و شأن و فــر،بــه خلــق بـانی هــر نــبــوغ چـوشمع و قــمــر بــه خلــق
مادرتـوکاش زنــده بــودی تـا جهـان که بـــود وزدردورنــج و سـوزوالــم بـی امان که بـــود
مادردرود گـــرم )ظـــریـــف( بـــرروان تـــو
بــرروح و بــرروان هـمه هـــمـصــفــان تـــو
ازوی اشعار متعددی زیر عناوین مختلف، از جمله! وطن، آزادی، بهار، صلح گل وگل خانه، انزوا ، مرغ مسما، افسرده گی، ظلم وجفا وده ها عنوان دیگر که هر کدام حاوی پیام ها وانگیزه های ویژهُ برای هموطنانش است بجا مانده است.
مرحوم ظریف تخلص خود را بسیار سنجیده و بجا انتخاب نموده بود ، واقعا در طرزدید و برخوردش ظرافت های عدیدی متجلی بود.
او مرد مقاوم و والاهمتی بود ، با وصف نا ملایمات زندگی ، خاصتآ شهادت نا به هنگام سه برادر و یک خوهرش در اوج جوانی ، قامت او را خم ساخت مگر ابروی او نه خمیده بود.
با همه گرمی ها و سردی ها، فراز و فرود ها مبارزه میکرد، درد و زنجش را به تنهاهی تحمل می نمود مگر خوشی هایش را با دوستانش تقسیم می کرد.
بهر حال دیگر او بر نمیگردد اما خاطراتش ، صفات عالی و اخلاق نیکویش ،همیشه جاودان در ذهن وضمیر دوستانش باقی و زنده خواهد بود.
با اتحاف دوعا به روح ان مرحومی، بهشت برین را از بارگاه خداوند برایش آرزومیکنم و استدعای صبرجمیل به فامیل و بازمانده گانش مینمایم
روحش شاد یادش گرامی م ( اکبری)