پذیرایــی گــرم از ارباب
کــرزی برادر بزرگ برادران ناراضــش را گــرم در آغــوش محــبت گــرفــته ســراغ مــلا برادر را از او گــرفــت.
حــامــد کــرزی :
عزیز دلم ، به ملک شیران خوش آمدی !
نواز شــریف :
میرا محبوب بایی صاب سلام ، سلامت باشی !
حــامــد کــرزی :
عزیزم چرا ملا برادر را همرایت نیاوردی ؟
من که خیلی چشم براه او بودم چون قول داده بودی که او را با خود بیاوری.
نواز شــریف :
من خیلی کوشش کردم اما او قبول نکرد در سر زمین که لشکر کفر مستقر باشد وی قدم بگذارد.
گفت بعد از خروج لشکر صلیبی او پای پیاده به افغانستان خواهد آمد.
حــامــد کــرزی :
اما کاملاً خاطر جمع باش شیرزی لشکر کفر را به زودی ازینجا بیرون خواهد راند.
نواز شــریف :
خوب اگر شیرزی لشکر کفر را از سرزمین اسلامی افغانستان بیرون راند من برایش قول میدهم که نه تنها یک ملا برادر بلکه هزاران ملا برادر را خدمتش خواهم فرستاد.
حــامــد کــرزی :
من از تصور چنان روزی که در بین برادران ناراض نشسته و برادران ناراضم ریش به ریش و زانو به زانو دورم حلقه زده باشند و من دست ملا برادر بدستم و همه به سخنان گهربار امیرالمومنین ملا عمر گوش دهیم از فرط مسرت و هیجان در لباس نمی کنجم.
نواز شــریف :
من که تمام زندگیم را وقف اسلام کرده ام و همانطوریکه در سالهای هشتاد میلادی از هیچ نوع کمک و مساعدت به مجاهدین اسلام دریغ نورزیده و حتی دشمن بزرگ آنها اردوی ملی افغانستان را تار و مار کردم پس یقین داشته باش که امروز هم هر آنچه در توانم باشد از تو دریغ نخواهم کرد تا که شب فراق تو به پایان رسیده و شاهد وصال برادران ناراضت گردی.
فقط تو از صبر و برده باری استفاده کرده به بردارت بزرگت اعتماد کامل داشته باش و از مشقات و ناملایمات راه نزد این و آن شکایت مکن و بدان که خداوند همرای صابرین است.
حــامــد کــرزی :
هر چه بخواهی نواز جان هستم به فرمان تو
بنــــازم چشــمان تو، ملکــــم به قــــربان تو
چوکره هایم به قربان تو، خودم به قربان تو
جان من است جان تو، نان من است نان تو
کی شــوم مهمــان تو ؟
با
تقـــــــــديم حــــــــــــرمت
حقــــ(شـــمس الحــق)ــــانی