الحاج همراز کابلی

 

بهترین مولفه برای  پیشرفت  خوشبینی نسبت به آینده است

افغانستان در  مراحل تاریخ پرازصعود و افول  خود قرار دارد مرحلۀ نوسازی و بازسازی.
موفقیت پروسه نوسازی و بازسازی نیاز مند مولفه‌ها و عناصری می‌باشد که آمادگی ذهنی و روانی جامعه برای این امر داشته باشد دانشمندان بدین عقیده استند در جوامعی که مولفه‌های ذهنی آماده گی روانی برای پذیرش نوین سازی نداشته باشند  هر گونه تلاش برای  نوین سازی جامعه  کارساز واقع نشده کوشش ها عقبگرد می کنند.
یکی از مهم‌ترین مولفه‌های ذهنی توسعه، خوشبینی نسبت به آینده و اعتماد به نفس است.

 پژو هش ها روشن ساخته اند شهروندان که از سطح بالای اعتماد به نفس برخوردار بوده  نسبت به آینده خوشبین باشند، بهتر و سریع تر می‌توانندمتبارز شوند رشد نمایند و نسبت به دیگر جوامع متعصب صاحب جاه وجلال گردند
کارل ریموند پوپر؛ فیلسوف اتریشی انگلیسی.
(تمدن مدرن با همه دستاوردهایش از علوم تجربی و تکنولوژی گرفته تا آزادی‌های سیاسی و فردی آن مرهون خوشبینی شناخت شناسانه‌ای است که با فرانسیس بیکن پدید آمد.
 
فرانسیس بیکن عده‌ ای او راپیامبر جامعه صنعتی می‌خوانند در جایی گفته بود:دانایی توانایی است.

پوپر میگوید این گفته های بیکن باعث شد تا امواجی ازخوشبینی ها در بحر دلهای اروپائیان تلاطم کند و اروپا به مهد تمدن مدرن مبدل گردد.

از علی رضا علوی تبار، پژوهش‌گر معروف ایرانی، پرسیده شد یکی از مهم‌ترین شاخصه‌های فرهنگ سیاسی جوامع توسعه یافته را بیان کنید؟:

 پاسخ داد:مهم‌ترین ویژه گی جوامع سیاسی توسعه یافته خوش بینی نسبت به آینده و اعتماد به نفس می‌باشد.
افغانستان سالیانی است که به  سرزمین مباحثات و مجادلات سیاسی مبدل گردیده  در این سرزمین از زارع ، چوپان تا مساجد و اماکن مقدسه بحث های در بارۀ سیاست شمع کارساز روزمرۀ آدمیان است مخصوصاً مردم در مساجد و اماکن مقدسه، هنگامی که برای ادای نماز و یا انجام سایر مناسک و مراسم دینی گردهم می آیند، پس از فراغت از عبادت، ساعت ها به بحث و تبادل نظر پیرامون مسایل سیاسی وقت می گذرانند.

گاه گاۀ این مباحثات چنان جدی میشوند که با شکستاندن  چوکات ادب بحث زمینۀ انزجار و تنفر مغزی را به بار می آورد این برخورد نشان دهندۀ آنست که مردم آمادگی رفتن به عقب  قافلۀ پیشرفت ها را دارند اما قافله سالاری برای رهنمود این قافله پیدای نا پیداست ؟.

آنکه خویشتن را توانمند تر از دیگران می پندارد  هوسی قافله سالاری دارد  متاسفانه مذهب را وسیلۀ برای نیل به آرمان هایش انگاشته به پندار اینکه نبض پیشرفت ها بستگی به مذهب دارد بجای اینکه اقناع مردم را فراهم سازد در پیچیده گی او ضاع فکری و عقیدتی انسان ها رخنه اندازمی گردند.

 اقتصاد ، سیاست ، دین و مذهب را با هم آمیخته بجای تنویز ذهنیت ها مغز هارا درتنگنای فکری قرار میدهد این شکل انقلابات سیاسی یا سیاست های محوری که همانا اقتصاد و رشد است در بسا جا ها نتایج مطلوب پیشرفت هارا در قبال نداشته زمینۀ عقب مانی ها ذهنی را نیزمیسازد مردم در دلهره گی و مرموزیت اندیشوی قرار میگیرند یعنی آنان بدین عقیده میگردند که مبادا بخاطر دنیا دین را نبازند؟

هیچ سرزمینی، در هیچ گوشه دنیا، در تقدیرش پیشرفت و عقبرفت نوشته نشده  بل این مردمان بوده اند با سعی و تلاش مداوم و خستگی‌ناپذیر، سرنوشت جوامع شان را رقم زده اند و به آن سر و سامان بخشیده اند.
باور های در میان مردم افغانستان باعث شده از یک‌سو گذشته نگر باشند پیشرفت و تکامل را در بازگشت به گذشته جستجو کنند  از سوی دیگر، نسبت به آینده ناامید !آینده را در چنگ نیروهای شرور و اهریمنی فکر کنند.

این در حالی است که با آینده نگری می‌توان پیشرفت و ترقی را رقم زد و به دست آورد نه با افسوس خوردن به گذشته زیرا گذشته گذشته است دیگر برنمی گردد.
قرآن عظیم الشان، بارها مسلمان را به امیدواری و خوشبینی تشویق کرده از یأس و ناامیدی برحذر شده اند (لاتقنطوا من رحمت الله.
ما در جوامع قبیلوی روزگاری داریم که متشکل از مذاهب اما هم کنار با دین مبین اسلام استیم در این مجتمع که زیست داریم در آغوش برخی ویژگی‌های دیگر، یکی از مهم‌ترین ویژگی‌های منحصر به فرد همان جهان‌بینی‌اش می‌باشد.
کارل ریموند پوپر در مورد جهان‌بینی و نگرش انسان قبیله ای نظریات متعددی دارد که یکی اش را چنین میگوید: نگرش انسان قبیله ای نسبت به محیط و اجتماعش، نگرش بسته و جادویی است  فکر می‌کند همانگونه‌ که قوانین طبیعی غیرقابل تغییر اند همچنین محیط اجتماعی و سیاسی نیز دگرگون پذیر نمی‌باشند.
ماریانا گروندونا فیلسوف و پژوهش‌گر معروف غرب :
در فرهنگ‌های مترقی، زندگی همان چیزی است که ما باعث رخ دادن آن می‌گردیم یعنی خود قهرمان افسانوی استیم .

در فرهنگ‌های مخالف توسعه زندگی چیزی است که برای ما بوقوع می پیوندد یعنی ما در برابر آن تسلیم میشویم.
حضور این جهان‌بینی در میان مردم افغانستان، در کنار تقدیرپرستی مذموم، باعث شده که نظم بخشیدن به امور اجتماع را کار نیروهای فوق طبیعی انگارند خود رامعجوز به پایان بخشیدن به جنگ و خشونت هادانند  وضعیت فعلی را سرنوشت محتوم مان پنداشته و بدان سر تسلیم ناگزیری به پایان انداخته و چشم پوشی نمائیم در حالیکه چنین نیست ؟

زمین که برای ما ازسوی معبود ما عنایت شده بنا بر اقتضای زمان بدان سعی و تلاش کنیم تا حصول محصول ما ناب گردد.

حضرت سبحان و رحمان در نخستین خلقت بشر نیز بنابر رویداد های زمان از از همه اولتر صحیفه ها ی را برای رهنمائی بنده گانش عنایت کرد و بعد ها که بنده گان تلاش های برای بهزیستی را آغازیدند کتاب های چون زبور، تورات ، انجیل و فرقان را هرکدام با پیامبران برگزیده اش برای رهنمائی بنده گان آفرید که در آن زشت و زیبا از هم تفکیک شده و معلول و علل زنده گی مسجل گردیده است باید سرمشق حیات دینی و اجتماعی ما باشد. جدوجهد که یگانه مایۀ رسیدن به تدبیر اندیشوی ماست نبایدآنرا بازیچۀ تقدیر بگذاریم زیرا حضرت باری وتعالی در هیچ یک از مقطع زمان برای بنده گانش تقدیر مرموز نیافریده این بشر است که برایش تقدیر مظلومانه میسازد و نامش را رضای خداوندج می نهد.

پروردگار عالمیان آدمی را با تقدیر بهتر آفرید که برای رهنمائی اش پیامبری با کتاب فرستاد تا مغز کوران را مربی و اندیشمندان مرحبا ساز کند اینکه بعضی ها دست به بازی های شیطانی میزند و تقدیرش خوانده اقناع میشود؟
 
یکی از پدیده‌های دیگری که در افغانستان، بیداد می‌ زندتئوری توطئه است.
بر اساس این تئوری، مردم افغانستان فکر می‌کنند که سرنوشت کشور در دست افغان‌ها نه بل توسط خارجی‌ها رقم می‌خورد  این بیگانه ها  استند که مارا سمت و سو میدهد و از رهبران سیاسی مان به عنوان ابزار ی در خدمت منافع‌شان استفاده می‌کند.
حضور این تئوری در میان مردم افغانستان در کنار آنکه باعث بی‌اعتمادی و شکنندگی پلورالیسم سیاسی گردیده همچنین موجب ترویج بدبینی و ناامیدی نیز شده است که مردم از این ناحیه دچار یک نوع سرخوردگی و بدبینی گردیده اند.
سامویل هانتینگتون در کتاب «سامان سیاسی در جوامع دستخوش تغییر و دگرگونی می نگارد:
در جوامع سنتی، مردم خزانه دولتی را کیسه شخصی شاه می‌ خوانند به همین دلیل، آن‌ها هرگونه دخل و تصرف شاه را در خزانه، مشروع گفته و در آن عیب و نقصی نمی‌ نگرند.

  اما هنگامی که نوسازی آغاز ید ارزش‌ها دگرگون شد دیگر مردم خزانه دولتی را کیسه شخصی شاه نه بلکه  متعلق به ملت می گیرند هرگونه دخل و تصرف غیرمنطقی مسئولان را در آن فساد و اختلاس تلقی ساخته در نتیجه از افزایش ناهنجاری‌های سیاسی صحبت می‌نمایند.
 
فریدریش فون هایک نیز در کتاب «در سنگر آزادی» یکی از دلایل بالا بودن سطح احساس خفقان در جوامع دموکراتیک و پایین بودن آن در نظام‌های استبدادی را همین رشد آگاهی و دگرگونی ارزش‌ها می‌داند و حتا شخصیتی چون تد رابرت گر، در کتاب «چرا انسان‌ها شورش می‌کنند» این پدیده را یکی از علل رشد انقلاب‌ها ، کودتاها و شورش‌های مسلحانه می‌خواند.

یکی از واقعیت‌های تلخ در افغانستان شماری ازروشنگران آگاهانه یا ناآگاهانه- تحت تاثیر سنت مارکسیسم می‌باشند.
مارکس، تفسیری که از تاریخ داشت مبتنی بر این اصل بود که دنیای کنونی توسط کسانی گردانندگی می‌شود که در جستجوی نفت و طلا بوده و به غیر از منافع طبقاتی خودشان به چیز دیگری نمی‌اندیشند.
بنابراین باید گفت که یکی از علل بدبینی افغان‌ها، همین تبلیغات منفی است که روشنفکران مان انجام می‌دهند و مردم را به ناامیدی فرامی‌خواند.

درحالیکه فیلسوف در هر مقطع برداشت های مغزی اشرا منتشر می کند و این آدمی است که از آن برداشت مثبت و منفی اشرا مجزا ساخته بنا بر خواست جامعۀ آدمی سیر سلوک و عبرت خود را تجهیز میدارد زیرا کلام هرفیلسوف کلام خداوندج نیست که عالم بشریت بدان تکیه کند.
از سوی دیگر ابن مسعود(رض) نا امیدی و خود پسندی را مایۀ هلاکت نسل بشر می خواند.
امام محمد غزالی؛ فقیه، متصوف و عارف بزرگ جهان اسلام ارشاد فرموده است :

اینکه ابن مسعود(رض) این دو عامل را در کنار هم آورده به خاطر آن است که خوشبختی به دست نمی آید مگر با سعی ، تلاش و جدیت. آدم ناامید اهل سعی و طلب نیست زیرا مراد و مطلوبش به نظرش ناشدنی و محال می آید.
یوسف قرضاوی رییس اتحادیه علمای جهان اسلام، در تفسیر این حرف چنین رقم می زند:اگر دانش آموز از قبولی نومید گردد از کتاب و قلم نفرت می کند ، از مدرسه و خانه دلگیر میشود، دیگر تدریس خصوصی هم برایش کارسازنیست ، پند هیچکس در وی اثرندارد، مکان و فضای مناسب درس خواندن گره از کار او نمی گشاید… مگر آنکه به ترتیبی امید دوباره به سراغ او بیاید.
در جامعه  ما ظهور تروریسم ، انتحاری و خودکشی گرفته تا گسترش روزافزون شبکه های مافیایی و ستون پنجمی  همین بدبینی سیاسی و ناامیدی است.
بنا براین، یکی از رسالت‌های نسل کنونی ما مبارزه با این پدیده می‌باشد که مردم ، جهان و کشور مارا به قهقرا کشانیده اند سیرزمان را در بسا جا های مطلوب نه تنها متوقف ساخته بلکه مردم را در بحر یااس فروریخته اند.

زدودن یااس و بد بینی نسبت به همدیگر امریست لازمی زیراکناره گیری ها در امر نوسازی و باز سازی ذهنیت ها افول ها ی را دم راه میسازد که پرش آدمی از آن پائینی ها به بلندا را نه تنها دشوار بلکه تا واپسین رمق حیات در همان سیاه چاه های حفر شده  ای از تقدیر خود ساخته ماند گار می مانند.

 

 


بالا
 
بازگشت