مهران زنگنه
با دیگران
در دیگران
زیسته بودیم
با دیگران
در دیگران
خود را یافته بودیم
- معنایی، حقیقتی-
و دوشادوش در آینده ای زیستیم كه هرگز نیامد
کیست؟[1]
کیست این من، که شود، شونده است
کیست این او که بُده، نبوده است
کیست کو هر آن به دست وُ از دست شود
کیست آن کس که آید و رونده است
++++++++++++++++++++++++++++
آرزو
دلم می خواهد
شب تیره را نخ نما ببینم
تا اگر روز نیست
حداقل بتوانم
آفتاب را در ورای آن ببینم
´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´
علف هرز
اگر هرزعلف بر سراسر هستی
بی بند و باری اش گل می کرد
هرز می رویید
عاشقانه تر از تمامی عشاق می بنوازیدم
آن هرزه
آن بی بند و بار را که در مِحجَر[1] تاریک خاطرات می رویید
تا خاطرنشینان مکدر
دل را هر روز بر سفره ی تطاول[2] می نتوانند نهند
و برنَدَرن
دیدار
در رویایی
من، شرمگینْ شرمِـ شرمزده،
بانوی دیرین زندگی ام را در خیابان دیدم
او را به خانه ام دعوت کردم
در عطر آبی رویاهایم غوطه دادم
به او ستاره های رنگین همسفرم را نشان دادم
و گذاشتم تا مرا که فقط غرور بر تن داشتم
به کمال در آیینه ی تفسیر خویش بنگرد
شاید مرا باز بشناسد
و با خود به مهمانی رویاهایش ببرد
آدرس نویسنده: mehran.z@gmx.net