مهرالدین مشید

 

از عیادت محترمه بارکزی  تا تشییع جنازۀ قدسیۀ مظلوم  و نامراد

درحاشیۀ شهادت مظلومانۀ قدسیه و عیــادت شاهــانۀ از شــکریه

رسانه ها و بیداری حاکمان ِبخواب رفته!؟

 

بدون تردید در کشوری مانند افغانستان که سرزمین انتحار و انفجار است و هر روز از در و کلکین آن دود و باروت زبانه می کشد. همه چیز باید غیرعادی باشد و روند زنده گی در آن بر مصداق "شتر" مظلوم کج و وج باشد و در هر گوشۀ زنده گی مردم ، بجای راستی، کجی و ناراستی حاکم باشد. آشکار است که در همچو کشوری هر هنجار بی هنجار و همه چیز غیر عادی است. در گذشته ها گفته اند که "آدمی شیر خام خورده است" و بدون شک که تمامی انسان های روی زمین از پستان مادران شان شیر خام نوش جان کرده اند و اما نا بهنجاریها در افغانستان طوری است که گویی بیشترین شیر خام از پستان مادران را به اصطلاح مقامات رسمی و غیررسمی در این کشور نوش جان کرده اند و پستان مادران بیچاره را چنان مکیده اند که به بهای خشکانیدن آن فریاد های مادران بیچاره را به هوا بلند کرده اند تا مادران بیچاره  ناگزیر شده و پای بر ترحم مادری بنهند  و دهن همچو فرزندان  را از پستان های مجروح شان دور کنند.

شاید خواننده گان بگویند که شیر خام خوردن چه رابطه یی با انفجار و انتحار و  با کجی داشته باشد؛ اما نه، شیر خام رابطۀ تنگاتنگی با کلمه های یادشده دارد؛ زیرا خام خوری ها رابطه با کجی های آدمی رابطۀ نزدیک دارد و از همین رو است که سر زدن هر خطایی از انسان ممکن چه گاهی حتمی است. این مثل، هنگامی استفاده می‌شود که حرف ب رسر بی اعتمادی، ناسپاسی، محبت فراموشی، نفع گرایی و ضرر پذیری دیگران باشد. همچنین وقتی بخواهیم برای کار اشتباه کسی بهانه بیاوریم و از دیگران بخواهیم گناه او را ببخشند، می‌گوییم، آدمی شیر خام خورده است.

خواننده گان گرامی شاکی نشوند، شیر مادران دارای ترکیبات کافی و بلند مواد غذایی است که با داشتن 87% آب و 1/6% ماده ٔ سلفات، آمونیم و نیتروجن و 6/8% مواد قندی و 3/5% چربی و 2% منرال های مختلف نیاز های غذایی و صحی یک کودک را به گونۀ مکمل برآورده گردانیده و بر بنیاد تحقیقات طبی مانع مصاب شدن کودک به هشتاد مرض مزمن می گردد. شیر مادر ویژه گی های کامل ضد عفونی، ضد درد، ضد حساسیت، ضد سرطان و ضد مکروب ها را دارا بوده و کودک را در برابر تمامی امراض وقایه می نماید؛ اما نباید فراموش کرد که این شیر از جمع شیران، شیر مغرور و صادق و از جمع روباهان روباۀ مکار و دغل باز می آفریند.

از همین رو است که داکتران تلاش می کنند تا مادران برای شیر دادن به کودکان شان ترغیب می نمایند. شیر مادر کودک سالم، باهوش  وبااحساس، وطن دوست و مردم دار را به جامعه عرضه می کند و چنین فرزندان حلال زادهها اند و از حرام زاده گان  فرسنگ ها فاصله دارند؛ اما با تاسف آدمی چنان پر از خامی ها است که اندک خامی شیر مادر بر تمامی خامی های شماری ها غلبه حاصل می کند که او را هر از گاهی به خطا می کشاند و در این خطا کشانی ها آنانی قابل بخشش اند که بعد از یک بار اشتباه ، به  عمل خود متوجه شده و از تکرار آن به شدت جلوگیری می کنند. این آدم ها در رمز خامی های شیر مادران است که به پختگی های زنده گی دست می یابند. در آزمون های زنده گی پیش از آن که بسوزند ، پخته تر می گردند. هرگاه آدمی از روزگار نیاموزد به قول شاعر "هیچ ناموزد زهیچ آموزگار" پس حقا که آدم های این چنینی از خام خوردههایی اند که هرگز از خامی ها بیرون نمی شوند و دایم در لجن خامی ها غرق هستند. چنان لجوجانه زیر بارخامی ها می روند که هرگز بر نمی گردند و حتی جرئت اظهار اشتباۀ خود را ندارند . راستی که این آدم ها از جمع آنانی اند که هرگز به خود نمی آیند و به پختگی عقلی نمی رسند و در لجن لاشعوری ناگزیرانه دست و پا می زنند. در این صورت نه تنها در برآوردن رسم عیادت کوتاهی می کنند و در ادای حق به حقدارش شتاب آلود و ناحق مدارانه عمل می کنند؛ بلکه تلاش می کنند تا حق ناپاسداری های شان را برای حق داران واقعی و مستحق توجیه نیز نمایند. این آدم ها دیگر معذور؛ بل جایزالخطا اند و بهتر خواهد بود تا دولت را برای علاج بیماری خطرناک ناپاسداری ترغیب نمایند تا باشد که ملت از شر آنان رهایی یابند

این بیچاره ها اند که حتی رسم بجا آوری عیادت را به اشتباه می گیرند و در نتیجه برای عیادت از مریضان و شرکت در سوگ ماتمداران کوتاه وکوتاه می آیند. در حالی که عیادت تاعیادت است و اما این دوستان هر دو راخلط کرده و با وارد شدن در خلط مبحث عیادت بجای عیادت حقدارتر به بالین ناحقدار تر قدم رنجه می نمایند.  راستی هم این عیادت برای مردم افغانستان عجیب به نظر می رسد که چگونه همگی بر سربالین خانمی ریخته اند و تصویر های یادگاری گرفته اند که دست و رویش اندکی سوخته و جراحت برداشته است و اما هیچ تصویری از مقامات در صفحات مجازی دیده نشد که بر بالای جسد قدسیه ایستاده باشند و با خانوادۀ این دختر مظلوم و بدون نام و نشان وسایر مصیبت دیده گان این رخداد غم شریکی کنند. این بی تفاوتی ها زمانی آفتابی شد و نقاب  از سیمای حکومت افتاد که جسد قدسیه بوسیلۀ یک موتر کرایی حمل گردید و به دور از کمترین مشایعت مقامات دولتی و غیر دولتی مظلومانه به خاک سپرده شد. تنها در مسآلۀ عیادت بی رویه و بی تفاوتی در تشییع جنازه سرد مهری ها  و بی تفاوتی های مقامات آشکار نگردید؛ بل بی تفاوتی مقامات مسؤول در همان آغاز حادثه حکایت از سردمهری های آنان نسبت به سایر کشته ها و زخمی ها داشت.  تصویر های برداشته از حادثه به زبان بی زبانی همه چیز را می گویند واز کم کاری ها و بی توجهی ها در مورد کشته ها و مجروهان  به صراحت سخن می گویند که چگونه همگان وارخطا و وحشت زده به سوی موتر خانم بارکزی در شتاب اند و به نجات او می شتابند. این در حالی است که جسد سوختۀ قدسیه همراه با سایر کشته ها بر روی سرک افتاده و جاده را رنگین کرده است. گفته می شود، باری محافظان خانم بارکزی قدسیه را با دختر او به اشتباه گرفته بودند و قصد بلند نمودن او را  از زمین کردند و اما زمانی که فهمیدند، دختر خانم بارکزی نیست، دوباره او را به زمین نهادند. مدت زیادی جسد قدسیه بر روی سرک افتاده بود و تا آن زمان جسد او نقش زمین شده بود که مسؤولان محترمه بارکزی را از موتر بیرون کردند و به شفاخانه رساندند. در حالی برای رساندن او به شفاخانه شتاب داشتند که اندکی دست و روی اش سوخته بود و دستان دستکول پر خانم بارکزی گواۀ روشنی بر این مدعا است. ممکن پری دستکول های او هم بی تاثیر در عیادت شماری مقامات نبوده که به گونۀ شگفت آوری بر بالین او صف کشیده بودند و گویی رژه می رفتند؛ اما جسد به خاک و خون غلتیدۀ قدسیه هنوز هم نقش سرک را به خود گرفته بود و کتاب های سوخته و پرپر شده اش غرق خون بودند.

جز این که گفت ، خداوند هدایت کند این مقامات را از که تا مه . هرچند من باور دارم زمانی که این آقایان تبصرهها را در زیر تصویر های شان می خوانند، خیلی خجالت زده می شوند و اما خیر،خوب است که از آن عبرت بگیرند. بعد از از این ناگزیر شوند تا برای رنگ کردن اهداف خود و فریب افکار عامه، اول از مصیبت دیده گان فقیر عیادت کنند و با آنان غم شریکی نمایند و تصویر های دل ناخواسته بگیرندو بعد بر بالین قدرتمندان و ثروتمندان و به تعییری متنفذین قدم رنجه کنند. کفتنی است که بی مبالاتی این عالی جنابان آقای دوستم را واداشت تا دست به سوی خانوادۀ قدسیه دراز کند و خانواده او را دلداری کند و در سوگ انان خود را شریک بسازد. بازهم جنرال دوستم !؟ بعید نیست که انتقاد رسانه ها بالاخره پای شماری مقامات از جمله رییس اجرایی و معاون اول را به خانۀ قدسیۀ مظلوم و نامراد کشاند و اما  این حرکت چندان مزه نداشت؛ زیرا بعد از وقت بود و می توان آن را بر مصداق این سخن" خینۀ بعد از عید" عنوان کرد. این مقامات زمانی به خانۀ قدسیه حضور یافتند که عصبانیت رسانه ها را در پیوند به بی تفاوتی های خطرناک خود درک کردند. ورنه چنین خیالی بر سر نداشتند. بی توجهی دولت و مقامات در رابطه به قدسیه زمانی برای مردم آشکار شد که تصویر های گریان و نالان خانوادۀ او در رسانه ها ظاهر شد و رسانه ها در حالی مراسم تشییع جنازۀ او را به نمایش گذاشتند که در یک موتر کرایی به سوی خانۀ ابدیت برده شد. همدردی مقامات زمانی برای مردم چشمگیر و دلپسند بود که به این چنین خشم و نفرت مردم رو ه به رو نمی گردیدند.

در آخرین تحلیل خوشبختانه که رسانه ها در کشور قدرت سمت دهی را پیدا کرده اند و نقش خود را بحیث پیام رسانان راستین در کشور به اثبات می رسانند. این رسانه ها بودند و هستند که شور و هیجان در کشور بوجود آوردند و اعمال مقامات دولتی را زیر ذره بین انتقاد گرفتند و با سره و ناسره کردن آنان غبار ها را از چشمان شان دور نمودند و چشمان شان را روشن کردند. رسانه های پرشور و مغرور کشور بود که مقامات دولتی را وادار به رفتن به خانۀ قدسیۀ نامراد نمودند، ورنه این ها چنین اراده یی نداشتند و چنین اراده یی در آنان بعید به نظر می رسد تا به خود جرئت بدهند و با بیرون شدن از هفت قفس طلایی به معنای عبور از هفت خوان رستم خود را به خانه های گلین و کوخ های نمدار قدسیه ها برسانند.  این رسانه های کشور است که باید بر کارنامه های ارزشمند و ادای رسالت واقعی خود مغرورانه ببالند شجاعت پیام رسانی شان را جشن بگیرند و سمت دهی مقامات را  با چشمان باز مشاهده کنند و بر ناف مقامات شصت یقین بگذارند. نه این که مقامات با نمایش تصویر ها دل پرسی ها از خانوادۀ قدسیه و سایر قربانیان حادثۀ  گذشته بر خود ببالند و آن را بر روی مردم بیاورند. یاهو

 

 


بالا
 
بازگشت