مهرالدین مشید
پنجشیر سرزمین حماسه پرور؛ اما اکنون تراژِیدی اش بر حماسه هایش فزونی دارند
پنجشیر سرزمین حماسه پرور و مردپرور به قامت بلندای هندوکش و بلندتر از تراجمیر، ای مهد شیرمردان دلیر و مامن پرشکوۀ شهکار های افسانه یی جنگ های گوریلایی در طول تاریخ و استوار دژ تسخیر ناپذیر، سربلند با وقار و مشتی در ایوان، چگونه شد که قامت استوارت را بزرگترین مهاجمان تاریخ از سکندر تا چنگیز و تا سایرین به زیر درنیاوردند و نشکستند و اما با همه استواری های تسلیم ناپذیر و قامت برافراشته که خاری در چشم دشمنانت بودی وهستی و اما یک باره چه شد که همه را لغزش برف به تاراج برد و قامت سربه فلک کشیده ات را یکباره شکست و تو یل زمانه ها و رستم داستان ها را خاربست برف به گونۀ مکر محراب کابلی که با ساختن خس پوش خشم رستم را برانگیخت تا پای اسپ اش در گودال رفت و رستم به چنگال او اسیر گردید. پنجشیر ای یل زمانه ها و میزبان کچکن قدیم و بستر پنج هیر روزگاران کهن اکنون تو آن رستم زمانه را مانی که خس پوش لغزش برف پای رخش تنومندت را در خود فرو برد و یک باره به تاراج حوادث رفتی و به دشمنانت فرصت فراهم شده تا تیغ مکر را از نیام بیرون کنند و از دمارت بیرون بیرون کنند. پنجشیر امروز مردم کشور دردمندانه در سوگ تو نشسته اند و غم نامۀ تو را با دستان لرزان و چشمان اشک آلود زیر و رو می کنند؛ زیرا تو را نماد آزادی و آزاده گی خود می خوانند. از همین رو اکنون با هزاران حیف و صدها دریغ و درد پشت بر دیوار ماتم نهاده اند و در سوگ یلی نشسته اند هرگز غارت زمانه ها و بدترین تهاجم ها این چنین خمی بر ابرویت نیاورده بود، بر قامت کشیدۀ تو حتا غبار اندکترین تزلزل و لرزش نه نشسته و بر استواری ات هرگز خللی وارد نکرده بود؛ اما باز هم چگونه شد که بک باره برف تو را شکست و به سفیدی صداقت شیر مانند تو حملۀ سفید نمود و تو را به بدترین حالی به مبارزه طلبید. مبارزۀ غافلگیرانه و غیر عادلانه که به بهای شکستن کمر آهنینت انجامید. این برف کمر استوار، بی خیال و با شهامتی را شکست که دژخیم زمانه ها در طور تاریخ آۀ شکستن آن را با خود در گور برده است. پنجشیر یل قامت برافراشتۀ تمامی زمانه ها در طول تاریخ پرماجرای کشور میزبان تمامی سربداران و عاصیان زمانه ها بوده و چون کوهی استوار در کنار نورستان کنونی ایستاده بود و هر از گاهی سربداران تاریخ را به نوازش می کشید و دست بزرگی بود در دست نورستان، به مثابۀ مرکز و پایگاۀ تسخیر ناپذیر جنبش های ضد تهاجمی شرق و غرب و شمال و جنوب در طول تاریخ. هر از گاهی که قیام های مردمی به رهبری حکومت های محلی در دو طرف هندوکش در شمال در کندز( کهندژ ) و در جنوب کاپیسا سرکوب می گردید ودرفش آزادی خواهی در آنها به زیر می افتاد. رزم آوران و قیام آوران به نورستان پناه می بردند و در های شرق تا کنر، شمال تا پامیر و غرب تا خاواک آن پایمردانه بر ضد دشمن مهاجم سنگر می گرفتند و تا مرگ می جنگیدند و سر های سبز و قامت های بلند خود را از دست می دادند و اماهرگز سنگر برای دشمن تسلیم نمی کردند. ای یل زمانه ها دست دژخیم هیچگاهی بر قامت استوار تو نرسید و اما چگونه شد که برف یک باره بیتابتب کرد و تاب و توانت را برد. حالا تو را به چنین روز رسانده است.
پنجشیر دردت چنان بزرگ است که نتوان با گفتن" در غمت شریکم و دردت را با گوشت و پوست خود احساس می کنم، اندکی از حجم فاجعۀ بزرگت کاست و با فریاد برآوردن ها و اشک ریختن ها در پای شهدای امروز برف کوچک، شهدای گلگون کفن دیروزی جهاد یعنی آن رادمردان شجاع و ایثارگران روزگاران حماسه آفرینی های با شکوه و با وقارت و بالاخره درد های بی پایانت که در طول قرن ها در وجب وجب تو سینه به سینه رسوب کرده است و امروز به غم بزرگی مبدل شده است، بتوان اندکی از آنها کم نمود. مصیبت بارتر این که بتوان از رنج های گرانسنگ صدها یتیم و مظلوم سنگرداران صدیق و مردان باشهامت دیروزی تو چیزی کاست که سینه های بی کینۀ خویش را عاشقانه و بی هراس اآماج مرمی های دشمنان رنگارنگ تاریخی قسم خوردۀ افغانستان، این سرزمین مردپرور و حماسه گسترنمودند. دامن فاجعه زمانی گسترده تر می شود و زخم آن از سر تا شصت پا بیشتر زبانه می کشد که نامردی نامرد مردانی در خاطره ها تداعی می شود که لباس جهاد را بر تن کردند و خود را با لباس تو رنگ کردند، در حالی که با آرمان انسانی و اسلامی تو بیگانه بودند و جز هوای غارت و دزدی ارزش های جهادی و اسلامی تو را نداشتند و کاذبانه در کنار شما قرار گرفتند و منتظر فرصت بودند تا روزی برسد که آرزو های خونین شما را به بازی بگیرند و با معامله گری های گوناگون حیثیت وعزت مجاهدین راستین را به زمین زدند. با دزدی های آفتابی و غارت های کلان حماسه ها و شکوه آفرینی های بی نظیر مجاهدان راستین تو را زیر سوال بردند و امروز در کاخ ها و ویلا های کابل، دوبی و لندن به زنده گی ننگین خود ادامه می دهند و تنها به رسم تشریفاتی و یا به تعبیری به گونۀ "اماتوریک" با تو ابراز غم شریکی می کنند. پنجشیر دردت زمانی بزرگتر می شود که خاطرۀ مشتی دزدان وغارتگر جهاد؛ یعنی این لکه های ننگین بر دامن رزم آوران پنجشیر شیرپرور و حماسه گستر در ذهن فرزندان و بازمانده گان جهادت تداعی می شود که چگونه از برکت و هیبت جرقه های شمشیر های پدران شان صاحب نان و نام شدند و به بهای خون های پاک شما به ناز و نعمت زنده گی رسیده اند و اما شما را بیرحمانه به باد فراموشی نهاده اند. نه تنها که شما را به باد فراموشی نهاده اند و با اعمال زشت شان حماسه های ملی و جهانی شما ابر مردان تاریخ و اسطوره های شجاعت و پایمردی را چنان کوچک و کوچک گردانیدند که حتا شماری قوم گرا های منحط و مزدوران بیگانه نه تنها برای گریستن به غمت اشک در چشم و دل ندارند؛ بلکه به غمت ابراز خوشی هم می کنند که دلیلش آشکار و آفتابی است.
چه فاجعه بارتر این که سیاهکاری ها و بدکاری های شماری افراد انگشت شمار شکمبو و تن پرور در حق پنجشیر و پنجشیریان، عظمت، حیثیت و وقار حماسه های دلیر مردان پنجشیر را آسیب رسانید و سیمای واقعی و اصلی پنجشیر را باکارنامه های ضد انسانی و ضد جهادی و اسلامی خود مسخ کردند و برای دشمنان سوگند خوردۀ کشور و اجیران شبکه های استخباراتی بیگانه فرصت دادند تا با تبلیغات جناحی و کاذبانه عظمت جهادگران پیشین پنجشیر را کم رنگ و ناچیز نشان بدهند تا باشد که با باداران خارجی خود هم صدا شوند و با خوردن نان و نمک ننگین آنان ، نمک خور و نمکدان شکن آنان معرفی نشوند. آری پنجشیر دردت چنان بزرگ است که دشمنانت نه تنها توان آه گفتن را در برابر مصیبت ات از دست داده اند و حتا به غمت خوشی می کنند و بجای گریستن و ابراز عم شریکی کردن، با های های و هیهات حتا از جشن گرفتن غمت هم خود داری نمی کنند.
پنجشیر عزیز به همگان آشکاری و حماسه های فرزندان برومند تو آشکار است ، ناقوس زمان را به صدا درآورده است و گوش جهانیان را از جابلقا تا جابلسای تاریخ را کر کرده است. بگذار دشمنان کینه توز تو در غمت نگریند و بر غمت شادی کنند. پنجشیر حقا که تو شکوۀ حماسه های مردان کچکن دیروز را در سینۀ بی کینه خود به خوبی پروریده ای و شیرشجاعت پنجهیر قدیم را در بر داری و حماسه های امروزی ات زیرنام پنجشیر زبانزد خاص و عام است و کلاۀ پکول رزم آورانت هرچند بوسیلۀ شماری افراد ناباب و شکمبو و پول پرست به زمین خورده است واما هنوز هم وقار خود را از دست نداده و سمبول نام آوری ها در جهاد پنجشیریان عزیز و مصیبت زده است. این کلاه تنها بر سر آنانی می زیبد که در راۀ آرمان های انسانی شان سر در نیام خاک کشیده اند و پس از مرگ جز بازمانده گان یتیم ونادار چیز دیگری از خود برجای نگذاشته اند.
پنجشیر عظمت ها و حماسه آفرینی های فرزندان اصیل تو در آسمان کشور به مثابۀ ستاره های درخشان در تلولو هستند و کارنامه های درخشان رزم آوران واقعی تو قندیل هایی همیشه پرروغن را مانند که هرگز از نورافشانی باز نمی مانند و هر از گاهی بر فراز راۀ مبارزان آزادی و سروران آزاده گی ها نور می بارند و راۀ آنان را برای همیش چراغان کرده اند. تنها آنانی از این آزمون دشوار موفقانه بیرون شدند که با بسته کردن سنگ در شکم های خود از عظمت جهاد صادقانه پاسبانی کردند و حیثیت پنجشیری ها را به بهای استقبال بدترین فقر و تنگدستی ها با جان دل حفظ کردند و می نمایند. مردم افغانستان بدون در نظر داشت قوم، زبان و سمت از این فرزندان راستین پنجشیر تقدیر به عمل آورده و هرگز ایثارگری های صادقانه و مومنانۀ آنان را فراموش نمی کنند و حتا فراموشی آن را گناۀ عظیم تلقی می دارند.
پنجشیر یل زخم دیدۀ فاجعۀ طبیعی غم مخور هنوزسرت بلند است و تا بلندای زمانه ها سربلند و سرفراز خواهد بود؛ زیرا یلان راستین و قهرمانان ایثارگر تو با قربانی های بیدریغ شان سرفرازی ها و کامگاری های زیادی را نصیب این ملت غیور نموده است. این عظمت ها به گونۀ سنگ های ناشکن در حافظۀ تاریخی باقی مانده اند و تا آنسوی زمانه ها شناور هستند. این ها تنها سنگ های شناور نه؛ بلکه حافظۀ تاریخ را با خود در صلابت سنگ ها از نسلی به نسلی واز عصری به عصری انتقال می دهند. این بار از این زخم ها برای همیش رهایی یابی و مانند گذشته به ناسور مبدل نشوند؛ اما می ترسم که این بار نیز شماری جهادخواران باز هم با استفادۀ ابزاری از این حادثۀ المناک بار دیگر شما را به دام خود نیفگنند و مبادا خدای نخواسته بار دیگر هیزم حرص و آز آنان شوید . شما عزیزان باید به حدیث پیامبر توجه کنید، آنانی که از سال ها بدین سو زیر نام جهاد بر شما مردم عزیز جفا کردند، و ثروت های افسانه یی اندوختند.حالا با این عکس های یادگاری و خیلی قشنگ شان فریب نخورید. احتیاط کنید که این بار باز هم ماری را در زیر آستین های خود ممکن پنهان کرده باشند. یاهو
.