استاد فضل الرحمن فضلی
غزنه
غزنه، یاد آنزمان گرامی باد که ترا عروس البلاد نام داده بودند واین نسبت به آن
مناسبت با نام تو پیوند حاصل نموده بود که علاوه از آنکه فرزندان نامدارت؛
نورعلم ومعرفت را به همه قلمرو پهناور خود گسترش داده و درآسمان حوزه آسیای
جنوبی، ترا ستاره بی بدیل و یکه تاز میدان دانش وعلوم جلوه گر ساخته بودند.
درآرایش وپیرایش وضع وچهره ای ظاهریت نیز توجه جدی مبذول داشته بودند. آنها
در ساختن باغها، خیابانها، اعمار تعمیرات وخلاصه درعرصه معماری وانجینری نیز
ازهیچ گونه کار دریغ نکرده وقرایئن نشان داده که درزمینه فوق نیز ید طولایی
داشته بوده اند. وآنقدر ها درین زمینه جلو رفته بودند که بکمال مطلوب تورا
سمبولی از زیبایی وزیب وزینت درچشم عالمیان جلوه گر ساخته واین صفت عالی را
برایت به ارمغان اورده بودند. وتو چنان جلوه خیره کننده داشتی که بعلاوه مهد
علم ومعرفت، الگوی از خوش درخشیدن را نیزدر خود نهفته ساخته وتبارز داده بودی.
این عظمت ومقبولیت را من از ورای فضای درهم ریخته ی بالاحصارت میتوانم
تصورداشته باشم، زیرا بعضاً اگر به گوش دل به یک موضوعی بی آلایشانه بیندیشد
وانتهای علاقه مندی را نسبت به آن داشته باشد؛ میتواند بگذشته ها رفته واز ان
تصویری درمخیله ی خود نقش بندی نماید.
خوب
سر انجام این همه شواهد ونمود ها ونمادهای عظمت، جلال وجبروت تو دست به دست هم
داده جها نیان، موسسات علمی ودست اندرکاران عرصه ی میراثهای فرهنگی را به آن
واداشت که بمقام والا وارزشمندعلمی واسلامی ات ادای دین نموده، القاب مرکزتمدن
وثقافت اسلامی را برایت تفویض بدارند. این تکریم را تو شایسته هستی واستحقاقت
بوده است اینکه به بلندی ها وقلل شامخ وپر از هیبت وصلابت علمی وتمدنی ات سر خم
نموده اند. هر فرزانه فرزند این سرزمین را وادار به ان میکند که ازموسسه یونیسف
وسی اس کوسپاس و مراتب حقشناسی خود را ابراز بدارند.
باید
یاداور شدکه تو بسیار قبل مستحق همچو حرمت بوده ای ولی ابنای بشر روی احساس خود
غرضی ها که زاده فطرت شان است از ان به مناسبت های گوناگونی شانه خالی نموده به
ان پشت کرده ونادیده اش انگاشته بودند. آری گاهی نظامیکه تورا در خود پیچیده
بود متاسفانه به طبع گرداننده گان صحنه مثل امریکا ودستیارانش موافق نبوده
وزمانی هم نابسامانی درونی کشور تو به انها اجازه انرا نداده تا به جایگا ه
معظم تو دامن ارادت هموار کنند وگاهی اوقات ازذهن و خاطره کسانیکه به این مامول
می پرداختند ممکن بیرون مانده به باد فراموشی سپاریده شده بودی. و اضح
است که هرعلل وعوامل به نوبه خود مسبب این همه سهل انگاری ها ویاد فراموشی ها
شده است، ولی گفته اندکه بالاخره حقیقت راه خودرا به جلو میگشاید. همه این خط
قرمزوسد ها را زمان وواقعیت هستی تو درهم شکست وتو به مقام ومنزلتی را که
میباید به ان دسترسی حاصل کنی به بسیار مشکل وانتظار صاحب شدی . وسرانجام جهان
به تو، منزلتت وگذشته بسیار پرافتخارت پرداختند که این اقدام را یک قدم میمون
ومتبرک به فال نیک گرفتیم ولی این قدم پرابلم، دشواری وچالش های داخلی دیگری را
باخود به همراه آورد، زیراکه به مذاق وطبع تعدادی از سردمداران ودولت مداران
این انتخاب موافق نیفتاد وسلیقه های شخصی وخواست های احساساتی بالای عقلانیت
شان غلبه کرده عده ای ازفرزندان ناخلف و نااهل وطن تو به تردد و دودلی به این
فراخوان واین صفتیکه دنیا برایت قایل شده بودند لبیک گفته، میخواستند انرا
مسئله پیش پاه افتاده ای جلوه گر ساخته وازاهمیت ان سرباززنند. عده دیگری از
اینکه فرصت مناسبی برای شان مساعد شده بود تا ازین مدرک به عایدی خوبی دیگری
دست یابند انرا به بسیار شوق به خاطر منفعت شخصی خود یک قدم بلند بالای حقشناسی
قلمداد کرده وباعالمی از اخلاص قبول نمودندودرفکر این شدند تا شناخت های جدیدی
را میدان داده وشرکای نوی در زمینه جستجو وبه تور بزنند وبه تنور گرم تمدن
وثقافت اسلامی غیراسلام گرایانه نان بپزند . گروهی هم که فرزندان راستین آنولا
وسینه چاک رفعت، ترقی وپیشرفت مادر وطن ابائی خود بودند، دست وآستین را برزدند
که گویا حقت را اداء خواهند کرد وترا معادل شهر های از تبار اروپایی به بلندی
های یک شهریکه زیبنده شان تو باشد خواهند رسانیدند ولی متاسفانه دست شان کوتاه
تر از آرمان شان بود وبه جایی نمیرسید . محدود انسانهای هم بودند که با این
حرکت با تعصب وتبعیض برخورد نمودند وطوری ازان رنج بردند که گویا چرا فلان شهر
به این لقب ملقب نگردید که غزنی شهر درجه دوم با ساکنین ارجلش آنرا کمایی کرد
.این گروه از همان روز اول موقف خودرا برملا نمودندونوعی کرختی ، بی تفاوتی
وعدم دلچسپی را ازخود به نمایش گذاشتند وبرعلاوه چون تبعیض وتعصب بسیار دست
وپاه گیر است وروان انسان را چون موریانه میخورد بنا ءً به اعمال ضد نیزتوسل
جسته وسنگ اندازی نمودند. وحتی به افتتاح واختتام مراسم تاجپوشی ات قدم رنجه
نکرده وآنرا به نظاره نه نشستند.
فرزندان بیچاره وخموش دیگردیار نامدارت نظاره گر این همه تغیر وتحول ازراه دور
بودند ولی دریغ که به مراسم جشن وسرور وطنداران خودشریک شده نتوانستند زیرا کژ
اندیشان سیه دل وپاسداران جهالت ونابخردی درکمین شان نشسته تا درفرصت مناسب
دمار از روزگارشان برآورد وبه جرم چیز فهمی ودولتی بودن تکفیرشان نموده
سرهایشان را ببرند وضمیر وسرشت شان که بخون پاک بیگناهان تشنه است سیراب نموده
وعطش خون آشامی شان را اگر کمی هم شده باشد فروبنشانند. عده هم به مصئون بودنت
از دست ودیده بدسگالان برایت دروازه های بی حسابی اعمار نمودند وبدین ترتیب
خواستند دروازه های ثقافتی را باز گذاشته ودروازه های تمدنی را ببندند؛ یا
بگفته آن فرزند والااندیش غزنه که به خبرنگاری گفته بود خداوند والی صاحب را
خیر نصیب کندکه دروازه های وافری را ساخته است تا در زمستان انها را ببندیم از
شر خنک در امان خواهیم بود . مسئله ی دیگر قابل مکث همانا کارت توزیع کردن
وممانعت ها دراشتراک در مراسم روزتجلیل بودکه میتوان یک خط سرخ دیگری تلقی
نمود، زیرا آنهای که در قلب تو نفس میکشیدند ونزدیک ترین کسان؛ مونس و همراز تو
بودند ازخوشی هایکه آرزوداشتند با تو شریک نمایند؛ محروم ودر خانه هایشان
زندانی ساختند. ولی این مردم باپاس وخردمند با این همه ناملایمات وکوهی از
موانع، سنگ اندازیها و سد های خارایین که درمقابل شان خلق گردید، باگامهای بلند
و عالمی ازخلوص؛ غزنه شهر ووطن خود را ازخط آزمون، سربلند وباوقار
گذشتاندند. مرحبا بتو ای سمبول شهامت ومردانگی وای مهد دانشمندان، فضلا وعلما!
حالادیگر نامگذاری وتاجپوشی تو ازنگاه معنوی، باشان وعزت نسبی انجام شد .ای
غزنه نامدار وبزرگ؛ سرزمین بت شکنان که محمود کبیر را درقلبت بمثابه
فرزندان نامدارت جاه داده ای چرا چهره ات عبوس وگرفته به نظر میخورد؛ برلبانت
تبسم پیروزی نمی درخشد وسخت آزرده خاطر به نظر میرسی؟ شاید از ریس صاحب جمهورو
اراکین بلند پایه دولت سخت گله مند شده باشی که در روز افتتاحیه و در مراسم
اختتامیه به تعدادشمار محدود انگشتانم از اراکین دولتی ودولت مدارا ن را با این
قدم رفیعت همگام نموده بود وملت ومردمت را نزد خارجیها وجامعه جهانی کم آوردند.
وهمچنان تلویزیونهای غیر دولتی مراسم اختتامیه را پوشش نداده ونشر مستقیم را
پخش نکردند خوب من قکر میکنم که تووالا ترازین محدوده ها بوده ای وباقی خواهی
ماند. اگر من به جایگاه ریس جمهور میبودم صد فیصد در ارج گذاری به مقدم تو
میآمدم زیرا تو زادگاه من هستی ولی همه شاهد بوده اندکه آقای کرزی زادگاه خود
قندهاررا ارج گذاشتند وبه آنولا سفر کرد ند؛ وطنداران خود را مورد تفقد
قراردادند ولی چه شد آیا شهر زیبای قندهار ازآن سفر فعلا چیزی را باخود دارد
؟که نه . ولی تو این نام ونشان واین افتخار را مادام العمر باخود خواهی داشت؛
این دیگر درزمره القاب وافتخارات جاودانی با نام نامی ات گره خورده که هیچگاه
ازهم نخواهند گسستند.
نبشته یک اندازه طولانی شد چند مصرع ازشعر وطن را دراخیربمناسبت ابراز احساساتم نسبت به تو اینجا مینویسم
من نهایت دوست میدارم تورا .. فروشکوهت را سرور وابرویت را
(دوست
دارم سنگ اوراکوه اورا ..
دوست دارم این وطن را ..
قلب
خودرا خانه اندوه اورا
ظلمت
شبهای اورا ..
درنبرد زندگانی جاده غمهای اورا ..
درافق های زمان ستاره فردای اورا ..
رزم اورا فتح اورا آینده زیبای اورا ..
دوست دارم این وطن را..
دوست دارم قلب خودرا خانه اندوه اورا).