ابراهیم ورسجی
نلسون ماندِلاچشم ازجهان فروبست؛اماتاریخ سازشد ونام وپیامش درتاریخ خواهد ماند!
بگذارید آزادی فرمان براند
براین دستاورد شکوهمندانسانی
خورشیدهرگزغروب نخواهد کرد!
آزادی به بریدن زنجیرهاازدست وپاخلاصه نمی شود،آزادی به احترام گذاشتنِ آزادی دیگران نیازدارد
بقای دوستی هابه تفاهم متقابل وابسته است
موفقیت پیش رفتن است نه به یک نقطه پایان رسیدن
نلسون ماندِلا
برای سیاست مدارنوعی دیوانگی است که بخواهداجر دیگری جزاحترام وانصاف درکشورخویش بجوید!
آلکسی توکوویل
کسی که این مسئولیت رامی پذیرد که انگشتش را درپرده های چرخ توسعه ی سیاسی میهنش داخل کند باید اعصاب پولادین داشته باشد وآن قد راحساساتی نباشد که به سیاستی گذ راتن دردهد.وآن کسی که درسیاست گذ راگام برمی دارد باید قبل ازهرچیزپندارازخود بزداید وپدیده ی بنیادی نبرد اجتناب ناپذیروجاودان آدمیان برضد یک دیگربرروی زمین رابازشناسد.
ماکس وبر
ابراهیم ورسجی
23-9-1392
نگاهی به تباه کاریی تاریخ سازانِ بیمار
این نوشته درسه بخش تهیه شده است:نخست،نگاهی به تباه کاریی تاریخ سازان بیمار وایدئولوژی های سیاسی شان.دوم،نلسون ماندِلاچشم ازجهان فروبست؛اماتاریخ سازشد ونام و پیامش درتاریخ خواهند ماند! سوم،درسی که مسلمان ها ازماندلاباید بگیرند! درتاریخ معاصرجهان، سده ی بیستم تنها سده ی می باشد که تاریخ سازان بیماربیشتروتاریخ سازان صحت مند کمتربه جامعه ی بشری پیش کش کرده است که نلسون ماندِلا،ازکمتر ها و بهترینِ آن ها به شمارمی آید.وقتی که ازتاریخ سازانِ بیماروسالمی سده ی بیستم که ماندِلا،پسینی شان می باشد،سخن به میان می آید؛لازم است که ازکارنامه های خوب وخراب شان هم یادی کرده شود.همین که سده ی بیستم شاهدِ بیشترین کشتاروویرانگری درتاریخ پُرفراز وفرودِ جهان به شمارمی آید، بسنده می کند که عاملین کشتارها وتباه کاری ها را بشناسیم وتاریخ سازان بیماربنامیم.عاملینی که هم تاریخ سازبودند وهم قاتل وتباه کار! پس ازتعمق برتباه کاری های سده ی بیستم وعاملان آن،تاریخ سازانی خوب وخرابش هم مشخص می شوند که این ها می باشند:هرتزل، پایه گذارصهیونیسم،لینن،رهبربلشویک ها واستالین رهبربعدی وکارگزارکمونیست های روسی، ویلسون،رئیس جمهورامریکا،پس ازجنگ جهانی اول وارایه کننده ی اصول چهارده گانه که کشورش به آن عمل نکرد.مصطفی کمال یا اتاترک،ملی گرائی ترک وآغازگرلائیسیته یا سکولاریسم / اصل جدائی دین ازدولت که به دین ستیزی برخلاف جوهراین اندیشه انجامید،رضاشاه پهلوی،پایه ی گذارمدرنیسم ازبالابه پائین درایران،موسولینی فاشیست وهتلرِنازی، رهبران ایتالیا وآلمان که رهبری وایدئولوژی شان به فاجعه برای ملت هایشان وجهان انجامید، روزولت، رئیس جمهورامریکا دردوره ی جنگ دوم،چرچیل،نخست وزیرانگلیس وفرمانده جنگ دردوره ی جنگ جهانی دوم،مارشال دوگول،فرمانده جبهه ی جنگ ضد نازی درفرانسه دردوره ی اشغال هتلروبعدن رئیس جمهورآن کشور،مارشال تیتو،فرمانده جنگ دریوگوسلاوی علیه هتلروبعدن رئیس جمهورآن کشور،گاندی، رهبرهند،جناح،رهبروپایه گذارپاکستان،مائوزیتنگ،رهبرانقلاب چین،سوکارنو، رهبرنهضت آزادی بخش اندونیزیا،فیدل کاسترو، رهبرانقلاب کوبا،چِه گوارا،مبارزخستگی ناپذیرِ آرجان تینی،یارفیدل کاسترو و قهرمان مبارزات آزادی بخش نیم کره ی غربی که دربولیوی توسط سازمان اطلاعات مرکزی امریکا/ سیا،کشته شد.احمد بن بلا، رهبرجبهه ی آزادی بخش ملی الجزائیرواولین رئیس جمهورآن کشور،جیموکینیاتا، رهبرنهضت آزادی بخش کینیا واولین رئیس جمهورآن کشور،جولیوس نیریره،رهبرنهضت آزادی بخش تانزانیا واولین رئیس جمهور،پاتریس لومومبا، رهبرنهضت آزادی بخش زئیر/کانگوی کنونی که توسط موسی چومبه ترورشد، مارتین لوترکینگ،رهبرحقوق مدنی سیاه پوستان امریکاکه برابریی حقوقی سیاهان با سفیدان درآن کشورنتیجه ی مبارزه ی تاریخی ای اومی باشد.قوام نکرومه،رهبرنهضت آزادی بخش غنا واولین رئیس جمهورآن کشور،خمینی،رهبرانقلاب اسلامی ایران و نلسون ماندِلا،رهبرکنگره ی ملی افریقا،27سال زندانی حکومت اپارتاید/ جدائی نژادها واولین رئیس جمهورافریقای جنوبی دربرهه ی گذارازحکومت نژاد پرست سفید پوستان به حکومت دموکراتیک سیاهان از1994تا1999.
پس ازآن که، ازنام هایی تاریخ سازانی بد وخوب سده ی بیستم که اخیرین آن ها نلسون ماندِلامی باشد؛ یاد آوری شد،لازم است اشاره ی به کارنامه های شایسته وناشایسته شان کرده نوشته را ادامه بدهم.شایانِ یاد آوری می باشد که، نام آوری ازتاریخ سازانی بیماروصحت مند؛ بدون یاد آوری ازایدئولوی های سیاسی شان، نوشته را نیمه کاره می سازد.ازاین رو،بایاد آوری ازایدئولوژی های آن ها،نشان خواهم داد که بدان وخوبان تاریخ،چه اندیشه وکارنامه ی داشتند.همه آگاهان امورتاریخ سیاسی سده ی بیستم کم یابیش بابلشویسم یا کمونیسم وهمتایانش،صهیونیسم،فاشیسم،نازیسم،امپریالیسم،ناسیونالیسم،انارشیسم وپسینی شان بنیاد گرائی مذهبی که غربی ها شاخه ی اسلامی ای آن را اسلامیسم یابنیاد گرائی اسلامی می نامند، وتروریسم های مذهبی، مانند:تروریسم مسیحی به گونه جورج بوشی،جمهوری خواهان شمال آرلند،علیه انگلیستان،یهودی های صهیونیست ،علیه فلسطینی ها،تروریسم بودائی علیه مسلمان ها وتامیل های هندو درسریلانکا وبرما، تروریسم اسلامی به گونه های القاعده ی،طالبی ،بوکوحرامی/همه ارزش های غربی ممنوع درشمال نیجریا،الشباب/جوانان ،درصومالی،طالبان،لشکرطیبه،لشکرجنگوی وچند دسته ی تروریستی ای دیگر درافغانستان وپاکستان،وتروریسم های غیرمذهبی مانند:بریگاردهای سرخ درایتالیا،ارتش سرخ درژاپن، راه درخشان،درامریکائی لاتین،فارک/ مبارزان مخالف حکومت وابسته به امریکا درکولمبیا،آشنائی دارند.وایدئولوژی های سیاسی ای که تاریخ سازان بیماررا پرورش وبه جامعه ی بشری پیش کش کردند؛درواقع، درجهت تباه کاری درسطح جهان که دراروپا به گونه ی جنگ های اول ودوم جهانی وجنگ سرد، ودربیرون اروپا،به گونه ی جنگ های رهائی بخش پیروزوناکام خود نمائی کرد، نماد یافتند.
پس ازیاد آوری ازتاریخ سازانِ بیمار، نیمه بیمار وایدئولوژی های سخت ونرم وتباه کاری وسازندگی شان،به نقد کارکرد آن ها پرداخته پس ازآن به اصل موضوع که شخصیت وتاریخ سازیی نلسون ماندِلاوپیام دلپذیرش می باشد، پرداخته می شود.ازنظرتاریخی اگربنگریم، این حقیقت درپسِ تحولات پنج سده ی گذشته بدست مان آید که: سده ی پانزده ی میلادی،سده ی رنسانس/ نوزائی،سده ی شانزده،سده ی اصلاح مذهبی- انقلاب صنعتی وبه میدان آمدن صنعت چاپ که باگسترش دانش وفلسفه ی نو،یکه تازی وجزم اندیشی ای کلیسا راکمرنگ وبه برآمدن مدرنیسم وسکولاریسم/ جدائی کلیسا ازدولت کمک کرد،سده ی هفده،سده ی انقلاب آرام انگلیس وبرآمدن حکومت مشروطه یاقانون ویابازگشتِ دموکراسی یونانِ باستان وجمهوریی روم باستان به گونه ی نوینش،سده ی هجده،سده ی روشنگری،انقلاب امریکا وانقلاب کبیرفرانسه،سده ی نزده،سده ی انقلاب اروپائی 1848وبرآمدن ایدئولوژی های سیاسی، وسده ی بیست،سده ی چیدن میوه ی ایدئولوژی های یادشده به گونه ی جنگ های اول ،انقلاب روسیه،جنگ جهانی دوم وشاخ بشاخ شدن کمونیسم استالینی وسرمایداریی امریکائی وجنگ سرد میان آن ها،ساختن اسرائیل توسط انگلیس وسرپرستی ای آن توسط امریکا،انقلاب های چین و کوبا،خیزش های ضد کهنه- نواستعمارگری دراندونیزیا،الجزائیر وویتنام که به خود گردانی هرسه کشورمنجرشد، ودرنیمه ی دوم آن،برآمدن دوباره ی مذهب درسیاست به گونه ی انقلاب اسلامی ایران علیه سکولاریسم مستبدِ متمایل به امریکا وجهادِ ضد کمونیستی ای افغانستان وخیزش اتحادیه ی کارگریی لهستان زیرسرپرستی کلیسا،علیه کمونیسم روسی می باشد.شایان دقت است که، برآمدن دوباره ی مذهب چه درجهان مسیحی به گونه ی الهیات رهائی بخش درامریکائی لاتین وچه به گونه ی ضد کمونیسم استبدادی ،درقلمروامپراتوریی کمونیسم، وخیزش بودائی ها درتبت علیه کمونیسم چینی،این ادعا وآرمان را که علم، مد رنیسم وایدئولوژی های گونه گونِ سکولار، مذهب را ازمیدان نبرد برون می کنند، بی معنا ثابت کرد.
افزون براین که، این اندیشه را که علم وایدئولوژی ها جای دین رامی گیرند یا آن را نابود می کنند، بی معناثابت نمود، این واقعیت تلخ وجانکاه را نیزبه نمایش گذاشت که ایدئولوژی ها بویژه کمونیسم، سرمایداری لیبرال با اقتصاد بازارش، ناسیونالیسم،نازیسم،صهیونیسم وبنیاد گرائی مذهبی هم شکست خوردند و ازاین سبب که اعتراف نکرده پرهیزازغلطی های گذشته شان نمی کنند، روبه فاجعه دارند.بطورنمونه، ملی گرائی وصهیونیسم که دومی ترکیبی ازملی گرائی ومذهب گرائی تندروِ یهودی می باشد واپارتاید یاسیاست جدائی وبرتریی نژادیی سفیدان برسیاه پوستان به فاجعه گرائیده اند.اگرازشخصیت نلسون ماندِلادرسطح قاره ی افریقا وحهان پذیرائی گرم می شود وهمه ی سیاسی ها وفرهنگیان جهان ازاوستایش می کنند؛ برمی گردد به این که، ملی گرائی نژادی ویرانگرکه درافریقای جنوبی به گونه ی اپارتاید/جدائی نژادی برآمد کرده بود، غیرانسانی و شیوه ی مسالمت آمیزوانسان دوستانه ی مبارزه ی اوعلیه این پدیده ی شوم،قابل ستایش می باشد.
بهرحال،چون ماندلاِ به جهان پسمانده تعلق داشت،لازم است که درکنارواکاویی نژاد پرستی ای سفید پوستان،به کالبد شکافی ملی گرائی جهان سومی هم پرداخته شود تاهم ویرانگریی ملی گرایان وهم تاریخ سازیی نلسون ماندِلا، بدرستی برملاشود. روشن است که درجهان پسمانده بویژه درخاورمیانه که نزدیکی جغرافیایی با افریقای ماندلا دارد، ترکیه برهبریی مصطفی کمال، آغازگرملی گرائی سکولار- نژاد پرست دربیرون قاره ی اروپا می باشد.برای نمایش ویرانگریی ملی گرائی مصطفی کمال، بدونکته تاکید می نمایم: نخست، این سخنش که گفته بود"ترک غیرازخودش دوست ندارد"؛ درواقع،این سخن به این معنامی باشد دیگران همه دشمنان ترک ها وترک هاهم دشمن دیگران می باشند! ازدیگران،روشن است که تنها اروپائیان استعمارگرمنظورنیست،بلکه غیرترک های درون وبیرون ترکیه هم مراد شده می توانند که به مرورزمان کردهای ترکیه را بدشمنی گرفت که تاکنون ادامه دارد وجنازه ی ملی گرائی یک قومی ترک را درسرزمین چند قومی ای ترکیه تقریبن برداشته است.درواقع،مصطفی کمال تنهابا این سخن که ترک غیرازخودش دوست ندارد، بسنده نکرده بدشمنی بادین هم دست زد که اسلام ومسلمان ها راهم بدشمن خود مبدل کرد.
ازهمه مهم تراین که،این تنهامصطفی کمال نبود که با خودی وناخودی کردن قوم ها درترکیه پرداخته کثرت گرائی رانابود کرد،بلکه همه ملی گرایان عرب وغیرعرب منطقه به شمول صهیونیسم حاکم براسرائیل، چنان کردند وازملی گرائی چیزی ساختند که تنها بدرد زمام داریی خود وگروه شان می خورد، تاملیت های زیرفرمان شان.بطورنمونه، دراسرائیلی زیراداره ی صهیونیسم، دست بالابرای یهودی های امریکائی- اروپائی می باشد ودیگریهود یان مانندعرب ها شهروندان درجه دوم ودرجه سوم می باشند.ازاین هم جانکاه تراین که، وقتی که حاکمان اسرائیل علیه فلسطینی هاعمل می کنند فکرمی نمایند که هلوکاست/کشتاریهودی ها رافلسطینی هامرتکب شده اند که باید ازآن ها انتقام گرفته شود! ازسوی دیگر،همین که کرد ها علیه ترکیه ی ناسیونال- سکولار- مستبدِ مصطفی کمالی خیزش کردند وملی گرائی عرب درجهت رهایی سرزمین فلسطین ازچنگال صهیونیسم کاری کرده نتوانست وافزون برآن ملت های عرب راشکم سیرکوفت،دونتیجه را ببارآورد:نخست،بحران گسترده ی ی هویتی- سیاسی درخاورمیانه ایجاد کرد که اوضاع جانکاه کنونی دستاورد آن می باشد.دوم،درنبود بدیل های سازنده وکارآمد، اخوان المسلمین / برادران مسلمان که خیر،وهابی گریی پس مانده وپیشاکوپرنیکی و تروریسم القاعده پاپیش گذاشته اند که بدیلی خوبی می باشند! ازسوی دیگر،خیزش کردها درترکیه،عراق وسوریه وروزشماریی کردهای ایران که درموقع مناسب علیه آخوندیسم شیعه بادوانگیزه ی قومی ومذهبی برخیزند.دربخش شرقی ای منطقه، یعنی افغانستان وپاکستان، دراولی، بخاطرقبیله گرائی حاکمان،کشورفروپاشید وطالبان را تولید کرد؛ ودردومی ، ملی گرائی اسلام مدارِهندوستیز،اول، کشوررادرسال1971،به بنگله دیش وپاکستان تقسیم کرد. ودرحال حاضر،این کشورگرفتارنظامی گری وتروریسم ملائی- طالبی شده است.درواقع، رخ دادهای یادشده حکایت ازاین می کند که ملی گرائی متعصب وکثرت ناپذیر ودولت های مصنوعی ای زاده ی آن روبه فروپاشی دارند.
اکنون که ازشکست ملی گرائی نامبرده شد، بی فایده نخواهد بود اگرازشکست بنیاد گرائی مذهبی درایران،افغانستان ،پاکستان،صومالی وازآن هابهتران درمصروتونس هم یادی کرده شود.همان گونه که ملی گرائی مدعی شکل دهی دولت های ملی وتوسعه ی اجتماعی،اقتصادی،فرهنگی وسیاسی شده بود که بی نتیجه ازآب درآمد،بنیاد گرائی اسلامی هم مدعی اسلام ناب امامتی وخلافتی شد که دستاورد آن را به گونه ی یک حکومت مستبدِ سرکوبگرودشمن آزادی وکرامت انسانی درایران، به گونه ی ائتلافِ نظامیان،ملایان وتروریسم طالبان درپاکستان،وجهادی گریی تفنگ سالارِتباه کاروتروریسم طالبی ودموکراسی ای دروغین وبدترین حکومت داریی کنونی درافغانستان وتروریسم وآشوب درعراق وصومالی، نظاره می نمائیم.اکنون که،صهیونیسم درخاورمیانه باعث بحران دوام دارشده است وملی گرائی واسلام گرائی هم درمنطقه ودیگربخش های جهان اسلام شکست خورده اند؛ وپیشترازآن ها،کمونیسم ونازیسم هم شکست خورده بودند، وبحران سرمایداری 20سال پس ازفروپاشی کمونیسم بی مهارشده است،ایجاب می کند که بنگریم که شخصیت،پیام ومبارزه ی تاریخ سازِ نلسون ماندِلا،چه کرد وما ازآن چه آموخته وبهره برداری کرده می توانیم؟
نلسون ماندِلاچشم ازجهان فروبست؛اماتا ریخ سازشد ونام وپیامش درتاریخ خواهندماند!
پیشتر،ازتاریخ سازان بیمار،نیمه بیماروصحت مند وایدئولوژی هایشان یاد آوری شد وتاکید به عمل آمد که نلسون ماندِلا،ازبهترینِ تاریخ سازان درقطارتاریخ سازانِ خوب سده ی بیستم می باشد.ازاین رو،لازم است که با اشاره به فرازوفرود تاریخ سازان، نوشته پی گرفته شود.اگربخواهیم درباره ی تاریخ سازی ،پیام ومنش ماندِلاکه اوراپیشگام در قطارتاریخ سازان خوب نشانده است،سخن بگوئیم،بهتراست درباره ی دشمنان او، یعنی رهبران حکومت اپارتاید/ حکومت جدائی نژادی وکارنامه ی سیاه آنها دربرابرسیاهان بویژه شخص ماندلا وبخشش وخود داریی این مرد بزرگ ازانتقام گیری یادی کرده شود.همه کارشناسان تاریخ وسیاست افریقا می دانند که از350سال بدین سو،سفید پوستان انگلیسی- اروپائی به گونه ی برتریی سفیدان وتوهین سیاهان بومی، برافریقای جنوبی حکومت کردند.بااین که،حکومت سفید پوستان در50میلیون نفوس افریقای جنوبی، از 20درصد مردم سفید پوست غیرافریقائی نمایندگی می کرد،اما تاسال1948،شکل اپارتاید/جدائی نژادی بخود نگرفته بود.ولی از1948به بعد، بابرآمدن حزب ناسیونالیستِ تندروسفید پوستان،به گونه ی ترسناکی به نفرت نژادی وتحقیرسیاهان زیرعنوان"اپارتاید/جدائی نژادی"که درآن سیاهان این کشوربیش ازاندازه تحقیروازحقوق انسانی شان محروم ساخته شدند، دامن زده شد.
ازاین رو، دربرابرسیاست نژاد پرستانه ی سفید پوستانِ حاکم برافریقای جنوبی، واکنش وحق خواهی ای مردم سیاه پوست درسال1912باایجاد کنگره ی ملی افرایقا یاحزب سیاسی ای سیاهان آغازشده بود.حزبی که ازهمان آغازنشان داده بود که حاکم بعدیی افریقای جنوبی می باشد.ماندِلاکه درسال1918تولد شده بود،به حیث یک حقوق دانِ مبارزدرراستای تامین حقوق سیاهان در29سالگی سازمان رزمنده ی جوانان راتشکیل ورهبریی آن را بدوش گرفت.درآغاز،همان گونه که مبارزه ی کنگره ی ملی افریقامسالمت آمیزبود؛مبارزه ی شاخه ی جوانان آن هم صلح جویانه وخشونت پرهیزبود.ازآنجاکه پس ازجنگ جهانی دوم وزوال قدرت های کهنه استعماری ازجمله قدرت جهانی انگلیس،بانی وحامی حکومت سفید پوستان افریقای جنوبی، نهضت های ضد استعماریی جهان سوم ازجمله،نهضت افریقای هابالاگرفته بود؛ازاین رو،حکومت نژاد پرست ازخیزش سیاهان افریقای جنوبی به هراس افتاده به خشونت بی سابقه علیه مبارزان کنگره ی ملی متوسل شد.درواقع، خشونت درسال1948بابه قدرت رسیدن حزب ناسیونالیست تندروِ سفید پوستان به اوج رسید.حزبی که به اِعمال نفرت انگیزترین سیاست جدائی نژادی / اپارتاید دست زد.ازاین رو،کنگره ی ملی برای دفاع ازمنافع مردم به مبارزه ی مسلحانه روی آورد.دراین راستا،ماندلادرسال1961برای کسب آموزش نظامی به الجزایرکه درآن جبهه ی آزادی بخش ملی علیه فرانسه می جنگید،رفت وپس ازبازگشت ازالجزایر،درسال1962زندانی ودرسال1964به حبس ابد وبعدن به27سال زندان محکوم شد.زندانی شدن ماندلا این مقوله ی نغزفارسی را نمایش داد که"گاهی تاوان شیربودن قفس است آنجاکه شغال ها درشهرآزاد می گردند"! دراین باره که ماندلا درآغازبه مبارزه ی مسلحانه روی آورد وزندانی شد، درواقع دست بکاری نزده بود که ناسازگاربا آرمانش چه دردوره ی ریاست جمهوری وچه پس ازآن تامرگش بوده باشد.اینجاست که ایجاب می کند دیدگاه ماندلا درباره ی مبارزه ی مسلحانه بازتاب داده شود.به باورماندلا:"مقاومت بدون خشونت تاجای موثراست که مخالف شماهم به همان قواعد وفادارباشد.امااگراعتراض صلح آمیزباخشونت مواجه شود،اثرگذاری اش به پایان می رسد.برای من مبارزه بدون خشونت یک فضیلت اخلاقی نبود،بلکه یک استرتژی بود.هیچ ارزشی اخلاقی دربکارگیریی سلاحی ناموثروجود ندارد." دراین مسئله، ماندلاتنهانیست،بلکه گاندهی، رهبرمبارزه ی خشونت پرهیزهند هم درکنارخود،سباس چاند رابوس،رئیس کنگره را داشت که طرفدارخشونت بود وازهمکاری باآلمان وژاپن درجریان جنگ دوم جهانی هم ابای نداشت." بهرحال،ماندلادربرابرخشونت نژاد پرستان حاکم برکشورش چاره ی جزاین نداشت که تمایل به مبارزه ی مسلحانه پیدانماید وداد گاهی وزندانی شود.دررابطه بزندانی شدنش هم واقعیت این است که برپایه ی برداشت جاسوسان وداوران حکومت نژاد پرست،اوباید کشته می شد نه 27سال زندانی.اما دفاعیه ی قهرمانانه ی ماندلاازخودش دربیداد گاه اپارتاید،باعث شد که بجای اعدام،به27سال زندان محکوم شود.
بطورنمونه،ماندلا درداد گاه دردفاع ازخود گفت:"اندیشه ی یک جامعه ی آزاد ودموکراتیک را ارزشمند می شمارد وآرزویش این است که تمام مردم به اتفاق بامصالحه وبافرصت های یکسان زندگی کنند.اوهمچنان گفت:این آرزوی است که برای تحقق آن اگرلازم باشدآماده است جانش رافداکند"! پس ازاین دفاعیه،حکم اعدام ماندلاازاعدام به27سال زندان کاهش وبه جزیره ی روبن آیلند، واقع دردماغه ی امید، درجنوب افریقای جنوبی که شکنجه گاه نژاد پرستان بود،منتقل کرده شد.ازهمه ستم گرانه تراین که،ماندلای زندانی، روزانه14تا15 ساعت درمعادن سنگ تراشی کارمی کرد.پس ازآن که ماندلا18سال زندان را درجزیره ی روبن آیلند،باکارشاقه گذراند ، درسال1982بزندان پالسمور، درخاک صلی افریقای جنوبی منتقل شد.انتقال ماندلابه زندان پالسمور،هم زمان بود با اوج گیریی مبارزات سیاسی- مسلحانه ی کنگره ی ملی افریقاعلیه رژیم نژاد پرست ونفرت روزافزون نسبت به آن درسطح مللی. همچنان،نفرت علیه حکومت اپارتاید درجهان، چنان بالاگرفت که حتا دوستان آن رژیم غیرازاسرائیل که نماد اپارتاید درخاورمیانه می باشد، دردفاع ازآن عاجزشدند.
چون پیش ازدهه ی 90، سیاست مداران غربی بویژه امریکاحمایت ازحکومت های ستمگربه شمول حکومت اپارتاید افریقای جنوبی را درزیرسایه ی خطرکمونیسم روسی توجیه می کردند،اما دردهه ی 90،کمونیسم چنان درافغانستان ولهستان گیرشده بود که نمی توانست ازخود دفاع نماید چه ماند به این که درافریقا تهدید آفرینی نماید.درچنان شرایطی، زمانی که درماه مارس1985،میخائیل گورباچوف درمسکوبرآمد وفضای بازسیاسی- فکری درداخل وآشتی جوئی را درسیاست خارجی شوروی اعلام کرد، دیگرتهدید به صلح وامنیت جهانی نه ازطرف کمونیسم،بلکه ازطرف رونالد ریگان ونیروهای دست راستی ای متصوربود که بجای دوستی برطبل جنگ می کوفتند.دررابطه به افریقای جنوبی، درآن برهه ی زمانی،دومسئله ازهمه مهم ترمی نمود:نخست،کوباکه به کمک مسکوبه افریقاچریک صادرمی کرد،دردشواری های درونی خود فرورفته بود.دوم،شاخه های سیاسی ونظامی کنگره ی ملی افریقا چنان برای حکومت نژاد پرست دشواری پیداکرده بود که راه مصالحه وسازش می پالید ومرکزسازش هم ماندلا،اسیرخود شان درزندان پالسمور بود.دراین راستا،حکومت اپارتاید درسال1985ازماندلاخواست که اگرمبارزه ی مسلحانه ی کنگره ی ملی راسرزنش نماید می تواند اززندان رهاشود.ماندلا درپاسخ به نژاد پرستان گفته بود که"تازمانی که نظام دموکراتیکِ یک نفریک رای درکشورپذیرفته نشود،اززندان بیرون نمی شود."
درواقع،27سال زندگی مشقت بارِماندلادرزندان های روبن آیلند وپالسمور ،مبارزه ی سیاسی ومسلحانه ی فراگیرشاخه های سیاسی ونظامی کنگره ی ملی افریقا وتحولات بزرگ بخاطرپایان جنگ سرد درسطح جهانی،بیشترازپیش حکومت نژاد پرست را زیرفشارقرارداده باعث شد که به سازش وصلح باکنگره ی ملی تن بدهد ونقش مرکزی راهم دراین چرخش وسازش،ماندلابدوش داشت.ازاین رو،حکومت نژاد پرست زیررهبریی فرید ریک دیکلرک،باب گفت وگورا درزندان پالسمور،باماندلابازکرد.تاجائی که نویسنده ازخواندن کتاب ماندلا"گام بلند به سوی آزادی"برداشت کرده است،همان سخنی پرمعنای که اودردفاعیه اش درسال1964که گفته بود "برای ایجاد یک جامعه ی دموکراتیک بافرصت های یکسان برای همه وحق یک رای برای هرنفر،مبارزه می کند.درواقع،همین موضوع به پرسمان محوری درگفت وگوهای حکومت پریتوریابانلسون ماندلاتبدیل شده بود.ازاین که ماندلا، رهبربلامنازع وچهره ی اصلی درکنگره ی ملی افریقابود ورهبران بیرون مرزی گفته های اورامی شنفتند،همزمان بانتیجه بخش شدن گفت وگوها، ازبرخوردهای مسلحانه ی شاخه ی نظامی کنگره بانظامی ها وامنیتی های حکومت پریتوریا کاسته می شد تا این که درسال1990پس از27سال زندگی درزندان،ماندلا،رها وبه حیث رهبرکنگره درتبانی باحکومت دربیرون زندان قرارگرفت.برپایه ی این شعرنغزفارسی،تپیدن های دلها،ناله شد آهسته آهسته / رساترگرشود این ناله هافریاد می گردد! فریاد سیاهان،ایستادگی قهرمانانه ، درد کهن سالی،نیازمبرم حکومت نژاد پرست به صلح، سرانجام ماندلارا اززندان رهاند.
هم زمان بارهاشدن نلسون ماندلااززندان در11فوریه1990،دوپرسمان زیردررسانه های افریقای جنوبی ومنطقه بازتابی گرمی پیدا کرد:نخست،افریقای جنوبی وارد برهه ی حساسی گذار ازحکومت نژاد پرستِ سفید پوستان به حکومت اکثریت سیاه پوستان می شود.دوم،روحیه ی انتقام گیریی سیاهان ستمدیده ازسفید پوستان ستمگرکه در350حکومت گریی همراه بااستثمارو50سال پسین درکناراستثمارسیاهان بد ترین سیاستِ جدائی نژادی وتوهینِ سیاهان رابکاربسته است،چگونه مهاروهدایت می شود؟ اینجاست که تاریخ سازی وپیام انسانی نلسون ماندلاخود نمائی می کند.ماندلاکه زمانی مبارزِتند روِ سیاه پوست به شمارمی آمد وتلاش درجهت مبارزه ی مسلحانه را آغازکرده بود که گرفتاروبزندان سفید پوستان نژاد پرست افتاده 27سال زندان باکارشاقه راپشت سرگذاشته بود؛ بخاطری نفرتی که ازخشونت سیاهان اپارتایدی/جدائی نژادی پیدانموده بود،متحول به مبارزِ خشونت پرهیزشد ودراین راستا، زمانی که پس ازپایان اپارتاید درسال1994،اولین رئیس جمهورمنتخب افریقای جنوبی شد،هدایت داد تاکمیسیون حقیقت یاب وآشتی ملی بجای انتقام جوی تشکیل داده شود که شد. وچندی بعدازآن، درکاخ برمنگهام انگلیستان گفت که"عفومی کنیم امافراموش نمی کنیم"! همچنان،درموردی دیگری گفته بود که"اگربخواهیم خون راباخون بشویم،بدبخت می شویم." درواقع،سیاست بخشش وشست وشوندادن خون باخون سبب شد که بسیاری سیاست مداران ،فرهنگیان ،بشردوستان وطرفداران حقوق بشردرجهان، ماندلاراپس ازمهاتماگاندی،یک رهبربزرگ اخلاقی سده ی بیستم تقلی نمایند.ازسوی دیگر،درظاهر،این سخنِ ماندلاکه ببخش وفراموش مکن،خلاف این سخنش دردوران حکومت اپارتاید می باشد که گفته بود"نمی توان بامنطق واستدلال ودستان خالی جلوحمله ی یک حیوان وحشی راگرفت"! اما،واقعیت خوشگواراین است که، گردش زمان،ایستادگی سیاهان واخلاق مداریی ماندلا،شاخانِ زمختِ آن حیوانِ وحشی، یعنی اپارتاید راشکسته بود!
ازاین رو،ماندلاتوانست برویرانه های برجای گذاشته ازحکومت اپارتاید/جدائی نژادی، تخم آزادی وبرابری بکارد وبانی جامعه ی نوین چند نژادیی توانمند بزندگی دردموکراسی،همسازباحقوق بشروالهام بخش صلح همگانی شود.دراین کارسترگ،ماندلا،ازاین سبب کامیاب شد که اودریافته بود که انقلاب تنها انبارخون یاباروت نیست که منفجرشود؛ بلکه یکی ازدوعامل خوبی وخرابی می تواند باشد:نخست،می تواند به خشونت بگراید واستبدادی بد ترازاستبداد قبلی را بازسازی نماید. تجربه ی که بسیارتکرارشده ودونمونه اش یکی انقلاب ایران ودومش درکنارافریقای جنوبی،زیمبابویه می باشد.دوم،می تواندعامل نوسازیی جامعه درسمت وسوئی آزادی وتامین برابریی اجتماعی ای انسان هاشود که درامردومی،تااندازه ی ماندلاکامیاب شده است.کامیاب به این معناکه اودرویرانه ی حکومت اپارتاید/ جدائی نژادی،بنیان گذارجامعه ی نوینی چند نژادی شد.برپایه ی موفقیت یاد شده،می توان گفت که ماندلاهنرمند بزرگ دردفاع ازحقوق شهروندی سیاهان وایستادگی دربرابرحکومت جدائی نژادها ورهبری کننده ی موفقی جامعه ی نژاد گرا- تعصب زده دربرهه ی گذارازنژاد پرستی حاکم برکشورومهارخشونت درزمان گذارازآن بود.ازاین لحاظ،شایسته است که نامش درسرلوحه ی دفترآزادی خواهان جهان ثبت کرده شود.افزون براین،زمانی که درسال1999،پس ازیک دوره ی ریاست جمهوری پنج ساله ازقدرت کنارفت وبه کارهای خیریه روی آورد،درواقع ثابت کرد که مردی باآرمان می باشد ومی خواهد باآرمان زندگی کند وقدرت وبی قدرتی برایش یکسان می باشد.وبزرگترین جنبه ی آرمانش هم پرهیزازخشونت حتابرخشونت گران می باشد.دراین راستا،مصطفی دانش،روزنامه نگارایرانی مقیم آلمان که ازطریق وزیرخارجه ی ماندلابااودوست شده بود،می گوید:"پس ازرهای اززندان،نفرتی ازشکنجه گرانش نداشت.ودرمصاحبه ی که بااوداشته است،ازاوپرسیده است که پس از27سال زندان،احساس خستگی نمی کنید وهمچنان می خواهید درپروسه ی تحولات کشورتان فعال باشید؟ درپاسخ گفته است که:"خیلی سخت است بایک سیاست مدارمتعهد دراین کشورازخستگی صحبت کنیم.درزندگی،همیشه مبارزه وجود دارد.این یک وظیفه است ومن خوشحالم که این امکان راداشته ام.من تاآخیرین روززندگی ام به مبارزه ادامه خواهم داد."
پس ازکناره گیری ازریاست جمهوری درسال1999، درادامه ی تلاش های مبارزاتی که درگفت وگوبامصطفی دانش گفته بود،بدوکارزیردست زد:نخست،نهادهای خیریه ی مبارزه باایدز،کمک به آموزش وپرورش درروستاها وایجادی نهادی بنام نهادی بزرگ سالان که درآن کوفی انان،منشی عمومی سابق سازمان ملل،جیمی کارتر،رئیس جمهورسابق امریکا،کاردینال ایدموندتوتو،اسقف اعظم افریقای جنوبی و...عضویت دارند،مبادرت ورزید.دوم،هم دردوره ی ریاست جمهوری وهم پس ازآن ، ازنفوذ شخصی ای خود برای جلوگیری ازجنگ ها وکشمکش ها دربرخی کشورهای فریقائی وغیرافریقائی بهره برداری کرد.بطورنمونه،میان قذافی وحکومت انگلیستان بخاطربم گذاری محمدالمقراحی،یک دیپلمات لیبیای درهواپیمای لوکربی دراسکاتلند درسال1985 که درآن ده هانفرکشته وزخمی شدند،نزاعی داغی ادامه داشت ولندن خواستارتحویل گیری عامل بم گذاری بود وقذافی به آن تن نمی داد.نویسنده بیاد دارد که ماندلادرسال1998، به ترابلس رفت وقذافی راتشویق به تحویل دهی مقراحی کرد که کشمکش باتحویل دهی مقراحی وپرداخت پول به بازماندگان قربانیان توسط قذافی، حل، ومقراحی هم بخاطربیماری سرطان درسال2010رها ودرسال 2012درلیبی درگذشت.درسال2007،دربحران کینیا،میان رئیس جمهورونخست وزیرپادرمیانی کرد وعین کاررا درکشورساحل عاج درسال 2009کرد.ازاین رو،ماندلا،نخست، بخاطررهبریی موفقانه ی افریقای جنوبی دربرهه ی گذاروکمک به بازگشت صلح میان سیاهان وسفیدان کشورش بدون این که بینی کسی خون آلود شود، درسال1993جایزه ی صلح نوبل را دریافت کرد وافزون برآن بیش از250جایزه ی بین المللی دریافت نمود که درتاریخ سیاسی جهان بی سابقه می باشد.درجریان گرفتن جایزه ی صلح نوبل که درکنارش فرید ریک ویلیام دوکلرک،رئیس جمهوری قبلی افریقای جنوبی ومعاونش که ماننداوبه جایزه ی صلح مفتخرشده بود نیزایستاد بود،ماندلاباابرازسپاس ازگردا نندگان جایزه گفت:"ما دراینجاازچالش های دوگانه ی جنگ وصلح،خشونت وعدم خشونت،نژادپرستی وکرامت انسانی،سرکوب وتضییع دربرابرآزادی وحقوق بشر،وفقردربرابربی نیازی سخن می گوئیم." ازهمه جالب تر این که ،ماندلا جایزه ها را امتیازات شخصی خود نه پنداشت.بطورنمونه، درصفحه ی 611کتاب"گام بلند به سوی آزادی"چاپ انگلیسی1994-1995می گوید:"من هرگزدرفکرامتیازات شخصی نبوده ام.مردی که امید به انعام ها وامتیازهابسته کند،مبارزراه آزادی شده نمی تواند.به همین منظور، انحصارجایزه ی صلح نوبل راهم که برایش تخصیص داده شده بود،امتیازی برای کشورش می داند،تاشخصی خودش." بهرحال،این مرد بزرگواربخاطربیماریی ریوی که اززندان 27ساله ی حکومت نژاد پرست برایش به میراث مانده بود، ماه ها دربیمارستان رنج می کشید.رنجی طولانی که بخاطرکهولت سن، سخن ازمرگ دربرداشت ومردم هم چنان انتظاری را داشتند.
بانهایت غم واندوه،روزپنجشنبه5دیسامبر-14ماه قوس،جکوب زوما، رئیس جمهورافریقای جنوبی،خبردرگذشت نلسون ماندیلاراطی اعلامیه ی این گونه به آگاهی مردم کشورخود وجهانیان رساند.زوما:"ماندلاماراترک کرده است.ملت مابزرگترین فرزند خود را ازدست داده است.مردم ما پدرخود را ازدست داده اند.تقلای خستگی ناپذیراوبرای کسب آزادی، احترام جهانیان رابرایش به همراه آورد." بلی،نلسون ماندِلادرحالی که95سال داشت بتاریخ پیوست،البته تاریخ سرمشق گیری،نه تاریخی نفرت انگیزکه تاریخ سازان بیمارساخته اند.درواقع،ماندِلا هم تاریخ ساخت وهم بتاریخ سازان فردا درس داد که به هیچ صورت وبهانه ی عنان اخلاق وانسانیت را درتاریخ سازی ازدست ندهند.درحقیقت،همین تاریخ سازی گهرباربود که روزسه شنبه10دیسامبر-19قوس،رئیس جمهوران ونمایند گان 90کشورجهان درستدیوم ورزشی شهرجوانسوبورک،ازشخصیت اوستایش کردند.بارک اوباما،رئیس جمهورامریکاکه ریشه ی سیاه- افریقای وهم تباری باماندلا،دارد،ازشخصیت بزرگ اوستایش کرده گفت که:"سیاست مبارزه بانژاد پرستی ماندلارابه پیش می بریم.اوبزرگترین شخصیت تاریخ بود.به بزرگی اورسیدن دشواراست.اومرادرفهم مسئولیتم احساس داد وبه خاطرمبارزه ی اودراین مقام هستم"! پس ازبارک اوباما، راول کاسترو، رئیس جمهورکوبا،ازقول برادرش فیدل کاسترو،رهبرانقلاب کوبا،درباره ی شخصیت نلسون ماندِلا،گفت که او:"جاودانه ی تاریخ خواهدماند"! درمیان 90شخصیت سیاسی که به نمایندگی ازجهان درمراسم خداحفظی باماندِلا،شرکت کرده اند؛ازاین سبب، تنهاازسخنان اوباما وکاسترو،یادکردم که هردوشان نماینده ی دونظام سیاسی- ایدئولوژیک باهم ناسازگار،یعنی سرمایداری وکمونیسم می باشند.به سخن دیگر،ماندِلا،دروسط قرارگرفته وکاری کرده است هردونظام باید به ستایشش بپردازند!
واقعن،ماندِلا،شایسته ی چنان ستایش وخداحافظی ای بود؛به این خاطرکه، به سخنان توکوویل وماکس وبر،بدرستی عمل کرده بود.توکوویل می گوید:" برای سیاست مدارنوعی دیوانگی است که بخواهد اجر دیگری جزاحترام وانصاف درکشورخویش بجوید."درحقیقت،ماندلا،به گونه عمل کرد که توکوویل،گفته بود.ازاین رو، نه تنها مورد احترام مردم افریقای جنوبی،بلکه مورد احترام وستایش جهانیان قرارگرفت.وبرپایه ی گفته ی ماکس وبر،" کسی که این مسئولیت رامی پذیرد که انگشتش را درپرده های چرخ توسعه ی سیاسی میهنش داخل کند بایداعصاب پولادین داشته باشد وآن قدر احساساتی نباشد که به سیاستی گذ راتن دردهد.وآن کسی که درسیاست گذ راگام برمی دارد باید قبل ازهرچیزپندارازخود بزداید وپدیده ی بنیادی نبرد اجتناب ناپذیروجاودان آدمیان برضد یک دیگربرروی زمین رابازشناسد." یقینن،ماندلا،هم درزندان،هم دردوره ی انتقال ازحکومت تک نژادیی سفید پوستان به حکومت دموکراتیک سیاه پوستان وهم دردوره ی ریاست جمهوری اش مطابق توصیه ی وبرعمل کرده کشورِاپارتاید/جدائی نژادی زده ی خود را وارد توسعه ی سیاسی دموکراتیک وپایدارکرده است.اکنون که ماندلا،چنان کرد وبه موفقیت ستایش برانگیزی نایل شد،پرسش بنیادی این است دیگران بویژه مسلمان ها چگونه می توانند ازتجربه ها وآموزه هایی ماندلابهره برداری نمایند؟
مسلمان هاچگونه باید ازکارنامه ی ماندلابهره داری کنند؟
وقتیکه ازکارنامه ی ماندِلاوبهره برداری ازآن توسط مسلمان ها سخن به میان می آید،لازم است که بدوپرسمان زیرتوجه شود:نخست این که، ماندلاهم دوستان ومخالفان خود را دارد.دوم این که،مسلمان ها دربهره برداری ازکارنامه ها وتجربه های خوب دیگران هنرمندیی بهتری نشان داده نتوانستند. دررابطه با اصل نخست، باید گفت که متنقدان ماندلا،مانندِ تایید کنند گانش یک دست نیستند.بطورنمونه،برخی دوستان ماندلافرصت طلبانی هستند که دیروزدشمن او وامروزدوست اوشده اند واغلبِ این دوستان درروزسه شنبه5دیسامبر-19قوس،روزمراسم خداحافظی با ماندلا،به جوانسبورک آمده بودند.بهرصورت،درصف دوستان پسینی ماندِلا،انگلیس هاهمین قدرکردند که باوجود سال هاحمایت ازرژیم اپارتاید/ حکومت جدائی نژادی دربرابرکنگره ی ملی افریقا،تندیس ماندِلارادرمیدان بزرگ لندن برافراشتند که کاری ازهرنگاه ستودنی می باشد.امادوستان واقعی ماندلاهمان های می باشند هم درمرگش اشک ریختند وهم آماده هستند راه،کارنامه وییام اوراپاس بدارند.درصف مخالفان یامنتقدان ماندلا،یکی هم کمونیست هامی باشند که گمان می کنند اوبابخششی سرمایداران سفید پوست افریقای جنوبی،به طبقه ی کارگرآن کشورخیانت کرده است.دراین زمینه،نویسنده دوسخن برای گفتن دارد:نخست،کمونیست ها دردوره ی زمام داری شان به بهانه ی تحقق برابری، آزادی راشکم سیرکوفتند،آگاه یاناآگاه ازاین که،بدون آزادی هرگزبرابری بدست نمی آید.ماندلا،کاری که کرد این است که آزادی رابه کشورخود آورد، برابری راباید دیگرمبارزان ازجمله کمونیست های دموکرات شده بیاورند.نویسنده که دید گاه ماندلارا درباره ی کمونیست ها بررسی کرده است،بیاد دارد که اومی گفت:"باکمونیست ها درآغازگفت وگوهای داشته است وآن هاتاکید برمبارزه ی طبقاتی داشتند آن هم درجامعه ی که ازتبعیض نژادی بیشترازتبعیض طبقاتی رنج می برد؛ازاین رو،من مبارزه باتبعیض نژادی رابرمبارزه باتبعیض طبقاتی برتری دادم."
دراین زمینه ودیگرزمینه ها،کمونیست هاتنها درافریقای جنوبی اشتباه نکرده اند،بلکه درچندین کشوردیگرهم غلطی کرده اند.بطورنمونه،کمونیست های الجزایربافاصله گیری ازجبهه ی آزادی بخش ملی، منتظربودند که رفیقان شان درفرانسه قدرت رابدست بگیرند وبرای فرانسوی ها والجزایری هاجامعه ی بی طبقه ی اقتصادی ایجاد نمایند.ازاین رو،عمارزگان نویسنده وروشنفکرالجزایری به خروشچف گفت که:"اسپ هایش"کمونیست ها" درالجزایر،قاطرشدند"! جالب این است تاخیلی وقت،کمونیست های فلسطینی هم مانند کمونیست های الجزایری فکرکرده منتظررفقایشان درتل آویوبودند که درادامه ی غصب سرزمین های فلسطینی ها، برای آن هاهم نان،پوشاک وخانه بسازند.ناآگاه ازاین که درمسکو،بادارکمونیست ها،یعنی استالین،پس ازبرآمدن اسرائیل، باامریکا درجذب این کشورپوشالی بررقابت برخاسته بود که"قرعه ی فال بنام امریکابرآمد"!
بهرحال،مسلمان ها دربرخورد با ماندلا،پیام، اندیشه وکارنامه اش، نه باکمونیست ها می باشند ونه هم با بسیاری سیاست کارانی که درست یا نا درست برجنازه ی این راد مرد تاریخ اشک تمساح ریختند. بهرصورت،دوگرایش ازمسلمان ها می توانند ازکارنامه ی ماندلا،بسیارچیزهابه نفع خود بیاموزند:نخست، زمام داران مسلمان ها باید تصمیم بگیرند که می خواهند قذافی گونه بمیرند یاماندِلاگونه. ازاین دوگونه مردن به این خاطریاد کردم که، همه مسلمان ها ازطریق رسانه هادیدند وشنیدند که قذافی را مبارزین لیبیائی رهاشده ازستم وبربریت او، ازسوراخ بدرفت یک محله ی قبلن رهایشی بیرون ودرحالی که تضرع می کرد که نکشندش،به قتلش رسانیدند! اما ازروزهای بیماریی ماندلاومرگش تاکنون، دیدند که چگونه سیاست مداران جهان حتامتحدان دیروزِمخالفانش برای صحت یابی اودعاکردند وسرانجام درکنارمردم اندوه گین افریقای جنوبی درشهرجوانسبورک،صف کشیدند وماتم داری کردند؟ آری،می دانم که سیاست کارانِ مسلمان افزون براین که ماندلانمی شوند،تلاش هم نمی کنند که قذافی گونه نمیرند.البته به این خاطر،بسیاری شان درموضع حکومت اپارتاید/جدائی نژادی باخودی وناخودی کردن مردمان زیرفرمانشان ایستاده اند.
بطورنمونه،نگاهی به کارکرد کنونی رهبران خاورمیانه می اندازم.اول، دراسرائیل که سیاست مشابه حکومت پیشاماندلایی درافریقای جنوبی رانسبت به فلسطینی هابکارمی برد،وضع روشن است وآن این که فلسطینی هاازحقوق مشروع شان محروم نگهداشته شوند.ازاین سبب،به گزارش خبرگزاریی"معان"، روزیکشنبه8دیسامبر-17قوس،روزچهارم درگذشت ماندلا،فلسطینی های معترض باحمل "پرچه ی ضد نژاد پرستی افریقائی جنوبی"درشهرهاوروستاهای کناره ی غربی رود اردن، مراسم ماتم داری برگزارکردند که باخشونت وسرکوب پولیس ونیروهای امنیتی اسرائیل روبرووباعث زخمی شدن ده هانفرشد.فلسطینی هاباوردارند که حکومت اسرائیل مانند حکومت نژاد پرست افریقای جنوبی پیش از1994می باشد. دوم، درکشورهای عربی، حکومت های عرب، مانندِ حکومت اپارتاید،کنگره ی ملی- افریقائی جنوبی خاص خود را درقالب نهضت اخوان المسلمین/ برا دران مسلمان دارند.چون، درمانع شدن به برآمدنِ سازمان های لیبرال- سکولار- دموکراتیک مورد تایید غرب که بدیل شان شوند موفق شده اند ودرمهاراخوان المسلمین / برا دران مسلمان ناکام، نیازمبرم دارند که دربرابراین دشمن مشترک پنجه نرم نمایند.ازاین رو،خطراسرائیل وایران آخوندی و... را پشت معرکه انداخته درجهت سرکوب اخوان ودرواقع نابودیی آزادی وکرامت انسانی می رزمند.مثلن،نظامی های مصری نه تنها زندان ها را ازرهبران واعضای اخوان وروزنامه نگاران منتقد پرکرده اند، بلکه آوارگان سوری راهم بخاطرحضورپُررنگ اخوان درجبهه ی مخالفانِ حکومت وحشی بشاراسد،ازمصرجبرن بیرون کردند.طرفه این که روزسه شنبه 19دیسامبر- 12قوس که رهبران جهان درمراسم خداحافظی ماندلادرافرایقای جنوبی گردآمده بودند،دادگاه نظامی کودتاگرانِ مصری،رهبران اخوان رابدادگاه بردند وآن هاباسردادن این شعارکه اکنون درمصرصدهاماندلازندانی می باشند،قاضی ها رامسخره وحکومت رادست نشانده ی نظامی هاوغیرمشروع اعلام کرده علیه ژنرال فتاح السیسی وزیردفاع شعاردادند،تااین که چند قاضی باوجدان استعفاکردند.درسوریه هم می دانیم که حکومت وحشی بشاراسد به کمک روس ها وایرانی ها مردم خود رابی شمارقصابی کرده ومی کند.شوربختانه، برای این که ازتهران ومسکوپس نمانده باشند،عربستان ودیگرنفت خواران جنوب خلیج فارس،هم هزینه ی کشتار سلفی ها-القاعده ی های تروریست- آدم کش را درسوریه می پردازند وهم به نظامی های مصری کمک می کنند تاخطراخوان المسلمین را دفع نمایند.ناآگاه ازاین که،ناتوان کردن اخوان برابرباتوانمند ساختن ایمان ظواهری رهبرالقاعده می باشد که سازمانش هم ازشیوخ عرب بزورپول می ستاند وهم درآینده ی نزدیک زمین را درزیرپاهای شاهان وامیران گرم خواهد کرد.
دربخش های دیگرخاورمیانه وکشورهای اسلامی،درحالی که درلیبی،یمن،عراق وصومالی حکومت نیست وتروریسم وتند رویی مذهبی بازارگرم دارند ودرمصر،عربستان،الجزایروبحرین،توحش حکومت می کند،دربنگله دیش،حکومت فاسد بیوه شیخ حسینه،یک پیرمرد 64ساله رابجرم گناه کرده یاناکرده درسال1971یعنی 42سال پیش زمانی که22سال داشت،اعدام کرده وبحران ژرف آفریده است؛ ودرعین زمان، درپاکستان فساد وتروریسم حکومت می کند ودرافغانستان هم که باوجود حضورناتو،حکومت فاسد کرزی درمهارتروریسم ناکام شده است،سروصدای بیرون رفت قوت های خارجی وبازگشت تروریسم وجنگ داخلی،مردم رابسیارنگران نسبت به آینده ساخته است.درواقع،این تنهامردم افغانستان نیستند که درنگرانی وناامیدی بسرمی برند،بلکه همه ی مسلمان ها درشرایط مشابه زندگی می کنند.زندگی دوزخی که مسئول ایجاد آن سیاست مدارانی فاسد وتباه کاری می باشند که ترجیح میدهند قذافی گونه بمیرند نه ماندلاگونه!
اکنون که، مصیبت های ایجاد شده توسط سیاست مدارانِ فاسد ونظامی های خود سرِقانون گریزبرای جامعه های مسلمان بازتاب داده شد.سیاسی ها ونظامی های که سرمشق شان قذافی ومبارک می باشد، نه نلسون ماندلا.لازم است که، ازدرس گیریی فرهنگیان ، روشنفکران ومبارزان مسلمان ازنمونه ی مبارزه وسیاست کاریی ماندلاهم سخن گفته شود.طوری که یاد آوری ودرعمل هم دیده شد، دوپرسمان ازهمه بارزترخود نمائی کرد:نخست،کارکرد ضد بشریی حکومت نژاد پرست افریقائی جنوبی وایستاد گی دلیرانه نلسون ماندلادربرابرِآن که سرانجام به آزادی ،صلح ودموکراسی منجرشد.دوم،تباه کاری وضد مردمی عمل کردن سیاست کاران مسلمان که وضع کنونی ای بد ترازافریقائی جنوبی دوره ی تفکیک نژادی درجامعه های مسلمان،دستاورد اندوه ناک آن ها می باشد.روشن است.برای بیرون رفت ازوضع ناگوارکنونی،ایجاب می کند که ازدوشیوه وبرخورد ماندلائی کارگرفته شود:نخست،درکشورهای مسلمان بسیاریی زمام دارانی خود سروتباه کارازترس برماندن تباه کارانه درقدرت پافشاری می نمایند.دوم،تجربه های جانکاه ایران،افغانستان،صومالی،یمن،عراق،لیبی،مصرو...نشان دادند که مخالفان سیاسی- فکری هم انتقام جومی باشند وهم ناتوان ازایجاد حکومت داریی خوب وهمسازبا دموکراسی وحقوق بشر. ناتوانی که باعث شد مخالفان سیاسی – نظامی حکومت های ضد ملی بجای شکل دهی حکومت داریی مردمی، بازسازی کننده ی استبداد حتا بد ترازاستبداد قبلی شوند.بنابرآن، برای بیرون رفت ازچنان دورِباطلی،نلسون ماندلانمونه ی خوبی می باشد،البته ازدونگاه:نخست،قدرت پرست نبود وتنهابه نابودیی استبداد کمک ودیگرکارها رابه مردم خود سپرد تاتصمیم بگیرند.دوم،ازعفووگذشت کارگرفت حتانسبت به آن های که تحقیرو27سال زندان وکارشاقه ازاوگرفته بودند.درواقع،همین بزرگواری وفداکاریی نلسون ماندِلابود که هم بردشمن درونی غالب شد وهم تمجید وستایش جهانیان راکمائی کرد.ازاین رو،حق باکوفی عنان،دبیرعمومی پیشین سازمان ملل وعضونهاد بزرگ سالانِ ماندِلامی باشد که درباره ی اوگفت:"مردم اکثرن ازمن پرسان می کنند که چه کاری ازدست یک شخص دربرابراین همه بی عدالتی،کشمکش،نقض حقوق بشر،فقرهمگانی وبیماری هاساخته است؟ پاسخن من یادآوری ازجرئت،ایستادگی،عزت نفس وبخشش نلسون ماندِلا،می باشد." به این معناکه باکاربرد شیوه ی مبارزه ی ماندِلا،می توان بربسیاری نابسامانی های یاد شده چیره شد وآینده ی درخشانی رارقم زد.
دراین نوشته ازمنابع زیربهره برداری شده است:
1-غلامرضاامامی:ماندلاماند
www-enghelabe-eslami.com/component/article/19-didgaha/maghalat/5883-2013-12-08-19-21-24.html?ltemid=0
چهارشنبه20آذر1392
2-ماندلا،شخصیتی که به تاریخ پیوست وجاودانه شد،گفتگوی مهدی کشاورزبامصطفی دانش
www.gooya.com/politics/archives/2013/12/171931.php#more
3-Long walk to freedom
The Autobiography of Nelson Mandela,coppy right1994-195
4-Nelson Mandela in his own words,from freedom to the future
Tributes and speeches,edited byKader Asmal,David Chister and Wilmot James
An Abacus Book
Published in Great Britain in2003by little,Brown,this edition published in2004by Abacus
5-مراحل اساسی اندیشه درجامعه شناسی ،نویسنده ریمون آرون،ترجمه:ازباقرپرهام