استاد صباح

 

اميرجان (صبوري) چهره بياد ماندني وجاودانه شعروموسيقي

شهرخالی، جاده خالی،کوچه خالی، خانه خالی.
جام  خالی، سفره خالی، ساغر و پیمانه خالی.
کوچ  کرده ، دسته  دسته، آشنایان  عندلیبان
باغ خالی،باغچه خالی،شاخه خالی،لانه خالی.

ابوعلى‌سینا مى‌گوید: موسیقى علمى است ریاضى که درآن از چگونگى نغمه‌ها، ازنظرملایمت و تنافروچگونگى زمان‌هاى بین نغمه‌ها بحث مى‌شود تا معلوم شود که لحن را چگونه باید تألیف کرد.
 
ابونصر فارابى دراحصاءالعلوم موسیقى راعلم شناسایى الحان مى‌داند که شامل دوعلم است: یکى علم موسیقى عملى و دیگرى علم موسیقى نظری. امروز نیزاین تقسیم‌ بندى درموسیقى وجود دارد. افلاطون درتعریف موسیقى مى‌گوید: موسیقى یک ناموس اخلاقى است که روح و جهانیان وبال به تفکر، وجهش به تصور، وربایش به غم و شادی، و حیات به همه مى‌بخشد.

بتهوون : ... موسیقى مظهرى است عالى‌تر ازهرعلم و فلسفه‌ ی... موسيقي درواقع ميانجي زندگي عقلاني و احساسي ماست. با گوته درباره من صحبت کنيد. به اوبگوييد به سمفوني هاي من گوش دهد آنوقت درخواهيد يافت به من حق ميدهد که بگويم موسيقي گذرگاهي است به دنياي والاي معرفت که بشريت را درميابد واما بشريت ازدرکش عاجز است.

نیکلاویچ سروف : موسیقی به خودی خود پردانه ترین هنرهای زیبا بوده ، همه طبیعت را شامل میشود.اگرتنها هنرش بنامیم ، ازارزش آن کاسته خواهد شد.

موسیقی هنربیان احساسات به وسیله ی صداهاست ، موسیقى تراوش احساسات واندیشه‌هاى آدمى و مبین حالات درونى وى مى‌باشد. موسیقى یا ترانه به هرنوا وصدایی گفته می‌شود که شنیدنی وخوش‌آیند باشد وانسان رادچار تحول کند. شنیدن یک آهنگ آرام بخش وجذاب مى‌تواند پایان‌پذیرخستگى‌ روزانه باشد.

صبوري ميگفت ، خوانده بودم که موسیقی هنريست ، آزاد اندیشی، همت بلند، مردانگی ، شهامت ،همياري ، هم انديشي ... و موسيقي طنین ازدل برآمده ی است که لاجرم بردل می‌نشیند.

اميرصبوري برای دوستداران هنرش، چهره‏ ی شناخته شده وهنرمند تواناست. مخاطبان وي مربوط به يک قوم ، مليت وزبان نیستند. زیرا وی علاوه برشعروشاعري به سبک خاص وازتواناي هاي بي نذيري درهنرموسیقی به شيوه خودش برخوداراست ومی‏تواند هرشنونده‏ رامجذوب صدايش نمايد وبه سکوت وادارکند.

وي متعقد است ، موسیقی طبیعی ترین هنريست که مستقيمآ باشنوينده طرف است وازاین رو نیازمند اقداماتی علمي وآگاهانه است تا بتواند جايگاه ثابت ومردم پسندانه اش را بیابد وبا نقش آفريني قابل قبول موثريت وعظمت خود را بنماياند. موقعيکه آهنگهاي صبوري راگوش ميدهيم وغرق ريتم موسيقي وصداي دلنشين وي مي شويم وفاصله بين خواننده وشنوينده برداشت ميشود.

گلی درچشم من خوابي سحرشد
غزل شد قصه شد ذوق هنر شد
مگرافسوس  ای دنیا  که  آخر
اسیر جلوئی  زهر شد  نظرشد.

دردهه شصت خورشيدي اميرصبوري ازدستچين هنرمندان بود که روزنامه ها، جرايد ومجلاتي چون: حقيقت انقلاب ثور، انيس ، پيام ، جوانان امروز، درفش جوانان ، هنر، نگاه ، هفته نامه کابل، آريانا، سباوون ، زنان ... ازکارکردها ي هنريش مينوشتند. صبوري عمرپربارش رادرتعليم وتربيه جوانان هنردوست سپري نمود وهمه دست اندرکاران هنرموسيقي به موصوف حرمت واحترام مي کردند.

- حميد گلستاني آوازخوان غربت نشين وطن ميگويد: صبوري شخصيت مهربان وهنرمند جانانه ي است که ازکمک به ديگران لذت ميبرد واين شيوه رابخشي ازرسالت خويش ميداند . شخصآ من همياري هاي زيادي درکابل وبعدهادرشمال کشوروآنطرف آمودريا داشته ام وهميشه ازرهنمود ومشوره هاي سودمند اوبهره برده ام .

صبوري همانطوريکه درآهنگش ميگويد- ( صبوري راصبوري مي شناسد ) امامنم که افتخاري دوستي ايشان رادارم مي شناسم  که وي بي اندازه شخصيت صميمي ، آرام ، برده بار، متواضع وخوش قلب است .

...همان وقتها که شهر ، شهر کهنه بود
جاده بی‌ خطر، خانه کاهگلی بود

همان شبها پراز ، لطف وقصه بود

قصه ساده بود ، نقل و صندلی بود...

 

محبت اندک اندک ، زدلها پرکشیده

جدایی اززمین تا ، ثریا سر کشیده

به یاد خاطرات، گذشته زنده هستم

بیا تورا ببینم ، که من رونده هستم ...

 

هنوز لبهای تشنه ، به آبی تر نگشته

مسافر‌های عاشق ، دوباره بر نگشته

نه سایبان سردی ، که گل شبنم بگیرد

نه آن آغوش گرمی‌ ، که آدم دم بگیرد.
- حفيظ وصال يکي ديگرازچهره هاي مطرح ومحبوب، ميگفت : صبوري دوست خوب ، هنرمند محبوب وشخصيت مطلوب است ومن سالهاي درازي باوي همکاروهم روزگاربوده ام ، زمانيکه درشهرک جوانان گروپ موسيقي گل سرخ رابه حمايت بي دريغانه ما دي ومعنوي سازمان جوانان وباخلاقيت وتلاش فراوان صبوري ايجاد کرديم ، صبوري لحظه آرام وقرارنداشت وتااينکه ارکستربه اوج شهرت رسيد ويکي ازگروپهاي موسيقي بنام درکشورگرديد وازامکانات ووسايل بالاي برخوردارشد. زمانيکه اميرصبوري آهنگ ( دوستت ميدارم ميداني يانه؟ ) راساخت وبه فريد رستگاردادوثپت فيلمبرداري آن ازطريق تلويزيون ملي تمام وبه نشررسيد ، غوغا بپا کرد ووقتي که من دوباره خواني کردم شهرت آهنگ دوبرابرشد وطي اين مدت نه تنهاازگيرايي اين سرود کاسته نشده بلکه هرروزجان تازه ميگيرد وشنويندگان بيشتري رابسويش ميکشاند.

اين آهنگ وسيله هنرمندان افغاني وتاجيکي کاپي خواني مجدد گرديد وتاهنوزعلاقمندان خودرادارد. وبعدهادرگروپ گل سرخ ، صبوري آهنگهاي ماندگاري زيادي رابوجودآورد که هرکدام نقل زبانهاشد وازجمله آهنگ:

( قواي سرحدي سنگرگرفته

 بروي دشمنان خنجرگرفته ) 

درهرجاوازهرزباني شنيده مي شد.

- ظاهررويا آوازخوان جوان وپرکارکه با اميرجان صبوري ارتباط تنگاتنگ دارد وچه ازنگاه زيست محيطي وچه ازنظرهنري ونيزمدتهاي هردودرتاشکند يکجازيسته اند واکنون ظاهر(رويا) باکوچ کشي اجباري به تورنتوي کانادا مسکن گزين گرديده ودرمورد صبوري ميگويد: زمانيکه من درتاشکند ديپلومات بودم وصبوري عزيزنيزآنجازندگي مينمود وباهم روابط فراواني هنري داشتيم ووقعآ ، من صبوري رامرد بزرگي يافتم که هيچ زماني ازکار، دوستي ، همکاري ورفاقت خسته ودل زده نمي شود وهروقتي که ضرورت احساس ميگرديد که وي راببنيم ، آماده وحاضربود ومن شاهد بودم که به چه اندازه ازکارکردن وکمک نمودن به ديگران لذت ميبرد وآوازخواناني که ازکابل ومزارشريف نزد وي ميامدند تاازشعر، کمپوزوهنرش بهره ببرند ، صبوري لحظه ي درين کارکه وظيفه انساني خويش ميدانست درنگ نميکرد وهرکسي رابه اندازه استعداد ش مورد لطف وشفقت هنري قرارميداد .

من به صبوري احترام زيادي دارم زيرا انساني است ، خوش تکلم ، خوش قلب ، روف ، وطندوست ، مردم دوست ورفيق نوازوبه قول قرارش عمل مي کند ودوستان وياران قبلي اش هنوزبرايش عزيزودوست داشتني اند. ياران وهمرزمان ديروزش واعتقادات گذشته اش راسخت پاس ميدارد وبا حرمت واحترام نام مي برد.

ازنگاه هنري يک انسان فوق العاده ويک شخصيت ارزنده است ودرکشورهاي ازبکستان ، تاجکستان وهمه آسيايي ميانه ازشهرت ونام بلند ي هنري برخورداربوده وهمه عزيزش ميدارند. سخاوت هاي که درحقم رواداشته ،يکي اينکه ازاشعاروکمپوزهايش استفاده نموده ام ودوم ، بزرگوارانه آهنگهايش رابرايم اجازه داده تابازخواني نمايم وره توشه هنري ام نمايم واينجا جاي دارد که ازوي سپاس بي پايان نمايم .

- من ( نويسنده ) باري با صبوري درمنزلش واقع مکروريان کابل ، صحبتي داشتيم ووي درباره موسيقي ميگفت : آنجا که قلب وجودندارد ، يقينآ موسیقی نيزوجود ندارد وموسیقی ازقلبي برميخيزد ولاجرم برقلبها می شیند .من درموسيقي گم شده ها راميابم وناشنيده هاراميشنوم . زماني بيشترازموسيقي لذت ميبرم که درکمک وهمياري درتصنيف ، آهنگ وموسيقي ، نسلهاي جديد را کمک وهمياري نمايم .

چنين بود که طي دهه شصت بي دريغانه وسخاوتمندانه جواناني فراواني راتربيت وپرورش داد. همين اکنون نيزخيلي ازجوانان ازهمياري وسخاوت صبوري بهره ميبرند ووي هرآهنگي راکه ميسازد وبي درنگ به قول معروف گل مي کند. همين آهنگهاواجراهای بيا دماندني وبا احساس صبوري است که ازوزن بالا وازکيفيت بي همتا بهره دارند وباگذشت سالها هنوزنقل مجلس وقند محافل ومجالسي هنري است :

( شهرخالي ، جاده خالي ، کوچه خالي ،خانه خالي -  جام خالی، سفره خالی ، ساغر و پیمانه خالی )،

( خنده‌های تو وقتی‌ که یادم می‌‌آید -  هوش پرک میشم اکو پک می شم - ذره ذره ذره می شم )،

( خدا نکند ازکنارما رفته رفته برنگردی -  یادم نمیره لحظه وداع چشمه چشمه گریه کردی -  یاد توبخیر ‌ای غزل شنو - عمرتو درازای همیشه نو)،

 ( هنوز اول عشق است - سفر دنباله دارد - ترا نادیده رفتم - دل‌ ازمن گله دارد ) ،

( آستین کهنه داشتیم ازما گذشتي - ازمن وازدل من یکجا گذشتي )؛

(اگرشبها شب یلدا اگرروزها پرازغم بود - قناعت بود وصبری بود اگربسیاراگرکم بود) ...

صبوري به وطن ومردمش سخت پابند وپابرجاست واین اعتقاد درسرودهاواشعارش مشهود وهويداست. اوعقیده دارد که موسیقی زبان گويا وتلاش پويا است باید با نوآوري ، نوگرايي وبه تحول بنیادینش گام برداريم.

تا جوانی می رسد غم بر سرغم می رسد
رنج ودرد وعاشقی همیشه باهم می رسد
به یکی صبر زیاد به دیگری کم می رسد
مگراي سنگ صبور ، مسافري ازره دور

کوه به کوه نمی رسد ادم به آدم می رسد
غنچه ها گل می کند ، گلشاخه ها می شکند
دل و دلخانه ی ما جدا جدا می شکند
بال مرغِ بخت ِ ما روی هوا می شکند
تا شب از خستگی قافله آگاه می شود
مهربانی غزل ما مصرف راه میشود
خرمنِ خاطره ها به زیر پا ،کاه می شود
صبرما سر می رود بانگ اسیری می رسد
فصل پیری می رسد بهانه گیری می رسد
نا صبوری پا به  پای نا گزیری می رسد.

اميرجان صبوري ازنوجواني به هنرآوازخواني رو آورده است. صبوري نه تنها هنرمند موفق بلكه كمپوزيتور و شاعربلند مرتبه نيزاست. صبوری در ا درسکن هرات زاده شده وازاندک هنرمندانی است که آهنگهای مست وغمين، تصنیف هاي دلنشين واشعارنازنينش، اورادرهنرموسیقی ماندگارنموده است . اميرصبوری آوازخوان پرآوازه و شاعربلند مرتبه کشوردرسال سيزده شصت خورشيدي ، ارکستر گل سرخ رابنا نهاد که درآنجا هنرمندانی چون وجیهه و فرید رستگار، حفیظ وصال، عبدالاحد سحر، محمود کامن، کبیرمتین، شریف ساحل ، نعيم اميري ... رادرموسيقي همياري نمود وگروپ موسيقي گل سرخ ازشهرت ومحبوبيت زيادي برخوردارگرديد.

صبوری درسال دوهزارپنج ميلادي باعرضه آلبوم " زندگی همین است " بارديگرغوغاآفريد. صبوری درسال سيزده پنجاه پنج خورشيدي، ازدواج نموده وسه پسربه نام‌های سینا، الیاس و اجمل و یک دختر دارد.صبوری پس ازبيست سال زندگی درخارج ازکشور، سفرهایی به افغانستان داشته‌است.
صبوری ميگويد: ازحدود چهل سال قبل به هنرآوازخوانی آغازکرده ام. بيشترازيک صد وپنجاه پارچه آهنگ در راديو تلويزيون کشور ثبت نموده ام که حدود بيست و پنج پارچه آن تلويزيونی مي باشد.  به صورت مجموهی بيشترازشش صد پارچه آهنگ ساخته ام . اولين آهنگم دخترهيری بودودرسال سيزده پنجاه خورشيدي درفيستيوال ملی که به مناسبت استرداد استقلال کشوردرکابل راه اندازی شده بود، برنده جايزه فيستيوال شد.  

اگر شبها شب یلدا           اگر روزها پر از غم بود

قناعت بود وصبری بود     اگر بسیار اگر کم بود

همو شبها همو کابل         برایم مثل عالم بود

تو بودی در کنار من        دلم جمع بود، دلم جمع بود

کسی در فکر یارش بود     کسی دنبال کارش بود

خماری را خمارش بود      شکاری را شکارش بود

کسی مستانه مَی میزد         به بام خانه نَی میزد

کسی از بابت دنیا             نه می ترسید نه رَی میزد

دانه دانه باران می بارید     سوی باغ بالا میرفتیم

گاهی با تماشای مهتاب        درکنار دریا می رفتیم

به چشم خسته خوابی بود      به جام تشنه آبی بود

به شهر عشق و عیاری       حریفی با حسابی بود

جدایی خواب را دزدید         زلالی آب را دزدید

از آن شبهای مهتابی         کسی مهتاب را دزدید.

صبوري شعری مي سرايد كه بازگوکننده دردها ورنجهاي مردم سرزمینش وممثل مصائب انسان هاي معاصراست.

شهر خالی، جاده خالی، كوچه خالی، خانه خاله.... جام خالی، سفره خالی، ساغر و پیمانه خالی.. اين آهنگ رابارها شنیده ایم وبرای نخستین بارشعروآهنگ را صبوری درسال دوهزاروپنج سرود و بعدها، دهها خواننده ی پارسی زبان این آهنگ دلشین را تکراروبازخوانی کردند.

صبوري يكي ازآوازخوانان دوست داشتني ومحبوب کشوراست که هميشه درآهنگهايش، جنگ، بي وطني وغربت حرف اول راميزند. وقتي صداي گرم اورابا كلماتي كه خود همچون نگين الماس دورهم مي پيچد، وتوشنوينده اش را به رويا وخاطرات تلخ وشيرين ميبرد . اودرتصنيفها واشعارخود كلمات صاف وساده ، جملات عام فهم وبه زبان مردم سرزمينش مي سرايد . آنچه به همهِ اين ارزشها رنگ ورونق ميدهد، گذشت زمان وگسست حوا دث نتوانسته روح سرکش اورارام نمايد ودرعشق وايمان اوکوچکترين خدشه ي وارد کند .

آهنگهاي صبوري حکايتگرغم ودرد است ، زمانيکه دردمندانه مي سرايد وتواحساس ميکني که ريتم آهنگها درد دارد ومايوسانه فرياد ميکشد وبتوميگويد: متاسفم تقديررا چنين نوشتند كه آواره وبا كوله ‌بارتلخي ودرد بردوش ازدياري به دياري وگويي مقدوراست آنانيکه كه درچشمانشان ذره ترحمي،  شفقتي ، لطفي وهمدردي وهمياري سوسو نمي ‌زند وازخانه وکاشانه ات رانده اند ولحظه ي برغم غربت بي انديشيم ولبخند تلخي برلب آوريم وازوحشت وبربريت بگويم.

ادواردوگالیانو، نویسنده‌ی نامدارآمریکای جنوبی، درکتاب آغوش‌های خود می‌نویسد : هیچ پوششی نمی‌تواند زبا له‌ی خاطره رابپوشاند. شکنجه‌هایی که انسان آواره دیده، نامردمی‌هایی که ازسرگذرانید، رنج و شوربختی و دربدری در کشورهای مختلف چیزی نیست که با چند قرص وآمپول درمان شود.

آري صبوري بيشترازدرد فريادکشيده وازغربت ودوري سروده است وي دردياروسرزمين ديگري درغربت سنگين وجان گداز ، جايي که حتي يک نفر، بانگاهي مهربانانه بتونمي بيندووازدروديواروازنگاهي آدمها، فقط بيگانگي ونامهرباني ميبارد.  وي با كوله باري ازغربت به دوش وپا به پاي صبح تا ان فرداهاي ديگرتا دروازه ي شهرديگرتا مردم ديگر، اشعارسرود، آهنگهاي تنظيم نمودودردمندانه وشجاعانه چيغ کشيد.  صبوري هم مثل سايرهموطنانش، هجرت و مسافرت ديده است وازمهاجرت ودرد دوري وغربت فرياد سرداده وغمنامه سروده است: ‌ ‌

شهر خالی، جاده خالی، کوچه خالی، خانه خالی
جام خالی، سفره خالی، ساغر و پیمانه خالی
کوچ کرده دسته دسته آشنایان عندلیبان
باغ خالی، باغچه خالی، شاخه خالی، لانه خالی

وای ازدنیا که یاراز یار می‌ترسد
غنچه‌های تشنه ازگلزار می‌ترسد
عاشق ازآوازه دیدار می‌ترسد
پنجه خنیاگران ازتار می‌ترسد
شهسوار از جاده هموار می‌ترسد
این طبیب از دیدن بیمار می‌ترسد

سازها بشکست و درد شاعران ازحد گذشت
سال‌های انتظاری برمن و توبد گذشت
آشنا ناآشنا شد، تا بلی گفتم بلا شد

گریه کردم ناله کردم حلقه برهردرزدم
سنگ سنگ کلبه ویرانه رابرسر زدم
آب از آبی نجنبید خفته در خوابی نجنبید

چشمه‌ها خشکید ودریاخستگی را دم گرفت
آسمان افسانه ما را به دست کم گرفت
جام‌ها جوشی ندارد، عشق آغوشی ندارد
بر من و بر ناله‌هایم هیچ‌کس گوشی ندارد

بازآ تاکاروان رفته باز آید بازآتا دلبران نازناز آید
بازآتا مطرب وآهنگ وسازآید تا گل افشانان نگاری دل نوازآید
بازآتا بردرحافظ سراندازیم
گل بیفشانیم ومی درساغر اندازیم.

صبوري شاعر، اوازخوان وآهنگ سازي است که ظريفانه حرفهاي ناگفته رابگوش مردمش ميرساند.

آنچه هنرصبوري را جاودانه وماندگاروجلايش ودرخشش ميبخشد، وفا به زادگاهش ، درد مردمش ، پايداري به تفکروانديشه اش وصداقت به راه وآرمانش است. يكي ازويژه گي هاي آهنگهاي صبوري، دراين است كه غم عميق و واندوه رقيق درکارهاي هنري و صــداي رسايش وجود دارد. اماباوجود همه دردها، رنجها، مصيبتها وسيه روزيها، اميدي بزرگي درتفکروانديشه اش موج ميزند وهمين اميداست که ويرامحکم واستوارنگهداشته است وقدرت فريادرابه اوهديه نموده است. زند ‌گي پرازدرد ورنج، هنرش راقوت بخشيده وحوصله وشکيباي رانويد داد وچنين است که درموسيقي وصدا وآهنگهاي صبوري اميد وخوشبيني موج ميزند. صبوري، زادهِ حوادث بزرگي است كه كشورما درطول اين چند دهه ازسرگذشتانده است. اوهمراه با هنرش، درين كورهِ داغ پخته شده است.

همو وقتها که شهر، شهر کهنه بود

جاده بی خطر خانه کاهگلی بود
همو شب ها پراز لطف و قصه بود

قصه ساده بود نقل و صندلی بود
در همان خانه های خام، عشق پخته داشتیم

 بروی عشق خود پاه نمی گذاشتیم
محبت اندک، اندک زدلها پر کشیده

 جدایی از زمین تا ثریا سر کشیده
بیاد خاطراتی گذشته زنده هستم

بیا ترا ببینم که من رونده هستم
هنوز لب های تشنه به آب ی تر نگشته

 مسافرهای عاشق دوباره بر نگشته
به سایبان سردی، که گل شبنم بگیرید

 نه آن آغوش گرمی که آدم دم بگیرید.

عميقاً توجه كنيم، ازشخصيت فرهنگي وهنري اوبيشترآگاه خواهيم شد. اما درپهلوي اين همه شهامت وشجاعت همچنانکه قبلآ اشارات داشتم ، غم وغصه ي فراواني روحش راميفشارد. من باري به صبوري گفته بودم :

ما ازفراريانى هستيم که ازجهنم تفنگ وبنياد گرايي فرارکرده ايم به اميد صبحى وروزى بدون تشويش وزندگى بدون دغدغه، ماازآنجايى آمديم که عشق ودوست داشتن جايى نداشت، ازآنجايى که گل هستي ومحبت زير پاها لگدمال شده و هيچکس را فرياد رسى نيست. ماازآنجاآمديم که شلاق ميزد نه برتن ستمگر، بربدن مظلوم ترين قشرجامعه يعني هنرمندان ،نويسندگان ،شاعران وميهن دوستان . ما نسلى هستيم سوخته که ازطراوت وشادابى جوانى چيزى نفهميديم، ازسرزمينى که بساط شلاق زدن، به دارکشيد ن، بستن وبردن تنها خاطرات سوخته ازدوران جواني ما است وتنها اين تصاويرازايا م شگفتن درذهن ها باقى مانده است.اميرصبوري سرشورداد وبه نقطه خيره شد ومتوجه شدم که غمي بزرگي اوراميفشارد ومن روي صحبت رابجانب ديگري کشاندم تابيشترازين مايوسش نکنم وديدم نگاه دزديد ه اش بازکوکننده درد ورنجهاي بسياري است . 

اگرمگر شد جدایی درد سر شد

غم های دنیا همه ازبد بدتر شد

گل های باغ آرزوها بی ثمر شد

کتاب عشق وعاشقی زیروزبرشد...

درپیش چشمت سری ستاره خم شد

با دیدن تو غم  زمانه کم شد

اما جدایی آمد ونوبت غم شد

دنیاهمه دل خستگی شد،بد رقم شد...

امیرجان صبوری آهنگسازوآوازخوان شناخته شده ومحبوبی است که آهنگ های زیبایی ازخود به یادگارگذاشته و برای بسیاری ازآوازخوانان کشوروبيرون ازمرزها آهنگ ساخته است. صبوری تصنیف های اغلب آهنگ هایش را نیزخودش ساخته است وهمچنین کمپوزوتصنیف آهنگهایی را که برای دیگران ساخته نیزازخود اوست. طي ساليان اخرآهنگ هاي که اميرصبوري ساخته وديگران خوانده اند بي درنگ گل کرده وماندگارشده است. ازين خوان نعمت ظاهررويا، شريف ساحل ، تواب آرش ، ا حمد شاه مستمندي، حبيب ، ...مستفيد شده اند، صبوري ميگويد: شکیب همدرد جوان خوش صدا وبا استعداديست که ازمیان چندین هزارجوان که دراولین پروسه ستاره افغان اشتراک نموده بودند ، انتخاب گردید . به تقاضا و سفارش دوست بسیارخوب وهنرپرور،آقای کامگاروعلاقه خودش بکارهایم ، به ازبکستان نزد من آمده ومن چند آهنگی را ازساخته های خود برایش آماده ساختم . این آهنگها بشکل تصویری اخراً ازتلویزیون های کشوربه نشر رسید ، خوشبختانه با اجرای آهنگهای من، شکیب همدرد واقعاً به ستاره تبدیل شد . همچنان هنرمندان مشهورومحبوب تاجيکستان نيزازساخته هاي وي استفاده کرده اند. آهنگي بنام عزيزدل رابه ظفرجاويد ساخت که شهرت بسزايي رانصيب شد. صبوری با آهنگهای آرام وپرسوزدارايي مکتب وسبک منحصربفرد است.

هنوزدرپختگی ها خام خامی ای دل ای دل
تومثل قصه های ناتمامی ای دل ای دل
یکی ازغم میترسد یکی ترسی ندارد
یکی هرلحظه عاشق یکی عاشق نمیشه
بگوآخرتو ازین ها کدامی ای دل ای دل
گهی اینجاگهی آنجانشستی

گهی پایین گهی بالانشستی
دل ای دل غیرکنج سینه ی من

نشستی هرکجابی جانشستی
تو باورکن باورکن دل ای دل

 که رازعاشقی پنهان نمیشه
دل ای دل مااگرباهم نباشیم

غم این زندگی آسان نمیشه.

امیر صبوری اکنون درازبکستان زندگی میکند ودرآنجانیز باهنرمندان همکاری هنري دارد . آنچه به شخصیت هنری صبوری صیقل ویژه ی میبخشد،وفاداری بی خدشه به زادگاه و به انسان کشورش است واوبه رفاقت ، همدلي ، همياري ، دوستي ، همرنگي ومحبت پابند است.

شهبازايرج ازصبوري ميپرسد:  دردوران گذارازصحرای سوزان تغییرات فرهنگ کُش سالهای درازبعد از ۱۳۷۱ خورشیدی- تا کنون ، چگونه توانستید که آتش مقدس هنری تان را چنین زنده نگه بدارید ، در چیست ؟
صبوري بجواب  پرسش وي ميگويد - غربت تلخی که دامنگیرمن ویارانم گردید ، با اندکی استعدادیکه دارم ، همه به سرود وترانه تبدیل شدومن خواستم با این سرودها دل خود وهمدلان خود را تسلی ببخشم . فقط همین .

منيژه آوازخوان دوست داشتني وهميشه ماندني تاجکستان با خواندن آهنگ شهرخالي، جاده خالي ، خانه خالي به شهرت ومحبوبيت فراوان رسيد ونامش مرزهاي کشورهاراشکست. منیژه تنها ستارۀ موسیقی مدرن تاجیکستان است که آهنگهاي صبوري رابسياربا کيفيت وباعظمت بازخواني نموده وهمين ذوق وشهرت ومحبوبيتش بود که منیژه به افغانستان رفت وبراي مردم هم زبان وهم نژادش مستانه وجانانه خواند. برگزاری کنسرت‌های بی‌سابقۀ اودرشهرهای کابل ومزار شریف رامعتبرترین خبرگزاری‌های جهان گزارش کردند. یک رسانۀ آمریکایی نوشته بود- هردوکنسرت تحت تدابیر شدید امنیتی برگزارشد. علی‌رغم قیمت نسبتأ گران تکت (حدود ۴۰ دالر) تالارها پرازتماشاچيان بود. این نخستین مورد ازهنرنمایی یک زن بود، طی بیش ازبیست سال اخیردرجامعۀ که هنوزبنيادگرايان وجنگ سالاران اززوروافراطگرايي سخن ميگويند، برگزارگرديد. 

شهر خالی، جاده خالی، کوچه خالی، خانه خالی

جام خالی، سفره خالی، ساغر و پیمانه خالی

کوچ کرده دسته دسته آشنایان عندلیبان

باغ خالی، باغچه خالی، شاخه خالی، لانه خالی...

سازها بشکست و درد شاعران ازحد گذشت
سالهای انتطاری برمن وتو بد گذشت

آشنا نا آشنا شد ، تا بلی گفتم بلا شد

گریه کردم ناله کردم حلقه بر هر در زدم

سنگ سنگ کلبه ویرانه را برسر زدم

آب از آبی نجنبید خفته در خوابی نجنبید

چشمه ها خشکید و دریا خستگی را دم گرفت...

شبنم ثريا هنرمند مشهورومحبوب تاجکستان باآهنگي ازساخته هاي صبوري شهرتش دوچندان شد. 

خانم شبنم ثريا يکی ديگرازخوانندگان محبوب موسیقی پاپ ورقص تاجیکستان است . بانوثریا بعد ازبازخوانی آهنگهاي افغاني به عنوان بهترین خواننده سال ۲۰۰۶ درتاجیکستان انتخاب شد. شبنم ثریا درکشورما نیزمحبوبیت دارد، بیشتر به این خاطر که به بازخوانی برخی ازآهنگ‌های معروف ، یار سبزینه، تا ترا دیدم، از کدامین سفر (امیر جان صبوری) پرداخته‌است.

هنوز اول عشقه
سفردنباله داره
تورا نادیده رفتم
دل ازمن گله داره

خداروزشه بیاره

 تراببینم دوباره... ترابينم .....

ماهره طاهری هنرمند خوش آوازومقبول تاجکستان سرود( ميلش ) که شعروکمپوزآهنگ ازصبوري ، راخواند وبه شهرت بالاي دست يافت واين آهنگ پله هاي ترقي رابراي خانم ماهره پيمود وازوي چهره دوست داشتني ساخت. 

تواگرازدل ما خبرنداری میلش
تواگربسوی ما نظر نداری میلش
تواگرعشق مرابسر نداری میلش
من اگربی توهمیشه بیقرارم میلش
من اگرجزتوکسی دیگر ندارم میلش
من اگرمثل همیشه انتظارم میلش...

توهوای توبلند است مثل دره های ورزاب
مانند ستاره روی شانه های مهتاب
منم آن همیشه عاشق مانده در دام دقایق
به دنبال محبت مثل اول مثل سابق
هرچه باشی همه دنیای منی
مقصد امروزو فردای منی...
یادم آید که میگفتی تو برایم بهترینی
توبرای خاطرمن اولین و آخرینی
همه آن گپهای زیبا رفته ازیاد تو اما
من ماندم واین دل، دل خسته دل تنها
هرچه باشی همه دنیای منی
مقصد امروزوفردای منی
من اگربی توهمیشه بیقرام میلش
من اگرجزتوکسی دیگر ندارم میلش
من اگر مثل همیشه انظارم میلش
میلش که به ما وفا نکردی
درد دل ما دوا نکردی میلش
میلش که به پاس آشنایی
کاری تو به میل ما نکردی.

دوست ايراني درسايت پرشين درمورد آهنگ سرزمين من که شعروآهنگ ازساخته هاي صبوري وداوود سرخوش باصدايي گيرا ودلنوازش خواند که قلبهاراتسخيرنمود، مينويسد:

« سرزمين زادگاه و آشيانه يي فراموش نشدني است كه بو، رنگ، نور، آيين و فرهنگ آن به مردمش شناسنامه و  هويت داده ودرآنها ريشه مي كند . سرزمين بانگ زيبايي است كه هركه آن را بشنود، به روياهاي خود باز مي گردد .

آري دوست گرامي،سرزمين مهرمادريست كه هرچقدر كه ازآن دور باشي نيزهرگزاز دل برون نمي‌رود . به تازه گي ترانه زيبايي از «دريا دادور» خواننده وهنرمند ارجمند ايراني به نام «سرزمين من» با لهجه شيرين پارسي دري شنيدم كه برايم بسيارزيبا ودلنشين بود . افزون برهنرخوانندگي دريا كه زيبايي آن برزبان نمي گنجد، پژواك نواي سرزمين من، روان مرا كه در ژاپن ( جاپان ) زندگي مي كنم را همراه با وزش باد به سرزمين باستاني و زادگاه خود ايران برد .ولي نمي دانم كه چراپس ازشنيدن اين ترانه بسيار زيبا، اندوهي ژرف مرا فرا گرفت . چيزي ناآشنايي در درون قلبم جا گرفته بود كه با سرزمين پراميد وپرتوان ما ايرانيان همخواني نداشت . با جستجوي كوتاهي فهميدم كه اين ترانه را «امير جان صبوري» ترانه سراي افغاني براي ميهن خود افغانستان سروده كه سالها در جنگ و رنج و فغان است.

ملودي ، ريتم ونام زيباي ترانه «سرزمين من» مرا به اين انديشه برد كه با قلم ناتوان خود سروده آن رانوسازي كرده و آن را با شناسنامه سرزمين خود ايران كهن وپرافتخارهمسازكنم . پس ازچندي انديشه، سروده نويي را درست كردم وآن را براي خواندن به دست همسر ژاپني ( جاپاني ) خود دادم كه افزون برعلاقمندي به فرهنگ وهنرايراني، با فن موسيقي نيز بيگانه نيست.»

بی آشیانه گشتم         خانه به خانه گشتم
بیتوهمیشه باغم         شانه به شانه گشتم
عشق یگانه من          از تو نشانه من
بی تو نمک ندارد       شعر و ترانه من
سرزمین من
خسته خسته از جفایی   سرزمین من
بی سرود و بی صدایی  سرزمین من
درد مند وبی دوایی       سرزمین من
سرزمین من
کی غم تو را سروده؟    سرزمین من
کی ره تو را گشوده؟     سرزمین من
کی به تو وفا نموده؟     سرزمین من

سرزمین من
ماه و ستاره من           راه دوباره من
در همه جا نمیشه         بی تو گزاره من
گنج تو را ربودند         ازبهرعشرت خود
قلب تو را شکسته        هرکه به نوبت خود
سرزمین من
مثل چشم این ستاره     سرزمین من
مثل دشت پرغباره       سرزمین من
مثل قلب داغداره         سرزمین من.

اميرصبوري طي ساليان نزديک کنسرتها ونشستهاي هنري درحيرتان ، مزارشريف وشبرغان داشت که همه خاطره برانگيزوماندني شده اند . بدون گزافه گويي  صبوري محصول تحول اجتماعي عبورازدنياي كهنه، به فضاي جديد است واين تحول را بهترازهركس ديگري درآثارش، نقش داده و تمثيل كرده است. ازجانبي هم متانت شخصي او، برعروج هنري اش بي تاثير نبوده است، اودرپي شهرت گذراوناپايداروبه نرخ روزنيست.

تو ازشهر خورشید به این جا رسیدی
تو چون بوي گندم نشاط آفریدی
تو درصفحه غصه ها خط کشیدی
ترا میپرستم ترا صادقانه
ترا میپرستم ترا بی بهانه
ترا میپرستم ترا عاشقانه
تویی خواهش من  تویی حاجت من
تویی مثل خواب ونفس عادت من
تودرزخم دل های ما مرحم استی
تو تنهاترین خسته را همدم استی
تو عطری لطیف گل مریم استی
تو مثل حقیقت به دل ها نشستی
تو درپیکر شعر فردا نشستی
تو بر دیده و دل چه زیبا نشستی.

آهنگهاي صبوري که ماندگارشد:

-  درچمن میهن خاری نمانده

-  زندگی همین است

- شب یلدا

- .کوه به کوه نمی رسد، آدم به آدم می رسد

- همان وقتها که شهر، شهر کهنه بود

- برای دلبر میهن بخوانم / به یاد خوشه و خرمن بخوانم

-  شهر خالی

-  دلم چون موج می لرزد، چه موجی موج پر حسرت

-  بگو با من بگو یار مسافر

-  آستین کهنه داشتیم ازما گذشتی

-  برو که دلتنگم

- آهنگ " من وتو" يکي ازبهترين هاي صبوري.

- عسل عسل شد.

 

 

 


بالا
 
بازگشت