ابراهیم ورسجی
درگردهمای امسال سران عضوسازمانِ ملل،رهبران کشورهای مسلمان،جزابرازشرمساری،چیزی دیگری برای گفتن ندارند
ابراهیم ورسجی
6-7-1392
روزسه شنبه24ماه سیپتامبر- 2 ماه میزان،68مین گردهمایی سران کشورهای عضوسازمان ملل متحد،درنیویارک آغازبکارکرد.ازآغازبکارسازمان ملل پس ازجنگ دوم جهانی تاکنون، روال براین می باشد که، همه ساله گردهمایی درهفته ی چهارم ماه سیپتامبر،بکارآغازوتاپسین روزسال،یعنی روزپسین دیسامبرادامه نماید.درواقع،ازروزآغازگردهمایی تا روزپسین،نمایند گان کشورهای عضو، راجع به مسایل واوضاع وکارکرد خود ونقش کشورشان دراین سازمان وجهان وهمچنان اوضاع سیاسی- اجتماعی- اقتصادی- علمی- فنی ای جهان وتاثیرآن ها برکشورهای خود وبرعکس، ابرازنظر نمایند.برپایه ی مقررات رایج درسازمان ملل متحد،همیشه نشست آغازین سران عضو،باسخن رانی ای آغازگرانه ی دبیرعمومی سازمان ملل آغازوپس ازآن،رئیس جمهورامریکا،بدودلیل،سخن رانی نخستین را ایراد می نماید:نخست این که،مقرسازمان ملل درنیویارک،قلمروامریکا، قراردارد.دوم این که، یکی ازبزرگترین پایه گذاران سازمان ملل متحد وبه گفته ی برخی مبصران سیاسی، کمک کننده ی بزرگ هم به این نهاد جهانی می باشد.
برپایه ی برنامه ریزیی ازپیش آماده شده،درگردهمایی امسال،اول،دبیرعمومی سازمان ملل،آقای بان کی مون ابرازسخن نمود وپس ازاو،بارک حسین اوباما،رئیس جمهورولایت های متحده ی امریکا،سخن رانی کرد.ازاین که،پرسمان اصلی ای نوشته، موقعیت مسلمان ها ورهبران آن ها درسطح جهانی وکارکردشان درسطح درونی ای کشورهای اسلامی ودست خالی بودن شان درمقایسه با دیگرکشورها،یابه گفته ی بنیاد گرایان،جهان کفری می باشد؛ایجاب می کند که درنوشته، درگام نخست،توجه بیشتربه اوضاع جهان اسلام وموقعیت ناتوان رهبران آن کرده شود؛ودرگام دوم،نظروموقعیت دیگرکشورها بویژه امریکاورقیبان خردوبزرگترش درباره ی جهان اسلام، به بررسی گرفته شود.شایان یادآوری می باشد که، نگاه نخست به درون جهان اسلام وموقعیت رهبران مسلمان ها درسازمان ملل؛ازدوپرسمان زیرریشه می گیرد:نخست این که،برپایه ی فرموده ی قرآن که برای هرانسانی نتیجه ی همان تلاشش می باشد.دوم این که،چرامسلمان ها درمقایسه با دیگران، ازنظرکوشش ودانش ورزی،چنان ناکام مانده اند ودچاربحران شده اند که ازسال های بدین سو،بیشترین بحث ها ومناقشه ها درگردهمای های سالانه وعادیی سازمان ملل، درباره ی پرسمان های بیشترخراب وکمترخوب رونما شده درجامعه های مسلمان،صورت می گیرد.
ازاین رو،بحث را درباره ی پرسمان های بیشترخراب وکمترخوبی جهان اسلام که موقعیت مسلمان ها ورهبران شان را درجهان بویژه درسازمان ملل، بسیارکمرنگ کرده است،می آغازم.دررابطه به پس ماندگی جهان اسلام،این نظرازنیمه ی پسینِ سده ی نزدهم تانیمه ی نخست سده ی بیستم توسط نواندیشان مسلمان ازجمله سیدجمال الدین،محمدعبده، سرسیداحمدخان،نامق کمال ،محمداقبال وچندتای دیگرابرازشده بود که دشواری وپس ماندگی ای مسلمان ها درمقایسه باکشورهای غربی،ریشه درتحجر / سنگ انگاری فکری واستبدادسیاسی دارد.پرسمانی که بافروپاشی ای امپراتوریی عثمانی وتکه پارچه شدن سرزمین های اسلامی ای خاورمیانه توسط قدرت های اروپایی، ازاندیشیدن نوگرایانه به اندیشیدن جهادی- بنیادگرایانه تغییرجهت یافته سبب تصلب فکری وبرآمدن سازمان های اسلامی ای شد که کمترمی اندیشیدند وآن هم درباره ی جنگ اسلام وغرب ونه غورکردن درباره ی عامل های پیشرفت غرب وپس رفت مسلمان ها.ازهمه بدتراین که،پس ازاشغال سرزمین های اسلامی درآسیای میانه توسط کمونیست ها وریشه ی الحادیی آن ها،سازمان های اسلامی وحکومت های سنتی- قبیلگی ای مسلمان،توجه به تهدید کمونیسم را،هم ترازتهدید استعمارغربی کرده ایدئلوژیک انگاری رابرفلسفی- علمی- فرهنگی- عقلی اندیشیدن برتری دادند که نتیجه ی آن ادامه ی استبداد، چه سکولاروچه سنت گرا- قبیلگی می باشد.استبدادی که گه کاسه لیسی ای قطب سرمایداری وگه نوکری به قطب مخالف آن،یعنی کمونیسم راکه اکنون درگذشته است پیشه کرده باکسب حمایت آن هاازپذیرش حقوق سیاسی-اجتماعی-اقتصادی-فرهنگی جامعه های مسلمان فرارنمودند.
پس ازآنکه قطب کمونیستی درآغازدهه ی پسین سده ی بیستم فروپاشید وامریکا درسرقطب سرمایداری بی رقیب پرچم نظم نوین جهانی را برافراشت،مستبدان راست وسنتی- قبیلگی که خیر، پیشترکاسه لیس کشورهای سرمایداری بودند،چپ گرایان، چه کمونیست وچه ملی گراهم، پرچم سازش باغرب راکه پیشتربنام استعمارگرکهنه ونوآن راسرزنش می کردند،بلندکردند.جالب این است که این همه لغزش ها وکرنش ها دربرابرقدرت های غربی- شرقی صورت می گرفت،امامستبدان لحظه ی آماده نشدند ونمی شوند که به حقوق اجتماعی- اقتصادی- سیاسی- مدنی ای ملت های زیرفرمان خود تسلیم شوند.ناتسلیمی ای که دستاورد آن درعصرانقلاب رسانه ی، خیزش های مردمی وفروپاشی ای حکومتِ برخی مستبدان ولرزان شدن بیش ازپیش پایه های حکومت های خود سرانه ی همکاران برسرکارمانده شان می باشد.
دراین راستا،نگاهی بوضع سیاسی اجتماعی- اقتصادی- فکریی کشورهای اسلامی روشن می سازد که واقعااستبداد سیاسی- نظامی- قبیلگی به گونه های زیرمیوه ی تلخ خود راپخته ودرجهت تلخ کامی ای مسلمان هاپیش کش نموده است:نخست،دیرپایی حکومت های خود کامه که جزپس ماندگی ای مادی- فرهنگی- علمی- فنی، دستاوردی به مردمان خود پیش کش کرده نتوانست.دوم،دوپارچه کردن دین به دین های حکومتی ودین سازمان های اسلامی که تند روان آن ها سرازگریبان بنیاد گرایی- طالبان- القاعده برآورده اند.سوم،نسل نومسلمان که زیرتاثیرفن آوریی نووابزارهای رسانه ی آن دست وپامی زند که یابه غرب برود ویا دردرون جامعه ی مسلمان، درتغییروضع سیاسی درجهت وضع بهترسهم بگیرد.سهم گریی که چندین مستبد خود سرعرب را روانه ی بایگانی ای تاریخ نموده است.بنگرید که کشورهای مسلمان باچنان کارکرد ودستاوردی درعصرجهانی سازی، باچه دشواری های روبرومی باشند.
روشن است که ماندن درچنین وضعی به هیچ صورت مورد تایید گرایش های گونه گون جهان اسلام حتازمام داران سنت و مستبد وسکولارهای ستمگروعوام زیرچکمه های حکومت شان هم نیست.ازاین رو، سه گرایش درجهان اسلام، می کوشد که وضع نامطلوب کنونی را نگهداری یا درجهت وضع بهتردیگرگون نماید:نخست،حکومت های نامردمی که ازبی سخنی شان درسازمان ملل نام برده شد،می کوشند وضع کنونی را نگهداری نمایند.دوم،بنیاد گرا یان مسلمان که درگرایش های سنتی ای خشونت گریزوبنیاد گرایی خشونت گراتقسیم شده اند،می کوشند گذشته رابرای آینده ی بهتربه باورخود شان زنده نمایند.سوم،نواندیشان دینی که می کوشند تفسیرنوی ازمتن های دینی ارائه نمایند تا کمک به عصری شدن مسلمان ها ورسیدن آن ها به سویی توسعه ی مادی- فرهنگی نمایند.درزیرسایه ی هرسه گرایش بالا،یک گرایش نوگرا- سکولارهم درجامعه ی اسلامی وجود دارد که ازکم خونی توان پویایی ندارد؛ازاین رو،درحدی نیست که گرایشی رقیب برای سه گرایش یاد شده پنداشته شود.ازنظرکارکردی،خیزش هواخواهان این نیمه گرایش دربرابرحکومت مستبد مبارک وپسانترخیزش شان دربرابرحکومت منتخب مصرودعوت شان ازارتش برای کودتا،نشان داد که چیزی جزجاده صاف کن استبداد نظامی- سکولارنمی تواند باشد.
ازاین سبب،لازم است تاکید نمایم که درکشورهای مسلمان،سکولارها بخاطرنداشتن پایگاه مردمی، احساس تنهایی نموده همواره درکنارحکومت های مستبد ونظامی های کودتاچی وحکومت های زیرسایه ی آن ها مجبوربه زندگی می باشند.به سخن دیگر،لیبرال- سکولار- ملی گرایاهای بی پایه ی مردمی، بخشی ازساختارنظامی- بروکراتیک عمل کرده باتایید خود کامگی درسیاست به نفع حکومت های خود سر- واپس گرا وسنت گرا- بنیاد گرایان، واخیراً تروریستان مسلمان عمل می نمایند.پس، لازم است یاد آورشوم که درنبود یک جریان سکولار- نوگرا- دموکراتیک،آینده راسنت گرایان،بنیاد گرایان ونوگرایان ملی- مذهبی ای مسلمان تعیین می کنند.شایان یادآوری می باشد که،نویسنده بحیث مسلمان،ازجریان پسینی حمایت می کند.
باتوجه به صف بندیی یادشده،باید گفت که، مسلمان ها،چه سیاسی وچه روشنفکرو...باچه سرنوشت دشواری درجامعه ی مسلمان ونامسلمان،روبرمی باشند.دشواریی که بیشترازدیگرگرایش ها،سران دولت ها ونخست وزیران مسلمان،باید با آن دست وپنجه نرم نمایند.ازاین رو،وقتی که در گردهمایی سران کشورهای عضوسازمان ملل،سران ونخست وزیران کشورهای مسلمان،جزشرمساری،چیزی دیگری برای گفتن ندارند،برمی گردد به وضعیت دشواری که خود ایجاد نموده اند.بطورنمونه،ازدشواری های ایجاد شده توسط حکومت گران سیاسی وخود سریی نظامی ها درچندین کشورمسلمان، نام می برم تاشاهد خوبی مدعاباشد.درواقع،دشواری های مهارناشدنی که افغانستان،لیبی،یمن،بحرین،سوریه،مصر،سودان،پاکستان،عراق،سومالی،مالی،بنگله دیش،نیجریا و...دارند،همگی برخاسته ازناتوانی،فساد پیشگی ای سیاست مداران وبی منطقی وخشونت گرایی نظامی هاالهام می گیرد.سیاسی هاونظامی های که درجهت استثمارجامعه های مسلمان به یک دیگرقدرت راپاس می دهند تاخود درتنعم وحکومت شوندگان درفقر،نادانی،تفرقه،پس ماندگی،بیماری وستم پذیری دست وپابزنند.
پس ازیاد آوری ازبرخی کشورهای مسلمانِ زیان دیده ازشرارت سیاسی ها ونظامی ها، راجع به برخی ازآن ها توضیح رالازم می دانم وازبنگله دیش وپاکستان می آغازم.همه می دانند که بدبختی های رایج دراین دوکشورپرنفوس مسلمان که42سال پیش، کشوریگانه باجغرافیای عجیب بودند،ریشه درخود سری وخود کامگی ای سیاسی ها ونظامی ها دارد.درپاکستان که نظامی- سیاسی های آن، نمره ی نخست را درفساد وبهره کشی ازسرمایه ی ملی برده اند.آن ها باغفلت ازدشواری های اجتماعی- اقتصادیی مردم،اول درجریان تجزیه ی کشورتوحش کردند؛ودوم،بابهره کشی از افراد وسازمان های ملای-مذهبی ای نادان، دست به تولید وصادرکردن تروریسم درمنطه زدند که بحران افغانستان وپرخاشگریی تندروان مذهبی که تروریست هم شده اند وپاکستانی های شیعه-مسیحی ودربرخی موارد سنی های این کشورراهم می کشند،دستاورد آن می باشد.ازاین سبب،برای پاکستان،هیچ چیزی دردناکترازاین نیست که هم نام تروریست راکمای کرده وهم درروز27سیپامبر،روزسخن رانی ای نوازشریف،نخست وزیرآن کشوردرسازمان ملل،تروریست های طالبی ای دست ساخت ارتش،بابم گذاری دریک بس پرازکارمندان دولت،20نفررا کشتند و42نفررا زخمی کردند. وپنج روزپیشترازآن،تروریست هاباحمله بریک کلیسا درپشاور،84نفرراکشته وده هاتنی دیگررازخمی کرده بودند.ازاین سبب،درروزجمعه27سیپتامبر-5میزان که نوازشریف درمجمع عمومی سازمان ملل سخن رانی می کرد،من موهان سینگ، نخست وزیرهند،درگفت وگوی خود بااوباما ،رئیس جمهورامریکا،پاکستان راگهواره ی تروریسم اعلام کرد.
ازسوی دیگر،درآن سوی هند،یعنی بنگله دیش،حکومت بیوه شیخ حسینه واجد،چنان نابکاروفاسداست که درماه فوریه، جای فروپاشی ای یک ساختمان کهنه ی نساجی راکه درآن1150نفرکارگرارزان قمیت به نفع یک شرکت انگلیسی جان باختند،در17روز، نتواست بدن های مردگان را اززیرآواربیرون نماید.جالب این است که همین حکومت ناتوان وفاسد، بجای بالابردن سطح توانایی وکارآمدی ودرست کاریی خود،یک پرونده ی راکه بدوران جنگ پاکستان غربی درپاکستان شرقی، میان 25ماه مارس-16ماه دیسامبر1971مربوط بود زنده کرده به محاکمه ی اعضای فرتوت جماعت اسلامی که مخالف تجزیه بودند، دست زد که نتیجه ی آن؛ بخاطرتظاهرات سازمان های اسلامی که مخالف چنان محاکمه ی می باشند ودست به تظاهرات واعتصاب ها زدند،کشته شدن50نفروزخمی شدن صدهانفروفلج شدن بازارونهادهای دولتی برای چندین روزمی باشد.دراین زمینه،پرسمان شک برانگیزاین است که چرامجرمان درجوانی شان محاکمه نشدند واکنون که عمرشان بالاتراز80و90سال بالارفته است،دادگاهی وحکم اعدام گرفته اند! واقعیت این است که حکومت فاسد بیوه شیخ حسینه، بجای توجه بدشواری های کنونی مردم کشور،ازترس نفوذ روزافزون جماعت اسلامی وسازمان هایی همفکرش درسیاست،محاکمه ی رهبران مفلوک آن رابراه انداخته است تاهم توجه مردم را ازناتوانی وفساد حکومت دورنماید وهم یک نیروی مذهبی ای مخالف میانه رورا به یک نیرویی مخالف مذهبی تند روتبدیل وکمک به برآمدن تروریسم طالبانی دربنگله دیش نماید.
دربخش دیگرِ منطقه، یعنی افغانستان، می بینیم که حکومت درمانده وفاسد کرزی با وجود کمک های بی شمارغربی ها وحمایت افغان های خسته ورنج دیده ازتروریسم وجنگ داخلی، نتوانست زمین را درزیرپای خود آرام نماید .افزون براین که،چنان آرامشی را بوجود نیاورده است،باعث سربرافراشتن دوباره ی طالبان وتروریستان هم شده است.اگرخانم شیخ حسینه واجد،برای فرارازمسئولیت حکومت داریی فاسد خود،به محاکمه ی پیرمردان پرداخته تاجوانمردان را تروریست بسازد،کرزی دست به تشکیل شورای عالی صلح وجمعیت ملاها زده است تابرای عده ی نان وبرای به کژراهه بردن ذهنیت مردم ،صلح بازی نماید.صلح بازیی که به مسخره گی درکوچه- بازارکابل،تبدیل شده است.درعراق هم می بینیم که حکومت متعصب شیعه ی زاده ی حماقت جورج بوش،بنام سرکوب بعثی ها، مدت ها است که به سرکوب سنی های عرب می پردازد تابرای عربستان بهانه بدهد که تندروان وهابی را به سراغ تند روان شیعه اعزام ومردم این کشوررا بیشترازپیش،داغان نماید.درواقع،اکنون تند وران شیعه وسنی زیرهدایت ایران وعربستان، همه روزه درعراق تروروکشتارمی کنند وازدست حکومت بغدادهم درجهت اعاده ی ثبات وآرامش، کاری ساخته نیست.ازهمه خنده دارتراین که،ایران شیعه هم نوکران خود را بنام مبارزه بابعثی هادرعراق، به کشتارسنی ها تشویق می کند ودرسوریه، درجهت نگهداشتن بعثی های علوی درقدرت و مبارزه با خیزش مردم 70درصد سنی-حنفی ای آن کشورمی پردازد.جالب این است که ایران وسوریه ی بعثی-علوی وحزب الله لبنان،افتخارشان این بود که علیه اسرائیل مبارزه می کنند!اینکه بعثی های علوی در44سال دوران حکمرانی شان نه تنهابلندی های جولان را ازاسرائیل آزاد کرده نتوانستند،بلکه بینی ای یک سربازاسرائیلی راهم خونین نکرده وبرخلاف،اسد پدر42هزارنفررا درسال1982درشهرحماکشت وبرپایه ی گزارش سازمان ملل،اسد پسر،به کمک ایران وروسیه،110هزارسوری را درخیزش های دوسال پسین کشته است.ازهمه غمبارتراین که،به کشتارهای نامبرده بسنده نکرده بتاریخ8سیپتامبر،دست به حمله ی کیمیای زده1429نفرزن،مرد وطفل رابی رحمانه کشت.پس ازکشتارنامبرده، بخاطرتهدید امریکا به حمله وسرسختی ای روسیه،به تن دهی به نابود کردن ذخیره ی سلاح کیمیای ای خود وا دار شده است.
درهمسایگی سوریه،نظامی های مصری، پس ازبازگردانیدن حکومت سرنگون شده ی مبارک،اعلام کردند که نهضت اخوان/برادران،دارای سه میلیون عضومی باشد که بایدهمه شان کشته شوند وبه اعلام این جنایت بسنده نکرده باتنگ ترکردن محاصره ی غزه بخاطرگرایشی اخوانی حماس،مردم بی چاره ی آن بخش ازفلسطینِ محکوم راهم درمحاصره ی بی پیشینه گرفته به سوی مرگ کشانیده اند.ازجنایت وبی ادبی ای قذافی که مردم لیبی راموش وسوسک خواند وخودش موش گونه ازسوراخ بیرون کرده وکشته شد،همه گان اطلاع دارند.درالجزایرهم ، حکومتی مانند حکومت وحشی ای قذافی به پیش می رود.دراین راستا،سه روزپیش،درسایت الجزیره،نوشته ی یک الجزایری راخواندم که گفته بود"کشوررا آزاد کردیم ومردم رانه"! نتیجه ی چنان آزاد کردنی هم حکومت ستمگری می باشد که سبب شده است که مردم به حکومت داریی فرانسه،استعمارگرقبلی درود بفریستند!به گونه ی که اکنون افغان هابه خاطرجنایت جهادی ها، طالبان ونابکاری وفساد حکومت کرزی، به کمونیست ها واتحاد شوری ابرازعلاقمندی می کنند! این یک واقعیت است که همه دشواری های یاد شده زاده ی نابکاریی سیاست مداران وخود سریی نظامی هامی باشد.نظامی های که حکومت قانون ودموکراسی وآزادی را دشمن می پندارند وفضای اجتماعی را امنیتی وفضای سیاسی - فرهنگی رابستند تابی واهمه حکومت نمایند.شیوه ی حکومت داریی که سومالی،افغانستان ،عراق را فروپاشاند،سودان راتجزیه،مالی را دوباره زیرنفوذ فرانسه برد،ویمن رابه به پذیرش راستین یادروغین نظم فدرالی با آینده ی تاریک، مجبورساخت.واین که بحرین باکشمکش دیرین شیعه- سنی اش مانند یمن به سویی نظم فد رالی می رود یافرومی پاشد،باید انتظارکشید.
باتوجه به گفته های بالا،باید به صراحت ابرازنمود که رهبران کشورهای مسلمان،جزشرمساری،چیزی دیگری برای گوفتن درمجع عمومی سازمان ملل ندارند! البته درمیان آن ها استثناهای هم مانند ترکیه ،مالیزی واندونیزی دیده می شوند که به سخن مشهور"بایک گل بهارنمی شود." ازاین رو،سیاسی – نظامی،فرهنگی- روشنفکر،ملاوعوام،همه درجامعه ی اسلامی بایداعتراف نمائیم که خود موقع دادیم که استبداد سیاسی- نظامی- قبیلگی وسنگ اندیشی ای زیراثرآن،مسلمان ها رابه سوی وضعیت غمبارکنونی براند.بهرحال،برای بلندمت، راه حل پایداراین است که دانشمندان مسلمان ازتجربه ی نوزای،اصلاح مذهبی ونهضت روشنگریی اروپایی که درقلمرواندیشه،آزادیی عقل وفلسفه اززیراثرکلیسا؛ودرجامعه ی مسلمان، درآغازین برهه باید آزادی فلسفه،عقل وادبیات اززیراثرفقه،شیخ وشاه می باشد،بهره برداری نمایند.وبرای کوتاه مدت، راه حل بازکننده ی راه بروی راه اول، این است که استبداد درهمه شکل هایش چه به نمونه ی عربستان وایران وچه به نمونه ی سکولار- فرقه گرا- وحشت بارش، مانند سوریه وچه نمونه ی نظامی گرانه ی دربیرون مرزدشمن تراش وتروریست سازش، مانندپاکستان، وکودتایی، جنایت کارش، مانندمصر،محکوم شود؛ وملت های مسلمان چنان دربرابرآن هابسیج وحساس ساخته شوند که دیگرتفنگ داران وخود کامگان،جرئت نکنند دست به ماجراجوی های ضد ملی بزنند.
ازسوی دیگر،نباید شرایط بین المللی وبازی گران عرصه ی جهانی را درپرسمان های خوب وخراب کشورهای مسلمان بی نقش انگاشت.بطورنمونه،استعمال سلاح های کیمیای توسط حکومت وحشی وروبزوال اسد درسوریه ودروغ گویی رئیس جمهورروسیه درجهت پنهان کردن آن به این دلیل که مخالفان اسد،سلاح کیمیاوی را استعمال کرده اند.مخالفانی که ازسلاح های کارآمد درجنگ های چریکی محروم اند چه ماند به این که، سلاح کیمیاوی داشته باشند. وآماده شدن امریکابه حمله ی نظامی بر دمشق که تن دهی ای حکومت جنایت کاربشاراسد برای نابود کردن ذخایرسلاح کشتارجمعی اش فراورده ی آن می باشد؛وخدمات بهوده ی ایران برای ماندن حکومت جنایت کاراسد درقدرت و...پرسمان های می باشند که ایجاب غوربیشتری را می کنند.دراین گونه بازی های خوب وبد،بررسی ای نقش سه نیروی بومی وغیربومی بسیارمهم می باشد:نخست،رقابت های کشورهای منطقه، چه کوچک وچه متوسط، مانند:ترکیه،ایران،مصر،عربستان،پاکستان،اردن وامارت های جنوب خلیج فارس، درسوریه وافغانستان وجاهای دیگر، ووابستگی ای حکومت های مستبد به قدرت های بزرگ جهانی ودست اندازیی آن ها درامورکشورهای مسلمان.دوم،کمک تند روان مذهبی به مستبدان بومی وبا دارانشان تا دست اندازی های ناروای خود درامورکشورهای مسلمان را پنهان یا توجیه نمایند.بطورنمونه،تروریسم طالبان- القاعده ودیگرشاخه های آن ها درافغانستان ومنطقه، ابزارسیاست پاکستان وچند کشوردیگردرمنطقه ی جنوب وآسیای مرکزی شده است تاهرگونه دست اندازی درحقوق سیاسی-اجتماعی- اقتصادی- مدنی- فرهنگی ای مسلمان ها وادامه ی دیکتاتوری توجیه پیدا نماید وکشورهای دموکرات غربی هم براین پرسمان چشمان خود را بسته نمایند.سوم،خطرتند رویی مذهبی بویژه طالبان،القاعده،بوکوحرام،الشباب/ جوانان و...سبب شده است که قدرت های بزرگ وکشورهای درمیانی وکوچک ،هم درمحیط ملی وهم درمحیط بین المللی، بهرکارضد دموکراسی وآزادی بویژه درجامعه های مسلمان دست بزنند.باتوجه به گفته های بالا،لازم است که آگاهان ومبارزان مسلمان ازگرایش های گونه گون فکری- ایدئولژیک دست بدست هم داده درگام نخست،به حیات ننگین استبداد سیاسی- مذهبی پایان بدهند.دراین صورت،دروازه ی تفکروفرهنگ بروی اندیشه های نوکشوده می شود.دوم،بانقد ازگذشته ی خود ونگرش انتقادی به فرهنگ غربی،مسیرآینده ی جامعه ی مسلمان راتعیین،جهت ورهبری نمایند.دراین صورت،نه حکومت های استبداد می ماند ونه تروریسم وتندرویی مذهبی که باعث شرمساریی مسلمان ها درجامعه ی جهانی شده اند.