محمد حیدر اختر

 

موقع شناسی شعرا وهنرمندان

بزرگان فرهنگ و ادبیات ما به این نظرند، که شعر وموسیقی  دو روی یک سکه اند. و یا به سخن دیگر شعر وموسیقی، از زمانه های خیلی دور، باهم عجین شده اند و مکمل یک دیگرگشته اند.پس گفته می توانیم که موسیقی، وظیفۀ خود را در مقابل شعر ادا نموده است. زیرا شعر در لابلای موسیقی، به شنونده  اثر بیشتر می گذارد. وشعر فارسی دری، به روح موسیقی ما جان داده، و به زیبایی آن افزوده  است .

شعر وموسیقی، دردرازنای تاریخ بشر با وجود موانع ومشکلات راه خود را ، پیموده، و آهسته آهسته پیشرفت وتکامل نموده است. می توان گفت که شعر وموسیقی  فرهنگ یک جامعه را شگوفا می سازد. احساس درونی انسان را تجلی و صیقل نموده، روانش آدمی زاد را شاد می سازد.

دراین مختصر نمی خواهم ، راجع به شعر وموسیقی، و یا پیوند این دو هنر والا وزیبا بیشتر چیزی بگویم، زیرا صلاحیت آنرادر خود نمی بینم؛ بلکه می خواهم احساس وموقع شناسی برخی شاعران وهنرمندان را درمحیطی که زیست دارند وحیات به سر می برند، ویا بهتر گفته شود الهام شاعر و هنرمند ما ازماحول ومحیط زیست شان را که چگونه بوده است، نشان دهم تا باشد که  احساس درونی شانرا، در آثار وسروده های آنها به درستی تشخیص شود.

 کمتر از یک قرن می شود که ،افغانستان به استقلال سیاسی اش نایل آمد.  زمانی که مردم افغانستان به خاطر آزادی سیاسی شان، علیه استعمال انگلیس قدعلم کردند، شاعران وهنرمندان  متعهد ما نیز رسالت شانرا باسرودن اشعار رزمی ومقالات آزادی خواهی ،وآهنگ های میهنی ادا کردند.

به گونه مثال مرحوم عبدالعلی مستغنی شعر زیبایی دارد که در آن غیرت و پایمردی اردو ومردم افغانستان نمایان می باشد .

  ناز دارد بی سر و سامانیـــــم      بحـــر در بر قـطرۀ طـــــوفانیم

آسمانسیـر است سرگـــــردانیم      مشکل هــــر کس بود آســــانیم

                     گر ندانی غـیرت افغــــانیم

                     چون به میدان آمدی میدانیم

کیست افغان در زمان گیر ودار؟      می نترسد از نهیب کــــــارزار

رشک رستم غـیرت اسفـندیـــــار     کی بود از خـــصم روگردانیم

                      گر ندانی غـیرت افغــــانیم

                      چون به میدان آمدی میدانیم

کی بغـیر از جنگ باشد کــــار من      جنـگ باشد کار من کردار من

شد فـرار از جنگ ننگ و عار من    تا بچند ای خــــصم میترسانیم

                        گر ندانی غـیرت افغــــانیم

                      چون به میدان آمدی میدانیم

این شعر رزمی مرحوم مستغنی، وقتی شهرت بیشتر کسب کرد که، هنرمند مشهور افغانستان  استاد قاسم با غرور ملی و میهن دوستی که داشت ، آنرا در لابلای موسیقی ،به همان آواز گیرایش ، زمزمه کرد و به خصوص زمانی این آهنگ، برسر زبان ها افتاد که استاد قاسم نظر به موقع شناسی که داشت ، آنرا درمحفلی سرود که  دابس نماینده کشور بریتانیا حضور یافته بود . ناگفته نماند که دربین این آهنگ، چند تک بیتی نیز سروده بود که یکی از آن تک بیت ها  چنین بود :

می زند چشم کبود  تو به مژگان ناخن

ترسم ای شوخ میان من و تو جنگ شود

بالاخر ملت غیور افغانستان، با ریختاندن خون ، به استقلال و آزادی، و حق خود ارادیت خویش نایل آمدند، وبا حصول استقلال ، برای نخستین بار آهنگ میهنی ، ویا بهتر گفته شود سرود آزادی  توسط استاد قاسم ، درزمان امان الله خان غازی ، خوانده شد. تصویر امان الله خان غازی  در آثار نقاشی ، مجسمه سازی  وصنایع دستی مانند قالین وغیره به حیث بانی استقلال نقش یافت .

درزمان حکومت حبیب الله کلکانی، وبعداً زمام داری محمد نادرشاه، محمد ظاهر شاه وجمهوری   محمد داؤود خان، شعر وموسیقی روال عادی خویش را می پیمود . مدح به صورت  فرمایشی و یا جبری، رواج داشت که به صورت تحمیلی ویا در برابر پول ، توسط بعضی شاعران و هنرمندان سروده می شد. که میتوان از ترانۀ : «  زنده باد شاه  ، زنده باد قوم » و امثال آن یاد کرد.

با کودتای ننگین هفت ثور، شعر وموسیقی در افغانستان شکل دیگری را به خود گرفت که بعد از  تهاجم قشون سرخ شوروی سابق به آن افزوده شد. اکثرشاعران وابسته اشعار" کارگری"، "انقلابی" می نوشتند. وحتی به اندازه سطح شعر را پائین آورند که بعضی از خود فروخته ها اشعار در وصف لنین ، استالین ، وشهرمسکو پایتخت شوروی سابق سروده، آن شهر را با شهر زیبای کابل  به مقایسه گرفتند، که میتوان از شعر کابل مسکو بارق شفیعی نام برد. این شعر بی محتوا به آواز وجیهه رستگار از طریق سازمان جوانان حزب حاکم وقت،دراستدیوهای رادیو تلویزیون افغانستان ثبت گردید که هرروز این آهنگ گوش خراش، بالای شنونده گان رادیو و بینندگان تلویزیون ، تحمیل می شد. ولی نمی دانم که امروز شاعر از شعرش و سراینده از آهنگش خجالت میکشند یا نه؟ اگرشاعر از سرودن این شعر خجالت نمی کشد چرا دوباره آنرا انتشار نداد و اگر وجیهه رستگار از سرودن این آهنگ شرمنده نیست چرا آنرا در"سی دی " و" دی وی دی" هایش بازخوانی نکرده است  ؟

در ذیل شما " شعر" روسی ستاتایانۀ بارق شفیعی، عضوکمیه مرکزی ح.د.خ.ا را می خوانید:

بارق شفیعی

کابل و مسکو

از مهر ومحبت ثمر کابل و مسکو

وز وحدت دل ها اثر کابل و مسکو

                                  صلحست وصفا از نظر کابل ومسکو

تا کابل ومسکو دو دل اهل وفایند

جز بر رخ هم باب محبت نگشایند

                                بگذار بود باز در دل کابل و مسکو

تا درپی صلح بشری دست به کارند

جز دوستی خلق جهان کار ندارند

                                  پرمهر تپد دل به پر کابل و مسکو

دل ها شده پیوند به پیمان مودت

یک جان به دو پیکر بدمیدست محبت

                                    دردوستی بنکر هنر کابل و مسکو

نابود شود هر که به نیستی ماست

تا هست جهان شاهد همزیستی ماست

                                         بوم وبر کوه وکمر کابل و مسکو

 

همچنان مسحورجمال، در سالهای 1365 یا 64 که دقیق به خاطر ندارم، شماری از اسرای روسی  مدح وستایش کرد که در کمپ مهاجرین در بده بیر صوبه، سرحد پاکستان نگهداری می شدند. عساکر دستگیرشدۀ روسی ، دست به شورش زده بودند. آنها به سلاح کوت محل نگهداری شان دست یافتند،  پس از مسلح شدن، می خواستند فرار کنند، در جریان عملیات مسلحانۀ محافظین کمپ همه کشته شدند.

 

گروه خلق و پرچم، و دولت مزدورشوروی سابق  سه روز عزای ملی اعلان کرد. مسحور جمال آهنگ برای شان ساخت ،در روزهای "عزای ملی"  به آواز مسحور جمال ازطریق امواج رادیو وتلویزیون دولتی، نشر می شد . شعر آن آهنگ ازکی بود نمی دانم.  به گمان اغلب  سراینده شعر نیز  بارق شفیعی باشد، زیرا بارق شفیعی  مجموعۀ شعری اش را که، تحت عنوان " شیپورانقلاب " انتشار داده ،آنرا به اصطلاح قربانیان  " بده بیره " اهدا کرده و چنین نوشته است :

 

اهدا ـ

 « به خاطر پرشکوه و جاودان قربانیان « بده بیره » این قهرمانان حماسه آفرین قربانگاۀ آزادی و پاسداران صدیق و سر سپرده دستآورد های عظیم رستا خیز کبیر اکتوبر وانقلاب ظفرآفرین ثور»  اما کمپوز وسراینده آن مسحور جمال بود .

در مقابل داشتیم و داریم، شاعران وهنرمندانی را که رسالت شانرا درهمان شرایط اختناق آور، بگیرو ببندو بکش ، رژیم دست نشانده شوروی سابق، به خصوص دستگاۀ جهنمی جاسوسی خاد  ،با سرودن اشعار میهنی و بیگانه ستیزی ادا کرده اند ، که توسط هنرمندان متعهد ما سروده  شده است.  به گونه مثال می توان از آهنگ " شهید گم نام " که توسط  استاد عبدالوهاب مددی  با ارکستر بزرگ رادیوتلویزیون، خوانده شده وشعر آن از استاد لطیف ناظمی می باشد یاد کرد.

 عنوان شعر است  شهید گم نام : 

شعر: از استاد لطیف ناظمی

کمپوز :Mikis Theodorakis ازکشور یونان

سراینده  :  استاد عبدالوهاب مددی

            شهید گم نام

 هم میهن شهید مبارز

ای نام خود رقم زده با خون

ای کشته ی شقاوت  طاغوت

باغ وطن زخون تو گل گون

باخون خود حماسه تو بنوشتی

قربان عشق  پاک وطن گشتی

          #        #

 رفتی ولی درین سفر تلخ

برانتظار مادر خود بین

رفتی وسیل اشک روان را

برگونه های همسر خود ببین

 افراشتی  درفش شهادت را

بنشانده یی با غصه تو ملت را

       #         #

ای کشته ای برادر گم نام

براشک کودکان تو سوگند

ای جاودانه در سفر عشق

من می خورم به جان تو سوگند

جان بازی تو قصۀ فردها ست

افسانه ات حماسۀ نسل ماست .

       #    #

این آهنک استاد عبدالوهاب مددی، صرف یک بار ازطریق رادیو وتلویزیون ،انتشار یافت  وبه هدایت، ریاست تبلیغ ترویج کمیته مرکزی، حزب دموکراتیک خلق که، تحت ریاست جمیله پلوشه فعالیت داشت ،برای همیشه در آرشیف رادیو قید گردید .اگر شاعرمحترم دربند سوم این شعر بجای کلمۀ  " برادر " کلمۀ  " رفیق " را می آورد  دنیا گل و گلزار بود، وحتما به دریافت جایزه نیز نایل می شد ، وآهنگ استاد عبدالوهاب مددی همه روزه از طریق امواج رادیو وتلویزیون پخش می گردید.

درآن شرایط خفقانزا، مردم شریف افغانستان همه ، باترس وهراس زنده گی می کردند.  اکثرخانواده ها  یکی از اعضای فامیل شان ، توسط جنایتکاران وشکنجه گران خاد، به قتل رسانیده شدو یا  این که بعدازتحقیقات و شکنجه، راهی زندان هانی مخوف گردیده اند . شاعران و هنرمندان ما نیز از گزند شان در امان نماندند. ولی هنرمندان ما ، درهمان شرایط بگیر وببند وبکش، درد دل شان را به نحوی از انحا ،با انتخاب اشعار در لابلای موسیقی مست وفلکلوری ، به گوش مردم شان می رسانیدند. به گونه مثال  یادی از جواد غازی یار، این هنرمند مردمی می کنم .

قبل از آن که در بارۀ آهنگش، تبصره صورت بگیرد، می خواهم   دربارۀ زنده گی و درد جانکاه، این هنرمند محبوب دل ها روشنی بیا ندازم .

جواد غازی یار، پسر مرحوم غلام محی الدین خان تره کی، معلم دانشکده استقلال و گوینده زبان پشتو، در رادیو افغانستان می باشد .این آموزگارشریف سه پسر داشت، بنام های کمال ، جلال و جواد.

جلال و جواد ،برادران  دوگانه گی بودند. یعنی جلال پنج دقیقه بزرگتر از جواد بود. این دو برادر دوگانه گی ، از دوران مدرسه به موسیقی علاقه داشتند.  درآغاز هردو برادر، از سبک داکتر صادق فطرت ناشناس پیروی می کردند . زمانی که، از مدرسه فارغ التحصیل شدند ، جواد شامل رادیو افغانستان شد، و جلال به شهر داری کابل مصروف کارگردید .

 با کودتای ننگین هفت ثور، وشرایط نامساعد آن زمان دستگاه جاسوسی اکسا ، درسال 8135 جلال  از دفترکارش باخود بردند، و دیگر برنگشت .مانند هزاران  جوان تحصیل یافته وطن ما به دیار ابدیت فرستاده شد . مادرشان بار سنگین جدایی ، وزنده ومرده گم شدن جگر گوشه اش را، تحمل کرده نتوانست ، قلبش از تپیدن بازماند و داغ جگر گوشه را، باخود به گور برد. این دو مصیبت عظیم بالای هنرمند جوان جواد غازی یار تاثیر گذاشت.

جواد غازی یار جوانی بود مست وخندان ،بعدازاین واقعه الم ناک ،به یک باره گی خمود و جمود گشت ولی ازهنرش دوری نجست .درهمان شرایط بگیرو ببند، درد دلش را با انتخاب  دوبیتی، درلابلای یکی ،از آهنگ های فلکلوری  " چمن چراغان است " ، به صورت واضح  چنین بیان داشته است .

 دلی دارم دل آزرده  دارم                       فراق مرده داغ زنده دار م

فراق مرده را امر خدا شد                     جدایی زنده را طاقت ندارم

                          #        #           #

سرم ظلم وستم گر می کنی کن           یکی با دردو غم گر می کنی کن

ندارم قدرتی من  با تو ظـــالم            توامروز هر ستم گر می کنی کن

 

درددل جواد غازی یار ، از فراق مرده یعنی مرگ مادر مهربانش ، و داغ زنده ناپدید شدن برادر هم تنش می تواند باشد . در دوبیتی دوم به صراحت می گوید  که هرظلم وستم امروز می کنی کن ولی منتظر فردا باش ، فردا رسیدنیست  زیرا دنیا هیچ گاهی به یک حال باقی نخواهد ماند .

                                              #       #            #

 سرتاج موسیقی ، پیر خرابات ، بابا ی موسیقی و افتخار افغانستان ، استاد محمد حسین سراهنگ، را دولت مزدور شوروی سابق، وادار ساخت تا مطلبی ، راکه ازطریق اتحادیه هنرمندان ، توسط مسحورجمال رئیس آن اتحادیه تهیه شده بود، در محفل نام نهاد " جبهۀ ملی پدر وطن " بخواند. مطلب مذکور توسط استاد سراهنگ ، باوجودی که استاد آنرا به بسیار کراهت خواند ، دربین دوستان وعلاقه مندان استاد، حالت بهت و حیرانی را ایجاد نمود زیرا این عمل را ،از استادی چون استاد سراهنگ بعید می دانستند.

استاد سراهنگ، چون یک شخصیتی ارزنده،  انسان با احساس  ومردم شناس بود ، درک کرد که مردم و علاقه مندانش آزرده خاطرشده اند. بناً خود استاد برای رد این سوتفاهم ، دریکی از برنامه های مسابقه ذهنی، رادیو تلویزیون افغانستان حاضر شد، تا ثابت نماید که بامردمش می باشد.

دراین کنسرت  استاد سراهنگ ، چند رباعی از دیوان حضرت ابوالمعانی بیدل  را در لابلای یک آهنگ فلکلوری " اویار کتیت کار دارم " سرود ، که این برنامه از طر یق تلویزیون کابل پخش گردید، ولی در رادیو افغانستان سانسور شد.  می گویند با نشر همان برنامه ، دستگاه جاسوسی خاد شش درک تحقیقاتی ، از استاد نیز به عمل آورده بودند.

این رباعیات را استاد درآن آهنگ سروده بود :

 آثار بنای خلق بر دوش خطاست            این جا به غیر از کـــــجی نمی آیــد راست

هرنیک وبدی که فطرتت نه پسندد           شرمی کن و چشم بپوس بی عیب خداست

                          #                       #                      #

تا دل داری  خطاست بیدل دیــــــدن              حق را نمی توان با چشم باطل  دیدن

ای منگرتحقیق خیال است و محال              بسمل نـــــا شده حــــــال بسمل دیدن

                 #                            #                             #

 بیدل به سجود بنده گی توام باش          تا بارنفلس بدوش  داری خم باش

این عجز که درکارگۀ طینت تست          الله نمی تـــــــوان شـدن  آدم باش

 بعد از سقوط  رژیم دست نشانده شوروی سابق، قدرت به دست شورای قیادی، یا تنظیم های جهادی سابق درآمد.  ومردم که در آرزوی چنین روزی بودند، تا بعد از مدت ها نفسی به راحتی بکشند. مگر متاسفانه شرایط به قسمی پیش آمد ،که افغانستان دوباره میدان جنگ وبرادر کشی و قدرت طلبی،  تنظیم ها و افراد بی مسئولیت گردید. شرایط جنگ خانمان سوز همان طوری که ، زیربنای افغانستان را به نابودی کشاند، به فرهنگ ، ادبیات  وهنر افغانستان نیز تاثیر سو را به جا گذاشت . دراین زمان دربخش فرهنگ وهنر دست آورد چشم گیری دیده نمی شود .

در اثر جنگ های داخلی ، مداخله و تجاوز مستقیم کشور پاکستان، رژیم طالبان به قدرت رسید . باروی کارآمدن رژیم طالبی، از فرهنگ وهنر خبری نبود. موسیقی مگروه خوانده شده وممنوع گردید . تلویزیون ها به چوبه دار آویخته شد . آلات موسیقی شکستانده و رول فلم های افغانستان به آتش کشیده شد . هنرمندان ما نتوانستند،  به فعالیت های هنری خویش ادامه بدهند، ولی خوش بختانه شاعران ما، در داخل وخارج از مرز های افغانستان، اعمال ناشایسته طالبان را، در لابلای نبشته هاو سروده های شان تقبیح می کردند  . یکی از سروده های استاد محمد نسیم اسیر را منحیث نمونه  پیشکش خواننده گان محترم می کنم .

 استاد محمد نسیم اسیر

                    دارو رسن

گر نام پاک میهن از هر دهن براید

در اشتیاق نامش ، جان از بدن براید

درد گران غربت، دیدم به خویش گفتم

یارب مباد آن که ، کس از وطــــــن برآید

هر لحظه در مرارت، هرلمحه در حقارت

مرغی به این اسارت چون در چمن برآید

این مار خود سری را، سرکوب کن و گرنه

گه ز آستین کشد سر، گاه از یخن بــــرآید

این دشمن دنی را سرکوب اگـــــر نسازی

گاهی ز راه خیبر ، گاه از چمن بـــــــراید

ویرانۀ وطن را درهر قدم چـــــــــو بینی

زاغ و زغن سراید ، گوروکفن برایــــــد

 قهر است وجبرو اکراه ، مفتی و شیخ وملا

زنجیر وبند وزندان، دارو رسن بـــراید

بــــــا درۀ شریعت تعزیر می نمایــــــند

یک بار ازد هانت گر یک سخن برایـــد

درجمع راد  مردان چشم زمان ندیــده

چون قوم مرد افغان ، لشکر شکن براید

الحق ومرگفتند ، من نیزحق پسنـــــــــدم

مگذار" اسیر " حق گو را از انجمن براید .

                             ***

 

 

 


بالا
 
بازگشت