پوهندوی دوکتور انور ترابی
دوکتور علوم طب
طب د ر گستره تاریخ
قسمت سیزدهم : طب در آریانای کهن وایران زمین
یکی از کانون های تمدن بشری فلات آ ریان و دو طرف هندو کش است .به گفته دانشمندان تاریخ ، آریایی ها بعد از اینکه از سر زمین اصلی شان آریانا ویجه و یا ارینه ویجه (سر زمین بین آ مو دریا و سیر در یا و یا خوارزم) جدا شدند و به جنوب آمو در یا سرازیر شدند،پیش از اینکه به شاخه های هندی و ایرانی جدا شوند،به دو طرف هندوکش دارای مدنیت تاریخی بوده اند که دو یا سه هزار سال قبل از تاریخ نشانه های این مدنیت از جانب باستان شناسان در این منطقه تثبیت گردیده است.موأرخ شهیر کشور احمد علی کهزاد سر زمین اصلی آریایی هارا از متون اویستا برداشت مینماید و میگوید کتله آریایی هند و ایرانی که رهایشگاه اصلی شان ارینا ویجه است،در شمال افغانستان در حوزه علیای رود اکسوس(امو دریا) وسیر دریا در حوزه فرغانه قرار داشته است.
شاد روان میر غلام محمد غبار موأرخ توانای کشور به استناد از اویستا چنین مینگارد و میگوید مردم افغانستان در زمانه های قبل از تاریخ که هنوز سکه و پول نداشتند و معامله و داد و ستد جنس به جنس صورت میگرفت،شهر ها ودهات آنها مدنیت ویژه خود را داشت،زراعت،آبیاری،مال داری،باغ داری و پیشه وری ادامه داشت،آلات فلزی مستعمل بود،رقص ،موسیقی و ورزش معمول بود و طبابت و طبیب وجود داشت
در حفریات تپه مندیگک در شمال غرب شهر قندهار آثار مدنیت سه هزار سال قبل از میلاد به دست آمده است که شاد روان عبدالحی حبیبی مینگارد که در ابنیه تپه های مندیگک،آثار مطبخ با اسباب آن ،هاون و دسته آن از سنگ که به احتمال قوی دکان ادویه فروشی باشد،به دست آمده است که نشان و علامتی از وجود طبابت را به ذهن میآورد.
همچنان در کیش زردشتی قوای نیکی به نام امیشه اسپنته(یعنی جاودان سپید و مقدس) وجود داشت که از آنجمله شش قوه عامل یا فرشته موکل برای اداره امور عالم همکاری میکردند که هر کدام آنها مظهر یکی از صفات اهورا مزدا شمرده میشد که فرشته موکل تندرستی و صحت و مساکن وآب(هنوروتات)بوده است.
احمد علی کهزاد از سوما یا هوما که یک شربت مفرح و مقوی آریایی است و از یک گیاه طبعی که در کوهای بلند افغانستان میروید آماده میشد،در کتاب (افغانستان در پرتو تاریخ) یاد آوری مینماید . این مشروب مفرح و مقوی که آریایی های عصر ویدی و اوستا یکسان آن را میشناختند و یکسان از آن تعریف کرده اند،ترکیبی داشته است که عنصر عمده آن را عصاره گیاه کوهی خود روی تشکیل میداده است که به آن شیر وعسل هم علاوه میشد.آریایی ها عقیده داشتند که نوشیدن مشروب سوما یا هوما برای شان نیرومندی و قوت خارق العاده می بخشد و از آن طول عمر زیاد تر را انتظار داشتند وسوما را مشروب آسمانی میپنداشتند و از نوشیدن آن عمر جاودانی را انتظار داشتند .مشروب سوما که در اویستا از آن به نام هوما یاد شده است،نزد آریایی ها از نظر عنعنوی و صحت و تندرستی ،نهایت ارزش فوق العاده داشته است و میگفتند که از نو شیدن آن انسان به جوار فیض یما پادشاه و یاجمشید میرسد. از تذکرات بالا چنین نتیجه میگیریم که آریایی ها هم د ر سرزمین اصلی شان در شمال آمو دریا و هم در گرد و نواح هندوکش قبل از تقسیم شان به شاخه های هندی و ایرانی در مدنیت شهر نشینی و قبایلی به طب و طبابت آشنایی داشتند و در رابطه به صحت و سلامتی شان ارج قایل بودند ، اویستا وقبل از آن سرودهای ویدی مبین این حقیقت است .
گرچه از نوشته های اویستا که حدود یک هزار سال قبل از میلاد نوشته شده است،مسایل فرهنگ آریایی به گونه خیلی واضح هویدا است،اما سروده های ویدی که از زمانه های خیلی دور تر آریایی حکایه دارد نیز بیانگر فرهنگ آریایی شمرده میشود.
در ایران باستان به روایت (مهر داد بهار) در کتاب اساطیر ایران یکی از آثار سازمانهای قبیلوی ،اسطوره پهلوانی،تمرکز جادوگری،طبابت و فرمانروایی در یک تن است و نمونه بارز آن (فریدون) است . او پزشکی است که جادو نیز میکند و چون فرزندانش از سفر باز میگردند،خود را بصورت اژ دهایی در میآورد .موضوع جادوگری و فرمان روایی برقبیله در یک تن ، از خصوصیات جوامع بدوی است و در اساطیر پهلوانی ایران اغلب به شکل تکامل یافته تر خود به صورت شاه ، موبد وطبیب جلوه میکند که نمونه های مختلف آنرا میتوان در جمشید ، کیخسرو ، فریدون و دیگران در شاهنامه دید.
فردوسی در کتاب شاهنامه فرایند بیهوشی و انجام عمل زایمان ( در ظاهر به شکل سزارین توأم با جراحی ) روی مادر رستم ( رودابه ) را به این شکل شرح میدهد :
بیامد یکی موبد چیره دست مر آ ن ماه رخ را به می کرد مست
شگافید بی رنج پهلوی ماه بتابید مر بچه را سر زراه
همان زخمگاهش فرو دوختند به دارو همه درد بسپوختند
از این چند بیت آنچه که به روشنی مستفاد میگردد،انجام عمل جراحی توسط یکی از موبدان که در واقع علمای دین زردشت بودند ، برای تولد، بیهوش کردن زن ،بخیه زدن و تجویز دارو است .
به روایت موأرخین در ایران در دوره ساسانی اجساد اعدامی ها را در اختیار جراحان میگذاشتند تا آنها را تشریح کنند .
بر رسی های داکتر سهراب خدا بخشی در یکی از متون اویستا نشان میدهد که در آ ن دوران پنج نوع پزشکی تحت عناوین گیاه پزشکی،کارد پزشکی(جراحی) ،روان پزشکی،دام پزشکی(طب حیوانی) و بهداشت وحفظا لصحه مورد توجه بوده است و این خود بیانگر آن است که در دوران اوستا،طب و طبابت در سر زمین آ ریانای کهن و ایران باستان در چه پهنه گسترده رواج و عمومیت داشته است و نمایانگر واضح دانش طب در سر زمین آ بایی ما در حدود یک هزار سال قبل از میلاد مسیبح است.
در کتاب ( وندیداد) ذکر شده است که زرتشت از اهورا مزدا سوال میکند که مزدا پرستان برای آموختن پزشکی چه باید بکنند؟ اهورا مزدا جواب میدهد که اینان پیش از مزدا پرستان باید در(دو پرستان) آ زمایش نمایند ، اول یک دو پرست را جراحی کنند، اگر او بمیرد،دو پرست دوم و اگر او هم بمیرد سومی را جراحی کنند و اگر او هم بمیرد، انکس که میخواهد پزشک شود تا ابد نباید به کار پزشکی بپردازد ودیگر نباید به مزدا پرستان دارو دهد و جراحی کند و اگر به مزدا پرستان دوا دهد و جراحی کند و آنها را زخم کند،مجازاتش همان مجازات کسی است که زخم عمدی وارد آورده است .
خلاصه اینکه در آریانایکهن و ایران باستان برای ورود به جامعه پزشکی،پزشک میبایست در ابتدا سه نفر مریض غیر زرتشتی را در مان نماید و در صورتیکه این مریضان شفا یافتند ،وی به مرتبه طبابت و پزشکی ارتقا مییافت و در غیر آن پزشک قلابی و جعلی شمرده میشد . در ایران باستان پاره ای از ضوابط بهداشتی در مانی مورد توجه بود که از میان آن میتوان به ممنوعیت سقط جنین،ممنوعیت الوده کردن آتش و آب و خاک و گیاه ، عدم دفن مردگان در خاک،گذاشتن اجساد مردگان در برج های بلند تا کرگس ها گوشت های شان را بخورند ،شستشوی بدن ،حمایت از زنان باردار، مضر شناختن مگس خانگی و استفاده از آب جوشانده شده را میتوان بر شمرد.
در ایران باستان طبابت را تا آ غاز دوره اسلامی میتوان به سه دوره تقسیم نمود : دوره زرتشت و هخامنشیان ، دوره اسکندر مقدونی و جانشینان او و دوران ساسانی ها .
در دوران هخامنشیان تعالیم زرتشت پیامبر آیین زرتشتی انتشار داشته است . زرتشت و پیروان او چنین میپنداشتند که طبابت و پزشکی فرشته ای دارد به نام ( امشاسپند ) و امشاسپند یعنی هنوروتات یا خرداد فرشته ای صحت و سلامت بوده است و امراض را از شرارت دیو ها میدانستند . زرتشت چهار عنصر آب، آتش ، خاک و باد را مقدس دانسته ، پاکی بدن را همه جا دستور داده است و آنرا شرط تندرستی قرار داده است و سفارش کرد که جذامی هارا از مردم تندرست دور نگه دارند . در آیین زرتشت احتراز از آلودگی آب و اجتناب از مرده و کثافات از واجبات است ، قبرستان ها را در نقاط مرتفع قرار میدادند .
بزرگ ترین مکتب طبابت آن دوران مکتب ( اکباتان) است که قریب صد سال پس از زرتشت توسط یکی از شاگردانش تأسیس گردید و معالجه مریضان به واسطه تلقین ، گیاه ها و جراحی توسط متصدیان امور دینی(موبدان) به عمل میآمد معروف ترین طبیب آن دوران ( تریتا ) یا فریدون است که مانند امهوتب در مصر مقام بزرگی داشته است .
پس از غلبه اسکندر به ایران زمین ،تمدن یونانی در آنجا جای گزین شد و بدیهی است که طب ایران نیز تابع آن گردید . در دوران ساسانیان خصوصآ در زمان شاهپور اول فرزند ارد شیر و شاهپور دوم و خسرو انوشیروان ، طب ایرانی رونق بسزا گرفت و بیمارستان جندی شاهپور یعنی مکتب جندی شاهپور در زمان انوشیروان تأسیس گردید که محل تجمع اطبا و دانشمندان ایرانی و یونانی قرار گرفت.
بدون شک بومیان قاره افریقا و دو قاره جدید امریکا و استرالیا قبل از کشف این دو قاره ، صاحب یک نوع تدابیر معالجوی و درمانی به شکل بدوی بوده اند که در برخورد با مریضان از همان شیوه ها استفاده میکردند و رسیدگی به این موضوع ایجاب پژوهش ها و تحقیقات مزید را مینماید و اینجانب نگارنده ( طب در گستره تاریخ) با کمال پوزش فقط به یاد آوری آن اکتفا کردم .
ادامه دارد
+++++++++++++++++++++
قسمت دوازدهم : طب بقرا طی در یونان
بقراط یا هیپوکراتس بزرگترین طبیب جهان قدیم بشمار میرود ،او به نام پدر طب شهرت جهانی یافت بقراط در سال 377 قبل از میلاد مسیح در شهر کوس یونان زادگاه اطبا دیده به جهان گشود و در سا ل 460 قبل از میلاد در (لاریسا) چشم از جهان فروبست .
او حرفه طبابت را از پدرش (هیراکلیدس) و از (هیرو دیکوس) فرا گرفت.بقراط مجموعه معلومات طبی دوره خود وقبل از آن را جمع آوری نمود و به بهترین شکلی صورت های عملی آن را به کار بست،او بزرگترین طبیب بالینی دنیای قدیم به شمار میرود و با ارزش ترین شخصیت در کلینیک طبابت جهان محسوب میشود .مجموعه تألیفات بقراط 60 جلد کتاب در رابطه به امراض و معالجه آنها است . تألیفات بقراط بدون کمترین تغیر قرون متمادی تدریس میشد ،او علم طبابت را از مذهب جدا کرد و اهمیت فراوان به تجارب و معالجات فردی قایل شد،طرز شکسته بندی و خلع مفاصل را که چگونه باید رد شود وجا انداخته شود تکمیل کرد و علت مرض مرگی یا صرعه را به مغز ارتباطداد.بقراط چهار خلط در انسان قایل بود خون،بلغم،صفرای زرد وصفرای سیاه ،او صحت وتندرستی را از اعتدال این چهار خلط میدانست و مرض را از زیادی و کمی هر یک از آنها میدانست.بقراط در اوصاف و رفتار طبیب گفتنی هایی دارد،منجمله اینکه طبیب باید صحتمند و پاک و تمیز بوده با مریضان با ادب،عفیف جدی ،اما مهربان برخورد نماید،همه روزه مریضان خودرا عیادت کند،به سوالات مریضان با گشاده رویی جواب های شایسته بدهد،هرگز به مریض نگوید که مریضی او سخت و غیر قابل علاج است و برای حق الزحمه حریص و نفع پرست نباشد.
بقراط در تاریخ طب صفحه ای را باز کرد که قرن ها ادامه داشت و به نام دوران طب بقراطی یاد میشود که عمل کرد و رهنمود های او برای اطبا قرن ها اولگو و مورد استفاده قرار داشت و به نام طب بقراطی معروف بود.
غرض روشنی مطلب دانشمندان افکار بقراطی را در تحت چند عنوان مورد بحث و مطالعه قرار دادند تا به ویژگی های طب بقراطی و خصوصیت آنها واقف شوند .
1—در مورد تشریح و وظایف اعضا :علم تشریح و اناتومی بسیار ابتدایی بود،البته اطبای بقراطی میبایست معلومات کافی در باره استخوان ها داشته باشند بخصوص جراحان،ولی معلومات شان در باره اعضا و اورگان های داخلی،رگ ها واوعیه وغیره بسیار ناچیز و مبهم بوده است،ولی یک علم وظایف الآعضای عمومی را وضع و اختراع کردند وبه عنوان اصل موضوع پزیرفتند .
در رابطه به فزیولوژی عمومی آنها پیرو نظریه اخلاط بودند که تا چند قرن پیش معمول بود.واضح است که وجود انسان و حیوان شامل مایعات مختلفی است که از نظر وظایف اهمیت فراوان دارند مانند خون،بلغم،صفرا و اغلب اختلالات مزاجی با ظهور ترشحاتی همراه است مانند ترشحات مخاط انف و یا دفع مواد مدفوع به شکل اسهال در بعضی امراض و یا خارج شدن خلط هنگام سرفه از سینه و غیره .
2—پیش گویی در هنگام تشخیص:در حقیقت یک نوع قابلیت است که طبیب انزار مرض را که آیا مرض رو به وخامت پیشرفت میکند و یا رو به بهبود. اگر در دوران بقراط تشخیص وجو داشته است فقط در موارد محدود بوده است.در مرحله اول مرض که اخلاط به هم میخورد و تعادل از میان میرود بقراط این مرحله را مرحله نضج یا پختگی نا میده است که پس از چند روز مرحله بعدی که مرحله بحران است آشکار میشود و گفته میشود که طبیب خوب آن است که این مرحله بحرانی را خوب پیش بینی نماید و آن را باز گو کند و راه مریض را بر ضد آن تقویت نماید این مرحله در نزد اطبای بقراطی با تب همراه بوده است و تب را شاخص این مرحله میدانستند.
3—اطبای بقراطی کدام نوع امراض را میشناختند ؟ دردرجه اول آنها به برهم خوردن تعادل بدن آگاهی داشتند و تب را علامت این بی تعادلی میدانستند،البته آنها مانند اطبای امروز نمیتوانستند درجه حرارت بدن را تعین نمایند ولی آنرا لمس کرده میتوانستند ،آنها با سریع شدن نبض،مشاهده جلد بدن،چشمان،عرق ،ادرار و مدفوع میتوانستند میان انواع مختلف تب ها با همدیگر فرق قایل شوند،گفته میشود که اطبای بقراطی نبض را ملاحظه میکردند. تحقیق در باره نبض را به طبیب گمنامی در دوره بقراط به نام (اگیمیوس) و همچنین به(پروکساگوراس)نسبت میدهند ولی آنچه که در آن شک نیست آن است که عالم بزرگ تشریح( هیرو فیلوس) در این باب کار فراوان کرده استو از آنزمان به بعد در یونان معلومات در باره نبض پیوسته افزایش یافته است.تب هایکه در مجموعه بقراطی از آنها یاد شده است همه یا ملاریایی یا برونشیت،پنومونی ،توبرکلوزوسل ارتباط پیدامینماید،در آنجا به چیچک، سرخکان،مخملک،دفتری،طاعون و سفلیس اشاره ای نشده است،از اینرو سوالی پیدا میشود که آیا این امراض در یونان قدیم وجود نداشته است ؟
4—حفظ الصحه و معالجه : بقراط در این موارد بسیار محتاط و دقیق بوده است و وسایل معالجه که در اختیار داشته است خیلی ناچیز و اندک بوده است، او در معالجات خود انواع دواهای مسهل و قی آور و مقوی و مدرر به کار میبرد ، فصد (رگ زدن)،گرسنگی و پرهیز دادن برای تخلیه بدن و حمام دادن و مساژ و مشت و مالش دادن و شراب وآ ب انگبین و سرکه انگبین را برای مریضان خود توصیه و تجویز میکرده است.به نظر بقراطیان معالجه بیش از آنکه جنبه دوایی داشته باشد ،جنبه پرهیزی دارد،بهترین وسیله تأمین سلامتی آ ن است که رژیم خاصی برقرار شود که شامل مقداری معمولی غذا و مقداری ورزش بدنی باشد.
5—موضوع آب و هوا : از نظر طبی در آن زمان مورد بحث بوده است و در طب بقراطی نیز بر جای مانده است.سنن مربوط به غسل در آ ب های معدنی و همچنان نظریه اینکه بعضی امراض در بعضی مناطق ممکن است زود تر شفا یاب شوند و یا موضوعیکه اطبا و طبابت مدرن به نام جیوگرافی طبی یاد مینمایند نیز در آ ن وقت مورد نظر بوده است.
6— جنبه علمی تعلیمات بقراطی :اگر سوال اینطور مطرح شود که تعریف ساده طب بقراطی چیست،باید گفته شود که این طب در واقع طب علمی است و اگر در تمام جهان نبوده لا اقل در یونان برای نخستین بار وجود داشته است. بقراط متعهد شده بود که مسایل طبی را به دلایل عقلی حل کند تا آنجا که مورد اتهام قرار گرفت که گفتند او به معالجه به اندازه که به علم توجه داشته نظر نداشته است.طبیعت وماهیت علمی نبوغ بقراط در مشاهده دقیق و قضاوت معتدل و عشق به حقیقت او آشکار میشود وهمین خاصیت او به طریق غیر مستقیم از اینکه وی موهومات را به دو ر انداخته و از فلسفه ومعانی و بیانی که به امور طبابت ارتباطی ندارد خود را برکنار داشته نیز معلوم میشود
7—معالجه روانی: بقراط در توضیح اولین وظیفه طبیب گفته است که باید طبیب به کمک نیروی شفا بخش طبیعت برخیزد،اودر این مورد آگاه بوده است که این کمک همانگونه که جنبه بدنی دارد ،جنبه روانی نیز دارد و کافی نیست که تنها وجود انسان راحت و آ سوده باشد بلکه روح انسان نیز باید احساس راحتی نماید و با خیالات و امید خوش تقویت شود ،طبیب باید با مریض خود خیلی با مهربانی و ظرافت رفتار نماید.
مهم ترین عملی که از جانب بقراط انجام یافته است ، آن است که طرز نگرش علمی و روش علمی را در معالجه امراض وارد کرده است و زمان اورا باید آ غاز پیدایش و ثبت ادبیات طبی دانست .بقراط برای اولین بار موجودیت مرض را از توهمات خرافاتی جدانمود ، زیرا تا آن زمان در رابطه به پیدایش مرض فقط قهر وغضب خدایان مطمح نظر بود .
سوگند نامه بقراط :بقراط سوگند نامه ای را طرح کرد که تقدس رشته طبابت و انسان دوستی در آن به وضاحت به ملاحظه میرسد و شاگردانش را وهم اطبا را در پیروی از آن دعوت نمود که این سوگند نامه بقراط تا امروز برای کسانیکه از دانشگاه ها ی طب در سراسر جهان فارغ اتحصیل میشوند قابل اجرا و پزیرفتنی میباشد :
من به اپولون طبیب،به اسکلبیوس،به هیگیایا،به پاناکیا و به همه خدایان سوگند یاد میکنم و آ نان را گواه خویش میسازم که تا آنجا که بتوانم و آگاه باشم،بدین سوگند نامه وفادار بمانم ، استاد خویش را با پدر در این فن برابر شمارم، وی را در هستی خویش شریک سازم،هرگاه به مال نیازش افتد،هرچه دارم با او در میان گزارم،فرزندان وی را برادران خود بدانم،و اگر کسب این هنر را خواستار شدند،بی مزد و بدون عقد پیمان به تعلیم شان همت گمارم ، سوگند یاد میکنم که دانسته ها، آموخته ها و اندرز های خویش را از فرزندان خود و فرزندان استاد خود و شاگردان سوگند خورده دریغ ندارم ،اما کسان دیگر را از این علم چیزی نیاموزم،تا آنجا که بتوانم و آگاه باشم در د های مریضان را در مان خواهم کرد ، وهیچگاه دانش خود را به کار های زیان بخش نخواهم گماشت ، اگر از من بخواهند که کسی را زهر دهم،هرگز چنان نخواهم کرد و این کار را جایز نخواهم دانست ، دوای سقط جنین به زنان نخواهم داد و پیشه و زندگی خود را پاک و مقدس خواهم داشت .هرگزچاقو و کارد به کار نخواهم برد،حتی اگر کسی را مصاب سنگ مثانه ببینم واین کار را به عهده جراحان حاذق و چیره دست خواهم گذاشت،به هر خانه ای که قدم گذارم،قصدم علاج درد بیماران خواهد بود،هیچ کسی را به عمد زیان و آسیب نخواهم رساند، از بدن های زنان و مردان، آزادان و بردگان به ناحق سود نخواهم جست ، هر گاه که در طی معالجات خود و یا در ضمن روابطی که با دیگران دارم،بر نکته ای آگاه شوم که پنهان داشتن آن واجب باشد هرگز آنرا فاش نخواهم کرد،و اینگونه نکات را از راز های مقدس خواهم شمرد . اینک اگر به سوگند نامه وفا دار بمانم و پیمان خویش را نشکنم، شایسته آن توانم بود که جاودانه در بین مردم،با هنر و زندگی خود شهرت و نیک نامی به دست آورم و اگر نقض عهد کنم خلاف آ ن بر من روا باد .
بقراط یا هیپوکرات این دانشمند بزرگ جهان طبابت سیما و چهره انسان ها و کرکتر ،رفتار و هنجار آنها را بر اساس مزاج وفق داده است و این مزاج ها را ، مزاج های دموی یا خونی ، صفراوی، بلغمی و سودایی برشمرده است .
ادامه دارد
+++++++++++++++
قسمت یازدهم : طب الکمایون و هومر در یونان
قدیم ترین مرکز طب یونانی که بتوان به آ ن نام مکتب ومدرسه نظری داد،شاید همان باشد که در کروتون تآ سیس شده است .ممکن است مبدآ آ ن مقدم بر زمان فیثاغورث(497—580قبل از میلاد)باشد ولی احتمال بیشتر آن است که این مکتب با مکتب فیثاغورث معاصر بوده باشد.
نوشته های معلم اول یعنی الکمایون کروتونی از بین رفته ولی آنچه بر جای مانده این است که وی یکی از شاگردان فیثاغورث بوده است. بعضی افکار طبابت را به خود فیثاغورث نسبت میدهند،ولی ساده تر آن است که الکمایون را معلم طب مکتب فیثاغورث بخوانیم . عنوان مقاله الکمایون(درباره طبیعت) مفکوره ای را بوجود میآ ورد که ممکن است به کروتون مهاجرت کرده باشد . وی در باره اعضای حسی به ویژه چشم تحقیقات داشته و اگر گفته ( خلکیدیوس) را باور کنیم،نخستین کسی است که در چشم عمل جراحی کرده است. او چنان ادعا کرده است که مغز سر مرکز تمام حواس است و راه ها و مجاری خاصی میان مغز واعصاب حسی وجود دارد ،اگر این راه ها قطع شود حواس دیگر از کار خود باز میماند .این طرز تفکر بسیار عالی را که نخستین تخم روان شناسی تجربوی محسوب میشود،یک قرن بعد از آن ( امپدوکل) و معتقدان به مذهب ذرات توسعه دادند .الکمایون را میتوان مبتکر یک عقیده روان شناسی دیگر نیز دانست که فیثاغوریثیان پس از وی به آن کمال اهمیت را میدادند. ارواح نیز مانند اجسام فلکی هستند و حرکت دورانی ابدی دارند و به این ترتیب دوران و فنا نا پزیری دو مفهوم مساوی یگد یگر میشوند ،از طرف دیگر انسان ها از آنجهت میمیرند که نمیتوانند به آ غاز خود باز گردند ودوره زندگی به شکل دایره نیست،بلکه بصورت منهنی نا بسته ایست .این مسآله را این طور میتوان تفسیر کرد که زندگی جریانی به طرف سراشیبی است،در صورتیکه ستارگان و ارواح به طرف پایین جریان ندارند و به شکل جاودانگی دور میزنند.
مهم ترین نظریه طبی الکمایون این است که تندرستی را تعادل میان قوا در بدن میداند،چون یکی از این قوا غالب شود تعادل به هم میخورد و حالت حکومت مستبده ایجاد میشودو آ دمی مریض میگردد.
یکی دیگر از اطبای کروتون ( دموکدس) پسر (کلیفون) است که او نیز شهرت فراوان پیدا کرده است، وی در دربار داریوش هخامنش در شوش صاحب مقام شد،وقتی پای آ ن پادشاه در حین پیاده شدن از اسپ آسیب دید و اطبای مصری از معالجه آن ناتوان ماندند،دموکدس به این کار پرداخت و تکلیف و مریضی شاه را معالجه کرد و از شاه خواهش کرد که از کشتن اطبای مصری که در معالجه عاجز مانده بودند منصرف شود ، پس از آن ( اتوسا) دختر کوروش وزن داریوش را که از غده ای به روی سینه رنج میبرد معالجه کرد .
مطلب دیگری که در طب یونان باستان قابل بحث است ،طب هومر شاعر معروف قبل از میلاد مسیح یونان است که معلومات و اطلاعات طبی در اشعار او انعکاس خوبی داشته است.این اطلاعات همانطوریکه انتظار میرود،از نوع اطلاعاتی است که از مردم هوشمند و جنگجو انتظار میرود که آنها تجربه های زیادی در جنگ و بستن جروحات و زخمها و معالجات مربوط به این گونه امور داشته اند .آن مردم میدانستند که چگونه اندام های مجروح خود را روغن مالی کنند،در میان آنها کسانیکه حس تیز بینی ومشاهده درست داشته اند،در یافته بودند که زخم های مختلف چه آ ثاری را بر جا میگذارد و حالت ضعف چه خصوصیاتی دارد و تشنجات آ دمی هنگام جان کندن از چی قرار است.کسانی بوده اند که کار انحصاری شان طبابت بوده است و مردم قدر شان را میدانسته اند و میگفتند که یک طبیب بر مردم فراوان دیگر مزیت دارد، ولی همیشه چنین اطبا در دسترس نبوده وجنگندگان ناچار در هنگام نیاز خود به حال یگدیگر رسیدگی میکردند.قسمت عمده کار طبابت به جراحی ارتباط داشته است،ولی در عین حال اطبا به امراض داخلی نیز رسیدگی میکردند و انواع ادویه گوناگون به مریضان میدادند.عده ای از زنان به امور طبابت وارد بوده و کار پرستاری وتهیه نباتات طبی همچون مواد مخدر و خواب آور بر عهده ایشان بوده است وچنانیکه حکایت میکنند این کار را ( هلن) از یک زن مصری تعلیم گرفته بوده ،که این مورد همه در اشعار ( هومر) انعکاس یافته است .در تمام منظومه های هومری یکصد وپنجاه کلمه مربوط به تشریح یا اناتومی وجود دارد وقسمتی از فزیولوژی هومری هنوز در زبان امروز ما است.در آن زمان جوهر حیات را در حجاب حاجز میدانستند و کلمات(فرینیتیک) و ( فرینولوژی) به معنی های جنون و کم عقلی یعنی تشخیص نیروی عقل از روی شکل کاسه سر از همین ریشه بر خواسته است ،در صورتیکه ما امروز مرکز عقل و ادراک را در حجاب حاجز نمیدانیم.
در نوشته های هومر کلمات اشاره به اعضای دیگر مخصوصآ قلب و اعضای مجاور آن است که آنرا مرکز عقل میدانسته اند. همانگونه که مطالب جغرافیایی هومر را نباید جدی گرفت،اطلاعات طبی و پزشکی که او داده است نیز چنین است .
ادامه دارد
+++++++++++++++++++++
قسمت دهم : طب در یونان باستان
واضح است که منظور از طب در یونان باستان،نقطه بر رسی رخداد های تاریخ طبابت قبل از میلاد مسیح در آ ن خطه میباشد .مبرهن است که فکر و اندیشه صحت و سلامتی و تدابیر معین و مشخص هنگام عدم تندرستی و صحت در قاره اروپا از زمانهای خیلی قدیم و دوران کهن تاریخ وجود داشته است ، چنانچه تصویر صخره ای متعلق به قبل از تاریخ از یک زن حامله در اسپانیا ،تصویر صخره ای متعلق به قبل از تاریخ در اسپانیا که در آ ن چگونگی تولد نوزاد دیده میشود ، موجودیت تصاویر و لوازم جراحی مربوط به عصر آ هن در اروپا، التهاب دندان و استخوان و تدابیر در برابر آن و همچنان پاره نمودن ابسی و یا دمل مربوط به دوره سنگ کهنه یا سنگ قدیم و یک تعداد دیگری از شواهد تاریخی طبابت در اروپا که میتواند نمایانگر واضح حرکات مجادله و مبارزه علیه بروز ناراحتی های جسمی انسانها بوده باشد ، مو أید این ادعای ما است ، ولی آنچه به گونه ای یک کانون تمدن بشری بشری در اروپا قد علم میکند که در پهنه آ ن طب و طبابت رشد قابل ملاحظه داشته است، همانا تمدن یونان وروم است که من لازم دانستم از آن به گونه گسترده در این بخش یاد آ وری نمایم . پس از پیدایش نخستین تمدن های بشری در بین النهرین و مصر تمدن عظیم و پیشرو یونان در جنوب شرق اروپا تولد یافت و رو به گسترش نهاد و علما و دانشمندان و همچنان اطبای بزرگ از آنجا بر خواستند . بزرگ مردانی همچون سقراط،ارسطو ، افلاطون و بقراط که صاحب شهرت جهانی هستند ، از همین مهد و بوم در جهان بشریت خدمات بس ارزنده به جا گذاشتند .
(اسکولاپ) که در سال 1143 قبل از میلاد مسیح میزیسته است ، نامی ترین و مشهور ترین طبیب یونان قدیم بوده است، یونانی ها اورا پسر (اپولون) خدای روشنایی و هنر میدانستند و به نام خود او نیز مقام خدایی قایل شده بودند و معبد گاه ها و پرستش گا های برای او ساخته بودند . مجسمه اسکولاپ که در موزیم روم محفوظ است ،به دور عصای او یک مار حلقه زده است که مار به عنوان نشانه عقل و ادراک در قدیم مورد پرستش بود و خوردن گوشت مار را در تاریخ اساطیر موجب ازدیاد عقل میدانستند ، از همین سبب تا امروز مار به حیث سمبول طبابت شناخته شده است .
اسکولاپ با سخنان نیرو بخش مریضان را معالجه میکرد ، او برای مریضان عصبی ورزش و کار های تفریحی و موسیقی را توصیه مینمود و چون معتقد به تناسخ بود خوردن گوشت را ممنوع قرار داد ، شاگردان او پوماد و مرهم به کار میبردند و گاهی زخم را داغ کرده میبریدند ، اماله و ادویه قی آ ور استعمال میکردند ، خون میگرفتند ، خوردن شیر و ماست را سالم فکر میکردند ، امراض مزمن را با ورزش و حمام معالجه میکردند ، شکستگی را جا می انداختند وآب شکم را میکشیدند.
در یونان باستان سه خدای طب و پزشکی وجود داشت به نام های (اپولون) ، ( خیرون) و ( اسقلبیوس) یا اسکولاپ که معابدی برای هر کدام آنها ساخته شده است . مجسمه مرمرین اپولون در معبد زأوس در المپیاد(460قبل از میلاد) ، معبد اسقلبیوس مربوط به سده چهارم قبل از میلاد ، لوح نذری اهدایی به اسقلبیوس به مناسبت شفا دادن مریض مبتلا به واریس و سایر نماد های طب یونان باستان ،نمایانگر وجود دانش طب و طبابت در آن حوزه تمدن بشری بوده است . هوگیا یا و یا هیژیا یا خدا و الاهه حفظالصحه و تندرستی یونان باستان که گفته میشود دختر اسقلبیوس بوده است و بعد از مرگ اسقلبیوس به نسبت زیبایی و اندام متناسب و صحتمندی کامل اورا به نام الاهه یا خدای تندرستی و حفظ الصحه نام گذاشتند که نام حفظ الصحه تا امروز به نام او پیوند دارد .
بعد ها در عهد بقراط یا هیپوکرات( 460—377قبل از میلاد) در یونان تحول نوین در جهان طب و تفکر طبابت بوجود آمد که در بعضی جهات طب در دوره یونان باستا ن به خصوص عهد بقراط به طب جدید شباحت داشت . بقراط علم طب را از مذهب جداکرد زیرا طب تا آن زمان جنبه مذهبی و جادویی داشت ، نحوه بر خورد این زمان با مریض تاحدودی عقلی و تجربی بود و هیپوکرات روش سریری یا بالینی نسبتآ پیشرفته ای را در مقایسه با شرایط زمان توسعه داد و چند طبیب دیگر یونانی مبانی علم تشریح را پیریزی کردند . طب یونان در عین حالیکه وابسته به فلسفه و اعتقادات آن عصر بود نظریه خون یا مزاج در نزد بقراط و نسخه های جادویی در قرن چهارم و پنجم قبل از میلاد رواج داشت .در این دوره مرض وجهه ای انسانی پیدا میکند و از میزان بیگانه گی آن با انسان کاسته میشود ، در عین اینکه رهایی طب از خرافات بیشتر میشود وتحت نفوذ نسبی عقل واستدلال قرار میگیرد ،ابعاد فلسفی و منطقی آن نیز قوی تر میگردد . در این زمان طب حالت پویا و کلی بین داشت و مراقبت از مریض با در نظر گرفتن حالت عمومی او انجام میشد ،حرفه طبابت سازمان یافته نبود و طبیب به منزله هنرمندی بود که تحت نظر معلم پرورش یافته و خدمت خود را به خلق ارایه میکرد .
طبیب در یونان به ردیف صنعتگران قرار داشت آ موزش لازم را تحت نظر ارباب خود فرا میگرفت و محل کار او هم در بازار در میان سایر صنعتگران بود . در روم نیز طبیب از میان بردگانی که به یکی از خانواده های ثروتمند وابستگی داشت ،بر میخواست .در طب یونانی عقاید سنتی در باره امراض تا حدودی طرد میشود و علت بروز امراض در اختلال میان نیرو های طبعی جستجو میشود که نظریه اخلاط چهار گانه(سودا،صفرا،بلغم ، خون) بر این اساس است و توازن میان این اخلاط مترادف با سلامتی است و عدم توزن میان این اخلاط به معنی مرض است ،چنانچه ما در بحث نخست(قسمت نخست طب در گستره تاریخ)یاد آور شدیم که مرض عبارت از برهم خوردن توازن بین میزبان انسان، عوامل سببی و محیط ماحول میباشد و صحت در حقیقت معکوس این مطلب .
فلاسفه یونان قدیم از علوم طبعی و طبابت مطلع بودند .(دموکرت)فیلسوف مادی که درسال 460—360قبل از میلاد میزیست فرضیه اتم را پایه گزاری کرد او هر جسمی را مرکب از زرات غیر قابل تقسیم موسوم به اتم که دایم در حرکت است میدانست .دموکریت در مورد نبض ، تورم و هاری ( مرض سگ دیوانه) نیز نوشته های دارد .
بعد از دموکریت ( اپیکور) افکار و نظریات را دنبال کرد . فیثاغورث که در 600 قبل از میلاد میزیست و افلاطون که در 400 قبل از میلاد زندگی میکرد از جمله فلاسفه الاهی بودند که تمام موجودات وزندگی را تحت تآثیر قوای فوق طبیعت تصور میکردند و عقیده داشتند که سلامتی و مریضی را نیز خدایان تعین میکنند.
بقراط که به نام پدر طب معروف گشت،اهمیت فراوان به طریق تجربی و معالجات فردی داد.طرز شکسته بندی و رد نمودن خلع های مفاصل را تکمیل کرد .او علت مرض صرعه یا مرگی را به مغز ارتباط داد.مجموعه تآلیفات بقراط 60 جلد کتاب در باره امراض و معالجه آنها است.بقراط چهار خلط در انسان قایل بود:خون ،بلغم،صفرای زرد وصفرای سیاه.او تندرستی را طوری که قبلآ گفتیم از اعتدال آنها و مرض را از زیادی و کمی هر کدام از آنها میدانست.بقراط در اوصاف طبیب و رفتارش با مریضان گفتار هایی دارد،منجمله اینکه طبیب باید تندرست و تمیز بوده با مریضان با ادب،عفیف،جدی اما مهربان باشد،همه روزه مریضان خود را عیادت کند،به سوالات مریضان با چهره گشاده پاسخ های شایسته دهد،هرگز به مریض نگوید که مریضی او سخت و غیر قابل علاج است و هر جا که کار مشکل گردد با همکاران خود مشورت کند و برای حق الزحمه حریص و نفع پرست نباشد . طبیب باید سوگند یاد کند که دوای مهلک به مریض ندهد،راز مریض و مرض را نگه داری کند ،در باره هیپوکرات البته در بحث های بعدی سخنی فرا تر خواهیم گفت .
پس از لشکر کشی اسکندر مقدونی به سمت شرق و مصر،تمدن یونان در آن نواحی توسعه یافت و شهر اسکندریه مهمترین مر کز علمی و تجارتی آن زمان گردید که در سال های 300 تا 40 قبل از میلاد تمدن شگوفانی داشت . دانشمندانی از قبیل اقلیدس ریاضی دان و ارشمیدس فزیک دان از این شهر بر خواستند. کتاب خانه اسکندریه دارای هفتصد هزار جلد کتاب بود . علم طب و به خصوص فن تشریح و جراحی نیز در این شهر پیشرفت فراوان کرد .هیروفیل و ارازیسترات که دوصد سال قبل از میلاد میزیسته اند،از اطبای معروف مکتب اسکندریه بودند که از روی اتوپسی یا جسد شگافی علم تشریح را بر پایه و اساس درست قرار دادند . در اسکندریه گناه کاران محکوم به مرگ را پس از اعدام در اختیار اطبا قرار میدادند و آنها روی جسد آنها اتوپسی انجام داده علم تشریح را رونق میدادند .(ارازیسترا) اختلاف بین اعصاب حسی وحرکی را کشف نمود و مغز را مرکز فکر ،حس وروح دانست ،زیرا تا آن زمان این مراکز را در قلب تصور میکردند.
پس از بر قراری امپراطوری روم در صد سال قبل از میلاد مسیح و تسخیر ملل مختلف ساکن در سواحل مدیترانه،اسکندریه مرکزیت علمی و تجارتی خود را از دست داد و روم جای آنرا گرفت و بر تعداد مهاجرین ملل تسخیر شده یونان، آسیای صغیر و مصر به روم افزایش به عمل آمد که در میان آنها اطبای نامی نیز یافت میشد . ازدیاد برده ها و اسرای جنگی و فرستادن آنها به کار امکان پیدایش ساختمان های بزرگ روم را سبب شد و شهر روم دارای مجاری لوله کشی آب ،حمام های فراوان و گنداب رو ها جهت دفع آب فضله خانه های شهر گردید.
به منظور حفظالصحه و جلوگیری از شیوع امراض،محل قبرستان را در خارج شهر انتخاب کرده بودند .آشامیدن آب دریای ( تیبر ) که از وسط شهر میگذشت به صورت قطع منع قرار داده شد و تنها آب آشامیدنی شهر روم ،آب چشمه نزدیک شهر تعین شده بود.معروف ترین اطبای روم اسکلپیا وگالن بودند .(لوکرس) شاعر معروف رومی(96—55 قبل از میلاد) که از اپیکور فیلسوف مادی یونان الهام گرفته بود،در اشعار خود چنین گفته است : همه جا ذراتی وجود دارد که مرض و مرگ را سبب میشود . این ذرات به سمت ما انسانها پرواز میکنند،هوا را مسموم کرده در نان،آب و غذای انسان داخل میشوند،علف صحرا را آلوده کرده و به شش های ما راه می یابند و به این طریق است که امراض ساری شیوع می یابند.
اسکلپیاد طبیب نامی روم هم زمان لوکرس بود فرضیه اتومی اپیکور و گفته های لوکرس را قبول داشته بدن انسان را تر کیبی از ذرات اتم متحرک مبدانست که در بین خود روزنه ها و خلا هایی دارند و هر گاه این روزنه ها بسته شوند،ذرات اتم قدرت حرکت را از دست داده و مرض تآسس مینماید،از این رو اسکلپیاد به حفظالصحه ،استحمام ورزش و معالجات فزیکی اهمیت بسیار میداد.
به این تر تیب ما از تمدن های غرب در این پهنه ای تاریخ از تمدن باستانی یونان وروم یاد آوری نمودیم وواضح گردید که تمدن یونان وروم بعد از تمدن های آسیای صغیر در اروپا گسترش یافتند .اشعار هومر شاعر یونانی دوهزار سال قبل از میلاد در شهر های یونان دهان به دهان میگشت،ولی هنوز نوشته نشده بود و خط و کتابت در یونان بوجود نیامده بود،در حالیکه مصریان چهار هزار سال قبل از میلاد به نوشتن به امر عادی و معمولی مینگریستند.جوج ساتن در همین زمینه مینویسد : مهاجران تازه وارد به سر زمین ( ایونیا) در سواحل غربی آسیا که مرز دریایی یونان و فنیقیه بود،مهد فرهنگ یونان را پایه گذاری کردند و به همین ترتیب علم ودانش در یونان باستان از قبیل فلسفه ، نجوم ، ریاضیات ، فزیک ،معماری ،تاریخ ، جغرافیا ،طب و ادبیات در میان مردم یونان رشد و توسعه پیدا نمود و دانشمندان بزرگ از این سر زمین نشآت نمودند
++++++++++++++++++++
قسمت نهم : طب در نیم قاره هند
تاریخ شروع دوران بردگی در هند سه تا چهار هزار سال قبل از میلاد است و از همان آ وان تقسیم جامعه به طبقات پنج گانه که عبارت بودند از بر همن ها (روسای مذاهب) ، جنگ جویان ، رعایا ، پیشه وران و برده گان معمول گردید . برده گان هیچ گونه امتیازی نداشتند و به خدمت سایر طبقات قرار داشتند و محکوم بودند . این تقسیم بندی طبقات در دوران ملوک الطوایفی و سرمایه داری نیز بر قرار بود . قوانین اجتماعی دوران بر ده گی و تقسیم جامعه به طبقات را به ( مانو) قانون گذار عهد عتیق نسبت میدهند . مانو سیر شدن را منع و خوردن گوشت را محدود کرد .
هندیان به خاصیت گیاهان فراوان سر زمین خود پی برده و یک صد و هفت نوع گیاه را که برای معالجه امراض به کار میرفت ، می پرستیدند و هنگام بروز مرض وبا (کولرا) و طاعون هم دوا به مریضان میدادند و هم دست نیاز مندی نزد سران مذاهب (برهمن ) ها دراز مینمودند ، محل مار گزیدگی را خوب مکیده سپس آن را می سوزاندند ، از سرایت امراض کولرا و طاعون آ گاهی داشتند ، در باره قطع اندام ، اعمال معالجات گوش ، بینی و لب و آ ب مروارید و بیرون آ وردن طفل از طریق باز نمودن شکم تجربه هایی اندوخته بودند .
در هند باستان مردم به خدایان در عرصه های مختلف زندگی اجتماعی عقیده داشتند ، به گونه مثال میتوانیم در اینجا از ( وارونا ) خدای آ ب ها ، ( رود را) خدای مرگ و معجزه و حامله گی ( ژووارا) خدای تب ملاریا در هند باستان یاد آ وری نمود ، همچنان انواع سوزن های جراحی هند باستان ، انواع ابزار دندان کشی که عمومآ به شکل سر حیوانات میبود و سایر سامان آ لات جراحی و معالجه مریضان از هند باستان به دست آ مده است . در هند باستان علاوه بر پیشرفت جراحی ،دانش در باره امراض نیز رشد قابل ملاحظه ای پیدا نموده بود ، آنها 1120 مرض را تشخیص داده بودند و از جمله دیابت یا مرض شکر را با چشیدن طعم شیرین و عسلی ادرار تشخیص میدادند و خون ریزی از شش ها را نشانه مرض سل میدانستند ، آنها معتقد بودند که مرض ملاریا از پشه به انسان منتقل میشود و مگس عامل امراض امعا و روده است . در هند باستان یک نوع خال کوبی بر ضد مرض چیچک (مانند چین باستان) نیز متداول بود و آ ثار مهمی که قسمت اصلی طب (ایور ودانی) را تشکیل میدهند، به همان روش شفاهی سنتی در طول یک دوره هزار ساله که از قرن پنجم قبل از میلاد شروع میشود ،بوجود آ مده است ،این آ ثار که تا کنون فاقد هر گونه زمان شناسی دقیق بودند
(مانند چهار دانش دیگر هند) بر مبنای نظریه های تنفس ، خلط ها ، عناصر تشکیل دهنده عالم صغیر (بدن انسان) و عالم کبیر(کل عالم وجود) بنا شده بود ، این مکتب مفاهیم بسیار متفاوت از فرضیه های چینی ها ارایه میداشت که برای توجیه تغیر شکل دایمی اشیا چه در دنیای فزیکی و چه در دنیای معنوی مفکوره و فرضیه های خاص خود را داشت .
همانند خاور میانه و شرق نزدیک پیدایش نظام های فزیکی ، طبی و کیمیا گری رفته رفته در چین ظهور کرد، در واقع در همین دوره بود که کیمیا گری هم چون شبه دانش در چین ظهور کرد و یکی از اندیشه های تشکیل دهنده آن کسب جاودانگی وسایل مادی یا بدون اعمال دینی بود . نشانه هایی از شربت های جاودان ساز هند و اروپایی در چین یافت میشد ، (هانوما) که در اوستا شرح داده شده و سومای هندی آریایی که در ریگ ویدا توصیف شده است از همین جمله اند.(به قول زنده یاد احمد علی کهزاد گیاه سوما در ارتفاعات هندوکش وجود داشته است).
پیروان آ یین (تانو) و کیمیا گران،قرن ها در جستجوی اکسیر حیات در گیاهان و هم چنین در تکنیک های تنفسی ،غذایی و اعمال جنسی بودند.
عصر طلایی طبابت ( ایور ودانی) با دوره پر شکوه ولی زود گذر بودا پرستی در هند که مقارن به سال های 750---327 قبل از میلاد و دوران پر عظمت توسعه ارضی و بحری هند هم زمان بوده است ادامه داشته است ،که نفوذ سنت ها و معتقدات این سر زمین را در خارج از آن کشور گسترش داد .
در میان ملازمان بودا دو نفر طبیب به نام های (کاسپار جا) و(جیواکا) وجود داشتند که شخص دومی بعد ها یکی از حامیان مکتب طبی (تبت) شد و بر حسب سنت اعمال جراحی خارق العاده به او نسبت داده میشود که با انجام بیهوشی با حشیش هندی صورت میگرفت ،باز کردن شکم ،باز کردن سینه و سوراخ کردن جمجمه وغیره . سوراخ کردن جمجمه به اقدامات عصر حجر برمیگردد .
به دو جراح چین باستان پین تسیو ( حدود چهار صد سال قبل از میلاد) و هواتو ( 208---138 قبل از میلاد) معالجات شگفت آوری نسبت داده میشود که احتمالآ نمونه های چینی نوع تکنیک هندی بوده است ،که منشآ واقعی آنها به قلمرو افسانه ها پیوسته است . مسلم آن است که جراحی (ایور ودانی) چشم گیر ترین جراحی عهد باستانی در سر زمین های حد فاصل بین اروپا و آ سیا (اورآسیا) بوده است،اگر چه مجموعه ابزار وسیع این جراحی ها تا حدودی در آ ثار تبتی ذکر شده است،اما هیچ گاه علاقه و توجه چینی ها را که در این زمینه چیزی از هندیان اخذ نکردند،بر انگیخته نه ساخته است .
عصر طلایی بودیزم چینی از قرن چهارم تا قرن دهم میلادی ادامه داشت،در طی این دوره راهبان زاهد و با شهامت ار تباطاتی در دوجهت بین چین و هندوستان بر قرار کردند و بدون شک تبادل تجارب در عرصه های زندگی منجمله طبابت صورت گرفته است . ای تسانگ در یک سفر زیارتی خود به مکان های مقدس بودایی (671---695قبل از میلاد) با یک اثر طبی هندی که به زبان چینایی تر جمه شده بود مراجعه کرده است .بعد ها ثابت شد که چینی ها با معالجات و ادویه شناسی هندی ها آ شنایی داشتند، ولی هندی ها در شناخت اعراض مریضی و وارسی زبان مریض و با نبض شناسی توجهی نداشتند. نبض شناسی ابتدا توسططبابت (ایور وداأی) از چین اقتباس شد،اما نظریه های جالینوسی که از طریق واسطه های خراسانی و عربی به هند رسید،احتمالآ علاوه بر مشاهدات شخصی اطبای هندی به این هسته چینی اضافه شد .بودا گرایی یا بودیزم همیشه اهمیت زیادی برای تسکین دادن درد های همه انواع جان داران اعم از انسان و حیوان قایل بوده است،بنا بر این قابل درک است که باستان شناسان تعداد زیادی از متون طبی را در کنار اسناد و مدارک مذهبی یافته باشند. کیش بودا همواره نوعی نظریه چهار عنصری را موعظه میکرد که احتمالآ تا حدودی آنرا مدیون نفوذ یونانی ها باید دانست ،مطابق این نظریه تعداد امراض شناخته شده را404 و هر عنصر را موجب 101 مرض میدانستند و علت بروز امراض فقدان هم آهنگی میان این عناصر بود.
ادامه دارد
´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´
قسمت هشتم : طبابت در حوزه تمدن چین
کشور چین هم به حیث یکی از کانون های تمدن بشری در دانش و ترویج اندوخته های طبابت سابقه طولانی دارد.
چین در دو تا سه هزار سال قبل از میلاد مسیح تمدن شگوفانی داشت و چینی ها بودند که باروت ،کاغذ و قطب نما را کشف کردند ، در ریاضیات و نجوم تحقیقات داشتند و در علم طب تجربیاتی به دست آ ورده بودند ،جهت وقایه چیچک (آبله) چرک خشک شده دانه آبله را داخل بینی شخص سالم میکردند ،از تآثیر رژیم غذایی،ماساژ،ورزش وتابش آفتاب در سلامتی مطلع بودند ،کافور ،زنجبیل،شاهدانه،صمغ ،مشک،جگر ،مغز استخوان،خون پلنگ ،جلاتین استخوانی،جیوه ،آهن و گوگرد را در معالجات به کار میبردند،سفلیس را با جیوه و امراض جلدی را با گوگرد معالجه میکردند ،مریضان جذامی و چیچک را از دیگران جدا میکردند،رابطه طاعون و موش را در یافته بودند،از تآثیر حشیش وتریاک در بیهوشی آگاهی داشتند،فروکردن نوک سوزن در نقاط معین جلد و یا سوزاندن آن نقاط(اکوپونکتور)
به منظور معالجه امراض از قدیم در چین معمول بود.کالبد شگافی یا اتوپسی در چین ممنوع بود لذا اطبای چینی از علم تشریح آگاهی نداشتند و در فن جراحی پیشرفت نداشتند،فعالیت طبی و معالجه را روأسای مذاهب تعقیب مینمودند که در معابد اجرا میشد .طب چینی هنوز به خوبی شناخته ناشده است.به علت فقدان واژه نامه های تکنیکی،بعضی از آثار کلاسیک از نظر تفسیر حتی برای دانشمندان چینی اشکال ایجاد میکند و ترجمه آنها به زبان های غربی نیز مشکلات متعددی را بوجود میآورد.
در چنین چشم انداز طب چینی اهمیت وافری کسب میکند و لازم است بگوییم تکامل معتقدات کلاسیک و زمینه فکری در آن قابل مشاهده است .به این ترتیب به طور کلی تر میتوان گفت که فرهنگ چینی با مفهوم های همه کسان دیگری که از فواید آگاهی به طب چینی به منظور بر رسی این کشور وهم چنین از امکانات بالقوه آن برای دانش معاصر وجدید آگاه اند،با ارزش است.
طب باستانی چین :
از طب تمدن های ماقبل تاریخ در چین هیچ گونه اطلاعی به دسترس نیست،سه امپراتور افسانه ای به این دوره مربوط میشوند :
فوهی که باستانی ترین کتاب چینی به او نسبت داده میشود وبه نام ( مجموعه قوانین تغیرات) یاد میشود.
شن تونگ پدر دهقانی و کشاورزی و گیاه در مانی ،و هوانگ تی پایه گزار مراسم آیین طبی.
اگر چه این فرد آخری دارای مقبره تشریفاتی است که اخیرآ باز سازی شده است و توسط امپراتور ووتی(140-87ق،م) از سلسله پادشاهی هان به افتخار او در هوانگ لینگ آباد شده است ،ولی زندگی این سه فرمان روای بزرگ به طور کامل در قلمرو افسانه ها باقی مانده است.بنا بر آن شن نونگ ممکن است گرد آورنده نخستین رساله در باب طب نباشد ،طوری که او را به این مفکوره ارتباط میدهند.قدیمی ترین متون طبی در (توچوان) یافت شده که تاریخ پیدایش این متون را نمی توان به طور یقین قدیمی تر از 540 قبل از میلاد دانست که طبابت چین در این تاریخ شروع میشود،طبابت چینایی به طور یقین قدامت بیشتر دارد،اما احتمالآ به گونه سینه به سینه منتقل می شده است که روی استخوان حک شده بوده است و امروزه اثری از آن ها باقی نمانده است،ولی چنین سابقه ای مسلمآ وجود داشته است،زیرا زمان پیدایش نماد های طبابت در چین به قرن های سیزدهم و چهاردهم قبل از میلاد باز میگردد.
شن نونگ امپراطور افسانه ای و حامی دهقانی و کشاورزی و طبابت گیاهی است ،در یک کتاب نام های دواهایی که نام وی را در خود دارد،به 365 میرسد و نخستین کتاب مفردات طب چینی به حساب میرود،این اثر در واقع توسط یک نویسنده متعلق به سلسله هان ابتدایی گرد آوری شده که منابع آن تاقرن چهارم قبل از میلاد یاد آوری دارد.
کتاب دیگری به نام ( نی چنگ ) هنوز هم از اعتبار باستانی بودن و توجه علمی برخوردار است که در حقیقت کتاب کلاسیک طب داخلی شمرده میشود. نی چینگ به طب چینی نوعی جاودانگی و یک پارچه گی میبخشد که در متن آن هر نسل اثر خود را که معمولآ با بر رسی دقیق قابل تمیز است،بر جای گذاشته است .هم چنان میتوانیم از کتاب (هوانگ تی) دانشمند و طبیب چین باستان در دوهزار وششصد قبل از میلاد یاد آور شویم.
دوره سازماندهی مراسم آیینی ( لی چی) و حکومت ( چو- لی) شاهد تشکیل نخستین صنف اطبای ( یی) به طور مستقل از کشیشان و جادوگران ( وو) است ،نخستین نماینده شناخته شده این صنف (پین تیو) شخصیت کم و بیش افسانوی به شمار میرود،تصور میشود که وی حدود 430 تا 350 قبل از میلاد زندگی میکرده است،این شخص در همان زمان تعداد ضربان نبض را به عنوان پایه ای برای تشخیص و پیش آگهی میشناخت .تآلیف نان چینگ (کتاب کلاسیک در باب مسایل مشکل) به او نسبت داده شده است،از این دوره به بعد چین از هندوستان و یونان وام میگیرد.
به این ترتیب تسوین (حدود 305 تا240 قبل از میلاد) مفهوم پنج عنصر(چوب، خاک ،فلز ،آتش،آب) و تولید و انهدام دو جانبه آن ها را به شرق دور عرضه کرد و پس از آن نظام طب چینایی مانند همتایان هندی،یونانی وبعدآ عرب خود بر پایه نظریه عناصر و انفاس حیاتی بنا گردید و در معرض تآثیر مکتب فکری کیمیا گران قرار گرفت،این امر در قرن های سوم و چهارم قبل از میلاد به عنوان نتیجه واکنش متقابل بین مفاهیم کیمیایی غربی و استنباط های چینیان بوجود آمد ،این موضوع به زودی اطبای چینایی را به سوی آگاهی از سموم و ادویه گیاهی ومعدنی ،رژیم های غذایی،جستجو برای کشف ادویه جاودان کننده،تکنیک های تنفسی،پرورش جسم و مطالعه جنسیت رهنمون شد.در این جا این مطلب قابل مشاهده است که در طول قرن های سوم و چهارم قبل از میلاد که در حقیقت مکتب طب بقراطی در یونان و روم وحتی شرق اوسط راه پیدا نموده بود،تآثیر گزاری خود را بر طبابت چینایی هم وارد نموده باشد.
قبلآ تذکر دادیم که یکی از دست آورد های چینایی ها در عرصه طبابت تر ویج طب سوزنی است که از قرن ها قبل در چین مروج بوده است.پژوهش های فراوانی چه از نقطه نظر تجربی و چه از نگاه سریری یا بالینی در مورد طب سوزنی از زمان جنگ عمومی دوم جهان به بعد صورت گرفته است که به نتایج سودمندی در این زمینه رسیده اند.
یوشو ماناکا یک دستگاه آزمایش کننده جلد را برای تعین محل نقاط طب سوزنی به وسیله گالوانو پوتانسیو متر با سه صفحه درجه دار اختراع کرده است .
در حال حاضر در جاپان سی هزار متخصص در طب سوزنی یا در مان با داغ فتیله وجود دارد که بعد از گذراندن یک دوره سه ساله تحصیلات عالی صاحب صلاحیت شده اند،حدود 2500 نفر در سال برای این امتحان که تحت نظارت دولت انجام میشود ثبت نام میکنند،سه انجمن بزرگ متخصصان طب سوزنی در حدود چهل هزار عضو دارد که یک رقم درشت را در این کشور ارایه میدارد و به این ترتیب طب سوزنی یا اکو پنچر به گونه خیلی وسیع و گسترده در بعضی از کشور ها به خصوص جاپان وچین مورد استفاده قرار گرفته است .
ادامه دارد.
++++++++++++++++
قسمت هفتم : روشهای تداوی موسی پیغمبر در مصر
یکی دیگر از متونی که مارا به روش های معالجه مریضان در مصر قدیم در حدود یک هزار سال قبل از میلاد رهنمایی میکند،کتابی است تحت عنوان (فرزند نیل) که موألف آ ن هوارد فاست یک پژوهشگر اروپایی است و در حقیقت کتاب روی زندگی حضرت موسی پیغمبر نوشته شده است ،این کتاب شامل دو جلد است که من به جلد اول این کتاب دست یافتم.هوارد فاست مینویسد که موسی پیغمبر با روش های که در مصر بود و متداول بود مبادرت به معالجه امراض جلدی وامراض چشم مینمود.برای معالجه امراض چشم ،آ ب جوشیده را که در آن چند برگ درخت زیتون را علاوه میکرد و می جوشاندند به کار میبرد،طوریکه بعد از آنکه آب مذکور سرد میشد،مریض را وادار میکردند تا چشم های خود را با این آب بشوید ویا توسط اقارب در چشمش چکانده شود،موسی پیغمبر میدانست که امراض چشم علاوه بر غبار بیابان،ناشی از مگس است و مگس هم از مدفون انسان و حیوان بوجود میآید.موسی پیغمبر بر اساس تذکر هوارد فاست دستور میداد که هر زن ومرد و کودک باید یک کلنگ کوچک از چوب ویا مفرغ (مخلوطی از آهن ومس) همیشه در کمر آویخته داشته باشند تا بعد از رفع قضای حاجت،زمین را حفر نمایند و مدفوع را زیر خاک نمایند تا مگس پیدا نشود.
در مصر قدیم چاه برای مدفوع وجود نداشت،ولی مجرای فضلاب وجود داشت و این فضلاب به رود خانه نیل منتهی میشد ،وچون مردم از آب نیل استفاده میکردند،اکثرآ امراض ساری بوجود میآمد و به شکل اپیدمی یک تعداد زیاد مردم را به هلاکت میرساند .موسی پیغمبر به اساس نوشته این کتاب ،امراض جلدی سکنه میدیان را که قسمتی از نواحی مصر بود،با آب و خاکستر و ریگ نرم تداوی میکردو به مبتلایان میگفت که آب از چاه بکشند ومقابل آفتاب بگذارند که گرم شود وآنگاه خاکستر و ریگ نرم را در آن آب مخلوط کنند و با آن آب بدن را بشویند و به همینگونه تکلیف جلدی تخفیف می یافت .در بین امراض جلدی سکنه میدیان یک نوع مرض جلدی بود که معالجه نمیشد وبر اثر آن گوشت بدن فاسد میگردید و از بین میرفت،خود مردم میدیان این نوع مریضان را از خود جدا میکردند ودر صحرا جای میدادند،موسی پیغمبر میدانست که این مرض جذام است و غیر قابل علاج و ادعا نمیکرد که قادر به علاج آن است .کاهن ها در آن وقت در مصر از خواص طبعی گیاهان آگاه بودند و چون این کاهن ها پیشوایان مذهبی بودند،به معالجه و مداوای مریضان می پرداختند.
امروز روش تداوی قدما در نظر ما عجیب جلوه مینماید ولی حقیقت این است که در هر عصر و زمان برای معالجه مریضان ،روش ها وادویه وجود داشته است ولو که این دوا ها در نظر ما جالب نباشند یا زیان بخش جلوه کنند.امروز هم در بعضی از کشور ها وقبایل روش هایی برای معالجه و تداوی وجود دارد که ملل متمدن نمیتوانند این روش ها را مفید بدانند،با وجودیکه عده از مریضان با این روشها معالجه میشوند.
هوارد فاست در کتاب (فرزند نیل)مینویسد که (جثرو) خسر موسی پیغمبر پدر صفورا زوجه موسی پیغمبر که یک کاهن بود(پیشوای مذهبی)،روشی را در معالجه مار گزیدگی به کار میبرد که امروز بعد از سه هزار سال هنوز هم مورد استفاده قرار میگیرد،وآن روش این بود که عضوی را که مار گزیده بود از قسمت بالا بسته مینمودند تا اینکه زهر مار بالا تر نرود،بعد نقطه مار گزیدگی را می شگافتند تا خون خارج گردد و بعد این نقطه مکیده میشد تا زهر خارج گردد،این روش تا اکنون قابل اجرا است.در آنزمان مردم متوجه شده بودند که زهر مار هنگامی مرگ آور است که مار به مدت خیلی زیاد کسی و یا چیزی را نگزیده باشد ،و اگر مار چندین بار حیوان دیگری را گزیده باشد،زهر آن آنچنان ضعیف میشود که اگر کسی را بگزد،نه تنها باعث مرگ او نمیشود،بلکه حتی اعراض وخیم هم تو لید کرده نمیتواند
(منف ته)فرعون مصر که در همان زمان زندگی میکرد و به مرض نقرص مصاب بود که بعد از مرگ جسد او را مومیایی کردند،ولی اطبا در پژوهش های خود به طور واضح علایم مرض نقرص را رویمفصل انگشت پای چپ او به گونه ای متورم پیدا نمودند . هنگام حیات منف ته ،موسی پیغمبر جهت معالجه منف ته عصاره گیاه سورنجان را توصیه مینمود که فرعون بعد از نوشیدن چند بار آن در د پای خود را کمتر احساس مینمود (این حوادث قبل از بعثت حضرت موسی به پیغمبری در مصر بوده است.-----نویسنده متن) سورنجان گیاه تلخی است که امروز در طب اروپایی به نام ( کولشیسین) یاد میشود ومورد استفاده در معالجه نقرص است.
میدانیم که مصر یکی از مراکز بزرگ طبی دنیای قدیم بوده است،ولی مصری ها در تسلیخ و اتوپسی وتشریح استاد بودند اما در شناسایی ادویه به ملل دیگر رسیده نمیتوانستند،در بابل مردمان آن سر زمین در شناخت گیاهان طبی مهارت زیاد داشتند.
بعضی از دانشمندان به این عقیده اند که مصری های قدیم از جریان خون و جریان لمف در بدن اطلاع داشتند و روده زاید اپندیس را میشناختند و وقتی کسی مبتلا به اپندسیت میشد،اورا مورد عمل جراحی قرار میدادند و ابزار جراحی را قبل از استفاده در آ تش می نهادند و پس از اینکه سرد میشد به کار می بردند. سوالی پیدا میشود که آیا مصری های قدیم میدانستند که آتش میکروب را از بین میبرد ؟ما نمیتوانیم امروز به این سوال جواب درست بدهیم زیرا در آنزمان شناخت میکروب هنوز وجود نداشته است،گذاشتن ابزار جراحی در آتش از طرفی نتیجه تجارب آنها بوده است واز جانبی دیگر جزأ عقاید مذهبی آن وقت بوده است .در زندگی ملل قدیم قوانین مذهبی فرقی با قوانین مدنی و علمی امروز ما نداشت همانطوریکه امروز قوانین علمی و مدنی با زندگی تمام افراد بشر تماس مستقیم دارد،در گذشته ها هم قوانین مذهبی با زندگی تمام افراد بشر تماس مستقیم داشته است و مردم بدون قوانین مذهبی نمیتوانستند زندگی کنند ،طوریکه انسان های امروز نمیتوانند بدون قوانین مدنی وعلمی زندگی کنند . علم طب هم در آ غاز جزأ مذهب بود و بعدآ از مذهب جدا شد،البته نه به گونه مطلق بلکه تا امروز هم به گونه ای تحت تآثیر مذهب قراردارد .
در بابل در ازمنه قدیم تا مدت طولانی تمام اطبا وپرستاران شفاخانه ها کاهنان یعنی روحانیون بودند و در اروپا در قرون وسطی همه کار کنان شفا خانه ها لباس روحانیت در بر داشتند.
اطبای مصری میدانستند که کدام گیاه مانع از پوسیدگی عضلات بدن مرده میشود،زیرا اجساد را مومیایی میکردند،ولی نمیدانستند که کدام گیاه است که سر دردی را رفع مینماید از اینرو سر را میشگافتند.علتش این بود که اطبای مصری زیاد تر جراح به شمار میرفتند وعلاج هر مرض را از جراحی میخواستند،اما در بابل وملل شرق جراحی متداول نبود و اطبا امراض را به وسیله دواها یعنی عصاره گیاهان معالجه میکردند ودر آن راه آنقدر پیشرفت نمودند که خاصیت طبی اکثر نباتات را میشناختند و امروز هم منشآ گیاهی اکثر ادویه جات مورد تآیید است،امروز دواهایی که منشآ نباتی دارند،شاید شمار آنها از ده هزار هم متجاوز باشد.
آنچه تا این جا گفته آمدیم،در آمدی بود بر روند موجودیت و چگونگی تفکر و دانستنی های طب در مصر باستان که نمایندگی از یک مقطع زمانی یک هزار تا سه هزار سال قبل از میلاد را میکند ودر بحث های آینده به گونه ای خصوصیت های دانش طبابت را در چند مرکز جیوگرافیک جهان در ازمنه قبل از میلاد مسیح به بحث خواهیم گرفت.
ادامه دارد
+++++++++++++++++++++++++++
قسمت ششم :دارالحیات مصر نخستین
مدرسه طبابت در جهان
حوزه تمدن مصر باستان مدارک اعجاب آ وری را در رابطه به طب و طبابت در اختیار ما میگذارد که از آ نجمله مدرسه دار الحیات به عنوان نخستین کانون تر بیه کار مندان صحی در سطح جهان در حدود چهار تا پنج هزار سال قبل از امروز در واقع بیانگر شگوفایی تاریخ تکامل آ دمی در آ ن برهه تاریخ است .این مدرسه که در شهر طبس واقع بوده شاگردانش را به علم طب آ موزش میداده است .
دوره تحصیل در این مدرسه طولانی بوده ،زیرا شاگردان مکلف به فرا گیری علم طب از قبیل فنون شکافتن سر و شکم ،معالجه ریه و جگر وکلیه و مثانه،همچنان امراض زنان و زایمان بودند.علاوتآ شاگردان این مدرسه می بایست اثر تمام دوا هارا روی بدن انسان بدانند و اطلاع داشته باشند که این دوا ها چگونه از نباتات به دست میآیند.در مدرسه دار الحیات شاگردان قبل از همه باید نظافت و پاکی را خوب میدانستند و این شرایط را در همه موارد مراعات میکردند(اسپسی و انتی سپسی) به همین گونه اساسات و شرایط تعقیم باید در مغز محصل می نشست ،زیرا هرگز و در هیچ موقع نباید یک کارد سنگی ویا فلزی را به کار برد مگر اینکه در آ تش نهاده شده باشد.
دارالحیات دارای لباس های مخصوص بوده و هر کسی که وارد مدرسه می شد باید این لباس ها را می پوشید ، لباس های مذکور مانند سایر آ لات و ادوات در آب مخلوط با شوره جوشانده می شد.
در آنزمان دردارالحیاط کتب طبی وجود داشت که اطبا میتوانستند از آنها استفاده نمایند،در یکی ازاین کتاب ها نوشته شده بود که وقتی گندم کشت شده را با ادرار زن حامله آبیاری کنید ،گندم رشد میکند،و بر این اساس هر گاه می خواستند بدانند که زن حامله است این تجربه را اجرا میکردند وگندم را با ادرار آن آبیاری میکردند وبعد میگفتند که این زن حامله است یا خیر، ولی علت آن را نمیدانستند ویا اینکه تار عنکبوت را روی زخم ها میگذاشتند زخم شفا یاب میشد،وقتی شاگردان ازاستادان خود علت آنرا می پرسیدند ،استادان می گفتند به خاطر اینکه در کتاب چنین نوشته شده است وآ مون که خدای تمام خدایان است چنین مقرر کرده است.در کتب قدیم مصریان نوشته شده بود که کسانیکه لاغر و ضعیف اند و رنگ جلد شان سفید و پریده است،اگر جگر حیوانات را خام بخورند فربه میشوند ورنگ شان سفیدی خویش را زایل میسازد ،ولی علت آنرا نمیدانستند.
سینوهه طبیب مخصوص فرعون در کتاب خود مینویسد که اطبای ساطنتی که در دارالحیات مریضان غیر قابل علاج را تداوی میکردند ،با آنها طوری عمل میکردند که تمساح را هم نمیتوان به همانگونه بدون ملاحظه مورد مداوا قرار داد .مردم از مرگ نمی تر سیدند زیرا در نظر آنها مرگ در حقیقت رسیدن به نزد خدای آمون (خدای آن وقت) بود.مریضان غیر قابل علاج تا روزیکه زنده بودند از درد بر خود می پیچیدند،ولی وقتی میمردند مردم میدیدند که آنها ساکت و آرام شدند چون آرام می شدند مردم از مرگ نمی ترسیدند.
در دارالحیات در آن زمان جهت بیهوشی و انستیزی عصاره تریاک را داخل عروق و رگ های مریضان میکردند تا مریض بیهوش شود و بعد عمل جراحی را انجام میدادند.در مدرسه دارالحیات مریضانیکه در سر شان ضربه وارد میشد و حرف زده نمیتوانستند( به اصطلاح امروز کو مای دماغی)ویا مشکلات عقلی داشتند،توسط اطبا مغز شان شگافته میشد و خون و سایر مواد از مغز شان کشیده میشد.این عملیه در دارالحیات طوری انجام می شد که اول سر تراش می شد و ناحیه مورد عمل را با محلول مخصوص ادویه تطهیر میکردند و بعد سر شگاف که طبیب مجرب بود با دو تن از معاونین خود که اکثر شاگردان مدرسه بودند یکی به راست ودیگری به چپ جراح استاده می شد ووظیفه اجرا میکردند.اولآ تمام وسایل جراحی قبل از عملیات جوش داده می شد و تطهیر می شد،ابتدا جلد را جراح می شگافت و بعد با آله استخوانی سر را سوراخ میکرد و معاونین او خون را میگرفتند
البته با تکه های پاک و تمیز شده بعد آله سر شگاف را میچر خاند و قسمتی از استخوان را بر می داشت تا مغز نمایان شود.اگر در مغز لخته های خون واجزای اجنبی وجود میداشت،آنها را آهسته پاک میکرد وبعد همان پارچه استخوان را که از جمجمه بر داشته بودند اسیستانت ها فورآ پاک می نمودند و اگر شکسته بود و مشکل دیگر داشت،قالب گیری میکردند و بعد با قالب نقره آن محل جمجمه را بسته میکردند و جلد را روی آن میگذاشتند و می دوختند .سینوهه میگوید از ده نفر یک نفر صحت یاب می شد و متباقی 9 نفر جان می سپردند.این حالت را اطبا به دو شکل تعبیر مینمودند
ومیگفتند که به سر شخص ضربه قوی وارد شده است ویا اینکه میگفتند خدا یان آنها را مورد خشم و غضب خود قرار داده است.
در دار الحیات به منظور شگافتن سر از سامان و لوازم سنگی کار گرفته می شد از قبیل کارد سنگی،کارد های مخصوص سنگی، اره مخصوص،برمه های مخصوص سنگی و غیره ( از نظر تاریخی دوران نو سنگی یا سنگ جدید بوده است نویسنده این متن).
خون ریزی های داخل قحف که باعث عدم تکلم و حرکت می شد با از بین بردن و کشیدن خون داخل سر این اعراض از بین میرفت و شخص قادر به حرف زدن و حرکت دادن اطراف خود می شد .شگافتن سر آ خرین مرحله از اقدامات طبابت بود، وآن زمانی بود که طبیب از همه راه ها و روش های معالجه عاجز میماند و اقدام به شگافتن سر مینمود ومی گفتند باید بخار های سر خارج گرد د تا مریض شفا یاب گردد.
در مصر در آنزمان اطبا به مرض صرعه( میرگی) آ شنایی داشتند و مریضان مصاب به صرع را مالش میدادند و در دهان شان چوب و یا تکه میگذاشتند تا با عث قطع زبان شان نگردد .در مصر در آنزمان پروتوکول عملیات را به نام راپور عملیات روی کاغذ پاپیروس مینوشتند.
سینوهه مینویسد که دارالحیات دارای چهارده رشته تخصصی بوده است ولی اطبای مصری مومیایی کردن اجساد را جزأ علم طب نمیدانستند و کار گران عادی این کار را انجام میدادند که بعدآ آنها به این کار حرفه ای می شدند،مومیایی کردن اجساد جزأ عقیده آنها بوده است.سینوهه در کتاب خود ادعا می کند که من مخترع دندان مصنوعی از ماده ای غیر از عاج فیل میباشم زیرا در آنوقت دندان مصنوعی از عاج فیل ساخته میشد ولی سینوهه آنرا از ماده ای غیر از عاج فیل ساخت.
مصری ها هزار ها سال قبل از میلاد امراض ساری را می شناختند به گونه مثال با مرض طاعون وآبله(چیچک) آشنایی داشتند و بدون اینکه میکانیزم اعراض آنرا بدانند،کشاله ران یا ناحیه مغبنی را معاینه میکردند اگر غدوات بزرگ و پندیده بود ومریض تب میداشت میگفتند مرض ساری است
سینوهه میگوید یک مریض نزد من آ مد کور بود من چشم اورا با سوزن معالجه کردم مریض خوب شد،میگوید سوزن سنگی را درآتش نهادم و بعد با آن اورا معالجه کردم ( تراخم امروزی نویسنده)
او میگوید برای اینکه دندان های شخص زنده التهاب نکند روی دندان ها را با یک روکش طلایی پو شاندم تا از فاسد شدن دندان جلوگیری شود.
سینوهه یاد آور میشود که در میدان جنگ به حیث داکتر وظیفه اجرا میکردم،مجروحین را معالجه میکردم بعضی اوقات روده های بیرون شده سر باز را به شکمش داخل مینمودم و شکم اورا میدوختم و گاهی هم که امید به شفای سر باز نبود مقداری تر یاک به او میخوراندم تا آرام بمیرد.
اطبای مصریدر آنزمان به مداوای دندان میپرداختند بعضی اوقات ورم دندان یا ابسه را ابتدا شق مینمودند تا مواد آن خارج گردد و بعد دندان را میکشیدند.سینوهه به مادری که طفل او لاغر شده بود گفت علت لاغری طفل تو عدم غذای کافی است که تو آن غذا را نمیخوری و اگر غذای کافی بخوری طفل شیر خوار تو فربه میشود .سینوهه میگوید که من غده های بزرگ شده را از دهان مریضان خارج مینمودم که در واقع گفته میتوانیم که تانسلکتومی در آن وقت رواج داشته است.
روزی از روز ها که فرعون مصر در حالت اغما میباشد همه اطبا جمع میشوند و سینوهه ادعا میکند که سوزن خود را در آتش گذاشتم و بعد آنرا در رگ فرعون داخل نمودم خون فوران نمود و فرعون چشم باز کرد ولی علتش را نمیداند و این به این معنی که فرعون فشار خون بلند داشته است که بعد از خارج شدن مقدار خون فرعون چشم باز نموده است.در آنزمان اطبا حسیت مریض را با فرو بردن سوزن در سطح جلد نزد مریضان فلج معلوم مینمودند.امراض جلدی را با استحمام و شستن در آب گوگرد و یا محلول آب گوگرد معالجه میکردند.
اطبای قدیم مصر عقیده داشتند که عامل بروز تمام امراض بخار های است که در سر جمع و متراکم میگردند و برای معالجه آن باید سر و یا جمجمه را سوراخ کرد تا بخار ها خارج گردند اکثر اشخاص بعد از سوراخ نمودن سر فوت مینمودند .یکی از پادشاهان مصر که جمجمه اش را سوراخ نمودند زنده ماند.رامسس دوم فرعون مصر اجازه نمیداد که سر او را سوراخ کنند اما به دیگران توصیه مینمود تا به این امر موافقت کنند موضوع سوراخ نمودن کاسه سر سلاحی بود در دست کاهنان مذهبی مقتدر مصر که وقتی میخواستند یک فرعون را از بین ببرند و فرعون دیگر را جا نشین کنند،توسط اطبا این کار را میکردند . این وسیله شگافتن سر هم چنان رواج داشت و در قرون بعد هم از بین نرفت،چنانچه اسکندر که سه قرن قبل از میلاد مسیح به مصر رفت و مریض شد و اطبای مصری بر بالینش آمدند، آنها گفتند که باید سرش را شگافت تا بخار های سر او خارج گردد،استرابون منشی اسکندر در کتاب سفر نامه خود مینویسد،من نگذاشتم سر اسکندر را بشگافند زیرا میدانستم سبب مرگ او میشود و بعد اسکندر معالجه شد و به شکرانه اینکه در مصر معالجه شده است خود را پسر ( آ مون) خدای بزرگ مصر دانست و از آن پس اسکندر دارای دو پدر گردید یکی (زینوس) از خدایان یونان و دیگری ( آ مون) خدای بزرگ مصر.
خاطر نشان میکنم که در طب معاصر هم شگافتن سر تحت نام ( کرانیو تومی) وجودارد ولی نه به برداشت اطبای مصر قدیم ،بلکه با استطباب خاص وتحت شرایط مدرن و کسب صلاح و تقریبآ حتمی که از جانب جراحان و متخصصان جراحی مغز و اعصاب اجرا میگردد.
ادامه دارد
´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´
قسمت پنجم :سینوهه طبیب مخصوص فرعون
متون دیگری که در غنامندی تا ریخ طب در دو هزار سال قبل از میلاد مسیح در کانون تمدن مصر باستان می افزاید چند کتابی است که از آ ن جمله کتاب ( سینوهه طبیب مخصوص فرعون ) شامل دو جلد است . این کتاب در سال 1350 قبل از میلاد توسط خود سینوهه طبیب مخصوص فرعون مصر به خط هیرو گلیف تغیر یافته و اصل کتاب به خط دموتیک که در حقیقت خط تصویری بوده است ،از جانب سینوهه تحریر یافته است ، بعدآ این کتاب توسط ( میکا و لتاری ) فنلیندی به زبان فنلیندی تر جمه گردیده و بعد به سایر زبان های دنیا تر جمه شده است که از جمله ذبیح ا لله منصوری آ نرا به زبان فارسی بر گر دا نیده است . متون این کتاب حاوی مطالب دلچسپ و موأ ثق است که مارا به اندیشه های مرد م آ ن زمان در رابطه به صحتمندی و مرض و اساسات طب دوران قبل از میلاد مسیح در آ ن سر زمین آ شنا میسازد ، البته این کتاب چندین مرتبه زیور چاپ یافته که من به مطالعه چاپ نوزدهم آ ن دست یافتم .
سینوهه نویسنده کتاب میگوید که پدرم طبیب بوده و قرار حکایه پدرم بعد از اینکه من را از داخل یک سبد از رود نیل در یافت کردند و به خانه آ وردند ، پدرم با دست خود من را ختنه کرده است.در آ ن زمان در مصر اطفال پسر را که به دنیا می آ مدند، ختنه مینمودند و معمولآ آ ن ختنه به دست کاهنان معبد صورت میگرفته است.
پاتور سر شگاف سلطنتی در بار فرعون که کارد جراحی او از سنگ سماق بوده میگوید :من به اندازه ای در فن خود مستعد بودم که میتوانستم غده ای را که به بزرگی یک تخم مرغ است از مغز انسان بیرون بیاورم ،ولی پاتور میگفت در برابر یک نفر که من این کار را میکردم و اورا معالجه میکردم ده نفر و حتی گاهی صد نفر بعد از عملیه جان می باختند.سینوهه مینویسد که در آ ن زمان تعامل چنین بود که اگر کسی میخواست به مدرسه طب شامل شود،باید سه سال را در مدرسه مقدماتی معبد آ مون ( آ مون خدای مصری ها) می گذرانید و بعد شامل مدرسه طب میگردید.
مدرسه طب در شهر طبس واقع بود و به نام مدرسه دارالحیات یاد می شد. مدرسه دارالحیات که درآنزمان در حقیقت بزرگترین مدرسه طب در جهان شمرده می شد،شاگردانش را به علم طب آ موزش می داد در این مدرسه عموم اشخاصی که مصاب به مرض می شدند و اطبای عادی از معالجه آنها عاجز و نا امید می شدند، آنها را به این مدرسه میفرستادند تا تحت معالجه و مداوا قرار گیرند. استادان این مدرسه مریضان را جهت معالجه وهم چنان آ موزش شاگردان و تطبیق بعضی ادویه ها بر بدن این مریضان غرض آ زمایش و تجربه می پزیرفتند . استادان این مدرسه اطبای سلطنتی بودند که از مقام فرعون القاب و درجات خاص داشتند.سینوهه به اساس وسا طت پاتور سر شگاف سلطنتی که دوست پدرش بوده،شامل مدرسه دارالحیات گردید و این مدرسه را به پایان رسانید.سینوهه مینویسد وقتی اطبا می خواستند در مدرسه دارالحیات یک مجروح را مورد عمل جراحی قرار بدهند و یا جمجمه و سر مجروح را بشگافند و یا شکم مریض را باز کنند،بدون تطبیق دواهای ضد درد ، مبادرت به این عمل مینمودند ،زیرا ادویه ضد درد خیلی گران بود و قیمت گزاف داشت و اشخاص فقیر و نادار از پرداخت قیمت آن عاجز بودند و به این سبب وقتی انسان داخل دارالحیات میشد گاهی فریاد های دلخراش را می شنید. از تذکر این مطلب چنین بر میآ ید که در1500 سال قبل از میلاد در مدرسه دارالحیات مصر جراحان حتی به باز نمودن بطن نیز اقدام میکردند و این خود از نظر قدامت تاریخ جراحی نمونه بارز به شمار میرود.
دوره تحصیل مدرسه دارالحیات طولانی بوده،زیرا محصلان علاوه بر فرا گیری علم طب و فنون شگافتن سر و شکم و معالجه ریه و جگر و مثانه و امراض زنها و زایمان،میبایست اثر تمام دوا ها را بدانند و اطلاع داشته باشند که چگونه دواهای مذکور از گیاهان به دست میآ یند و چه موقع باید این گیاهان را چید و چگونه آنها را خشک نمود.شاگردان طب باید میدانستند که این گونه گیاه ها در کجا موجود اند و چه فصلی چیده میشوند،شاگرد باید خود گیاه و خشک شده آنرا میشناخت ،سینوهه میگوید:مثلآ سی نوع ریشه گیاه طبی را مخلوط میکردند و در مقابل شاگرد میگذاشتند و میگفتند که این ریشه ها را از هم جدا کند و این عمل خیلی دشوار بود ،زیرا بعضی وقت حتی اطبای سلطنتی هم دراین کار اشتباه میکردندچون ریشه بعضی از گیاهان خیلی باهم شبیه اند که نمیتوان انهارا ازهمدیگر تمیز داد،در اینگونه موارد وسیله شناخت ریشه نباتات طبی این بود که طبیب ریشه گیاه را در دهان خود گذاشته و بعد از جویدن از طعم آن بداند که چه گیاه است.استادان مدرسه دارالحیات اطبای سلطنتی بودند و کمتر در دارالحیات حضور میداشتند،زیرا به مداوای اشخاص بزرگ و پولدار مصروف بودند،به این ترتیب وقتی اطبای عادی نمیتوانستند مریضی را تداوی نمایند،از اطبای سلطنتی درخواست مینمودند تا آن مریض را معالجه نماید .اطبای دارالحیات برروی مریضان بی بضاعت و فقیر تآثیر دوا هارا آزمایش میکردند.سینوهه میگوید در دارالحیات مشکل ترین موضوع و مطلب آموزشی آن بود که ما بتوانیم به وسیله انگشتان و چشمان خود تشخیص مرض را پیدا نماییم و بدانیم که کجای مریض درد میکند ودرد مذکور ناشی از کدام مرض میباشد.
در دارالحیات دو نوع مریض مورد مطالعه قرار داشته است،یکی امراضی که ناشی از جسم است و این امراض ازاثر غذای پخته و پیری بوجود میآید ، ودوم امراضی که ناشی از روح است زیرا به عقیده آنها روح موألد بیماری است و برای اینکه روح تولید مریضی کند این وظیفه را به ارواح کوچک میسپارند و ارواح مذکور آنقدر کوچک اند که صد ها هزار از آنها را میتوان روی وسعتی به قدر ناخن جا داد،ولی هریک از آنها میتواند موجب مرض شود .سینوهه میگوید ما باید میدانستیم که کدام قسمت ازشکایت مریض واقعی است و کدام قسمت غیر واقعی یعنی ناشی از تصور و تخیل است،زیرا مریض موجودی است که گرفتار ارواح موذی شده است و دچار افکاروتخیلات واهی و وحشت آور میشود و درد های واقعی در کالبدش بوجود میآید،این درد ها با درد های واقعی اشتباه میشود و تداوی اشتباهی باعث مرگ مریض میشود
سینوهه میگوید در دارالحیات به این حقیقت پی بردم که مسأ له استعداد در تربیت طبیب بسیار اهمیت دارد من متوجه شدم آنقدر که استعداد در تربیت طبیب اهمیت دارد تحصیلات دارای اهمیت نیست،زیرا اگر شاگرد استعداد نداشته باشد از مدرسه دارالحیات که بزرگترین مدرسه طبی جهان است به حیث یک طبیب واقعی خارج شده نمیتواند،کسی که وارد این مدرسه میشود باید عاشق طب باشد و حاضر شود که در راه این علم همه چیز را فدا کند ودر درجه اول باید استراحت خود را فدا کند .من در دارالحیات فهمیدم که موضوع اعتماد نسبت به طبیب در رابطه به معالجه بسیار مهم است ومریض باید معتقد باشد که طبیب او حاذق است و بصیر و خالی از اشتباه است.در آنجا دانستم که اطبا درمعالجه و تداوی مریضان از اشتباهات یکدیگر چشم پوشی میکردند تا مبادا مردم به اطبا بد گمان شوند و چون اکثر شان اطبای سلطنتی بودند اگر مردم میدانستند که اطبای سلطنتی دچار اشتباه میشوند اعتماد آنها نسبت به همه اطبا از بین میرفت.
در دارالحیات قبل از همه شاگردان باید نظافت و پاکی را خوب میدانستند و همین شرایط را در همه موارد مراعات میکردند( اسپسی وانتی سپسی) شرایط تعقیم باید در مغز محصل می نشست زیرا هرگز و در هیچ موقع نباید یک کارد سنگی و یا فلزی را به کار برد ،مگر اینکه در آ تش نهاده شده باشد.در رابطه به این مطلب باید گفت که درآنزمان یعنی در حدود چهار هزار سال قبل از امروز،اطبا به تعقیم سامان آلات طبی عقیده داشتند و میدانستند که سامان آلات آلوده باعث تولید مرض میشود ،و یا اینکه در آنوقت گفته میشد که هیچ نوع تکه و یا پارچه ای را نباید به کار برد،مگر اینکه قبلآ آنرا در آبی که در آن شوره ریخته اند بجوشانند .در دارالحیات تمام ابزار چوبی که در آتش قرار داده شده نمیتوانست،برای هر مرتبه که مورد استفاده قرار میگرفت،جوشانده می شد و در کتب طبی موضوع تعقیم سامان آلات طبی به گونه تآکید یاد آور شده بود.
شاگردان در این مدرسه طوری آماده میشدند که میتوانستند دندان های مردان نیرومند را بیرون بیاورند و دمبل و ابسه ها را بشگافند و جراحات آنرا خارج کنند،هم چنان استخوان های اعضای شکسته را طوری پهلوی هم قرار بدهند که جوش بخورند و با استخوان سالم فرق نداشته باشد،به همین تر تیب در مومیایی کردن اجساد نیز مهارت پیدا میکردند.با وجود اینکه مریضان غیر قابل علاج از جانب جراحان مورد جراحی قرار میگرفتند،از ده نفر آنها 9 نفر شان می مردند.
ادامه دارد
++++++++++++++++++++++++++++++++++
قسمت چهارم : طب د ر حوزه تمدن مصر
در ردیف کانون های تمدن بشری ،مصر از جمله بزرگترین و پیش گام ترین کانون تمدن آ دمی به شمار میرود و میتوانیم متون و اطلاعات فراوان طبابت را در این حوزه تمدنی به دست آ وریم ، خوشبختانه این مرکز ثقافت بشری که مخترع خط و پا پیروس است متون فراوانی را از زندگی انسانهای سه تا چهار هزار سال پیش از میلاد مسیح به دسترس ما میگزارد ، که میتوانیم از آ ن به گذشته های دور تاریخ تکامل آ دمی در رابطه به طب و طبابت در آ مدی داشته باشیم.مصر علیا و مصر سفلی در چهار هزار و پنجصد سال قبل از میلاد مسیح دارای حکومت واحد بودند و تمدن شگوفان و گسترده را بوجود آ وردند .یکی از بزرگترین اختراع مصریان در این تمدن گسترده ، اختراع خط بود. خط نویسی در مصر به دوره پیش از تاریخ میرسد،ابتدا خط تصویری وجود داشت که بعد ها به خط هیرو گلیف تبدیل شد و در مسیر تکامل در مصر خط الفبایی بوجود آ مد.وقتی میگوییم خط نویسی در مصر به دوره قبل از تاریخ میرسد منظور از خط تصویری است،زیرا دوره تاریخ از اختراع خط آ غاز میگردد.چون بحث طب در تمدن مصر خوشبختانه صاحب متون فراوان تاریخی است از اینرو ممکن است این بحث را در چند قسمت دنبال نماییم .
اختراع پاپیروس نیز از جمله اختراعات مصر است که بر روی آ نها خط نوشته میشده است ،پاپیروس ماده ای از یک شیره علفی به نام ( تردی) است که بصورت نوار هایی در میآ مد و از اتصال آ نها صفحه هایی به مانند کاغذ بوجود میآ مد.
(امهوتب ) دانشمند مصری که به نام اولین طبیب دنیا معروف است در سه هزار سال قبل از میلاد میزیسته که شرح اعمال جراحی او در پاپیروس ها ذکر شده است .مصری ها د ر د و هزار سال قبل از میلاد فرشته ( ایر یس) را بانی علم طب و فرشته ( هر مس ) را نگارنده دستورات طبی میدانستند و تمام دستورا در چهل و د و کتاب در پرستشگا ها به سران مذهبی سپردند. مصری ها تشریح را به خوبی میدانستند زیرا هر نعشی را باز کرده درون شکم را از مواد معطر پر نموده آ نرا مومیایی میکردند آ نها خوردن گوشت خوک ومیش را روا نمیدانستند،هر سه روز یکبار مسهل میخوردند ویا اماله و یا داروی قی آ ور به کار میبردند تا معده وروده خود را پاک کنند ، آ نها برای بیرون راندن خون کثیف رگ میزدند ،مصریان به زیبایی نیز ارزش فراوان قایل بودند عطر و مرهم نرم کننده پوست استعمال میکردند و بدن را با روغن مسا ژ میدادند.
قشون مصر دارای اطبای نظامی بود که با قطعات و اردو حرکت میکردند تا جروحات و شکستگی های حاصله از جنگ را هنگام محاربات معالجه نمایند و این بیانگر آن است که مصریان بنیان گزاران طب نظامی در جهان شناخته میشوند،سینوهه طبیب خاص فرعون در جنگ که هورم هوپ سر لشکر فرعون مصر رهبری جنگ را به عهده داشت سر بازان مجروح و مریض را تداوی میکرد .
مطابق نوشته های پاپیروس ( ابرس) که در موزیم برلین ضبط است مصری ها به هفتصد دوا شناخت داشتند از قبیل کات،کبود،زاج،گل ارمنی،روغن سندر،عسل،مغز،جگر سیاه، خون حیوانات،روغن کرچک،ریشه انار وغیره نیز مورد استعمال آ نها بود .مصری ها قلب را گرامی ترین عضو بدن میشناختند و رگ ها را گزر گاه روح تصور میکردند و میگفتند هنگام مرگ که روح از بدن خارج گردد خون در بدن علقه میگردد.
اطلاعات مهم طبی مندرج درپاپیروس ها : چند پاپیروس مربوط به دانش طبی مصریان قدیم بدست آ مده است که در بیشتر آ نها اطلاعات طبی بطور واضح شرح داده شده است ، مهمترین سند طبی بسیار قدیمی پاپیروس ( اسمیت)نام دارد که در آ ن از کتب و مراجع باستانی استفاده شده است و قدیمی ترین مد رک طبی جهان به شمار میرود پاپروس مذکور طوماریست به طول چهار و نیم متر و شامل 469 سطر .در این پاپیروس اطلاعات گران بهایی در زمینه طب و طبابت مصریان در هزار و ششصد سال پیش از میلاد جمع آ وری شده است ، در طومار مذکور از 48 حالت جراحی سر،از شکستگی کاسه سر گرفته تا جراحی های نخاع شوکی بحث شده است . هریک از این مو ضوعات بصورت منظم مورد تحقیق قرار گرفته و علت و تشخیص بیان شده است ،به همین گونه هر جایی که اصطلاح خاصی بوده است در مورد آن توضیح داده شده است ،نویسنده این مطالب با وضوحی که نظیر آ ن د ر نوشته های علمی قبل از قرن هژدهم میلادی مشاهده نمیشود،به این مطلب اشاره میکند که دستگاه اداره کننده اندام های تحتانی یا سفلی بد ن در مغز سر جای دارد و این نخستین بار است که این کلمه بصورت نوشته در آ ن مقطع تاریخی به ملاحظه میرسد.
پاپیروس دیگری به نام ( ابرس ) در مصر کشف شده است که به احتمال زیاد پس از پاپیروس ( اسمیت) نوشته شده است. این پاپیروس طو ما ریست به طول بیش از بیست متر و ارتفاع سی سانتی متر، متن آ ن به 108 ستون تقسیم شده و در هر ستون بیست تا بیست ودو سطر مطالب طبی ثبت گردیده است.در پاپیروس ( ابرس)877 نسخه دیده میشود که در باره بسیاری از امراض و علایم آ نها بحث شده است و فقط در 12 حالت افسون و طلسم سفارش شده است و در باقی حالات اد ویه که داده میشود نا معقول و غیر منطقی به نظر نمیرسد ،محتویات این پاپیروس به ترتیب آ تی منظم شده است
--- دلداری دادن مریض پیش از علاج طبی اثر دوا را زیاد میکند.
--- ناراحتی های درونی.
--- امراض چشم.
--- امراض جلدی(با ضمیمه ای در باره خشک شدن جلد بر اثر تابش آ فتاب.
--- آ سیب های دست و پا.
--- متفرقات (مخصوصآ امراض سر و از جمله زبان و دندانها و بینی و گوشها).
--- امراض زنان و آ نچه مر بوط به خانه داریست.
--- اطلاعاتی در باره تشریح و فزیولوژی و پتالوژی و توضیحاتی در باره کلمات و اصطلاحات.
--- امراضی که مستلزم عمل جراحی است.
پاپیروس ابرس نشان میدهد که مصریان حدود 3500 سال قبل گردش خون را میشناختند و میدا نستند که قلب محرک آ ن است ،کاریل گریمبرگ بر پایه اطلاعات به دست آ مده از پاپیروس ابرس مینویسد:
وقتی طبیب انگشت بر روی یک بخشی از بدن میگزارد،قلب را لمس میکند زیرا قلب در همه اعضا از طریق شریان هایش داخل میشود، شناخت شریان ها در طب مصریان نقش بسیار مهم ایفا میکند به نظر آ نها بیشتر امراض از مجاری خون سر چشمه میگیرد،سرعت مقدار خونی که از آ نها میگزرد کند میشود و رگها آ ماس میکند ،آ نها متوجه این امر شده بودند که تب ضربان نبض را تند تر میکند
و برعکس در نزد آ نها عقاید بیش و کم موهوم را نیز میتوان یافت مثلآ عقیده داشتند که مرکز قوه تفکر در قلب است و از بدن غذا میگیرد.
پس از پاپیروس های متذکره، پاپیروس ( خاأ ون) جای دارد ، این مدرک در سال 1895 میلادی توسط یک باستان شناس انگلیسی به نام ( فلیندریس پتری) در ناحیه فیوم در کاخ ( خا أون) کشف شد این مدرک حاوی مطالب و اطلاعات متنوع طبی میباشد مدرک مذکور مربوط به سال های 1800 تا1850 قبل از میلاد است ، به عقیده کار شناسان فن پاپیروس خا أون قدیمی ترین مدرک طبی پزشکی و دام پزشکی ( وترنری) است که تا کنون به دست آ مده است و به خط هیروگلیف میباشد ،بنا بر مندرجات این پاپیروس ، امراض حیوانات همانند امراض انسان به واسطه دیو خباثت تولید میگردد بدین جهت معالجه و تداوی همراه سحر و جادو بوده است. در مصر قدیم چند خط بوجود آ مد که دو خط آ ن خط تصویری و دیگری خط الفبایی به کمک تصاویر بوده است .
از مندرجات و متون این پاپیروس ها چنین بر میآ ید که تمدن مصر باستان در رابطه به دانش طبی دوران زندگی سه تا چهار هزار سال قبل از امروز بر قله های شامخ زمان خود قرار داشته است.
این جانب نویسنده ( طب در گستره تاریخ ) وقتی در اگست سال 2005 در لندن از موزیم(بریتیش موزیوم ) باز دید نمودم در بخش تمدن افریقا و بخش مصر نمونه های خط تصویری و هیرو گلیف و پاپیروس هارا مشاهده نمودم که به شکل خیلی خوب و محفوظ در برابر مجسمه های سلاله فراعنه نگهداری می شد و مجسمه ( امهوتپ) اولین طبیب را در این موزیم مشاهده نمودم .
ادامه دارد
´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´
قسمت سوم :جایگاه طب در کانون های تمدن بشری
برخی از موأرخین کانون های تمدن بشری را چنین یاد آ ور میشوند :
در آ سیا ،بین النهرین و کلده قدیم ترین کانون تمدن جهان اند که تاریخ آ ن پنج هزار سال قبل از میلاد مسیح شروع میشود و مبادی علم ریاضی ،طب و نجوم از آنها است.
کانون دوم ،تمدن کشور مصر در افریقا است که سه هزار سال قبل از میلاد،معلومات،حکم،ت ،ریاضی،طب و نجوم داشتند.
کانون سوم تمدن سواحل شرقی مدیترانه و فلسطین است که در آ ن فنیقی ها و بنی اسراییل از سه هزار تا دو هزار سال قبل از میلاد در بحر پیمایی، تجارت ،صنعت،نساجی،مخصوصآ ایجاد الفبای مشهور فنیقی و هم چنین بنی اسراییل در دیانت و توحید و تآ سیس دولت پیش قدم بودند.
کانون جهارم کشور چین است که تاریخ آ ن از سه هزار سال قبل از میلاد شروع میشود .چین دارای یک تمدن مستقل بوده در صنایع نساجی ،سنگ تراشی،رنگ سازی،کاغذ و باروت سازی ،طب و فلسفه مترقی بود و سیاحین مشهور داشت.
کانون پنجم فلات آ ریان و دو طرف هندو کش افغانستان و ایران است.افغانستان از دو هزار سال قبل از میلاد دارای زراعت وآ بیاری ودارای شهر های توانگر و پر نفوس بوده است و در طی هزار سال اول قبل از میلاد صنایع دستی،مسکوکات،طب ،نجوم ،نساجی و فلز کاری داشت.
کانون ششم کشور هند است که یکنیم هزار سال قبل از میلاد،قانون ،حکمت،فلسفه،ریاضی ،طب و نجوم را میدانستند.
کانون هفتم در اروپا دو شبه جزیره یونان و ایطالیا بود که از هزار سال قبل از میلاد کشور یونان اساس بزرگی برای علم و فلسفه ،طب و نجوم ،ریاضی هندسه وغیره گذاشتند ومنبع نشر این تمدن در دنیا گردیدند ،همچنان روم قدیم ناشر تمدن در جهان شد.
به اینگونه ملاحظه میشود که دانش طب در سراسر کانون های تمدن بشری منحیث یک ضرورت مبرم ادامه حیات برای آ دمی مطرح بوده است که ما البته به گونه اختصار از هر کدام این مراکز ثقافت و تمدن بشری یاد آ وری خواهیم کرد.
تمدن های بین النهرین :
سر زمین بین ا لنهرین سر زمینی است که بین دو رود خانه دجله و فرات واقع گردیده ،این منطقه در ابتدا هنگام پیدایش تمدن بین النهرین باتلاقی بوده است و ساکنین آ ن را مردمان عصر نو سنگی تشکیل میدادند که با دهقانی و کشاورزی امرار حیات میکردند،قبل از هزاره پنجم قبل از میلاد،هیچ گونه نشانه ای از شهر نشینی در این منطقه وجود ندارد،پس از این تاریخ بود که نشانه های شهر نشینی در اینجا بوجود آ مده است.
تمدن سومری ها: سومری ها اولین قوم وطایفه بودند که در بین النهرین در فواصل چهار هزار و پنجصد سال تا سه هزار و پنجصد سال قبل از میلاد به عرصه شهر نشینی قد م گذاشتند و تمدن سومری را پایه گذاری کردند،مشهور ترین شهر های سومری عبارت بودند از اور ، تیپ پور،لاگاش ریدو وغیره . سومری ها دارای نظام حکومتی بودند و به تآخیر انداختن مرگ و حفظ صحت و سلامتی تدابیر خاص داشتند و دعا های فراوان میکردند .خط سومری خط میخی بود وگفته میشود که خود سومری ها این خط را کشف نمودند،سومری ها به حیث اولین مروجین دهقانی و کشاورزی و آبیاری زمین ها در چهار هزار سال قبل از میلاد در ج تاریخ گردیده اند که از همان زمان کشت جو ،گندم ،جواری ،خرما و دیگر نباتات را تر ویج داده اند.
آ نچه از نظر طب و طبابت و حفظ الصحه و تآمین سلامت انسان ها مورد بحث است آ ن است که بعد از این دوره تاریخی از نظر تغذی و تآ مین سلامت ،انسان ها وارد مرحله دیگری از زندگی اجتماعی میشوند که میتوان صحت و طول عمر بیشتر را برای آ نها حدس زد ،چون غذا وتغذی منحیث رکن عمده و اساسی صحت و سلامت انسان ها پزیرفته شده است،لذا مرحله دهقانی یک نقطه عطف در تاریخ تکامل انسانی شمرده میشود،وهمینکه انسان ها طی تقریبآ در حدود ده هزار سال قبل حیوانات را اهلی نمودند و تخم افشانی نمودند ،کمیت و کیفیت غذا بهتر شد و توقع بلند حیاتی میسر شد، در آ ن زمان کمیت و تعداد انسان ها در روی زمین کمتر بوده است و تخمین زده میشود که در روی زمین زیاده از ده ملیون نفر و جود نداشته است.
بعد از مهاجرت گروه های سامی از عربستان به منطقه بین النهرین،از تر کیب اکیدی ها و سومری ها اقوام بابل بوجود آ مدند که شهر بابل پای تخت ا نها قرار گرفت و مقدمات تشکیل دولت فراهم شد و سر انجام حمو رابی این دو لت را بوجود آ ورد .قانون حمورابی قدیم ترین قانون نامه مدنی است که تمدن بشر سراغ دارد . قانون نامه حمورابی که بر روی ستون سنگی به ار تفاع دو متر و چهل و پنج سانتی و به شکل منظم و زیبا نوشته شده است ،در سال 1902میلادی در اثر کاوش های باستان شناسی در خرابه های شهر شوش پیدا شده و در موزیم (لوور) پاریس نگهداری میشود،متن قانون مشتمل بر 282 ماده و یک مقدمه است،قانون حمورابی در مورد مسایل و موارد زیر تنظیم شده است
افترا،قسم دروغ،دادن رشوه به قاضی،خریدن شهود،بی عدالتی قضات،جنایت بر ضد مالکیت ،روبط ارباب رعیت،حقوق تجاری ،حقوق خوانواده،ظلم بر اشخاص،حق الزحمه طبیب،حق الزحمه معمار،کشتی سازی ،اجاره کشتی ها،حقوق وتکالیف ارباب ،غلام و کنیز.
طب و طبابت در زمان بابلی ها:ملاحظه شد که طب و حق الزحمه طبیب حتی درج قانون حمورابی بوده است،بابلی ها به دانش طبابت توجه زیاد داشتند،اگر چه طبابت تحت تآثیر عقاید خرافاتی رشد لازم نیافت، اما توانست مبنای مطالعات بعدی قرار گیرد. بابلی ها مطالب علمی و تمدنی خویش را بر روی لوحه های گلی مینوشتند و بعد آ ن را در کوره می پختند و به صورت ثابت در میآ وردند.
هشتصد لوحه بابلی از میان لوحه ها به دست آ مده که از دا نش طب و طبابت سخن میگوید واین امر خود توجه مردم بابل را به دانش طب نشان میدهد . گفته میشود که یونانیان دانش ریاضی،نجوم و طب را از بابل به یونان بردند .تمدن بابلی از دو هزار سال قبل از میلاد نمایندگی میکند.
در قانون حمورابی در مورد حق الزحمه اطبا،همچنان جریمه اطبا و قابله ها موارد دلچسپ نوشته شده است،مثلآ مجازات شکستن یک دندان مریض،محروم شدن داکتر دندان از یک دندان بود،به این معنی که دندان داکتر را میکشیدند. طبیبی که چشم مریض را می تر کاند ،دستش باید بریده میشد و اگر معالجه او منجر به مرگ برده ای می شد،باید برده دیگری خریده به ارباب میداد و اگر دایه بدون اجازه پدر و مادر به بچه دیگری هم شیر میداد پستانش را میبریدند .
تمدن آ ثوری ها :
آ ثوری ها از جمله اقوام سامی هستند که در بین النهرین تمدن بزرگ و مشهوری را بوجود آ وردند این قوم از تمدن بابلی و سومری بهره گرفت .کتاب خانه بزرگ پادشاهی آ ثور از جمله بزرگترین و نخستین کتابخانه جهان به شمار میرود ،هنگامیکه شهر (نینوا) خراب شد کتابخانه مذکور نیز زیر خاک مد فون گشت،چنانچه در عصر حاضر در اثر حفاری های باستان شناسی با کشف کتابخانه مذکور ،چند هزار لوحه گلین یافتند که بر روی آ نها وقایع تاریخی،اشعار حماسی،اطلاعات ریاضی و نجوم واطلاعات طبی و پزشکی نوشته شده بود .کلدانی ها و آ ثوری ها ، اثر گیاهان،چربی حیوانات و نفت را در معالجات میدانستند .در حفاری های شهر نینوا نوشته هایی به خط میخی از زمان آ ثور بانیپال(هفتصد سال قبل از میلاد مسیح) کشف شد که شامل هزار دستور طبی است،در ضمن دعای لازم جهت دفع هر بیماری و مرض ذکر شده است ،آ نها از علم نجوم هم اطلاع داشتند،به سعد ونحس ساعت و روز جهت انجام کاری حتی معالجه و عمل جراحی معتقد بودند ونیز قوانینی جهت دور کردن مریضان مبتلا به امراض ساری و زخم های مریضی از قبیل آ بله،سفلیس،جذام وغیره در جامعه داشتند.
تمدن فنیقی ها :فنیقیه در زمان کهن به سر زمینی اطلاق میشد که قسمتی از سوریه ،لبنان و فلسطین موجوده را در بر میگرفت فنیقی ها دارای تمدن شگوفان بودند که صنعت و تجارت در آ ن توسعه داشت و از پیشرفت فرهنگی شان همانا اختراع الفبا است که با اخراع الفبا نقش عمده ای جهانی در تمدن دنیا از خود به یادگار کذاشتند،باید تذکر داد که خط را مصریان اختراع نموده اند و الفبا را فنیقی ها ایجاد کردند.
ادامه دارد
´+++++++++++++++++++++++++++++++++
قسمت دوم : طب از پیدایش انسان تا آ غاز سده میلادی
برای آ دمی از بدو پیدایش مو ضوع صحت و تندرستی همواره مورد نظر بوده است ودایمآ در ارتباط با این پدیده تفکر و اندیشه داشته است.انسان ابتدایی با همان طرز تفکر ابتدایی و بشر امروزی با همه دست آ ورد ها و امکانات مدرن به نحوی غرض تآ مین صحت و سلامت و مبارزه پیگیر در برابر مرض و عدم تندرستی راه دراز و مشکلی را پیموده است . برای باز شناسی و دریافت چون وچرای این ماجرای تاریخی ناگزیر باید به گذشته های دور نظر بیفگنیم و شاهد ناگواری ها و تب و تلاش های گسترده این دانش بشری باشیم ،هر چند بشریت در نا برابری و عدم تعادل فکتور های موأ لد مرض و عوامل تآ مین کننده صحت قربانی ها و تلفات گسترده و جان گداز را سپری نموده است، گزر از این منزل طولانی و ناهموار مایه اعجاب و شگفت آ ور ولی قابل مباهات است .
حوادث اندوه بار سر نوشت انسان از لحظه موجودیت در طی قرون و اعصار با مرگ و میر و تلفات کتلوی ثبت صفحات تاریخ گشته است و زندگی همواره مورد هجوم عوامل نابود کننده قرار گرفته است . دیوار کهنسال جهل در قرون متمادی بنیاد واساس فاجعه های انسانی را به جا گذاشته است.
در بسیاری از پدیده های فرهنگ گذشته انسانی عنصر عادات قبیله و خرافه پرستی غلبه کامل داشته و وسیله مرگ و میر های کتلوی بشریت قرار گرفته است . قابل تذکر است که انسان های قبل از اختراع خط بدون تردید در رابطه به تآ مین صحت و تندرستی و پیدایش امراض اندوخته ها و تجاربی داشته اند که در موارد لا زمی از آ ن استفاده میکردند . این مطلب جه در مرحله قبیلوی و چه در مرحله بردگی از طرف افراد و اشخاص مجرب روی مجروحین و مریضان مورد استفاده قرار میگرفت و به نحوی از این تجارب استفاده به عمل می آ مد ولی یقینآ تلفات انسانی در آ ن مراحل تاریخی از اثر امراض ، مصابیت و جروحات به پیمانه خیلی زیاد بوده میتواند ،زیرا فقط آنچه افراد صاحب تجربه و مدا وا گر غرض معالجه به کار میگرفتند ، فقط و فقط مواد و وسایل کاملآ طبعی دور و پیش انها بوده است و تجاربی را که به دست آ ورده بودند ،نتیجه ده ها و صد ها آ زمایش چشم دید آ نها بوده است که بدون شک مرگ و میر فراوان در قبال داشته است،ولی با تآسف باید گفت که از تجارب انسان های ا ن زمان نسبت عدم مو جودیت و اختراع خط چیزی باقی نمانده و داشته ها و تجارب آ نها بعد از مرگ شان با خود شان به گور رفته است .
موأ رخین دوره های تاریخی انسان را به گونه های مختلف تقسیم و طبقه بندی نموده اند.برخی از پژوهشگران و زیست شناسان دوره های تاریخی را به دوران های کهنه سنگی و نو سنگی و فلزات جدا نموده اند که باز هم در دوره فلزات ابتدا دوره مس ،بعد مفرغ و بعد آ هن ثبت گردیده است.
برخی هم از زیست شناسان و موأرخین دوره های تاریخی را به دوران قبیلوی ، بردگی ، فیودالی و صنعتی جدا نموده اند.دوره قبل از اختراع خط را به نام دوره ما قبل تاریخ مینامند ،در اینجا لازم میدانم تا مرور کوتاه تاریخی از پیدایش زمین و انسان را ارایه نمایم :
سوالی پیدا میشود که چقدر سال باید از عمر زمین و جهان گذشته باشد،این پرسشی است که در این سال های اخیر توجه زیادی را به خود جلب کرده است .تازه ترین ارقام اطلاعا تی که توسط تلسکوپ فضایی(هوبل) به مر کز علمی (ناسا) در ایالات متحده امریکا مخابره شده است،بیانگر آ ن است که از پیدایش کاینات تا به امروز حدود شانزده ملیارد سال،از پیدایش منظومه شمسی در حدود شش ملیارد سال واز پیدایش زندگی در روی زمین حدود سه ملیارد سال میگذرد.این ارقام تازه ترین ارقام اطلاعات اند که توسط تلسکوپ فضایی هوبل در امریکا مخابره شده است .تیوری های علمی حکایه از آ ن دارند که از پیدایش پستان داران در حدود یکصد و شصت ملیون سال ،از پیدایش انسان های نخستین یک ونیم تا سه ملیون سال و از پیدایش انسان کنونی تقریبآ هفتصد هزار سال میگزرد.
آ فرینش و خلقت انسان ها و پیدایش و موجودیت آ نها،طی سه قرن پیش از امروز مورد قابل توجه آ دمی قرار داشته است و قدم های بزرگی در راستای پژوهش و تحقیق در طول این مدت برداشته شده است واکتشافات جدیدی در باره پیدایش زندگی در روی زمین و سیر تکاملی آ ن از باکتری های نخستین تا انسان متفکر عصر ما صورت گرفته است که در هر کدام از موارد و مراحل متذکره ،صحت و مرض منحیث دو پدیده متضاد در زندگی انسان ها مطمح نظر بوده است و بشر همواره از نظر ذهنی وهم از نگاه علمی در شناخت و اتخاذ تدابیر در جهت مثبت و به نفع خود حرکت و جهش مستمر به کار برده است که دور از پژوهش های تاریخی قرار نگرفته است.
گفتیم که دوران زندگی انسان های قبل از اختراع خط را به نام دوره قبل از تاریخ مینامند و ادعا داریم که انسان های آ ن دوران نیز تحرک و فعالیتی در جهت تآمین صحت داشته اند واز امکانات زمانی و مکانی جهت معالجه مجروحین و مریضان استفاده میکردند ولی نسبت عدم موجودیت خط و کتابت اثری از آ نها باقی نمانده است ، برای اثبات این ادعا دانشمندان میگویند،بعضی از جمجمه های قبل از تاریخ که به دست ما رسیده است علاماتی دارد که نشان میدهد بر روی کاسه سر عمل جراحی در آ ن زمان صورت گرفته است و هم چنان شکسته بندی استخوان صورت گرفته است.عمل جراحی جمجمه و سوراخ نمودن کاسه سر توسط برمه (مته) وچکش سنگی پیشینه ای ده هزار ساله دارد،این بود ادعای دانشمندان که میگویند انسان های ما قبل تاریخ نیز غرض تآمین سلامتی و حد اقل آ رامش مجروحین و مریضان به اعمالی دست میزدند ،فلهذا ادعای ما در رابطه به اینکه تاریخ طب را باید از آ غاز زندگی و موجودیت انسان بر روی کره زمین به بر رسی بگیریم دور از واقعیت نیست، ولی از نظر تعریف تاریخ علمی است که در قید زمان و مکان ثبت شده باشد.
از دوران پارینه سنگی یا سنگ کهنه انسان ابتدایی که در حدود بیست تا سی هزار سال قبل از امروز تخمین میشود ، مواد وموارد قابل تذکر که بتوان از آنها در پژوهش های علمی استفاده نمود با تآسف به دسترس نیست ، ولی دوران نو سنگی که با آ غاز زندگی دهقانی و کشاورزی همراه است و در حدود ده هزار سال قبل از امروز ثبت تاریخ گشته است دارای شواهدی از زیست بشر بوده است که میتوان از آنها در ثبت سیر تکامل بشری استفاده نمود.ابزار سنگی آ دمیان در این دوره چکش،تبر،
چاقوی سنگی که از سنگ چقماق بوده است ،کلنگ و غیره بوده است واز وجود همین ابزار سنگی چنین بر میآید که آ دمی در این دوره تاریخی خواهی نخواهی با صدمات و جروحات این ابزار مواجه بوده است و به نحوی در معالجه ودرمان این گونه جراحت ها اقدامی داشته است.انسانهای دوران سنگ جدید پوست حیوانات را بر تن میکردند و از شیر و گوشت حیوانات جهت تغذی استفاده میکردند،ابتدا شیر اسپ وبعدآ شیر گاو را مورد استفاده قرار دادند.برخی مو أرخین به این عقیده اند که آ دمی موجود گوشت خوار بوده و گیاه ونباتات خواری را بعدآ انتخاب نموده است ولی گروه دیگر دانشمندان به این عقیده اند که انسان موجود گوشت خوار وگیاه خوار بوده چنانچه همین اکنون دیده میشود که جهاز هاضمه انسان میتواند هم گوشت و هم نباتات را به پزیرد .
نو سنگیان نباتات را کشف نمودند و بعد تخم افشانی نمودند و به این گونه هم از نباتات و هم از گوشت حیوانات جهت تغذی استفاده نمودند که در واقع این پروسه به تآمین صحت انسانهای آ ن زمان خیلی موأثر واقع گردیده است ومیتوان چنین برداشت نمود که نشو ونمای اطفال دوره سنگ جدید با تخم افشانی و زرع نسبت به دوره های قبل کیفیت بهتر پیدا نموده است.با آ غاز کشاورزی و دهقانی آدمیان قربانی کردن را یاد گرفتند ،قربانی کردن را جهت رفع بلاها و آ فات می پنداشتند قر بانی کردن در ابتدا قربانی انسان بود که توسط اشخاص پاک وروحانی انجام میشد و بعد ها قربانی حیوانات رواج پیدا نمود .یکی از پژوهشگران به نام (سر جیمز فریزر)این پیوند را دنبال کرده است و در مورد کسانیکه قربانی شده اند و اشخاص پاک ورو حانی که قربانی را انجام میدادند و مراسم جشنی که افراد قبیله در آ ن اشتراک مینمودند واز بعضی از اندام های تن قربانی شده میخوردند تا در ثواب و سود قربانی سهیم شوند به گونه ای مفصل یاد نموده است .در مراحل بعد تر وقتی قربانی با حیوان اجرا شد کیفیت تغذی انسان ها هم با گوشت و هم با نباتات بهتر شد و مقاومت وجود انسان ها بلند رفت و این وتیره در جهت حفظ صحت و سلامت آنها نهایت تآثیر گزار شد.
در اینجا لازم به تذکر است که طب وطبابت بدون شک تفکر و تحرکی را در رابطه به تامین صحت و سلامتی نزد انسان های ما قبل تاریخ شاهد است که اساس و پایه پژوهش ها را حفریات با ستان شناسی تشکیل میدهد،و این تفکر و تحرک از اولین انسان تا بشریت قبیلوی وبعد هم چنان در دوره های بردگی و بعد از آ ن بر اساس شرایط زمان و مکان مورد استفاده قرار داشته است.
حفریات باستان شناسی در ادوار مختلف تاریخی در حوزه های تمدن بشری موأ ید این واقعیت است که انسان های ما قبل تاریخ جهت حفظ و اعاده صحت دست به یک سلسله اعمال میزدند و از ابزار دست داشته همان مقطع زمانی به این ارتباط استفاده به عمل میآوردند.
ادامه دارد.
++++++++++++++++++++++++++++
بخش نخست : مفاهیم همه گانی
آ دمی دل بسته زندگی و تداوم تندرستی است و به گونه ای قطع و یقین اشتیاق وی نسبت به طب و طبیب بسا بیشتر از علوم و فنون دیگر است . امروز دانش طبی در شبکه ای بسیار گسترده و متنوع به تخصص های ویژه و مختلف تقسیم میشود ، ودر وسیع ترین شکل کار بردی اش در خدمت انسان است،آ نچه در قلمرو علوم طب قرار میگیرد، باید در تداوم زندگی فردی و اجتماعی انسان سود مند باشد،د ر غیر آن در آ نصورت نباید در زمره دانش طبابت محسوب شود. در حال حاضر دا نش طب در نهایت مطلوب خودآ میزه ای از علم وتکنولوژی، مهارت ونوع دوستی است،پس در اینجا از تعریف و اهداف دانش طبی آ غاز مینماییم.
گفته میشود که طب یا ( میدیسین) مجموعه ای فعالیت های نظری و عملی است که در جهت تآ مین اهداف آ ن و اعاده صحت و سلامت انسان ها به کار گرفته میشود ،پس هدف علوم طب چیست؟
هدف علم طب تقویه صحت فزیکی و روحی،معالجه و تداوی امراض،محافظت صحت،جلوگیری از معیوبیت ها و با الآ خره احیای مجد د از جمله موازین و اسلوب اساسی آ ن میباشد.
ابوعلی سینا در کتاب (قانون در طب) چنین مینویسد : هدف طب حفظ تندرستی در موقع سلامت و اعاده آ ن به هنگام بیماری است، پس هدف علوم طب خیلی وسیع تر و گسترده تر از آ ن است که در سابق تحت نام طب و طبابت مورد استفاده انسان ها قرار داشت.
جای دیگر در فرهنگ پز شکی دور لند چنین میخوانیم : طب عبارت از هنر یا علم شفای امراض به ویژه معالجه بیماری ها به وسیله اجرای معالجات داخلی میباشد .برخی ها میگویند چون طب با حالات مختلف بدن سر و کار دارد ،بدین تر تیب شاخه ای از فزیک و طبیعیات است .
(طب در گستره تاریخ) یک مرور شتابزده ایست در سیر تحول تاریخی تفکر انسان در رابطه به تآ مین صحت و تندرستی وقطره ایست از بحر پر تحرک تاریخ طب.این نوشته از تاریک ترین گوشه های زمان و ابتدایی ترین تفکر آ دمی در رابطه به سلامت و تندرستی تا دوران اعجاز انگیز دست ا ورد های کنونی طب راه پیموده است. بحث طب در گستره تاریخ در واقع ،تسلسل و پیوستگی تاریخی است که میتواند محرک شناخت پدیده های فکری معاصر و پیوند آ ن با گذشته در رابطه به تیوری و پراتیک علوم طب باشد،در حقیقت امر میتوان این پروسه را تاریخ تکامل انسان نام نهاد.
هنگامی که از تمدن بشری سخن زده میشود کهن ترین دست آ ورد ها اگر نا چیز و ابتدایی هم بوده اند ،پایه گزار تمدن کنونی محسوب میشوند و صحت و تندرستی که اولین و با ارزش ترین تجلی و آ رزوی آ دمی بوده است،به عنوان یک پدیده مثبت در برابر مرض و عدم تندرستی با تعمق ویژه مورد نظر بوده است . طب منحیث جزیی از تمدن بشری میراث گران سنگ و شالوده تمدن و فرهنگ آ دمی را از بدو پیدایش تا امروز همراهی نموده است.
نظریه های گوناگون و اندیشه های دوران نخستین زندگی انسان گاهی به شکل حقیقت مطلق علمی سر بلند میکند،ولی با گذشت روزگار و بر اثر پیشرفت و تحول دانش و اندیشه رفته رفته رنگ می بازند و جای خود را به تفکر و تیوری جدید میسپارند.
بحث طب در گستره تاریخ،در واقع مرور زمان شناسی پی افگنان کاخ عظیم و با شکوه طبابت است که از دل هزاره ها و سده ها میگذرد ودر شامخ ترین عروج افتخار آ فرین تقدس انسان که شعار صحت و سلامت است،ره باز مینماید و در بخش های متعد د ادامه پیدا مینماید.هدف و مقصد ما از این نوشتار شناخت و باز شناسی میراث کهن اسلاف و گذشتگان ما و پیوند آ ن برای دید حال و آ ینده این سلک خجسته آ دمیت است .
از لحظه ای که آ دمی پای بر فرش زمین نهاده است، همواره حفظ سلامتی و تندرستی مطمح نظر او بوده است . ما اگر بخواهیم آ غاز تاریخ طب و رابطه آ نرا با انسان ها در یابیم، بدون تردید خواهیم یافت که این تاریخ همراه با پیدایش انسان آ غاز میگردد،زیرا آ دمی به حیث موجود زنده نیاز به ادامه زندگی داشته و برای حفظ حیات سعی و تلاش به عمل می آ ورده است،در حالیکه این خواسته همواره مورد هجوم عوامل طبعی و عمل و عکس العمل اور گانیزم انسان قرار داشته است، ولی با تآسف از آن دوره های تاریخی ما هیچ گونه مدارکی در اختیار نداریم.
چگونه میتوان ادعا کرد که انسان های اولیه مورد هجوم عوامل طبعی قرار نگرفته باشند و چطور میتوان پزیرفت که هنگام شکار حیوانات انسان های ابتدایی با ابزار دست داشته خود مورد تعرض این حیوانات قرار نگرفته باشند و جرح و زخمی بر آ نها وارد نشده باشد،چه رسد به اینکه در یک مرحله بعد تر تاریخی هنگام هجوم قبیله ای بر قبیله ای دیگر جهت تصرف داشته های غذایی در نبرد مجروهین و مریضانی از هر دو طرف متخاصم به وجود نیامده باشد که خواهی نخواهی به مراقبت و معالجه نیاز داشتند واز طرف شخصی و یا اشخاصی با تجربه مورد مواظبت و درمان قرار می گرفتند .از این رو نمیتوان تاریخ طب و طبابت را از یک مقطع مشخص تاریخی که فقط ابزار و طرز تفکر انسان ها نسبت به مرض و معالجه آ ن پدیدار شده باشد شروع نماییم،زیرا در آ نصورت ما بخشی از این تاریخ را که به انسان های اولیه بر میگردد از این پیکره جدا نموده ایم،ولی با تاسف ما از آ ن بخش تاریخ طب هیچ نوع مواد و اطلاعی در دست نداریم و فقط میتوانیم بر حدث و گمان واقعی خود اتکا نماییم، زیرا تاریخ مقید به زمان و مکان است.
علم طب از زمانی رو به روشنایی گشوده است که آ دمی در طلب غذا رو به گیاهان آ ورده است و از این طریق گیاهان سودمند غذایی را کشف نموده است،زیرا نیاز اشد به ادامه زندگی و حیات و مبارزه مشهود در برابر عوامل طبیعت به منظور حفظ تندرستی و صحت ،نخستین کرکتر پو یندگی اورا نما یان میساخت و این مبارزه و کسب تجارب به گونه ای بدیهی نتیجه صد ها و هزار ها آ زمایش او بوده است که از نسلی به نسلی انتقال یافته است .
کلمه طب مفهوم کاملآ علمی داشته و در اجزای متشکله آ ن طب وقایوی ،طب معالجوی و طب اجتماعی شامل است که هر کدام از این ها رشته های علوم جدا گانه را به وجود آ ورده ست.
در این جا میخواهم مطلب دیگری را واضح سازم که عبارت از پدیده صحت است .صحت از نظر لغوی معنی تندرستی را ارایه مینماید،ولی از نظر علمی و اصطلاحی دانشمندان تعریف های گو نا گون از آ ن ارایه نموده اند که تعریفی را که سازمان صحی جهانی مورد قبول قرار داده است،یاد آ ور میشویم: گفته میشود که صحت عبارت از یک حالت بهبودی کامل جسمی، روحی و اجتماعی بوده،تنها عدم موجودیت مرض و نا توانی صحت قبول شده نمیتواند. از این تعریف بر می آ ید که صحت یک وتیره مثبت است،حالانکه در سابق صرف نبودن مرض و ناتوانی را صحت میگفتند.
چگونگی و حالت صحت قابل اندازه گیری و سنجش است و هم به درجات مختلف عرض وجود کرده میتواند.باید متذکر شد که صحت مانند سایر پدیده های اجتماعی مولود شرایطی است که شخص در آ ن زندگی مینماید و بر اساس همین واقعیت است که یک دانشمند به نام ( پرکوس) چنین ابراض نظر مینماید:
صحت عبارت از یک حالت برقراری متوازن انسان با فکتور های محیط ما حول آ ن است. به اساس این تعریف میتوان ادعا نمود که عوامل و فکتور های محیطی بر اور گانیزم و روان انسان تآ ثیر نموده و این موازنه دیگر گون گشته و مرض تآ سس مینماید، در حالیکه عضویت انسان به نحوی از خود عکس العمل نشان میدهد که موازنه را دو باره به نفع خود مستقر سازد.
دانشمند (زیگموند فرویید) بر هم خوردن این توازن دینامیک را از نظر روانی عدم وجود دفاع انسان در برابر خواست ها و تمایلات او وا نمود نموده است.
حالا می بینیم که ابو علی سینا در کتاب ( قانون در طب) طب را چه گونه به تعریف می آ ورد،او میگوید : طب دانشی است که به وسیله آن میتوان بر کیفیات تن آ دمی آ گاهی یافت، هدف آن حفظ تندرستی در موقع سلامت وه اعاده آ ن به هنگام مریضی است
یک دانشمند یونان قدیم که در حوالی سال های580 قبل از میلاد زندگی میکرد و از جمله شاگردان فیثا غورث بود به نام ( الکمایون) چنین ابراض نظر میکند و میگوید که تندرستی و سلامتی تعادل میان قوا در بدن است چون یکی از این قوا غالب شود تعادل به هم میخورد و حالت حکومت مستبده ایجاد میشود وآ دمی مریض میگردد.
بدین منوال در بخش نخست این مبحث که مفاهیم همه گانی بود و رابطه انسان با تندرستی و مرض مطمح نظر بود به گو نه أ ی خیلی مو جز و کوتاه نظر اندازی شد و رابطه انسان منحیث موجود زنده با صحت و مرض و پیامد های آ ن با در نظر داشت سه عامل عمده( عامل مرض / انسان میزبان و عوامل محیطی) یاد آ وری گردید و هم چنین در مورد اینکه آ دمی از بدو پیدایش با این مقوله ،صحت و مرض در ار تباط می باشدبه گونه ای مختصر تذکری به عمل آ مد.
ادامه دارد