ضیا باری بهاری

 

از اِجلاس بُن اول تا اتحاد مجدد «تکنوکراتها» جنگسالاران و مافیای قدرت در آستانۀ انتخابات 1393

حادثه یازده سپتامبر 2001 به وقوع پیوست، امریکا در پی آن با براه اندازی اجلاس بزرگی در شهر بُن آلمان به اشتراک سران تنظیم های جهادی، تکنوکراتها، طرفداران شاه سابق و در زیر چتر سازمان ملل متحد سرنوشت افغانستان را بگونه ای رقم زد، که بعد تر این اجلاس به «کنفرانس بُن» معروف گردید؛ کنفرانس بُن رویداد تاریخي بود که امریکا و متحد نزدیک او انگلیس در جوی غبارآلود رقابت های منطقه یی و به بهانه خطر تروریسم و القاعده در تحت تأثیر سیاست های کهنه استعماری، طرح های جدیدی را شامل اهداف استراتژیک و تکتیک های ژیوپولیتیک منطقه یی خویش نمودند تا بدین وسیله حضور نظامی شان را در قلب آسیا از طریق کنفرانس بُن مشروعیت ببخشند. روی این منظور و زیر عنوان بازسازی و مبارزه علیه تروریسم، توجه جامعه جهانی و به ویژه کشورهای غربی را به افغانستان معطوف ساختند و خواستار کمکهای مالی و نظامی به این کشور جنگ زده شدند؛ بسیاری از کشورهای پیشرفته جهان به این تقاضای امریکا لبیک گفته و پشتیبانی همه جانبه شان را در این زمینه اعلام نمودند. مسایل گوناگون از قبیل تشکیل اداره موقت، حکومت انتقالی، انتخابات ریاست جمهوری، لویه جرگه قانون اساسی، تأمین امنیت، دموکراسی ، مبارزه بر ضد کشت و تجارت مواد مخدره، ایجاد اردوی ملی، پولیس ملی؛  خلاصه روی تمام ساختارهای زیربنایی و روبنایی این کشور در کنفرانس بُن توافق صورت گرفت و در قسمت عملی نمودن آن کار گسترده و همه جانبه آغاز گردید؛ ملیاردها دالر از کیسۀ کارگران و مالیه پردازان کشورهای سرمایداری در بانک ها به همین منظور ذخیره شده و موارد فوق در جریان چندین سال پایه به پایه ظاهرأ به مرحله اجرا گذاشته شد؛ اما بدبختانه با وجود این مصارف هنگفت و حضور گستردۀ جامعه جهانی، صلح در این کشور تأمین نگردیده و وضعیت در حالت بدتر از گذشته قرار دارد.

مبارزه علیه تروریزم و تأمین امنیت در افغانستان که در سرخط کاری فیصلنامه های کنفرانس بُن روی آن تاکید شده بود، بدبختانه با اندک دستآوردی با تلفات سنگین نظامی و ملکی تا هنوز ادامه دارد؛ مبارزه علیه کشت و تجارت مواد مخدره نیز به چنین سرنوشتی بدی گرفتار است؛ از جانب دیگر "مافیای قدرت" با استفاده از این وضعیت پیش آمده از درون و بیرون همچو اختاپوس سرکشیده و تمام ساختارهای اقتصادی ـ نظامی ـ سیاسی و فرهنگی این کشور را در قبضه گرفته است و با مروج ساختن دزدی، اختلاس، رشوه ستانی، اعتیاد، فحشا و تجاوز به مال و ناموس مردم، امروز دولت افغانستان را در ردیف اول فهرست فاسد ترین دولت های فاسد جهان قرار داده است که با هیچ یک از دولت های گذشته قابل مقایسه نیست. آن طوری که در فوق تذکر داده شد، وقتی که امریکا و جامعه جهانی در پی وقوع حادثه یازده سپتامبر توجه شان را به افغانستان معطوف ساختند، ملیاردها دالر بخاطر امنیت و بازسازی این کشور در بانک های کشورهای اروپایی ذخیره شد، در آن مقطع زمانی بعضی از کارشناسان و آگاهان سیاسی به این تصور بودند که شاید امریکا و متحدین آن با این پول های کلان برنامه بزرگی را مانند "پلان مارشال"(1) در افغانستان روی دست بگیرند؛ اما متأسفانه آنطوری که تصور می شد در افغانستان چنین نشد؛ برخلاف تصورآنها امروز با گذشت دوازده سال افغانستان همچو کشتی شکسته ای در میان توفانها راه خود راگم کرده است و آینده آن تاریک به نظر می رسد؛ اما با استفاده از این وضعیت پیش آمده اوضاع در بیرون از مرزهای این کشور بسود نظامیگران پاکستان، وهابی های سعودی، شیخ ها و آخند های کشورهای حاشیۀ خلیج فارس؛ مافیای بین المللی خشخاش؛ کارتل های بزرگ خرید و فروش جنگ افزارهای نظامی و در رأس آنها کمپرادورهای بزرگ فراعنه نفت کماکان ادامه داشته و در بستر گرم اسلام سیاسی، رشد بنیاد گرایی، قومگرایی و طالبانی ساختن منطقه قدم بقدم بسوی مرزهای شمال این کشور در حرکت است؛ که حضور سازمان یافته و گسترده ای "طلبه" ها و تروریستهای عربی، پاکستانی، چچینی و بنیادگرا های جمهوری های آسیای میانه در مرزهای شمالی و ولایات هم مرز با تاجیکستان، اوزبکستان و ترکمنستان گوای این حقیقت است؛ که متأسفانه در این جنگ تحمیل شده وفرسایشی بازنده اصلی مردم زجر کشیدۀ افغانستان است و بس.

زمانی نیچه گفته بود:             

"برای آنکه واقعه ای واجد عظمت باشد دو عامل باید فراهم آید : عظمت روح در کسانی که باعث آن واقعه هستند وعظمت روح درکسانی که آن واقعه را تجربه میکنند؛ هیچ واقعه ای به نفسه واجد عظمت نیست، ولو اینکه مستضمن نابودی کهکشان ها، نابودی تمام ملت ها، تاسیس دولت های اعظیم و یا ادامه جنگ های باشد که مستلزم استفاده از نیروهای بسیار و خساران بی شماراست، نفس تاریخ بسیاری ازاین قبیل وقایع را بسان تکه های برف روییده و از بین برده است"(2)

 افغانستان آزمایشگاه کشورگشایان و سرزمین رویدادها و وقایع بزرگی تاریخی است، که در تمام جریانات و این حوادث، اعمال داخلی و خارجی متحدانه وخصمانه مؤثر بوده اند؛ اما متأسفانه عظمت روح نه در آنهایی بوده است که این وقایع را براه انداخته اند و بخاطر اهداف دور منزل خود راه های دور و دراز این خطۀ باستانی را در پیش گرفته اند، وهم نه در مردم مظلوم و بی دفاعی تجلی یافته است که درطول تاریخ، این وقایع و حوادث را ظالمانه به آزمایش گرفته و بزور سر نیزه از حقِ انتخاب زندگی و حیاتِ شهروندی خویش محروم ساخته شده اند، که امروز سرنوشت شان را حتا کشور همسایه پاکستان می خواهد رقم بزند. یورش های بزرگی از شمال و جنوب به گیسوی مام این میهن شبیخون زده و با براه اندازی جنگ های تحمیلی پیوسته بگذشته باعث ظهور دولت های مزدور گردیدند که به جز از ویرانی و کشتارمردم بی دفاع چیزی خوبی به یادگار نگذاشته اند.

 امروز اکثر مهاجرین افغان در غربت در دید وادیدهای روزمره با شهروندان اروپایی و امریکایی غالبأ به این پرسش برمیخورند که چرا با وجود این همه مصارف میلیاردها دالر بخاطر بازسازی و آوردن ثبات در افغانستان و پشتبانی بیش از چهل کشور متمدن جهان تا هنوز کبوتر گمشدۀ صلح به افغانستان باز نه گشته است و برعکس وضعیت روز تا روز بدتر شده روان است؟ متأسفانه بسیاری از شهروندان اروپایی از واقعیت های پشت پردۀ افغانستان و اطراف آن درست آگاهی ندارند؛ شوربختانه از همان روزهای نخستین برگزاری کنفرانس بُن سنگ بنای نخستین این عمارت، اگراین تعبیرمجاز باشد، این "امارت" از اساسش کج گذاشته شده بود.

تخت جم بربا دشد ای دل منه برباد دل  ــ  کاین جهان بنیادش از روز ازل برباد بود(3)

واقعأ اگر از همان روزهای اول اجلاس بُن، سازمان دهندگان این کنفرانس و رهبران تنظیمهای جهادی، «تکنوکراتها» و مشاورین آنها با صداقت و شفافیت این برنامه را دنبال می کردند (البته بسیاری از نامزادان ریاست جمهوری 1393 در آن کنفرانس نیز حضور داشتند) امروز مردم افغانستان و جامعه جهانی در برابر این چالش های بزرگ قرار نمی گرفتند.

به باوری من چندین عامل عمده از همان روزهای نخستین و سرنوشت ساز در اجلاس "بُن اول" آینده افغانستان را سخت به چالش روبرو ساخته بود، که چند تای آنرا در زیر طور نمونه می نویسم:

 اول ـ انتخاب نادرست در ارتباط به تعین زعیم آینده افغانستان. 

 دو ـ تحمیل یک اداره ضعیف، نا سالم و نا کارا، به تعقیب آن نا سالمتر از آن.

سه ـ عدم حضور فعال نیروها و شخصیت های ملی، دموکرات و مردمی و کار آزموده در این همایش بزرگ. 

چهار ـ سهیم ساختن بعضی ناقضان حقوق بشر در این پروسه. 

 پنچ ـ در قسمت بازسازی، عدم توجه به شاهرگهای بزرگ اقتصاد کشور از قبیل اعمار بندهای بزرگ برق، ذخیره گاه های بزرگ آب، و هم چنین رشد و انکشاف میکانیزه زراعت؛ چنانچه تا به امروز درین راستا نیز کدام نشانه ای معقولی به چشم نمیخورد. هرچند افغانستان یک کشور زراعتی گفته می شود؛ اما به باور من (که مسلکم زراعت است) کشوری که در آن کشاورزی و یا زراعتش میکانیزه و مدرنیزه نشده باشد، آنرا هرگز نمی توان یک کشور زراعتی نامید؛ این در حالسیت که افغانستان بسیاری از احتیاجات اولیه خود را از بیرون وارد می کند؛ بنابرین در بازسازی افغانستان قبل از همه باید است زراعت آن میکانیزه و مدرنیزه شود. 

 شش ـ عدم توجه به ظرفیت های تخصصی افسران تحصیل کرده، با تجربه و سابقه دار پولیس و اردو افغانستان که پیش از به قدرت رسیدن تنظیمهای جهادی و نیز قبل از رویداد هفت ثور 1357 در قوای مسلح افغانستان صادقانه کار و وظیفه داشتند؛ در هر کشور دنیا دولت ها چه خوب چه بد عوض می شوند؛ اما سیستم ها ـ ساختارهای اقتصادی ـ اجتماعی ـ نظامی ـ فرهنگی یک کشور بر جایی خود همیشه باقی می مانند؛ شاید افغانستان عزیز اولین کشوری باشد که رهبران بی کفایتش به اشارۀ چشم باداران خارجی شان اردوی با سواد و منظم و آموزش دیدۀ دوصد هزار نفری را در یک شب از هم متلاشی ساختند. از همین خاطر است که امروز با وجود حضور بیش از چهل کشور متمدن جهان و قوای ائتلاف، نظامیگران پاکستان جرأت میکنند ، بخش های از خاک افغانستان را بتصرف خود در می آورند.

نتیجه گیری،

از بررسی وضع موجوده در افغانستان به این نتیجه می رسیم که اوضاع در این کشور روز تا روز بحرانی شده روان است، آینده این کشور کاملأ غیر قابل پیش بینی شده است، دورنمای منطقه را هیچکس پیش بینی کرده نمی تواند، که بازیگران اصلی در سال های آینده سرنوشت این منطقه را چگونه رقم خواهند زد.

 بهر حالت، حکومت ها و دولت ها چه خوب، چه بد و یا بسیار بد به تعقیب هم می آیند و می روند، انتخابات ریاست جمهوری برگزارخواهد شد، رئیس جمهور آینده افغانستان از میان نامزادان مطرح که از قبل نشانی شده است در این مقام یکی توظیف خواهد شد؛ یا احتمال دارد که اولیای امور زمینه را طوری دگرگون بسازد که آقای کرزی بازهم این چانس را داشته باشد تا چند سال دیگر در مقام خود باقی بماند،  کی می داند!؟ اما آنچه که مسلم است درطول تاریخ دولت ها و حکومت ها در افغانستان نبود یک پارلمان ملی و اپوزیسیون فعال مخالف دولت است؛ تجارب گذشته نشان داده است که وجود اپوزیسیون های نمایشی، سازمانهای انجویی، احزاب سرکاری و ائتلاف های تباری و قومی هیچگاه به نفع مردم ما نبوده و در آینده نیز بسود میهن و هممیهن ما نخواهد بود. این گروه ها اکثرأ مجموعه ای تسلسل از ائتلاف ها، تنظیم ها، فرکسیونها و اپوزیسیون های ساخته و پرداخته دست بیگانگان است که به اشاره بیگانه ها و یا در سایه دولت، آشکار و پنهان در جریان سالهای اخیر موانعی بزرگی را در برابر روند دولت سازی ـ ملت سازی ـ و بازسازی در افغانستان ایجاد نموده اند. بنابرین در چنین شرایط حساس که انتخاب زعیم ملی کشور از ارادۀ مردم بدور است و ازسوی دیگر احزاب و جریان های سیاسی فراقومی حضور فعال ندارند و یا اصلأ وجود ندارند؛ امید است تا شخصیت های واقعأ وطندوست، ملی و مردمی در فکر رئیس شدن و وزیر شدن خود نباشند، بهتراست که آنها در گام نخست بخاطر ایجاد یک تشکل بزرگ فراقومی متحدانه عمل نمایند و در گامهای بعدی بخاطر برپایی و ایجاد یک اپوزیسیون قوی و با اراده، در پارلمان آینده شخصیت های با سواد، صادق و وطن دوست را شناسایی نموده و بیکدیگر معرفی نمایند تا به بجای قاچاقچیان هیروئین ـ دزدان و ناقضان حقوق بشر در پارلمان آینده این کشور شخصیت های با سواد، با فرهنگ، تحصیلکرده  و دیگر اندیش بخصوص از میان جوانان بیشتر  فرصت بیابند تا خواسته های شان را در پارلمان مطرح بسازند، بسیار جای تأسف است که در این دوره هم هیچ یک از جوانان مطرح کشور خود را بحیث نامزد در پست ریاست جمهوری افغانستان  کاندید نکرد، حد اقل با حضور گرم خود تابوها را می شکستند.

 در فرجام روی سخنم به آدرس آن عده از هوطنان مبارز و آزاده ای است که نسبت به نسل نو یک  دو کرته پیشتر و بیشتر کهنه کرده اند و با دانش و تجربه سیاسی و فرهنگی که دارند می توانند مشاورین خوب نسل جوان کشور خود باشند؛ جوانان وطندوست، دانش دارند، استعداد دارند، انرژی دارند و بیشتر احساس مسئولیت می کنند، جوانان به کمک و هدایت بزرگان و تجارب و اندوخته های مثبت و منفی آنها نیاز مبرم دارند.

اماهوشیار باید بود که در عدم موجودیت اپوزیسیون پارلمان در حقیقت وسیله ای ادامه تسلط قدرت مافیایی دولت است!

رونویسها:                                                                                                                                                                                                 1ـ " پلان مارشال"  طرحی که جرج مارشال وزیر خارجه امریکا در دوران ریاست جمهوری ترومن در 5 ژوئن 1947 ضمن نطقی پیشنهاد کرد.پیشنهاد مارشال این بود که امریکا برای بازگرداندن ثبات اقتصادی اروپا که بعد از جنگ دوم جهانی که اقتصاد کشور های اروپایی را نابود کرده بود و با باز سازی آن هرچه بتواند بکند مارشال پیشنهاد کرد که برنامه چند جانبه، با موافقت دولت های اروپایی، برای این منظور تهیه شود.[ که امریکا بعد از ختم جنگ دوم جهانی در قسمت بازسازی ساختارهای اقتصادی ـ اجتماعی ـ نظامی و آموزشی کشور جنگ زدۀ آلمان آنرا عملی نمود، که در نتیجه آن جمهوری فدرال آلمان را به یکی از بزرگترین کشورهای اقتصادی جهان تبدیل نمود.]                 (منبع : سایت باقرالعلوم)                                                                                                                                                                               2 ـ نقل قول از فریدریش نیچه : « واگنر در بایرویت و نیچه علیه  واگنر» ترجمهِ ابوتراب سهراب وعباس کاشف.                                                                        3 ـ بیت بالا از ذوقی اصفهانی شاعر قرن چهارده.

یادداشت:                                                                                                                                                                                                 این مقاله در آستانه انتخابات گذشته  ریاست جمهوری افغانستان زیر عنوان "ضرورت تشکیل یک اپوزیسیون قوی و مردمی در پارلمان افغانستان"  از طریق انترنیت منتشر شده بود، حال که  به  انتخابات ریاست جمهوری 2014  نزدیک می شویم، لازم دیدم بعد از ویرایش و اصلاح  غلطی های تخنیکی آن و اضافه نمودن چند یادداشت و پیام تازه این نوشته ام را دو باره به نشر بسپارم.

با درود،  ضیا باری بهاری

 

 

 


بالا
 
بازگشت