خوشه چین
زمین خاره
چپی که مـــــرد دیگر زنــده نمیشود.ازین تخم های گنده وهرزه چیزی حاصل نمیشود مگرآنکه درپی جمع آوری تخم های اصلاح شده،قدم درپیش گذاشت،ودربستر نرم اخلاق آب وهوای انسانی،تخم نوکاشت. ضرب
حرف علت نـــــــــــام کردند واو الف یارا
هرکه را دردی رسد،ناچارگوید، وای،وای
وای،وای،وای،وای...........وای،وای
دولت وحدت ملی پرخانۀ غرب است
روی منافع فرامنطقـۀ یک حرب است
آنانکه درکاسه لیسی تخصص دارند
همیش گفته اند لقمه لقمۀ چرب است
گرگفتـی،لعـاب دهنت،کرد ترشُــــــح
یک دریک هردوحاصل یک ضرب است
گفت:
شش جدی سال 1358 هنوزقـــربانـــی میگرد
جهان را به چشم راست نبین،گوینــــدت کــور
قرن عوض شده،میدان دیگری،پهلوانی می گیرد
قربانی دادن،خصلت افغانهاست،دلیلش بی خبری
سه صدسال است که ازمانیروی انسانی می گیرد
اشغال،اگرازراست آیدویاازچپ اشغال است
انسان آزاده،خوده درین ماجرازندانی میگیرد
بگیلان راست وچپ هردو،دیده درای،نمیشرمند
درمیدان دیگر،دارند که کشتی گاوگانی میگیــرد
اهلیت،لیاقت،صداقت وکفایت رفته اند برباد
چه بایدکرد؟(عیار)دسته درپیشانی میگیرد
بگفت:
ازدامان رستاخیزملی،شعــار،شعارماست
هرکه بامـــا است،یــارمااست،ازمــــاست
گنگ وکروکــــورکشور،همـــــه زوردارند
قوی ترازهمه،زورکارگرودهقان زورماست
بازبان حرف میزنیم،به محبت بیان می کنیم
برادرمن،ستاورور،خواهرتو،خــورمــــاست
مویک های دماغ من وتوهوا شناسی دارند
عیاران باوجـــدان،صادق وغم خورماست
ازوجود افتراق ضعیفیم،کلــــه ای داریم
دورمحورشمع(انسان)جمع وجم،زورماست
مغزسرد،قلب گرم،دستان پاک،پیام خوش
کشاندن،احزاب(جبهۀ رستاخیز)زورماست
فردای این جمع،زمین سبزرا،شسته بینی
درروشنایی افتاب،پروازشبنم زورماست
گلۀ داریم،ازخود،تاجک وپتان زورماست
فردوسی،اقبال،خوشحال ورحمن همه رهنما
(خوشه)ازجمع خوشه ها(گندی)زورماست
اما!او دوسال پیش خواب دیده بودکه،دولت افغانستان درسطح جهان،یکی ازکشورهای بی نظیر افتخارکثافت رابه خود کمایی کرده است. بناً برای محوه کردن کثافت سرانجام دولت مؤقت،ازجمع طالبان وحکومت زمان،حاکمیت چپ،برای مدت سه سال،برسرکارآورده میشود.چون برای ایجاد یک انظباط محکم با دسپلین تجربه کافی دارند.اما نگارنده گوید. زمین ما گشته خاره،صحرایش خشک،درختانش،بی برگ ،مناظرش،گشته بد قواره،درک علت حتمی است،گناه بزرگ است،نشستن،دست درزیرالا شه به نظاره.
شیر باحملۀ ازقبل آماده شده گاورا می دواند،می دواند،می دواند،به چنگ می آورد،گلویش رابا دندان،می فشارد،خونش را می مکد،گوشتش را می بلعد.بعدازانکه راضی گشت،راه خویش درپیش می گیرد ومیرود.
بعد ازان روی جسد بی جان ایله گردهای کوچه،کرگسان،این گوشه وآن گوشه،به جان هم می افتند هریک ادعای قهرمانی مینمایند.
روئیده،درزمین خاره خــار روئیـــــده
روئیده،به عوض درخت چنار روئیـــده
گل وبلبل پروانه را هرگز،نبینی به چشم
نسل خزنده ولغزنده،مارواژدهارروئیده
سیاست مدارمــــا نشناخت معنــــــــــی زمین خــــــــاره را
ژورنالست ما ندانست معنـــــی کوبیدن دهل ونغـــــــــاره را
ضرب المثل است که گوینـــــد،سزای قـــــــروت آب گرم
آشپز نفهمید معنی اب گرم ساییدن قروت میان تغــــــاره را
شهرغلغله،جایگاه تنـــدیس بـود،زادگاه کـــــــاوۀ آهنــــگر
بامیان تاریخی،تابه کی بینی تفاوت میان شهرومغــــاره را
آنانکه وعده داده بودند،ندادند ونکردند،هیچ جزبه خویش
رسالت مندان بودند چهره ازجهان گشتـه،ببین قـــواره را
تا به کی تحقیر،تابه کی توهین،قطرات خون،ریخته درافشار
مزاری،چشم ازجهان بسته،این وآن،ندیدند کله منـــــــــــاره را
گوسفند ازدست صاحب برگ درخت میخورد،ورنه خمچه سخت
دانسته ابلیس که درگـذرگاه حادثـه آورده است، دیــــــــــوانه را
پولی میدهد به مزدوروغلام،دارنده نزند بیش ازین لاف گزاف
نوکـــرچاره نـدارد،بـــاداربه میل خود؟،باید که بفهمد بهانه را
آنانی که درمعده شناسی تخصص ندارند،ازمیان انبار،غـــــذا
به گاوگوسفند میدهند جو،به خرواسپ میدهند،پنبه دانــــــــه را
جاهلیت درمیدان آمده،ازصحرای سوزان،به تباهی انسان آمده
معاش خوران غیرمسؤل،به عوض حقایق پف میکنند پوقانه را
نگفته اند که عاقبت جنگ،بربادی است وجنگ تباهی است
به طفلکان توزیــــع کرده اند عـــوض قلم وکـــتاب،جرنگانـــه را
شیطان ازلندن آمده،به تماشای،جان کندن آمده،به مقصد انتقام
تاریخت را بخوان،تلخوان قصه هایی دارد،میدانی تواین همه بهانه را
غافل بودن ازحقایق،جرم بود،آگاهی ازآزادی به توفرض است
فردوسی آفتاب آزادی،خوشه چین،توصیه است بخوان شهنامه را