پوهندوی شیما غفوری

آهِ نارسا

مجموعۀ اشعار پوهندوی شیما غفوری

تقریظ زیبا و ادیبانه ی محترم مسعود فارانی، خواننده یی را که با شاعر، نویسنده و فعال حقوق زن پوهندوی شیما غفوری از نزدیک آشنایی نداشته باشد میتواند در شگفت خصوصیات دوست داشتنی شاعر، با یکی از مهمترین و اما همزمان هم کمیابترین جوهر انسانی یعنی شکسته نفسی در اوج به رسیدن و توانستن این زن افغان، بنوع دلپذیر آشنا بسازد.

در ارتباط به زندگینامه ی شاعر این سروده ها، در بخش تقریظ چنین آمده است: « نحوۀ نوشتن زندگینامۀ خانم غفوری را اگر دقت کنیم خود پدیدۀ یی ادبی بسیار زیباست که با بیان صمیمیت دور از بلند پروازی های تصنعی استوار بر واقعیت تحریر یافته که بنظر بنده میتواند در بخش بیوگرافی نویسی در کشور جایگاه خاص را دارا باشد ».

آنچه را که شیما غفوری در این مجموعه تحت عنوان " شرایط زندگی و اثرات آن بالای سروده هایم " برشته ی تحریر در آورده است، برای من که افتخار آشنایی نزدیک با او را دارم،  خود یکی از زیباترین بخش در فهمیدن بیشتر معجون تفکر و چگونگی تشکل یافتن شخصیت و توان او در برداشتن قدمهای بلندش در زندگی میباشد.

از زندگینامه خواننده میتواند درک نماید که دو مورد بخصوص امکان بهترین آغاز و چانس ادامه ی موفق در زندگی را برای شاعر این سروده ها امکانپذیر ساخته است و این همانا یکی متولد گردیدن او در یک خانواده ی تعلیم یافته و منور و دیگرش داشتن همچو  یک همسر و شریک زندگی او میباشد.

شیما غفوری این مجموعه ی سروده ها را تقدیم به دو انسان مهم  زندگی اش یعنی شادروان پدرش و دیگر خوشبخت همسرش  نموده و از این اقدام او  میتوان دلیل تلاش و پیکار خستگی ناپذیر او را در نقش فعال حقوق زن، درخدمت به روشنگری و در دفاع از حق آن خواهران افغان دریافت که چون او از این دو سعادت بزرگ در زندگی شان بهره مند نبوده اند. 

نویسنده ی این اشعار زیبا،در سنین کودکی با ذهن بیدار و حساس متوجه بیعدالتی ها در زندگی انسانهای دور و پیش خویش گردیده و ژرفنگری های کودکانه او در طرح " چرا ها " و کوشش در فهمیدن پاسخ به سوالاتش، منجر به آغاز یک غنای عاطفی در بیان اندیشه هایش در قالب شعر گردیده و این توانایی بیان عاطفی، خود در شکل گیری یک روان بیدار، پرتلاطم و قوی، برای جهش و پرش از امواج طوفانی سالهای بعدی زندگی در وطن سهم موثر را ادا نموده و مقاومت او را در فصلهای زندگی اش در هجرت از وطن یاری رسانیده است.

 شیما غفوری در فراز و نشیب های زندگی از زمان کودکی الی موقف یک زن دانا و آگاه افغان، برعکس بسیار انسانهای دیگر، از کنار حوادث غرق در خویش بیتفاوت نگذشته است. مجموعه ی آهِ نارسا، گویای مراحل تفکرات و تحلیلات روانی و انعکاس کشمکش های فکری و فلسفی نویسنده از خاطرات تماس های زنده ی او با مردم و بیان درد و الم قهرمانان گمنام گذشته و حال بخصوص زنان و دختران وطنش میباشد.

 آنچه شیما غفوری را برای من یک انسان ارزشمند و یک دوست خوب برای زندگی میسازد اینست که، مهمترین بخش تفکر او چه در محتویات اشعارش و چه در عملکرد روزمره اش، حاوی جوهر  محبت، گذشت، بخشش، همدلی و همرهی میباشد. او انسانها و قصه های شانرا پیشداوری نمینماید و خوشبینانه معتقد بر آنست که حلقه های وصل کننده ی ملت ما در اساس جامعه هنوز پا برجاست و اگر جبراً آنها از هم جدا ساخته نشوند، در آینده نیز پا بر جا خواهند ماند و توانسته است بزیبایی این خصوصیات باشندگان مرز و بوم را در اشعارش انعکاس بدهد.

موفقیت های او از کسب بهترین نمرات در طول زندگی تعلیم و تحصیل، دریافت مدال ها، و القاب الی موقف ثابت و قابل افتخار او در نقش رئیس انجن مدد  رسانی زنان افغان در شهر ماربورگ آلمان، قصه اعجاب و شگفت قدمهای بلند زندگی یک زن افغان است که از آغاز تا این لحظه استوار بر پای نظر و عمل و به قیمت آسایش زندگی شخصی اش، کوشیده است صادقانه و صبورانه رسالت انسانی اش را در قبال نوع بشر و بخصوص هموطنانش انجام بدهد.

سروده های کتاب آهِ نا رسا صمیمیت و زیبایی امواج عواطف لطیف این شاعر واقع بین را در مراحل مختلف برداشت های روانی اش، مروارید گونه به رشته تحریر در آورده است. او نیروی محرکش را در زندگی با اشاره به این شاه فرد حضرت ابوالمعانی بیدل انتخاب نموده است:

گر تو میدانی که در دلها خداست

پس ترا تعظیم هر دل مدعاست

 

دوست عزیز من شیما جان غفوری!

 داشتن تو برای من شادمانی قلبی و اطمینان خاطر را باعث گردیده است. به عنوان یک زن افغان و همسنگر، موقف انسانی ترا در همه جهات و بخصوص در نقش  فعال حقوق زن ارج گذاشته و سپاسگزارم از اینکه با فرستادن این اثر زیبایت به من، مرا افتخار بخشیده ای.

مجموعۀ زیبای آهِ نارسا جای خاص خویش را در ردیف کتاب های محبوب من کسب نموده است. آرزومندم تا زندگی فرصت آنرا برای ما میسر بسازد که بتوانیم  آهِ نارسا را به فریاد رسا مبدل بسازیم و روزی شاهد خوشبخت عدالت در سرزمین ما گردیم.

از میان سروده های زیبای این کتاب، این دو سروده را به معرفی  برمیگزینم:

 

دوکتورس زرغونه عبیدی

مکر روزگار

********

 

این پردۀ مکر و ظلم گر پاره شود

نوری ز صفای عشق در خانه شود

در ظلمت تزویر همه کور شدیم

کی فرق میان خود و بیگانه شود

در ریش و قبا و عمل شیخ زمان

ظاهر به نماز و خفیه میخانه شود

هیهات که دین امتعه یی گشته عیان

از دست به دستی به سر شانه شود

" شیما" دل خود آئینۀ حق گردان

ورنه چو دل شیخ ریا خانه شود

 

آهِ نارسا

******

 

خجل گشته گلوی من ز تقصیر صدا امروز

که دارد شور بی تاثیر و آۀ نارساه امروز

اگرچه بحر ها شیون، نهفته سینه از گردون

چه سازم در کتبم قطره ای شد خود نما امروز

 

پایان

 

 


بالا
 
بازگشت