خوشه چین

 

آن کی هست؟

 

قسمت دوم

آن علم است که توضح میدهد:خصلتم توقف نیست.من پروسۀ هستم متحر ک ومشاهد پدیده ها،ومحقق برای تغیر،تحول،ترمیم،تکمیل وتکوین،طولانی،عرضانی،عمیق، به سوی اوج ترقی تعالی وپیشرفت.               آن تجربه است که میگوید:بخوانید این نوشته را،این نوشتۀ ساده را،درساده گی غل وغش نیست،چون قطرات باران درذهنت،دریای خروشان تولید مینماید.دریای خروشان است که میدهد،پرنده را قطرۀ((آب))به منقار،حیوان را به جرعه از((لب جوی)) شام وسحار،زمین را فراوان آب که برویاند،سبزه وگل،درختهای ازبید وچنار.وتاک های انگوری،اشجار مثمر،بهی ،ناک وسیب وانار،ودرختان میوه دهند دانه به دانه بی شمار.

آن وجدان است که میگوید:هرانسان شجاع،شریف است،هردلاورزن،هردلاور مرد شریف است،کسی که ازحق مشروع خود دفاع می کند شریف است.بناًبرای ریزه گل این دلاورزن قهرمان مردم شریف فراه را،باید لقب((انسان با شرف))داد.درشمارعیارزنان باشرف وبا وجدان وجسورثبت گردیده وتاریخ کشوربه نام نامی چنین دلاورزنان افتخارمینماید.                                                                                     موضوع مایکل برون سیاه پوست،درمقابل پولیس سفید پوست((گرچه که پولیس موقف دفاعی داشته)) موضوعی است که((تظاهرات خشونت بار))مسئلۀ جنایات تبعیض نژادی را،درقرن بیست ویک ازعمق روی سطح برآورده است.                                                               درنتیجه گفته میتوانم که ایجادهردوواقعه توسط یک دست آبیاری شده اند.                                                                            هموطن شریف:فکرنکن که آن کیست؟یعنی من هستم،نه خیرمه نیستم،اوتوهستی،توکسی هستی که باشنیدن قهرمانی((ریزه گل))حس انسان دوستی توبرای،نیم پیکرجامعه که ازتمام حقوق انسانی محروم است.تورا وادارساخت که ازخودعکس العمل به موقع نشان بدهی،بنویسی،قصه کنی،شادباش ومرحبا بگویی.

گل بریزد درکنارت ریزه گل

زرنگردد، نوبهارت ریزه گل

گرچه سهراب تو از قامت فتاد

آن ز رستم یادگارت، ریزه گل

حمله گرگ بیابان، هم نکرد

بیدل و بی اختیارت ریزه گل

آسمان، تردید در چشت ندید

نه شنید زاری زارت ریزه گل

همسر گرد آفرید، تهمینه وار

واستادی در دیارت ریزه گل

نه گدای دولت اشرف شدی

نه زبون همجوارت ریزه گل

سرنوشتت را گرفتی در کفت

همتت، آیینه دارت، ریزه گل

از وحوش طالبی، نامی نماند

ماند باقی افتخارت، ریزه گل!

((فرشید))

موضوع کشته شدن مایکل برون سیاه پوست وتظاهرات خشونت آمیز را،دردفاع ازان،زیرفوکس تحلیل وتجزیه قرارداده گویا که آن مرحلۀ اپار تایت درقرن بیست ویک باردیگربه گونۀ دیگررونق گرفته باشد.

اوواقعییت است که میگوید:آنچه که ما مصالحه میخوانیم ضعف قدرت است. ورنه هیچ دیکتا توری وزورمندی،دست ازفاجعه برنداشته است. تازمانی که جانب مقابل را بازورمساوی ویامزاحم بالفعل نیابد.هیچ گاهی به صلح تن درنمی دهند.                                                              جنگ وحشت است،ازجانب درنده خوهای سرمایه به راه انداخته میشود،جنگ دزدو قطاع الطریق است،چشم عدالت را باخنجر،رذالت کورمینماید،لباس شرافت را ازتنش بیرون کشیده،چنان گردباد وطوفان تولید مینماید که درمیدان صداقت ازبیان حقیقت،عاجزآمده،وجدان به گوشۀ،چون گل آفتاب پرست،هنگام غروب آفتاب،سرخجالت روبه زمین فرود می آورد. ومیگوید دیگرننگ است که گرداننده گان غول سرمایه را بیش ازین انسان نامید.                                                                             ازین میان علم،قد برافراشته درمصاف جهالت  رفته تا با جهالت به منظورتسخیرش،شعبده بازی نماید.درخصوص این مطلب تازمانی  علم به تحقیقات بیرون آمدن ازجهالت چراغ دردست ادامه میدهد که جهالت را به وصلت راضی نماید.زمانیکه طرفین آماده به وصلت شدند. آنگاه است که ازوصلت علم وجهالت صلح تولد می گردد. درمراحل بعدی صلح،ازینکه علم نوگرااست وجهالت کهنه گرا،علم قدکشیده،جهالت در بسترکهولت،علم را برمدا وای خود می طلبدآن زمانی است که علم با بیان این مطلب می گوید من پروسۀ هستم درحال حرکت ومشاهد پدیده ها،محقق برای تغیر،تحول،ترمیم،تکمیل وتکوین،طولانی،عرضانی،عمیق، به سوی اوج ترقی تعالی وپیشرفت.

ازمفاهیم بالابه این نتیجه میرسیم که جهالت را باید تسخیرکرد.چون دریا های خروشان،کوهای سربه فلک،رازهای نهفتۀ طبعیت،دشتهای سوزان لامزروع،حیوانات وحشی،به نفع بشریت،اهلی ساخت وتسخیرش نمود،بناً با نورعلم برای کشف حقایق زیرین باید رفت.جهالت را،نه آنکه((صیهو نیزم)) به تباهی بشریت ازدست شیطان باید گرفت.

شیطان ملا شده برآمده است بــــــرســـرمنبـــر

به ظاهرناجی خلق مینماید هکـــــت پیغمــــــبر

آن جنایت کارتاریـــــخ،گشته دشمـــــــن انسان

میان انبوه مردم،فیـــرکرده،شصـــــــــت سکر

اســـــلام وسیلــه میشود دردست اهــــــریمـــــن

خــــریده میشـــود،ازســعودی،کـــویت وقـــــــطر

آزاده گان ،آزاد،نمی خواهند چنین یک حالتی را ازجانب دشمنان بشریت که درذهن پرورانده اند.

بایک چوب((پاده))دریک راه

رمه چرانهای قدیم وادیـــم چــوب دردست

به گوسفند دره گویند،اشـــه گویندبـــه خر

به گـاوکـوله،شـوگـه گـویند.اییــه وایـــس

سگ رابـه تـوتـو،خواند،بردهمه رابـه سفر

شتره گوید،عیش،خره گوید،دیه،اسپه چـــــو

سوچ اتم دردست دارم((منابع))راه بروباخبر

دالربگیر،بیاپهلویم بشین،فردا،کی رامیگیرند

بزن،بکش،بسوزان،بغلطان بگـو کـــه الله اکبر

 

======================

 

آنکه میگوید:این نوشته به منزلۀ یک شمع است طبق گفتۀ فیلسوفی از یک((شمع))میشود هزاران شمع دیگری را افروخت،بدون آنکه ازشمع اولی چیزی کاسته شود.این نوشته به منزلۀ آب است که رنگ ندارد،مزه ندارد،بوی ندارد،اماحیات بخش است.این نوشته به منزلۀ ویرانۀ است که اگربکا وی،درآن گنج می یابی.این نوشته اوکسیجنی است که تنفسش به انسان فرحت می بخشد.این نوشته به منزلۀ انگشت شهادتی است که تورابه شاهدی خدا سوگند میدهد.برای بنده گان خدا دروغ نگویید.

 روزگارسخــــت می گیرد.آمده تخت وبخت می گیرد.

روزگارکه به فرارازحادثه یاری می کند

پیام زیرین را به ذهن پیچکاری می کند

این نوشته به منزلۀ پیامی است به این شرح کسانی که به ارزش های دینی،ملی،ومعنوی مردم افغانستان پشت پازده است دیریازود منتظر سرنوشت خود باشند.

بخوانش تا به آخر

لقمان حکیم را گفتند ادب ازکی آموختی؟ گفت که ازبی ادبان،هرچه که ازایشان درنظرم نا پسند آمد ازان احتراز کردم.  

وطن پرست را گفتند که وطن پرستی را ازکی آموختی گفت که ازوطن فروشان،کنون درسراسرجهان،عدۀ ازافغانهای معلوم الحال،به حیث وطن فروش معروف شده اند،بعضاً سیاست بازان شکست خورده،هم درداخل کشوروهم درخارج ازکشور،مصروف جاسوسی اند.

 آنکه میگوید:کشورم به گونۀ،مریض زخمی،به داکترمعالج نیاز دارد.هیچ گاهی داکتر معالج،با دستان کثیف،وپیش بندکثیف،برسربسترمریض غرض عملیات نمی رود.

آنکه میگوید درکشورم،انسانها زنده گی میکنند،کشورم کشورانسانها،توسط یکی دوخانوادۀ معلوم الحال تحت عناوین مختلف،به همت ویاری ((سیاست پیشه گان ناروا))واسطۀ زبان قوم مذهب،سمت،جریان سیاسی وغیره وغیره ازدستی به دستی سودا ومورد معامله قرارگرفته است ومیگیرد.همین معامله گران وسودا گران سیاسی،درمراحل مختلف،سبب ساز،تروربهترین شخصیت های سیاسی،ملی ومذهبی گردیده اند.

 اوکسی است که دست وآستین برزده برای بیرون آمدن ازوضعیت کنونی.

بلی !حلقۀ ازکارگذاران سیاسی گفتند آن کی هست؟ را ما می شناسم،اوچون دریای عمیق فی نفسه جریا ن داخلی داشته مدوجذرظاهری ندارد،هزارن رابه سوی خود کشانیده با خود می برد.یعنی که خم وچم نمیشود،متملق نیست،لبخند معنی داردرلبان دارد،لبخندش نشان دهندۀ آنست که محبت،ازمحبت پدیدارمی گرددولبخند ملیحش ترجمان عمق وپهنای ذهن وخردش گشته بادرک ازعظمت وماهیت انسان،به سوی میرودتا بادو دستان پاکش  اشک یتیم را پاک نماید.

چونکه خودش یتیم بوده است

اومیگویدکه ما به آن مرحلۀ رسیده ایم که بگوییم ((ذهنیت ها برای پذیرش))مغزسرد وقلب گرم ودستان پاک،آماده گردیه است که به فرزند دهقان قلم وکتاب(( وطن دوستی))تقدیم بداریم خود به آن مرحلۀ ازدرک برسد که بگوید.درعصرحاضرماشین قلبه بهترازجوره گاو قلبه ای است.به خاطریکه تجربه به اثبات رسانده است،اندیشه های صادراتی واحکام صادراتی،به صورت آنی وفوری،قبل ازوقت وبعد ازوقت،نه اینکه برای مردم چیزی نداد،بلکه ازمردم،مورال اراده،عزت نفس،درمجموع همه داشته های((مادی ومعنوی))را گرفت،یکی ازین داشته ها قوت سه گانه((دفاع،داخله،امنیت دولتی))سرمایۀ ملی کشوربود که نوازشریف صدراعظم وقت،آن زمان به افتخار تمام می گفت یگانه خدمتی که انجام دادم این است،بزرگترین ساختارنظامی درمنطقه را ازریشه ویران کردم.ازین خاطراست که دولت هایکی ازپی دیگر((بعد ازشکستاندن حاکمیت چپ))چون انگشت افگار درانتظاراخذ کمک ازبیگانگان نشسته اند.این دولت ها باید بدانند درمقابل ریختاندن خون سربازش ازتوطلب دارد.که اوعبارت ازناموس((وطنت است))

چونکه خودش فرزند دهقان بوده است

فرزند دهقانی که مکتبش را سوختاندند ودردادند.بعدش به جای قلم تفنگ را دردستش دادند.تا به کشتارانسان((نخبگان)) مبادرت ورزد.حرفی است که ازمعلم روزگارآموخته است،این وظیفه را برای معلم میدهد:

 که خودش روزگاری معلم بوده است.میداند که مقام ومعنی معلم خیلی ها با ارزش بوده بی توجوهی ها وبی نظری هادرحق معلم فراوان بوده که کشورسزاوارهمین حال واحوال است ازین بابت که مردم افغا نستان باآن دست وگریبان اند

آنکسی که خودرا بزرگترازدیگران نمی داند،آن کسی که به غربت وشها مت خود افتخارمینماید.آن کسی که صبور،جسور،محجوب وباحیا است. آن کسی که دراجرای صداقت وامانت داری می خواهد ازکسی عقب نماند ومیخواهد گفته خودرا درعمل ثابت نماید.آنکس میگوید که من یکه وتنها نیستم به مانند من یگان یگان دیگرهم هست،هرکوچه وپس کوچه کشورما مردان وزنانی دارد که دارای اوصاف فوق است.همۀ مایکسان میاندیشیم. دربارۀ خود که انسان هستیم،انسان یعنی ((آزادی وآگاهی))دربارۀ هموطنان ما که انسان اند.انسانهای وطن خویش((آزاده گان،آگاهان))دربارۀ وطن خود که خانۀ مشترک((آزاده گان وآگاهان)) است ومتعلق به انسانهامیباشد. همۀ ما می اندیشیم که درین چند دهۀ اخیر دربارۀ سرنوشت وطن خانۀ مشترک کسان دیگری تصمیم میگیرند. تصمیم گیرنده هیچ زعیمی نبوده،زعما هرکدام آورده شده اند،نصب گردیده نت وبولت شده اند.

 آن کسی است که می گوید:عدۀ رابراین باوراند.که درسرزمین ما،مرگ فردظالم را تراژدی می خوانند،وازتوده های ملیونی را به آماروارقام به نشرمی سپارند.

کم بخور،کم بخواب،کم حرف بزن

(لقمان حکیم)

ضرورت است که درچنین موقع به تمامی سوال های((چه باید کرد))پاسخ مثبت داده شود.

بسیاریها فراوان خوردند،پندیدند،کفیدند،بسیاری ها راه تنبلی درپیش گرفتند،هیچ کاری انجام ندادند.بلکه چون لاش گنده افتیده درسرراه،مانع حرکت کاروان شدند.بسیاری ها پرگفتند،چرندیات ازدهن بیرون راندند فقط خودرا مطرح کردند.                                                                                اوکسی است که میگوید اینک پاسخ مثبت به «چه باید کرد»:ارگانی را نطفه گذاری مینماییم ،مغز متفکر،که((؟؟؟؟؟؟؟نفر))احساس پنجگانه ((شش وهفت))درخود داشته،آغاز،ازدماغ اکبر،طریق،حرام مغز.یا ستون فقرات الا اخیرتحت کنترول داشته،صلاحیت تقسیم وظایف وتوزیع مسؤ لیت هابه هورمون هارا درحیطه خود داشته باشد.هورمونهای که دررشد وتکامل اعضای بدن،نطفه نقش اساسی را بازی مینمایند وسطح باپرس،عکس العمل به موقع وظیفۀ مغزمتفکراست.کلۀ پرمغز،سواربر سرگردن متحرک به جانب چپ وراست،گردن وصل برشانه های چپ وراست،شانه های چپ وراست،متصل به قبرغه ویا قفسچۀ های چپ وراست،میان قفسچۀ چپ جگربه منظورفلتر،وقلب به منظورتقسیم خون به تمامی شاه رگهای بدن،ارگان زنده استاده با دوپای چپ وراست،رونده به سوی هدف،با دوستان پاک چپ وراست،ازپیروزی وموفقیت های خویش،ودست آوردهای علمی وفنی خویش،میخواهد که به نسل های بعدی تحفۀ علمی تقدیم نماید.تاباشد مسیر ارتقایی خویش را روی همین سنگ بنا اعمار نمایند.بدین منظور،قلم را دردست راست گرفته کاغذرا با دست چپ یعنی دستان چپ وراست دراتفاق وهمدلی برسرراه آینده گان به عوض خار،گل کشت مینمایند نوشته را تمام شده رها نمی نماییم درین جا صرف به نکته اشاره مینماییم که به امید تماشای چمن های سبزوگشت وگذارنسل های بعدی به سوی گل گشت.  

 ازمفهوم وحدت چپ وراست وارزش چپ وراست،درسازنده گی وبالنده گی درقسمت دوم مفصلاًخواهم نوشت.

باقی  دارد

عبد الشکور«خوشه چین»

askhoshachin2@gmail.com

 

 


بالا
 
بازگشت