کاندیدای اکادمیسین محمداعظم سیستانی
لنډیهای پښتو،مولود ذهن زنان پښتون
لندیها، تک بیت های فولکلوریک ومردمی اند که گویندۀ اصلی آنها معلوم و شناخته نیست،اما جزئی از ادبیات شفاهی مردمان پشتو زبان است که در سراسر افغانستان و بیشتر دردو سوی خط دیورند زندگی میکنند. هیچکس نمیداند که لندی ها در چه زمانی و توسط چه اشخاصی سروده شده اند، اما از آنجا که مخاطب اکثریت لندیها، مردان نامزد دار یا زن دار اند که به مسافرت رفته اند و زمان بازگشت شان معلوم نیست و یا جوانان مورد نظر دخترانی اند که برای دیدار برسرچشمه آب به آنها پیغام داده میشود.
در هرحال، دراغلب لندیها سوز وگوداز فراق یار و معشوق مردانه بچشم میخورد، بنابرین تصور میکنم که باید گویندۀ اکثریت لندیها، زنان و دختران دم بخت و محروم از لذت جنس مخالف و امکانات دیدار بامرد مورد علاقۀ شان باشند و این دور از واقعیت زندگی روستائی جامعۀ پشتوزبان نیست.
جامعه پشتوزبان افغانستان، بنابر عوامل مختلف جغرافیایی و سیاسی و مذهبی واتنیکی ، از رشد وانکشاف لازم اجتماعی واقتصادی وفرهنگی برخوردار نشده اند وحکومتهای افغانستان در طول تاریخ، باوجود استفاده از نیروی رزمی این مردم، کاری مفید وبنیادی به نفع این مردم نکرده اند، وبنابرین آنها تا هنوز هم درمراحل زندگی ماقبل فیودالی بسرمیبرند. درمیان طوایف پشتون که در دره های تنگ و روستا های فقیر زندگی میکنند،هیچ پدری دختر خود را بدون گرفتن طویانه به شوهر نمیدهد. واغلباً میزان طویانه آنقدر زیاد است که داماد اگر پولدار نباشد، مجبور میشود برای پیدا کردن مصارف عروسی و پرداختن طویانه دست به مسافرتهای طولانی به سرزمین های دور دست بزند و دختر نامزد دار هم مجبوراست سالها را درانتظار بازگشت نامزد خود بگذراند. شکی نیست که این دختردر شب های طولانی وقتی به یاد نامزدش می افتد ،خواب از چشمانش می پرد، گاهی دلش از فراق یارچنان آتش میگیرد که الفاظ موزون و پر معنایی در ذهنش نقش می بندد که وقتی آنرا برزبان جاری میکند،از آن یک لندی پدید می آید و فردای آن با حکایت آن لندی به دیگر دختران همسن وسال،از دهنی به هنی دیگرجاری میشود و به عنوان تک بیتی آهنگین ورد زبان دختران جوان میگردد و آن لندی بزودی درسرتاسر روستا پخش میگردد. مثلاً:
په هرګړی چی را په یاد شی کمیس لمبه شی تن می اور واخلی مینه
(هرلحظه ایکه به یادم می آیی عشقم
پیراهنم آتش میگردد و مرا درمی دهد )
در هرحال،ازمضمون عمومی لندیها میتوان استنباط کرد که بیشترین بخش لندیها توسط زنان و دختران جوان پشتون، به یاد بود مردان شان که به مسافرت رفته اند، سروده شده اند، زیرا در بسیاری از لندیها آرزوی دیدار دوبارۀ یار،و بازگشت دلدار به خانه، یا لبخندی از دور،همراه با اشتیاق دیدار وتلخی انتظار بیان میشود که نشاندهندۀ این واقعیت است که زنان پشتون به آرزوی وصال یار ودیدار دلدار خود در نهایت وفا وصفا سالها منتظر میمانند ودست از پا خطا نمیکنند و شبها را با نظارۀ ستاره گان به صبح می آورند و با گفتن و زمزمۀ لنډی طعم تلخ انتظار را تحمل میکنند.
در مقاله ای تحت عنوان «لندیها،الگوی جهان بینی پشتون» که از سوی اکادمیسین سلیمان لایق گردآوری شده ودرکتاب پژوهش در فرهنگ باستانی وشناخت اوستا،درجلد دوم طورضمیمه به چاپ رسیده است ، تعدادی از لنډیهای پښتو با ترجمه دری منظوم آنها از قلم شاعر ذولسانین افغانستان(لایق) آمده است. این کتاب به همت آقای مسعود میرشاهی از سوی انجمن رودکی درسال1998 درپاریس به چاپ رسیده است.علاوتاْ همان مقاله در اخیر کتاب «شعر زن درافغانستان» نیزدیده میشود.
اکادمیسین لایق در بخشی از مقدمه اش مینویسد:«بسیاری از فولکور شناسان افغان باورمندند که لندی افغانی بخش مهمی از ثروت ادبیات عامیانه است و میتوان باسر بلندی آنرا به حیث فرآورده تجربیات و ارثیۀ گرانبهای مردم ما به جهانیان ارائه کرد. یکی از خصوصیات عمدۀ لندی فطرت آهنگین آنست که بدون تکلف در قالب ده ها میلودی می نشیند و به هنرمندان موسیقی و آواز امکان می دهد تا ملودی های جدیدی از آن بیافرینند....از نظردرونمایه تاریخی، لندیها رشته های ظریفی اند که ما را تا عمق گذشته های باستانی ما رهنمائی میکند.»( شعرزن درافغانستان، ص 302)
از نظراین قلم، لندیها علاوه بر اینکه دارای فطرت آهنگنین اند و برای موسیقی نوازان الهامبخش ،از لحاظ درونمایه، روشنگر وضعیت اجتماعی جامعه پشتون وموقف زنان پشتو زبان نیز می باشند.از خواندن این لندیها انسان میتواند درک نماید که زنان در شرایط ناگوار اجتماعی قرار دارند و تحت ظوابط سنت های مردسالارانه،از خود هیچگونه حق و اختیاری ندارند و ازانتخاب همسر محروم اند و بنابرین همین که دختری برای آوردن آب، کوزه برفرق سر میگذارد و از چاردیواری خانه بیرون میرود و درگذرگاه آب، چشمش به مردی جوان و شیک پوش از محله اش می افتد، در همان نگاه اول ، یک دل نه که صد دل عاشق و دلباخته آن میگردد و مرد جوان نیز که در حسرت دیدار دختری جوان و زیباروی می باشد، همینکه چشمش به دختری بیفتد که با حفظ حیا وکرشمه لبخندی بسوی او میزند، سراز پا نمی شناسد وخود را به صد در میزند تا آن دختر را از آن خود نماید، و چون رسم ولور(طویانه)گرفتن در میان پشتونهای تحصیل نکرده و روستائی، رایج و ریشۀ عمیق دارد، پدر دختر غالباً شرایطی را پیش پای داماد میگذارد که داماد آن شرایط را می پذیرد و اگرتوان ادای این شرایط را نداشته باشد،مجبور میشود برای ادای شرایط پدردختر به مسافرت های طولانی به شهرهای دور از زادگاهش دست بزند و این امر برای دختری که نامزدش توان ادای شرایط پدرش را نداشته باشد، خیلی زجر دهنده است و درچنین حالتی،لندی، حکم مرهمی دارد که سوز وگذاز دختر نامزد دار را تسکین میدهد. دختران جوان منتظر مرد دلخواه شان، با سرودن تک بیت های سوزناک و پرمعنا (لندی) در یاد یار و شوهر آینده ،دلش را تسلی میدهد و میسوزد و میسازد.
برخی از لندی ها در وصف هنگامه های رزمی ومبارزات مردان برای دفاع از وطن و طرد دشمن سروده شده اند که گویندۀ آنها بازهم بیشتر زنان ومادرانی اند که برای تشویق مردان به جنگ و بدست آوردن پیروزی بردشمن سروده شده اند. مثلاً:
جانانه جنګ نه په شانه شی چی د همزولو را له نه شی پیغورونه
زمیدان رونگردانی نگارا
که تاب طعن همسالان ندارم
برخی از لنډیها به وضوح نشان میدهند که از سوی زنان کوچی که درتمام فصول سال از یک محل به محل دیګر ییلاق وقشلاق میکنند، سروده شده اند :
سبامی بیا دکډی وار دی په سربه پنډی چلوم په زړه غمونه
(فردا باز نوبت کوچ است،برسرخود بار ودر دلم غم خواهم برد)
در این میان خیلی به ندرت به لندی های میتوان دست یافت که در آن از لذت وصال یار سخن رفته باشد. یکی ازینگونه لندیها کمیاب را آقای فارانی برایم خواند .مهنی کرد که در اینجا با شما شریک میکنم:
دسینی زور دی لږ را کم کړه تي می دخاموشیدوډک دی وبی چوینه
(فشارسینه ات را برسینه ام کم کن ، پستانهایم از شیرخام پراند مبادا بکفند)
منظور ازپستانهای پراز شیر خام،دوشیزه بودن دختر است که تا هنوز دست هیچ مردی به آنها نرسیده است.
برای آنکه بتوانیم وضعیت زن مظلوم ومحروم پشتون را از درون لنډی ها دریابیم، بخشی از لندیها را با ترجمۀ دری منظوم آنها ازکتاب«شعر زن درافغانستان»( صفحات ۳۰۲ تا ۳۱۳ ) در ذیل می آوریم :
تا د سفرموزی په پښو کړی د زیړو ګلو باغ په چا سپاری مینه
موزه بهر سفر به پای کردی
چه شود سرنوشت این ګل زرد؟
جانان چی ځی مخ ته دی ښه شی زړه یی زما په زلفوبند دی را به ښینه
می رود یارم خدا باشد نګهدارش مگر
باز می آید،دلش در بندزلفان منست
بارانه ورو ورو پری وریږه په مسافر آشنا می نه شته دالانونه
برسرش آهسته ای باران زور آور ببار
برسریارم نباشد سقف ودالان درسفر
جدایی راغله لاری دوه شوی مرګ می قبول دی جدایی نه قبلومه
راه ما ازهم جداشد،وقت هجران میرسد
مرګ را دارم قبول اما جدایی مشکل است
دلویی لاری مسافره په دیدن موړ شوی که مخ بیا در واړومه
ای مسافرسیرشد چشمانت ازدیدار من
یا بگردانم بسویت بازروی خویش را ؟
زما دلیری وطن یاره رنګ می دی هیردی په نامه دی ناسته یمه
زپیشم رفتی ودور از وطن گشتی کجا هستی؟
به نامت می نشینم، گرچه رنگت رفته از یادم
ای مسافره آشنا راشه در پسی ژاړی د وطن همزولی جونه
سوی ملک خویش ای یار مسافر بازگرد
اشکریزان دختران همسنت بهر تواند
ته به د کوم مجلس څراغ یی ؟ زه دهجران په تاریکه کی ناسته یمه
چراغ بزم که هستی، ندانم دلدار
منم نشسته به تاریکنای شام فراق
زه هغه مسته لیلایم که می رنګ زیړ دی له آشنا نه بیله یمه
من همان لیلای مستم که بودم پیش ازاین
رنگ ار زرد است از دلدار دور افتاده ام
که په ژړا جانان مونده شوای ما به له اوښکو په مخ جوړکړای سیلاوونه
دلبر گمگشته گر با گریه می آمد بدست
از سرشک خود روان میساختم سیلابها
ستا د راتلو په انتظار کی سپوږمی ته ګورم شپه سبا راباندی شینه
در انتظار آمدنت من تمام شب
تا صبحدم من نگاه به مهتاب می کنم
زړه می هلته دی چی ته یی نصیب قسمت می له تا لری ګرځوینه
به هرجا که باشی دلم پیش توست
مــرا قسمت از تو فگنـدست دور
آسمان ته وګوره چی شین دی داسی می زړه در پسی شین دی وبه مرمه
آنچنانی که شفــق رنگ بگیرد در شام
جگرم خون شده در هجر تو من میمیرم
بیلتانه غرونه په ژړا کړل ځکه د ځمکی په مخ ډکی ولی ځینه
کوه ها از دوری دلدادگان گریان شدند
میروند اکنون لبالب جویباران در زمین
بیلتانه وسوم، غم ایری کړم رضا د باد ده چی می هرلوری ته وړینه
فراق سوخت مرا، رنج ساخت خاکستر
رضا به باد بدادم، به هر سویم که برد
بیلتون دی وسومه جانانه سړی اوبه د وصل راوړه مړ به شمه
آتش هجران مرا اندر شرار افگند وسوخت
مُردم آخر آب سرد وصل خود برمن بریز!
تا وی نن ځم سبا به راشم جانانه میاشتی دی شمیرم تیرشوه کلونه
توگفتی می روم امروز وفردا باز می آیم
شمار ماه ها کردم ،حساب سالها دارم
توره را واخله سر می پری کړه دجدایی خبره مه کوه مینه
به تیغ تیز جدا کن سرم ز پیکر من
مگر سخن زجدایی مگو ای محبوب
څراغه بلی لمبی وکړه وروستی دیدن دی بیا به نه وی دیدنونه
پرتوت را ای چراغ،امشب نما پرشعله تر
واسین دیداریار است این دګر دیدار نیست
دیدن په لک روپی ارزان دی پلومی باد واخیست وړیا دی ولیدمه
دیدن رویم به یک لک روپیه ارزان بود
باد یکسو چادرم زد،رایګان دیدی مرا
زما د غرونو پناه یاره سپوږمی ته ګوره زه په بام ولاړه یمه
درمیان من و توچون کوه ها حایل شدند
کن تماشاماه را،من هم به بام ایستاده ام
زما دیار د راتلو ږغ دی پرسترګوځم په بڼو لار جارو کومه
هرطرف آوازه است:امروزیارم میرسد
می روم با چشم وره جارو به مژګان می کنم
آشنا می بیا وطن ته راغی زه په خندا یم نری سترګی تورومه
آشنایم پس به میهن آمد و من خوشدل شدم
می کنم با سرمه شهلا چشمانم را سیاه
که دیدن کړی ګودر ته راشه زه به منګی په لپه ورو ورو ډکه ومه
کنارچشمه ساران آی،اګردیدار میخواهی
کنم با دست خودپر کوزه را آهسته آهسته
مرور یار که می پخلا شی زه په سروشونډوزاری ورته کومه
گرآزرده یارم کــند آشتی برایش با لب سرخ زاری کنم
ګودر ته ځم را پسی راشه ما په منګی کی پراټی راوړی دینه
به گذر آب میروم،از عقبم بیا
من در کوزه ام پراته آورده ام
درلندی های فوق الذکر، سوز وگداز دختران وزنان جوان در انتظار دلدار شان ملاحظه میشود، مگر در لندی های ذیل زن پشتون به مرد خود در دفاع از نوامیس ملی توصیه میکند که با دشمن بجنگد و شکست نخورد، والا برای یش پیغور وطعنه بزرگ خواهد بود.در لندیهای ذیل این مفاهیم برجسته شده اند:
جانانه جنګ نه په شانه شی چی د همزولو را له نه شی پیغورونه
زمیدان رونگردانی نگارا
که تاب طعن همسالان ندارم
چی جنګ ته ځی خولګی می واخله چی تږی نه شی دهجران په میدانونه
چون به سنگر میروی لبهای میگونم ببوس
تا به میدانهای هجرانم نگردی تشنه کام
ټوکری ټوکری په تورو راشی چی پرهارونه دی ګنډم خوله درکومه
زخمها خورده به شمشیرزمیدان برگرد
که لبت بوسه کنان زخم تنت را دوزم
دشونډو سور شربت به در کړم که له مورچله دی بری راوړی وینه
گر به پیروزی زسنگر بازگردی سوی من
شربت لبهای سرخم را نثارت می کنم
(پایان نقل لندی ها از مقالۀ سلیمان لایق)
لندیهای دیگری نیز وجود دارند که خواندن بعضی از آنها در روحیۀ جنگجویان افغان تاثیر شگرف وارد کرده و نتیجه جنگ را به نفع قشون افغانی تغییر داده است، مانند این لندی که از قول دوشیزه ملالی درجنگ میوند گفته شد:
که په ميونـد کې شهـيـد نه شوې خدايږو لاليه بې ننګۍ ته دې ساتينه
اگر درجنگ ميوند شهيد نشدى ،
خدا ترا ، براى بى ننگى حفظ کند!
خال به د يار له ويـنـو کښـېږدم چي شينکي باغ کي ګلګلاب و شرموينه
ازخون یار بررخ نشانی خواهم گذاشت
که از دیدن آن گل گلاب بشرمد
تــــوره کــوی بــری به خــپل کـــړی که بری نه وی ځوانان تل په تورو مرینه
شمشیر بزنید و پیروزی را از آن خود کنید
اگر پیروزی نباشد، جوانان همواره با شمشیر میمرند
تـــوری په خـــرچ وهـــئ ځـــوانانــو! وطن موخپل دی په سرو وینویی ساتونه
ای جوانان، شمشیر را محکمتربزنید
وطن ازماست با خون خود آنراحفظ میکنیم
چهــــاونی په توپــو نه ړنګـــیـژی غازی زلمیانویی په توپکو ړنګوینه
قشله با انداخت توپ ویران نمیشود
غازیمردان با تفنگ خود آنرا ویران میکنند
پایان
کاندید اکادمیسین سیستانی 14/ 12/ 2014