پوهندوی دوکتور محمد عابد  حیدری

  

نقش شهاب الدین در تحکیم قدرت و توسعه سلطنت غیاث الدین غوری

شهاب الدین غوری بن بهاوالدین سام بن ملک عزالدین حسین ، برادر کهتر غیاث الدین غوری است که مانند برادرش و اکثریت کامل شاهان غوری سال تولد او نیز معلوم نیست. گرچه سال تولد غیاث الدین را میتوان از روی سال وفات او که نوشته اند روز 27 جمادی الاول سال 599 قمری(1202) میلادی بعد از 41 سال سلطنت (بعضی منابع 43 سال نوشته اند) در حالیکه 63 سال عمر داشت در هرات از جهان رفت و درجوار مسجد جامع آنشهر دفن گردید.(1) محاسبه و پیدا نمود.لاکن در مورد شهاب الدین غوری چنین مطلبی و یا هم سنه ای وجود ندارد.  آنچه در همه منابع آمده فقط تاریخ کشته شدن او بدست یاغیان فدائی ملا حده بتاریخ سوم شعبان سال 602 قمری ( بعضی منابع چهارم و تعدادی هم شانزدهم رجب المرجب 602 ) نگاشته اند.با اتکا به شعر ایکه در مورد شهادتش در صفحه(404 )  جلد اول طبقات موجود است، تاریخ سوم شعبان به حقیقت قرین مینماید. حالا اینکه ، او چند سال از برادرش غیاث الدین کوچکتر بوده است..همچنان از سن و سال او در وقت کشته شدنش نیز چیزی تذکار بعمل نیامده است.درمورد اینکه چه وقت و با چه کسی ازدواج نموده نیز معلومات دردست نیست ویا حد اقل من ندیده ونخوانده ام. آنچه میدانیم آنست که شهاب الدین مذکور فرزند پسر نداشته است.یکی از دلایل که تعداد کثیری از غلامان را فرزند میخوانده ، همین موضوع بوده است. آنچه در بعضی از کتب تاریخی آمده او یک صبیه داشته  ومعلوم هم نیست که صبیه اش در تزویج چه کسی درآمده است. این معلومات نا کافی است .حالانکه برعکس او ، در موردبرادرش غیاث الدین میدانیم که بعد از فتح هرات چند سال بعد ترش که قادس ، ولایت کیوان ، فیوار و سیفرود را تصرف نمود ، بعد ازین فتوحات دختر عم خود ملکه تاج الحریر جوهر ملک بنت سلطان علاوالدین حسین را در حباله خود آورد. بر اساس منابع متعدد میدانیم ، پسرسلطان غیاث الدین غوری که بعد از شهادت عم اش معزالدین غوری به سلطنت رسید ، غیاث الدین محمود نامداشت. ویا هم دخترسلطان غیاث الدین که ماه ملک نام داشت و لقب او جلال الدنیا والدین بوده ، بقول منهاج السراج در قید نکاح ملک علاوالدین مشهور به ضیا الدین پسر ملک شجاع الدین علی پسر عم غیاث الدین و شهاب الدین د ر آمده بود.ماه ملک حافظ قران بود ، از او کدام اولاد بدنیا نیامد.(2) این چنین معلومات در مورد دختر شهاب الدین در دسترس قرار ندارد. 

مادر غیاث الدین و شهاب الدین با اسم و یا هم ممکن لقب و شهرت دربار ،ملکه کیدان معرفی شده که موصوفه دختر ملک بدرالدین کیدانی بوده است. بنوشته منهاج السراج ، سلطان بهاوالدین سام ازین ملکه صاحب دو پسر و سه دختر بوده که آنها را چنین معرفی میدارد : « حق تعالی او را از آن ملکه بزرگ نسب ، دوپسر و سه دختر کرامت کرد. پسران چون سلطان غیاث الدین محمد سام و سلطان معزالدین محمد سام ... و دختران یکی ملکه جبال (بنوشته راورتی ملکه جهان) ، مادر ملک تاج الدین زنگی ، و دیگر حره جلالی مادر سلطان بها والدین سام بن سلطان شمس الدین محمد بن ملک فخرالدین مسعود بامیانی ، و سیوم ملکه خراسان مادر الب غازی بن ملک قزل ارسلان سلجوقی برادر زاده سلطان سنجر.» (3)  

درمورد ایام کودکی ، مکتب و مدرسه رفتن و دوران نوجوانی شهاب الدین و برادرش غیاث الدین معلومات درست در دست نیست. برای نخستین باردر کتب تاریخی زمانی ازین دو برادر اسم برده میشود که آنها بواسطه عم شان سلطان علاوالدین حسین غوری در قلعه وجیرستان محبوس میگردند. به این تفصیل :بعد از آنکه پدر آنها سلطان بها الدین سام بخاطر گرفتن انتقام خون برادر جانب غزنی لشکر میکشد ، برادرش علاوالدین حسین را بعوض خودش در قلعه نظامی جدیدآ اعمار شده به اسم فیروز(ه) کوه ، که بعنوان پایتخت جدید ساخته شده بود ، توظیف و همچنان سر پرستی پسرانش غیاث الدین و شهاب الدین را نیز به او میسپارد. بعد از وفات بهاوالدین سام ، علاوالدین حسین رسمآ بجای او بر تاج وتخت غور جلوس نموده ، به جهت گرفتن انتقام خون برادرانش با لشکر گران جانب غزنی حرکت نموده ، بعد از مواصلت شهر را به تصرف اش آورده ، تخریب و تحریق اش میکند. از همین تاریخ به بعد مخالفانش به او لقب ( جهانسوز ) دادند. علاوالدین حسین جهانسوز پس ازپیروزی بزرگ و برگشت دوباره به غور، بر برادرزاده هایش شهاب الدین و غیاث الدین مشکوک گردیده ، هر دو برادرزاده اش را دستگیر و درمحبس قلعه نظامی وجیرستان زندانی ساخت که در تمام دوران حیات علاوالدین این دو برادر در زندان بودند.

بعد از وفات سلطان علاوالدین حسین غوری ( محرم 556 قمری) و با قدرت رسیدن پسرش سلطان سیف الدین محمد ، در اولین روزهای سلطنت اش هردو پسر عم خود شهاب الدین و غیاث الدین غوری را از زندان آزاد ساخت. غیاث الدین را نزد خو د رفیروز کوه نگهداشت و شهاب الدین را نزد عم اش ملک فخرالدین مسعود به بامیان فرستاد. دقیق ازهمین تاریخ است که ازین دو برادر در تواریخ اسم برده شده است.شهاب الدین و غیاث الدین به اثر لطف پسر عم شان وارد میدان سیاست میگردند. غیاث الدین که در فیروزکوه بود، در تعدادی از سفر های نظامی و جنگی سلطان سیف الدین محمد همرکاب او بوده است. از جمله در محاربه علیه غز ها که در جریان همین جنگ سلطان جوان سیف الدین محمد در نتیجه یک توطیه انتقامجویانه ای از قبل برنامه ریزی شده ، توسط یکی از سپه سالارانش به اسم ابوالعباس شیش کشته میشود.                                                                                            

بعد از کشته شدن سلطان سیف الدین محمد ، قدرت سیاسی و سلطنت غور به غیاث الدین بن بها والدین یعنی برادر بزرگ شهاب الدین تعلق میگیرد. « غیاث الدین در جنگ غزان با سیف الدین کاکازاده خویش همراه بود. چون سیف الدین بدست سپه سالار خود کشته شد و همان سپه سالار (شیش) لشکر غوروغرجستان بیاورد و با غیاث الدین بعیت کردند.»(4) دقیق ازهمین تاریخ بقدرت رسیدن برادرش غیاث الدین است که شهاب الدین وارد صحنه سیاسی- نظامی میگردد.

شهاب الدین غوری که در بعضی کتب و منابع به اسم معزالدین(بعد از فتح خراسان به این لقب مشهور گردید) و گاهی هم محمد غوری معرفی شده ، با اطلاع از بقدرت رسیدن برادرش سلطان غیاث الدین غوری، با کسب اجازه از عم خودملک فخرالدین امیر بامیان ، آنجا را ترک و خود را با عجله نزد برادرش  میرساند. سلطان غیاث الدین محمد سام غوری که تازه به قدرت سیاسی نایل آمده بود ، چیزی بیشتر از یک وسیله بدست سپه سالار ابوالعباس شیش نبود ، با مواصلت برادرش بمقر سلطنت خرسند گردیده، خواست تا اورا در قدرت نظامی شریک سازد. منهاج السراج درمورد نگاشته :« ... ازخدمت عم خود اجازت خواست ، به فیروز کوه آمد و سر جاندار شد.» (5)

بااین پیش آمد ، کنون نقش  این سرجاندار ، سپهسالار وقوماندن  قوای نظامی ، یعنی شهاب الدین غوری در تحکیم قدرت سیاسی و توسعه سلطنت غیاث الدین محمد سام غوری (558 – 599 ) هجری قمری ، مختصرآ به بررسی گرفت میشود.  

طوریکه قبلآ تذکار رفت ، سپهسالار ابوالعباس شیش که سلطان سیف الدین را حین جنگ با غزان در میدان جنگ و در پیش چشمان عم زاده اش غیاث الدین به قتل رسانیده بود ، بعد از آن به زور نیروی نظامی ایکه داشت ، همه لشکریان را جمع نموده ، به غیاث الدین محمد بعنوان سلطان غور بعیت کرد. او که در میان نظامیان از مقام و قدرت خاص برخوردار بود ،و بخصوص بعد از کشتن سلطان سیف الدین قوت و نیرو بیشترکسب نموده بود ، به سلطان جدید که هنوز در جمع نیروهای ملکی و بخصوص نظامیان سلطنت غور دارای مقام و منزلت نگردیده بود ، سپهسالار متذکره نسبت به شاه که نهایت جوان (22 ساله) و کم تجربه بود ، بی اعتنا و در مواردی هم به اوامر و فرامین سلطان چندان ارزش قایل نمیگردید. این قلدری و سرکشی او برای سلطان غیاث الدین و تحکیم پایه های حاکمیت و قدرت سیاسی اش قابل قبول نبود. سلطان و برادرش شهاب الدین ، سپهسالار ابوالعباس را  مانع بزرگی در راه تحکیم قدرت کامل سیاسی – اداری خود میدانستند. روی همین دلیل سلطان غیاث الدین در مشاورت با برادرش سرجاندار شهاب الدین بفکر برداشتن ابوالعباس از سر راه خود شدند. شهاب الدین که دیگر سپهسالار مقتدر و با صلاحیت برادرش بشمار میرفت ، مصممانه بر آن شد تا بدو دلیل باید ابوالعباس شیش را ازبین بردارد. اول اینکه او  قاتل پسر عم او سلطان سیف الدین بن علاوالدین حسین بود ، و دوم اینکه موصوف با تبارز این مطلب که او بوده  که در میدان جنگ (مرو رود) بعد از مرگ سیف الدین در تفاهم با بزرگان و بخصوص نظامیان ، غیاث الدین را به پادشاهی بر گزیده ، افسر موصوف خود راشخصیت شاه ساز میدانست و به سلطان غیاث الدین  که او را دست نشانده  ای خود میدانست  ، و بخصوص برادرش سرجاندار شهاب الدین و سایر اراکین ملکی –نظامی چندان اهمیت نمیداد و ارج نمیگذاشت. این شیوه و رفتار او کار را بجای رسانده بود  که عده ئی کثیری از متنفذان ، بزرگان و حتی رعایا بخاطر حل مشکلات شان ، بعوض شاه به او مراجعه میکردند. روی این دلیل بود که بنوشته طبقات :« ... هردو برادر با هم تدبیر فرمودند و برآن قرار افتاد که با یکی از ترکان خواص مقرر کردند ، که چون ابوالعباس در درگاه آمد و میان بارگاه بخدمت بایستد هرگاه که معزالدین دست به کلاه خود برد ، او سر ابوالعباس بیندازد. همچنان کردند،چون ابوالعباس کشته شد، سلطان غیاث الدین قوت گرفت و رونق ملک زیادت شد.» (6)  شهاب الدین با این اقدام اش ، یگانه حریف نیرومند برادر اشرا که مانع بزرگی در سر راه اش قرار داشت ، با کشتن او درتحکیم پایه های قدرت حاکمیت سلطنت غیاث الدین بزرگترین خدمت را انجام داد.  

بعد از کشته شدن سپهسالار ابوالعباس شیش ، سلطان غیاث الدین دیگر حریفی که بتواند در راه تحکیم قدرت برایش مشکل ایجاد نماید ، نداشت. این کار معزالدین غوری(کشتن ابوالعباس) در تحکیم قدرت سیاسی – نظامی سطان جوان غیاث الدین ، حثیت آب حیات را داشت.  اما هنوز سلطان غیاث الدین و برادرش شهاب الدین بعد از کشتن ابوالعباس شیش دم براحت نکشیده بودند که متاسفانه کاکای آنها ملک فخرالدین مسعود حکمران بامیان که یگانه برادر از جمله برادران هفتگانه در قید حیات بود ، ادعای آنرا داشت که چون بزرگ سال ترین شخص در خانواده است ، تاج و تخت سلطنت به او میرسد ، بخاطر کسب تاج و تخت دست به اقدام نظامی زد که این کار فخرالدین مسعود به تحکیم سلطنت نو تشکیل غیاث الدین غوری ضرر وارد میکرد و به او ضربه میزد.  

ملک فخرالدین مسعود حکمران بامیان بخاطر حمله بر فیروزکوه و تصاحب قدرت از ملک علاوالدین قماج سنجری حکمران بلخ و تاج الدین یلدوز حکمران هرات امداد طلبیده ، با لشکر بامیا ن و بلخ و هرات  جانب فیروز کوه حمله آورد و در موضع به اسم راغ زر مصاف آراستند. ولی پهلوانان و لشکریان غور در مرحله اول ملک یلدوز هرات را دربین لشکر خودش بکشتند و هراتیان را پراگنده کردند. بعد از آن لشکر بلخ را نیز بشکستند و سر قماج مذکور را بریده وبه نزد عم شان ملک فخرالدین فرستادند و خودشرا محاصره کردند. هردو برادر یعنی سلطان غیاث الدین و سر جاندار شهاب الدین ، با درایت خاص و عاقبت اندیشی غیر قابل پیشبینی و باور ، به خدمت عم شان رسیده   او را بعد از دستگیر شدن محترمانه دوباره به بامیان باز گردانیدند.(7) این تدبیر عاقبت اندیشانه شهاب الدین ، دومین اقدام هدفمند در جهت تحکیم قدرت سیاسی و سلطنت برادرش سلطان غیاث الدین بشمار میرود. اگربه فرض به کاکای شان بی احترامی میکردند و یا هم ضرر میرساندند ، از امکان بعید نبود که در بین خانواده و دستگاه سلطنتی غور بی اتفاقی بمیان می آمد و در آینده باعث تضعیف قدرت و حاکمیت غیاث الدین میگردید. بعد از ختم این غایله که دیگر تحکیم قدرت سلطنت را بنمایش میگذاشت ، دیگر حریفی که بتواند قدرت و حاکمیت دولت را مورد تهدید قرار دهد ، باقی نمانده بود. سلطان غیاث الدین دیگر بعنوان سلطان قدرتمند ، بفکر تحکیم قدرت داخلی و توسعه سلطنت اش گردیده ،یکجا با برادر نهایت وفادار ، مطیع و فرمانبردار اش معزالدین محمد غوری دست به یک سلسله لشکر کشیها زدند که در نتیجه موفق به تشکیل امپراتوری گردید که اکثریت مناطق حدود جغرافیائی آن به زور شمشیر شهاب الدین به ثمر رسیده بود ، این جغرافیا بعدآ معرف خواهد شد.  

شهاب الدین غوری بعنوان کسیکه در همه افتخارات دوران زمامداری غیاث الدین غوری شریک بود ،فتح تقریبآ حصه بزرگی از امپراتوری غوری بدست او انجام گرفته است.(8) در سوقیات نظامی دهه اول سلطنت ،غیاث الدین شخصآ با برادرش در اکثریت نبردها اشتراک داشت ، لاکن در سالهای مابعد همه  لشکر کشیها بدستور سلطان ، اما برهبری و قوماندانی سپهسالار شهاب الدین غوری صورت میگرفت. بخصوص سوقیات و فتوحات جانب شرق الی هندوستان. در زیر با اختصار تعدادی از ین لشکر کشیها و فتوحات که باعث توسعه سلطنت غیاث الدین تا سطح یک امپراتوری مطرح در شرق گردید، نه بر اساس سالهای انجام آنها  ، بلکه بر اساس استقامت های چهار گانه تحریر میگردد که درچنین شیوه کاری سالهای لشکر کشی مسلسل نخواهند بود ، لاکن از مغالطه های احتمالی در سنوات جلو گیری ، سهولت در فهم و درک بهترسوقیات را ممکن خواهد ساخت.  تعین استقامتها  با مرکزیت فیروزکوه پایتخت سلطنت محاسبه میگردد.  مثلآ :   

جانب شمال تا ماورالنهر، چون سلطان جدید بفکر توحید خاکهای اطراف و اکناف با مرکزیت فیروزکوه بود ، جانب شمال غور ... تالقان ، غرجستان ، گرزیوان... را تابع قلمرو فیروزکوه گردانید.(9) در یک مآخذ دیگر این فتوحات چنین معرفی گردیده است. « بلاد شمالی مانند تالقان ، اندخوی ، میمنه ، فاریاب ، پنجده ، مرو ، دژق و خلم نیز فتح شد. » (10) منهاج السراج فتوحات این استقامت را در صفحه (358) طبقات ناصری چنین بر شمرده است : و اطراف ممالک خراسان که تعلق به هرات وبلخ داشت ، چنانچه تالقان ، اندخوی ، میمنه ، فاریاب ، پنجده ، مرو الرود ، دژق و خلم و جمله قصبات در تصرف بندگان او آمد. قیادت این جنگها را شهاب الدین غوری بعنوان سپه سالار غیاث الدین بعهده داشت. درمورد لشکر کشی سال 1192 میلادی علیه خوارزمشاهیان که در ساحات شمالی دولت غور مزاحمت ایجاد میکردند، سلطان به سپهسالارش شهاب الدین وظیفه داد تا با قوای تحت امر خودش  بعلاوه لشکریان بامیان و لشکر سیستان بخاطر سرکوب عایله در مناطق شمال سوقیات نماید.این نیروها بعد از تجمع در محل رود بار مرو ، بر لشکر خوارزمشاه حمله نموده آنها را با شکست جبران ناپذیر تار ومار نمود.درجریان همین سفربری بود که  مرو شاهیجان و ایالت سرخس را نیز تصرف نمود.(11) مولف طبقات نیز ازین کشکر با تفصیل یاد آور گردیده است.شهاب الدین غوری که تا این زمان مزه تلخ شکست را ندیده بود و یاهم کمتر و ضعیف تر دیده بود ، درین محاربه با شکست و بدون دست آورد بر میگردد. آوانیکه شهاب الدین و لشکریان پیروزمندش گرگانج را در محاصره کشیده لاکن هنوز آنرا کاملآ فتح نکرده بود که محمد خوارزمشاه تجدید قوا نموده ، با یک لشکر بزرگ بالای نظامیان غور حمله نمودند. غوریها تاب مقاومت نیاورده ، مجبورآ دست به عقب نشینی و فرارزدند. شهاب الدین در اندخوی بمحاصره در آمد و اگر همکاری شخص مصلحی به اسم عثمان سمرقندی نبود ، شهاب الدین اسیر دشمن اش میگردید. ( جریان این جنگ در صفحات 402 403 طبقات ناصری ، صفحه 737 جلد دوم ترکستان نامه تالیف بارتولد ، در متن مقاله شاه محمود محمود در جام غور و کتب متعدد دیگر مفصل آمده که تکرار آن ایجا ضرور نیست.)   

  لشکر کشیها از فیروز کوه بطرف غرب ، که امروزه میشود از ولایات بادغیس ، هرات ،فراه و حتی نیمروز در جغرافیای افغانستان و همچنان بخشهای متعددی از کشور کنونی ایران اسم برد. اگر سالهای لشکر کشیها مد نظر میبود ، نخستین لشکر کشی جانب غرب بوده است که سلطان هرات را به تصرف اش آورد. بارتولد مینگارد که : « غوریها متصرفات خویشرا تنها به سوی مشرق بسط ندادند ، بلکه در سال 571 قمری شهر هرات را مسخر ساختند و پس از آن در خراسان نیز رقیب خوارزمشاهیان شدند و مسلمآ تا حدودی در برابر ایشان برتری های داشتند. »(12) مولف طبقات جریان این جنگ را با اندک تفاوت در صفحه 357 کتاب اش مشرح تر نگاشته است. درین استقامت شهاب الدین بفکر فتح نیشاپور گردید  و با لشکرهای غور و غزنی عازم خراسان گردید، بعد از مواصلت به نیشاپور قلعه نظامی آنشهر را به محاصره طولانی کشاند و سرانجام موفق به فتح آن گردید ، اداره آنرا به ملک ضیاالدین محمد پسر عم خود که در عین وقت داماد غیاث الدین غوری نیز بود ، سپرد.  

لشکر کشیها جانب شرق و جنوب ، از ابتدا سلطنت غوری که تا در دوره سلطنت شهاب الدین پای نظامیان غور تا دهلی نیز رسید ، اکثریت کامل آین سوقیات نظامی بدون حضور سلطان غیاث الدین غوری ، تحت قوماندانی برادر و سپهسالار کل نیروهای جنگی اش شهاب الدین غوری صورت گرفته است. در لشکر کشیهایکه شهاب الدین در شرق انجام داد و پیروزیهای وصف نا شدنی که این سپهسالار رشید بدست آورد ، نقش اورا در توسعه سلطنت غیاث الدین غوری جدآ بنمایش میگذارد. بدون تردید تمام لشکر کشیهای دوران غیاث الدین (558 – 599 ) قمری بقیادت شهاب الدین صورت گرفته ، همه افتخارات دولت غور محصول شمشیرزدن و مجاهدت او بشمار میرود.(13) شهاب الدین با تمام وفاداری به برادرش غیاث الدین تا سال وفات او (599 )بعنوان سر لشکر او برایش خدمت کرد. با آنکه بعد از فتح غزنی در سال 569 قمری شهاب الدین از جانب برادرش بحیث نائب الحکومه آنجا مقرر گردیده بود ، با آنهم همیشه قیادت سپاه دولت غور را بعهده داشت و به نفع سلطنت برادر شمشیر میزد. مولف ترکستان نامه مینگارد : شهاب الدین غوری که در زمان حیات سلطان غیاث الدین غوری فرمانفرمای غزنه بود ، عادتآ در راس لشکر قرار داشت.(14) لشکر کشیهای سپهسالار شهاب الدین در دوران سلطنت 41 ساله(دربعضی منابع 43 سال نیز آمده) برادرش و سالهای سلطنت خودش در منابع متعدد و بطور مشرح معلومات ارائه گردیده است. اسم محلات و سالهای فتح آنها(با آنکه در مواردی یکسان نیامده اند ) تقریبآ یکسره بر گرفته از طبقات ناصری اند. درین بحث چند مورد این سوقیات بجانب شرق و نتایج حاصله از آنها طور فشرده بر شمرده میشود. مورخ غبار در مورد لشکر کشیها جانب شرق و جنوب مینویسد که : در سال 1178 – م ملتان ، در سال 1179 – م پشاور ، در سال 1181 – م لاهور فتح گردید و ملک شاه پسر خسرو ملک آخرین پادشاه غزنوی گروگان گرفته شد. در سال 1186 – م پنجاب فتح شد و خسرو ملک اسیر گردید و در غرجستان محبوس شد. شهاب الدین گرچه د رجنگ هندوستان و در منطقه گجرات از بیهیم دیورائی در سال 1178 – م شکست سختی خورده بود ... در یک جنگ دیگر در سال 1189 – م  که در نزدیک دهلی بوقوع پیوست ، یک شکست دیگر از طرف پتهو رائی راجستان و گاندی رائی دهلی که در حدود  دو صد هزار سپاهی و سه هزار فیل حاضر داشت ، بر سلطان غور تحمیل گردید و معهذا در سال 1191 – م در طی یک جنگ بزرگ دیگر که شهاب الدین یکصد و بیست هزار سوار حاضر کرده بود ، پتهورای و گاندی رائی دهلی را که سه صدهزار عسکر آماده جنگ و مبارزه کرده بودند ، شکست سخت داد. اجمیر ، سوالک ، هانسی و سر سیتی را مکمل فتح نمود. در سال 1192 – م تا نزدیک اگره سوقیات نمود. قطب الدین ایبک والی غور بعد ها دهلی را فتح کرده و پایتخت قرار داد. همچنین او قنوج ، نهرواله ، بداوق و غیره رابگرفت.(15)  

استاد حبیبی در مورد لشکر کشیها و فتوحات شهاب الدین به استقامت شرق و جنوب مینویسد که : ... شهاب الدین غوری بدستور غیاث الدین غوری   بحیث سپه سالار او در استقامت شرق وجنوب ، در سال 570 – ق گردیز را فتح و ملتان را از قرامطه بگرفت. در سال 573- ق عصات سنقران را گوشمالی داد. در سال 574 – ق از جنگ بهیم دیونهرواله نا کام برگشت. در سال 575 – ق پشاور و در سال 577- ق لاهور را بگرفت. (16) در ارتباط به لشکر کشیها جانب شرق ، استاد سرهنگ مینگارد : سلطان غیاث الدین و امیر معزالدین گوشه ها و ولایات مختلفه افغانستان را برسم کهن یکبار دیگر زیر پرچم واحد آورده ، قدرت ازهم پاشیدهء فرزندان هندوکش تا سلیمان را باز متحد گردانیده ، آنگاه متوجه میدانهای زرخیز هندوستان شده ، بزودی شهر های ملتان ، لاهور ، گجرات ، دهلی ، اجمیر ، بنارس ، قنوج... وغیره را یکی پس از دیگری مفتوح ساختند.(17) همچنان در صفحه (178 ) کتاب افغانستان در دایرة المعارف تاجک نیز درین مورد مطالب متعدد موجود است . منجمله درین صفحه میخوانیم که : شهاب الدین غوری بحیث سپهسالار برادرش سلطان غیاث الدین غوری در سال 1174 میلادی گردیز را فتح و ملتان را از قرامطه بگرفت. در سال 1177- م قیام سنغران را گوشمالی داد.اما در سال 1178- م از جنگ بهیم دیونهرواله ناکام برگشت.سپهسالار موصوف در سال 1179- م پشاور را و بعدآ در سال 1181 – م لاهور را نیز فتح کرد.

جواهر لعل نهرو در مورد حملات شهاب الدین غوری ، شکست و پیروزی او مینگارد که :  در اواخر قرن دوازدهم بود که یک موج مهاجمین تازه از شمال غربی بسوی هند سرازیر گشت... در راس آنها کسیکه به امپراتوری غزنویان پایان داده بود قرار داشت. این مرد شهاب الدین غوری نامیده میشود. غور محله کوچکی در افغانستان بود. به لاهور حمله برد و آنجا را متصرف گردید و بعد از آنجا بسوی دهلی پیش راند. پادشاه دهلی در آنوقت پیریتوی راج چوهان بود و در تحت رهبری او عده ئی از امرای شمالی هند به جنگ و مقاومت در مقابل مهاجمان پرداختند و آنها را بشدت شکست دادند. اما این شکست فقط مدت کوتاهی دوام داشت ، و در سال بعد شهاب الدین غوری با نیروی عظیم به هند باز گشت و این بار پریتوی راج را شکست داد و بکشت. (18) جریان این محاربه در صفحه (59) تاریخ فرشته نوشته محمد قاسم هندوشاه نیز تقریبآ به همین شکل تحریر و تشریح گردیده است.   

مولف طبقات ناصری در اخیر عنوان (شهاب الدین ) بعد از معرفی مختصر قضات ، ملوک و اقربا ،دایره سلاطین ، وزرا و بندگان او که به سلطنت رسیده اند ، از همه فتوحات او تحت « ادیره فتوح او » با اختصار چنین اسم برده است :  فتح کالیور(پیش روی همه اسما کلمه فتح آمد که درینجا حذف میشوند) ، مالوه ، بیهار ، لکنهوتی ، کالنجر ، غزو کوکران ، غزو تراین ، مانبورای ، بنوراک کوکه ، مرو ، طوس ، جناباد ، نسآ ، باورد ، سبزوار ، شارستان ، پنجده ،سفر خوارزم ، لاهور ، گردیز ، سنقران ، ملتان ، غزو قرامطه و آچه ، سیالکوت ، تبرهنده ، اجمیر ، هانی ، سرستی ، کهرام ، میرت ، دهلی ، کول ، بنارس ، تهنکر ، نهرواله ، بداون ، سوالک و فتح هندوستان. (19)  

از لابلای آنچه تحریر شد ، میتوان نگاشت که سپهسالار شهاب الدین درتحکیم قدرت سیاسی و توسعه سلطنت غیاث الدین غوری نقش مهم داشته است. در نتیجه رزم و پیکار خستگی نا پذیر او تا سال وفات غیاث الدین غوری (599- ق ) حدود جغرافیائی امپراتوری غوربنوشته طبقات به شرح ذیل و سعت یافته بود :  « ...سلطنت اش عرض و بسط گرفت و از مشرق هندوستان و از سرحد چین و ماچین تا در عراق و از آب جیحون و خراسان تا کنار دریا هرمز ، خطبه به اسم این پادشاه تزئین یافت.»(20)  استاد حبیبی در مورد حفظ سلطنت غیاث الدین توسط برادرش شهاب الدین و بعد از مرگ او توسعه بعضی قسمتهای دیگر بـآن مینویسد که : « سلطان محمد معزالدین غوری مملکت وسیعی را در قلب آسیا مانند برادر خود حفظ کرد و حدود شهنشاهی غوری را در هندوستان تا سواحل گنگا و غربآ تا اقضی خراسان . خوارزم ، نسا و باورد امتداد داشت. جنوبآ به بحیره عرب میپیوست.»(21)  

هرگاه این هردو حدود جغرافیائی با هم مقایسه گردد ، بملاحظه میرسد که نقش شهاب الدین غوری در تحکیم قدرت و توسعه قلمرو حاکمیت برادرش سلطان غیاث الدین بیشتر از تصور بوده ، چیزیکه نه در بین  سایر سلاطین غور و به همین ترتیب دیگر سلاله های سلطنتی قبل و مابعد آن کمتر بملاحظه میرسد ، میباشد.    ( 30/11/2013 – م )  

-------------------  

 زیر نویسها :

========

1- عبدالحی حبیبی . تاریخ مختصر افغانستان . جلد اول ، ص 161

2- منهاج السراج .طبقات ناصری . جلد اول ص 369

3- طبقات ناصری ، جلد اول صفحات 337 و 338

4- شاه محمود محمود.تاریخ دولت مستقل غوریان. ص 156

5- طبقات ناصری ، جلد اول ، ص 354 

6- طبقات ناصری.ص 355

7-  تاریخ مختصر افغانستان ص 160 و همچنان طبقات ناصری صفحات 355 و 356 

8- محمد عابد حیدری.بررسی اوضاع سیاسی – نظامی غوریها. ص 79

9- پاینده محمد سرهنگ .تاریخ افغانستان از لشکرکشی اعراب تا ترکتازی سلجوقیان. ص 119

10-  دایرة المعارف آریانا .  جلد پنجم ، ص 176

11- افغانستان در دایرة المعارف تاجک .ص 177 

12- جلد دوم ترکستان نامه . ص 710

13- بررسی اوضاع سیاسی – نظامی غوریها. ص 132

14- ترکستان نامه . جلد دوم ، ص 710

15- میر غلام محمد غبار.افغانستان د رمسیر تاریخ. صفحات 132 و 133

16- تاریخ مختصر افغانستان ص 162

17- تاریخ افغانستان از لشکر کشیهای اعراب تا... ص 120

18- نگاهی بتاریخ جهان . جلد اول ، ص 414

19- طبقات ناصری. جلد اول ص 407

20- همان اثر فوق ، ص 361

21- تاریخ مختصر افغانستان. ص  163

 

 

 

 


بالا
 
بازگشت