سید موسی عثمان هستی
قرارداد با امریکا ننگین تر از قرارداد دیورند است
چنگ عنقا برستیغ صخره ها
نیست محکم بر کوهها
نیست آن شور و شعف دیروز
مرده آواز رزمندگان امروز
ابرها از ترس شلاق طالبی
هموار کرده چادراش
رخ مهتاب را نبیند تا کسی
دشت وصحرا دامن غم را گرفت
دست سنگ شلاق روی لاله شد
می خواندهرنسیم صبحگاه
برسربرگ درخت لرزان
دریا را توبه داد جذر و مد
موج وطوفان دست بسته سگوار
بازنخیزد طغیان درقلب دریا سکوت
باد سرپیچ وبی پا
می تپد در دود توپ وهاوان
پنجه ها درماشۀ جانیان
من می ترسم ز این رسم و رواج
می کشند این قاتلان
خط سرخی برجبین کهکشان
تا کشند شهرخوبان عشق و خورشید
می لرزد پامیر ودریای پنچ
میبرد هرسنگ نه تنها ما رنج
می شگافند قلب زمرد و گنج
تاشود ویرانه، جاه گیرد جغد
تابکی میخ کوفت بر دیوار سنگ
باخبرباش که حوصله گشته تنگ
توتصویرمی سازی رنگ رنگ
ما می بازیم از رخ رنگ
توشرف می بازی رنگارنگ
ما خوشیم در بیرنگی و زندان تنگ
ما نیستیم مثل تو در بند قرارداد ننگ
تو به ظاهرغنی و به باطن مفلسی
کی طلا گردد خالص آن
طلای رنگ مسی
چون شرف باختی از ناکسی
این قرارداد در
ظاهر ملمه با طلا
در درون اش مس هست و
نه جلا
برملت نیست نجات و
هست یک بلا
تو و عبدالله باختید ننگ و
ناموس وشرف
می رقصید و
می زنید تا کی بر
دشمن دف؟
سید موسی عثمان هستی
دوشنبه ۶ اکتوبر۲۰۱۴