بیــدادی مــرد ســالاری
بعــد از یک دهــه تجــربه دیمــوکــراســی و جــامعــه مــدنی هنــوز هــم مــردســالاری در افغــانســتان بیــداد مــی کــند !
زن خـوب و فـرمـانبـر و پارسـا ، کـند مـرد درویش را پادشـاه
یکی بود یکی نبود زیر آسمان کبود جوانک رند و چوتاری بود بنام شیرآغا که در کوچه مرغ های شهرنوکابل از راه فروش صنایع دستی افغانی برای توریست ها تامین معشیت می کرد و در اثر تماس با توریست های اروپایی چند کلمه انگلیسی مانند مستر، یس ، نو و تنکیو را هم از آنها آموخته بود.
وی در همانجا با یک کارمند سفارتخانه انگلیس آشنا شده و در منزلش منحیث خانه سامان بکار آغاز کرده خریدن سودا از بازار ، آشپزی و پاک کاری منزل او را عهده دار شده و همچنین از سگ گرگی او نیز موظبت کرده و او را غسل داده موهایش را شانه می کرد.
اما بعد از مدت کارمند انگلیسی به وطنش بازگشته و شیرآغا کارش را از دست داده و در لین شاه شهید به کلینری آغاز کرد
که آنهم دویدن زیاد ولی درآمد خیلی کم داشت که بالاخره شیرآغا از آن کار دست کشیده و در پارک زرنگار کابل به شاگردی یک مداری پاکستانی بکار شروع کرده و در مدت خیلی کمی فنون لازم را از استادش بیاموخت و خود را مستقل ساخت.
شیرآغا درین کار چنان توفیق داشت که در اندک زمان به رقابت مداری های نامدار پاکستانی برخاسته و برای فراگیری فنون بیشتر روانه مناطق جامو و کشمیر پاکستان شده و در آنجا به فراگرفتن فنون مارگیری و چشم بندی پرداخته و به کسب لقب استادی دست یافت.
اما از بخت بد او در افغانستان جنگ های داخلی شعله ور شده و بازار کار و بار وی را پرچو ساخت که بالاخره او مانند خیلی از هموطنان دیگرش مجبور به ترک دیار شده و در مناطق مرزی پاکستان به خرید و فروش اسلحه و قاچاق آثار عتیقه و احجار کریمه پرداخت که ازین راه پول زیادی بدست آورده و زندگی اش را سر و سامان بخشید.
بعداً او به زیارت خانه خدا شتافته و از آنجا با ریش انبوه و دستار و چلتار عربی باز گشته و با خانم دومش عقد نکاح بست که از آن ببعد وی بنام های حاجی شیر آغای ترجمان ، حاجی شیر آغای قاچاقبر و حاجی شیر آغای سگشوی مشهور گشت.
در هنگام حکومت طالبان حاجی شیرآغا به همکاری با طلاب کرام پرداخته و در سازمان ملل از آنها نمایندگی می کرد و زمانیکه امریکا برای دستگیری بن لادن و سرکوب طالبان و القاعده به افغانستان لشکر کشید حاجی شیرآغا باز هم در رکاب عساکر امریکایی منحیث راه بلد ایفای وظیفه می کرد که بعد از متواری ساختن طالبان امریکا او را بر تخت کابلستان به عنوان شهر دار کابل نصب کرد.
حاجی شیرآغا برای زدودن لکه ننگین نام شاه شجاع و شهرت منفی نوکری کفار از دامنش خیلی در اجرای احکام اسلامی به مبالغه پرداخته بجای پنج وقت نماز شش وقت نماز و بجای یکماه روزه چهل روز روزه گرفته و بجای یک زن چار زن را به عقد نکاحش در آورده و زنان بیشماری دیگری را به تقلید از جد بزرگوارش امیر حبیب الله خان در حرم شاهی بنام های وزیران مشاور و دفتردار و چپن دار نگهداشته و در حقیقت از آنها استفاده غیر مشروع می کرد.
بعد ازینکه حاجی شیرآغا بیشتر از یک دهه بر تخت سلطنت کابلستان جلوس کرد و بجای استفاده از سیاست های مسولانه و متعارف جهان او از فنون مداری گری ، چشم بندی و مارگیری در حل مشکلات جامعه اقدام کرده وکشور را به لبه پرتگاه نابودی قرار داد تا بالاخره بادارش تصمیم گرفت که او را از وظیفه معزول کرده و کسی دیگری را بجایش نصب کند.
اما حاجی شیرآغا مانند آن پای ترکیده که نو موزه یافته و از شغل سگشویی و مداریگری به تخت و تاج کابل رسیده کی به این سادگی ها از آن دست بردار است و ازین رو حالا بیشتر از پیش خود را به اسلام چسپانده و به طلاب کرام روی آورده و در مقابل کفار اعلان جهاد کرده و حتی واردات اقلام خارجی را در کشور ممنوع قرار داده است.
این اقدام نابخردانه حاجی شیرآغا واردات ادویه جات خارجی را نیز در بر می گیرد که با در نظرداشت فقدان تولیدات داخلی ادویه این کار به یک فاجعه انسانی خواهد انجامید.
از قضای روزگار هر چار زن حاجی شیرآغا به امراض کشنده فشار بالای خون ، مرض شکر، تکالیف قلبی و سرطان رحم مبتلا هستند که شدیداً به ادویه خارجی نیازمند اند ولی حاجی شیرآغا برای حفظ چوکی بباد آمده اش حتی بر آنها هم رحم نکرده و کسان را در پاکستان دنبال ملا برادر فرستاده تا او با تعویذ و طومار علاج درد آنها را بنماید.
اما خیلی درد ناک اینست که خانم های حاجی شیرآغا نیز از همان زنان فرمانبر و پارسا صفت اند که شرط پذیرفتن عبادت خداوند را اطاعت از شوهر می دانند و به همه ظلم و بیدادگری حاجی شیرآغا با کمال صبر و برده باری تن داده و صدای شان را بلند نمی کنند
اگـر دشــنام فــرمــایی وگر نفــرین دعــا گویم
چون هرکاری روا باشد شه شیران شیرآغا را
با
تقـــــــــديم حــــــــــــرمت
حقــــ(شـــمس الحــق)ــــانی