خوشه چین
خودشناسی
بعضاً انسانها زنده گی خود را،دردنیای سیاست های غیرعقلانی ومجازی،چون سیب سرخ،درکف دستان صحرای سوزان میبینند.شبهای تاریک تابه صبح مردان،ترانه سرایی مینمایند.آنچه که ساخته میشود،عاقبت نا اندیشانه،تا به آنجا که((راه برگشت نه)) چون ماهی گک ها درداخل ظرف شیشۀ،مواد فاضلۀ خویش راخود نوش جان کرده،با این عمل فضای خارج ازشیشه رابا خودبه جنگ می طلبد.مگردرک نکرده بود که زنده گی سیاسی، انتخاب راه بهترتری را غیرازین دردستورزمان قرارمیدهد.مگرخارج شدن ازظرف شیشۀ برایش دشوار.این وضعیت تنهایی عقب افتادۀ ازروند تکامل برق آسا،اورا می برد،به زنده گی دوران طفولیت که درآغازین قدم به سوی((سیاست های عقلانی)) که ناف سیاستهای عقلانی،درناف سیاستها انسانی به نفع انسان گره خورده بود.اما آن مادرکور سیاست،آنها را درکوچه ها،درکوچه های وحشت درچنگال سگان کوچه گرد انداخت،بعدازان تاریخ زنده گی سیاسی،مبدل به تاریخ خونین مبدل گشت،کنون راه برگشت درآغوش تکه تکه شدۀ تاریخ مادروطن،چون طفلکان لگد خورده ازمادرخود راه دیگر((جبهۀ رستاخیزملی )) به این مفهوم که قلب مادروطن پرازمحبت است.
بافهم ازین مطلب که سیاستهای کلان،سیاست های کوچک ((کودکان)) رامیخورد. اگرامیرحبیب الله کلکانی((خادم دین))جوازنامۀ دردست نمی داشت،همردیف با بازماچیها درمقابل کمونیزم دربخارا نمی جنگید. هرگزستالین به اشارۀ رئیس اسخبارات منطقه ای اش، این حرف را بیان نمیداشت که درجنوب نظام ((سیاه))برسر کارآمده است ودست بالارا برای انگلیس نمی داد.که میدان نادرخان شغالی شود.وضعیت که همین اکنون دنیای غرب،برای بی ثباتی آسیای میانه دست وآستین برزده است. روباه ازکله کندن گرگ آموخته است:به دارآویختن صدام ازدیده ها پنهان نیست،قتل قدافی،الضهرالمنشمس است.مرگ مرموز،یاسرعرفات ومیلا سویچ قصۀ سرزبان ها است.
میان جنگ قچ هاپای میش میشکند:((تزار&بریتانیا))((کمونیزم& امپریالیزم))کنون((بریکس&ناتو))
پوتیــــن سوتــــه داراست
خواب نرفتــــــــه بیــداراست
میان جنگ اوبا ما وپوتین
خلق افغان تارومـــاراست
((خرس))میـــــدان وسیع دارد
ناسیونالیزم کنون شعاراست
چین ازتخریب دیوارمی ترسد
ازین خاطرروس سوبه داراست
دوعضو دیگربریکس چشمان باز
امریکای سرکش تبهــکاراست
شنیدم تلفــــونی ازگوشــــــــــه وکنـــــاری
قصۀ ازتجلیل،لالای((عیار))بانـقش ونگـاری
قطارها فـراوان بود،اثری،ازان انسان بادرد
درین دیار،میان شهر،ندیدم رونـــق بازاری
گفت خیراست:
آغازگراول بودم شمع ازشعلـــــــــۀ وجدان
هرجا که روشن شود،میدهد،به مـــا،افتخاری
عیاران همیــــــــش سربلند بوده اند
دشمنانش جبون،خیله خند بـــوده اند
درکنار((عیار))بودن افتخاراست افتخار
جبونان همیش کثیف بوی وگند بوده اند
نام عیــــــاران بلنــد است
ازدهلی تابه خجنـــــــد است
خادم دین خوابیده بـــــه خاک
بوی عطرش درسمرقنداست
قریب به قرن رفته به استراحت
زورش کنون به صد چند است
اوراطــــــــرفی معنویت خود میدانند
فکرتان باشد به قومانده راه بند است
حقیقت شامل ذات حبیب الله کلکانی بوده وغیرقابل تغیراست.عدم توجه به حقانیت میت امیرحب الله خادم دین رسول الله،ازجانب عدۀ انگشت شمار،سردم داران تمامیت خواه،به معنی توهین وتحقیر،یک طرف است،به طرف دیگری.حقیقتی است که روشنایی آفتاب بادوانگشت پنهان نمی شود.
دلم به یگان نویسنده میسوزد،نویسنده های که علف زردک راخورده اند. کیفیت دربطن زمین است که به ریشه همه چیزمیدهد.آنانکه پدر درپدر خودراازریشه محروم ساخته اند،ازین خاطراست که به قلت ویتامین ای گرفتارآمده اند حقیقت را وارونه می بینند.ویا اینکه درعصر ساینس وتکنالوژی معاصرفلسفه بافی مینمایند،درحالی است که علم،در مسابقۀ دوش ازفلسفه پیشی گرفته است،باوقایع نگاران ووقایع سازان،خدا حافظی کرده است این به خاطری است که بعضی ها به تاریخ صوری دل بسته اند نه اینکه تاریخ تحلیلی را معتبربشناسند وازعلت ومعلول حوادث،بگویند بنویسند.بناً علم واقعیت را به حیث عامل گذراپنداشته باحقیقت هم آغوش شده وخویشی گرفته است.مشاهدۀ وضعیت وبی تفاوتی درحق((حقیقت امیرحبیب الله خادم دین))وضعیت رابه طرف ایجاد تراژدیهای بی شماررهنما یی مینماید.به هیچ وجه قابل بخشش نبوده ونخواهد بود.بناً راه حلش احترام به میت امیر ودفنش به جای مناسب میتواندباشد.میشود که به این سناریوها خاتمه داده شود.
سازی بیاوریم که هم تاجک به رقص آید وهم پشتون
چنانی که جشن عروسی عاشق ومعشوق لیلی ومجنون
ارمونیه نوازد یوسف،دهل عبدل پغمان،ماشینی سارنگ
چنــــــــگ وچغــــانه بخوانــــند حمیدا لله وبیلتـــــــــون
بخوانند،بخوانند وبخوانند:
توانسان آزادی،بگوانسان آزادم،به انسان وانسانیت عشق میورزم،ازبرده شدن وبرده بودن ،نظامهاوحاکمیت های برده گی،برده سازوبرده گیربدم می آید.
"زین خلق پرشکایت گریان شدم ملول"
"آنهای هوی و نعره مستانم آرزوست"
"زین همرهان سست عناصردلم گرفت"
"شیرخدا ورستم داستانـــــم آرزوست"
یتیم پسرم،باچشم گریان،گویم به شما
وایی خدا،ازگرسنگی،برهنگی،جدا،جدا
فرزند رابر،درکوچه ریشخند زند برمن
تحقیرکنان تفنگ دردست تهدید به صدا
کس ندیدم مدافع،میشرمند ازخلق وازمـــه
ازخدا بترسید!کفش ولقمۀ نانم،آرزوست
مادروپدرم،دردام،انتحار،ای خدای بی نیاز
آزادی حق ما،روسیایی پاکستانم آرزوست
آنچه که ما میخواهیم بیگانه نمی خواهد
استقرارحاکمیت مردمی،انسانم آرزوست
آنچه که تومیخواهی،انسان،مگرانسان کو؟
شیخ گفته بود،آن که مینشود پیدا انم آرزوست
خائنانی که رفته اند ومیروند،می اورند،دشمن را
مردان جسور،وارد میدان،محودشمنانم آرزوست
((خوشه چین))شاهدم انسان آزاده فراوان است
غریوخلق کوهدامن،کوهستان ارزگانم آرزوست
درین روزها دردنیای سیاست حرف روی سازنده گی به میان می آید،باز نگری وبازافرینی.درپهلوی ازین بازنگری وبازآفرینی،حساسیتها،ازجانب بعضی شخصیتها،گروهها،حلقات.ازذکرکلمات وجملات((قشرزحمت کش،کارگر،دهقان،کسبه کار،این نیروی عظیم جبهۀ سازنده گی،انکشاف ترقی وتعالی جوامع بشری،تبارزمی یابد،چنانچه که مسلمانها ازگوشت خنزیر بدشان می آید،وکفارازگوشت گوسفند،اهل هنود گوشت گاورا طبق آئین قبول شده نمی خورند.
هموطنان عزیزوشرافت مند:درپائین فرمولی ایجاد مینمایم که قواعد انسانی واخلاقی اداره های بعدی کشورمان،ازهمین فورمول بباید استخراج گردند.
ازمرحلۀ جبهۀ قلم وکاغذ+جبهۀ کاروسازنده گی،شروع،رفتن به بهار رستاخیزملی +جبهۀ رزم وپیکار=حصول استقلال وآزادی کشور
پس جامعۀ متکامل،برای ساختارخودش،نیازمند اداره وسیاست است که خوددرپی ایجادآن برمی آید.
بلی!همه چیزازتعریف بوجود می آید ویا شکل می گیرد.زمانی که انسان خودرا مکمل شناخت،پس خودراتعریف کرده.نه به گفتار،بلکه درکردار معرفی مینماید.درعمل انسان خودرا این تعریف می کند که خصلتش،ایجادگری ونوآوری است.به گفته هاگوش میدهد،شنیده هارابه شک وتردید میشنود،تاکه حقایق رابه چشم وسرببیند،چیزهای راکه میبیند،روی آن به شک وتردیدمینگرد وآنرازیرفوکس ازمایش خویش قرارداده. تابه حقایقی برسد.
مردم حقیقت است،بوده اند،میباشند وخواهند بود.رسالت مندانی ازخود خود داشتند،دارند وخواهند داشت.مردم ماازپنج هزارسال بدین سوحقیقتی بودند.درمراحلی درگیرحوادث وواقعتهای شدند. که این واقعیت ها به طورطبعی جا عوض کردند اما اثرات منفی آن واقعیات به اصل حقیقت تأثیرمنفی به جا گذاشت.
مردم است که پس ازحوادث حقایق تلخ رابه گویش میگیرند. ازدستان منتقد می گیرند.اورا کشان کشان می آورند.به گوشش میشنوانند.مردم تحت شکنجۀ حوادث اگرمطلب خودرا شفاهی گفته نمیتوانند،با زبانی با توسخن می گوید.رازبی وطنی را که ازوحشت قرن فرارکرده اند.
بشنو این نی چون شکایت میکنداز جداییها حکایت میکند
کز نیستان تا مرا ببریدهاند درنفیرم مرد و زن نالیـــــــدهاند
سینه خواهم شرحه شرحه از فراق تا بگویم شرح درد اشتیاق
هر کسی کو دوراند ازاصل خویش بازجوید روزگاروصل خویش
مردم درافغانستان ازتجمع اقوام،ملیت ها با عقاید ومذاهب مختلف به حیث یک حقیقت عرض وجود نموده اند.نمیشود که یکی را ازدیگری جدا کرد.اکثراوقات کشورمان،دراثرحملات وایجاد وقایع وحوادث به تجزیه کشانیده شده است.بدبختانه که مردم یعنی((حقیقت))درین سه قرن اخیر،درگیرحوادث وقایع نا به هنگام وواقعیت های گردیده اند که اثرات منفی آن برای مردم دردآورورنج آورواقع گردید.چنانچه که ازین اثرات منفی،جنگهای،حزبی،قومی،تنظیمی،به خاطر((این،چپ،آن چپ&این راست،آن راست))به منظورحفظ منافع این ابرقدرت ویا آن ابرقدرت صورت گرفته است.علی الخصوص،دراین اواخرقربانی خواست ها وارمانها ی،فرد ((گروه سیاسی))نه به خاطر منافع که دربرنامه دخیل بوده بلکه برای حفظ قدرت ازنام رهبررهبرجنگیده اند.((تره کی وامین دورخ یک سکه)) و((ببرک کارمل نطاق بی نظیرپیمان وارسا))حال آنکه جنگهارا خود مردم علیه اشغال گران سازماندهی مینمایند. اگردردنیای سیاست به منظور،سازنده گی ورهایی یافتن ملت ازاسارت ننگین اقتصادی،سیاسی،نظامی کس است.برایش صرف همین جملۀ زیر ین بس است.ازمرحلۀ جبهۀ قلم وکاغذ+جبهۀ کاروسازنده گی، شروع، رفتن به بهاررستاخیزملی +جبهۀ رزم وپیکار=حصول استقلال وآزادی کشور.جمع جورمردم زیرعنوان((انسان را باید ارزش داد،ازارزش های انسان باید دفاع شود)) بهترین اردو،پولیس،امنیت ملی همانا اتحاد نیروهای انقلابی،وطن دوستان ووطن پرستان است.برای دفاع ازتمامیت ارضی،همان بیل داس وتبر وتبرزین بس است.