دکتر لطیف طبیبی
انتخابات خلیفه
آغازسخن
این قلم درآوان انتخابات ریاست جمهوری دوم آقای کرزی، چندین مضمون از دیدگاه جامعه شناسی در باره تعداد احزاب سیاسی و انتخابات ریاست جمهوری درافغانستان نوشته بودم .آنها در چندین وئب سایت چاپ شده اند . درآن مضامین اصطلاح رژیم سلطانی به تعبیر(ماکس وبر) به ساختار سیاسی افغانستلن اطلاق شده است. اکنون دوباره درآستانه انتخابات ریاست جمهوری سوم افغانستان قرارداریم .ازآنجائی که روش حکومتداری آقای کرزی مقوله ریاست جمهوری را به خلافت تبدیل نموده و استفاده اصطلاح جمهوری به حکومت آقای کرزی کاردرستی نیست، برای روشن کردن مطلبی که می خواهم این بار در مورد انتخابات افغانستان مطرح کنم، ناچارم به نسبت شرایط ناهمگون اجتماعی و سیاسی افغانستان که مقوله نظام سیاسی ریاست جمهوری درساختار جامعه دین زده افغانستان دوراز واقعیت است، واصطلاح ساختار ریاست جمهوری با نوع تئوری افلاتونی و باقی جامعه شناسان اروپایی مطرح کردند، در جامعه ما سازگاری ندارد، و از آنجائی که که بعد از سی سال جنگ و خون ریزی وزیادتر ازیک دهه الحاق افغانستان به جامعه جهانی و آشنایی مردم ما با دنیایی بیرونی، جامعه افغانی در داخل و در خارج زیادتر، دین گرا و مذهبی شده است، ناچارباید برای شناخت انتخابات درافغانستان گريزی به داستان «خلافت اسلامی» و مسئله «مشروعيت حکومت» بزنم و نشان دهم که چرا آنچه در امروز برما می گذرد ناشی از قانون مندی های جامعه شناختی عامی است که از مطالعهء موقعيت های تاريخ گذشتگان ما، استخراج می شود.
****
آغازخلافت
قرار پژوهش دکترشجاع الدین شفا درکتب ( پس از ۱۴۰۰ سال)، جلد اول صحفه ۲۱۶ تا ۲۲۴ تحت عنوان (خلافت اسلامی در دوراهه تاریخ) که مسئله جانشینی پیامبراسلام ، نه درکتاب منتسب به آسمان (والبته بعداً مدون شده بصورت «قرآن»)، ونهم درجای دیگر از آن ذکری نداشتند، تا جانشين او را تعيين کنند. اطرافيان او «جانشين پيامبر» را «خليفه» خواندند چرا که، در واژگان «قرآنی»، الله به هنگام طرد «آدم» از بهشت او را خليفه خود خوانده بود، به معنی جانشين. و «خلفای چهارگانه نخست پيامبر» نيز بر اساس رابطه هائی که با او داشتند به قدرت رسيدند.
اما، در يک برگشت ورق تاريخ، خلافت از حلقه وابستگان نزديک پيامبر بيرون رفت و پنجمين خليفهء اسلام معاويه شد؛ از خاندان بنی اميه يا اموی، که تا فتح مکه به دست مسلمانان درآخرين سال زندگی پيامبر، رقيب و دشمن اصلی خاندان او محسوب می شدند و تنها در آن شکست اسلام را پذيرفتند و بخشی از آن ها به اشرافيت تشکيل شده در مدينه پيوستند.
بهرحال آنچکه نظام های خلافتی تکیه به مشروعیت می کردند براساس «همخونی» بود. پدیده ی که تا امروز در حاکمان افغانستان رواج دارد. به ویژه درعصرخلفای عباسی که در سرزمین ما دوران طولانی حکمفرمایی نمودند، همین همخونی را مدعی مشروعيت خود می پنداشتند. خود را «صاحب امر (حکومت)» و «اميرالمؤمنين» می خواندند، و همه نيروهای سياسی و اجتماعی را در مسند خود «متمرکز» کرده بودند. خلافت برای چند قرن معادل اين تمرکز قدرت استبدادی و چون و چرا ناپذير بود.
****
ادامه خلافت درافغانستان
کلآ دربررسی تاریخ برخی جوامع عقب مانده اسلامی مانند افغانستان که قرنها پیش نظام خلافت زمانی درآن حاکم بوده است ، این نظام جز زور و سرکوب و رشوه و فريب، منشاء ديگری برای «مشروعيت» آن قدرت دیده نشده است وعاقبت هم همين «بحران مشروعيت» مستبدین را از پای درافکند.
اما نکتۀ که دراینجا باید آورشوم اين است که، گرد آوری هر پديده ای، چه مادی باشد و چه معنوی، نيازمند داشتن امکان نگاهداری آن «مجموعه گردآوری شده» نيزهست. چیزیکه درنظام های سیاسی افغانستان دیده نشده است. برای اینکه تمرکز توانائی، حفظ تمرکز را نيز ضروری می کند. از حرمسرا گرفته تا گنجينه، و از خانه و قصر گرفته تا قلمرو حکومت و سروری، اين ها همه نيروئی را برای «حفظ و نگاهداری» می طلبند. اين نيرو همواره در افغانستان در طی چندین قرن اخیر از دل «تشکيلات قدرت مرکزی افغانستان » بيرون نیآمده است. برعکس چپاولگری بخشی از فرهنگ حاکمان این سرزمین بود. اگرچه عباسیایان نيزحقوق بگيرخليفه بودند و «دارائی» هايش را از شر دشمنان و حاسدان مصون نگاه می داشتند. وحتی این کاررا در سرزمین ما، توسط نظاميان شمشير زن ترک قلمروهای فتح شده شان انتخاب کردند،اما روشن بود که اين «رابطه» نمی توانستد همواره به شکل رابطهء تخطی ناپذير «خادم و مخدوم» باقی بماند و دراغلب اوقات، رفته رفته، جای طرفين رابطه با هم عوض می شد وقتی «آمر» و «امير» وسيله ای برای کنترل «مأمور» نداشته باشند، اين يکی ـ با قدرتی که دارد ـ جانشين «آمر» می شود و «رئيس» را به انقياد خود در می آورد. نظام چپاولگری افغانستان امروزنمونی از تبادله قدرت افراد در مرکز وولایات به نمایش می گذارد. همین روند انارشی قدرت خلیف سبب بود که واژهء «سلطان» در برابر واژهء «خليفه» به کار گرفته شد. «سلطان ها» همان سرداران نظامی مقتدری بودند که، برخليفه و هم بر مردم، سلطه و تسلط داشتند. تا روزگاری که هلاکو خان مغول بغداد را تصرف کرد، خليفه را در نمد بپيچد، و خلافت و سلطنت را يکجا پايا ن بخشدید. ولی این ساختاردرکشورهای عقب مانده اسلامی پایان نیافت و درافغانستان تا امروزادامه دارد.
****
خلافت شبه مدرن آقای کرزی
حال برگردیم به کشورخود ما که دراین سرزمین قرنها خلیفه وسلطان حاکم بودند وحتی در یکنیم دهه پیش ملاعمررهبرطالبان خود را اميرالمؤمنين یاد نمود و بعد ازاوامیراسماعیل خان درحوزه هرات خود را امیر خواند ودرزمانهء خودمان آقای کرزی بعد از آنکه بنیادگذاران نظام جمهوری اسلامی افغانستان به رهبری امریکا ساختاری را درافغانستان سرهم کردند، آقای کرزی را به مثابه نخستین خلیفه، به تخت خلافت نشاندند.
آقای کرزی هرگز ميل خود را به احياء «خلافت اسلامی» درشکل اوليهء مانند سلطان های ترک پنهان نمی کرد و در تئوری بافی های ديوانه وار خويش وحلقه نزدیکان او، اين خلافت را با «دموکراسی» و «مشروعيت اخذ شده از مردم» درآميخته و ملغمهء عجيب «جمهوری اسلامی» را اختراع کردند. او، به تاسی از روش حکومتداری بعنوان «خلیفه»، همچون پيامبر، همهء قدرت ها را درخود متمرکز کرد و درعين تظاهر به «ميزان رأی مردم » حتی «يک کلمه بيشتر و يک کلمه کمتر» از خواست خود را تحمل نمی کرد. او دربازی زمانه خود را تجسم به مسلمان واقعی وانمود می کرد. حتی گاه گاهی حود را از رهبران جناح های اسلامی سنی وشیعه پیشترفته ترجامیزد وازنخستین موقعیت مقام دولتی افغانستان، آقای کرزی به نسبت همخونی که داشت، حنجره حق طلبی گروه طالبان در افغانستان گردید.
آقای کرزی زیادترازیک دهه خلافت خود چندین کابینه ای، مجزا بوجود آورد و به کمک اين افراد دولت موازی و سپاه وفادار به خليفه سرهم کرد. به این اساس روز به روز برقدرت خويش ؛ افزود.
انتخابات گذشته اوج قدرت «خليفه» بود .درآن انتخابات جعلی آقای کرزی به کمک ارتش جامعه جهانی و کوشش و همکاری سرشناسان ديوانسالاری خود که، برخی از آنها دانشگاه دیدگان اند، شماررای جعلی را از صندوق شعبده بازی انتخابات خويش بيرون آورد وخود را دوباره جانشين حکومت کرد. در يک منظر نمادين، که تا آن زمان درافغانستان سابقه ی نداشت ریاست جمهوری، خود را منتخب کل مردم محسوب کرد.
دوران دوم آقای کرزی آغازبه سبک روند پيدايش نوینی نيز بود. دستگاه ديوانسالاری او، خانه به خانه، يا وزارتخانه به وزارتخانه، را به تصرف خود درآوردند. مجلس شورای ملی پرازمرتجعین طرفدارآقای کرزی شدند. کمک های جامعه جهانی و یا سرمایه های واقعآ ،( ملی)، به فرمان خليفه، به سرداران حلقه دایوانسالاری دوروبرآقای کرزی، بخشيده میشد. در دوره دوم آقای کرزی فرزندان جوان قبیله خليفه، درسودایی جانشينی همخونی موروثی کردن خلافت، خود را آمده کردند. پيوندهای خود را بین هم و مردم عوام محکم کردند؛ حلقه دیوانسالاری کنونی در صدد است که پيروزی ديگربارهء قبیله خليفه را تضمين کند.
همین حلقه دیوانسالاری خلیفه بود، که آقای کرزی را چنان درمقابل اولیای آن دولت امریکا پرو بال دادند، ومقام او را چنان بالا زدند که، اوناخودآگاه به روی آمرخود تیغ کشید، علیه دولت امریکا و جامعه جهانی اسیتداد وازامضا قرارداد نظامی با امریکا سر زد. البته همه می دانیم که این سیاست ظاهرآ شعبده بازی فرهنگ افغانی است، پشت پرده یک نوعی لابی گری برای پرداخت چندملیون دالرپول (Legal Fee) برای بازنشستګی رئيس جمهورمطرح است وبس. ****
کرنولوگی استفاده سیاستمداران افغان توسط نیروهای امپریالیستی اروپا و امریکا
دربررسی تاریخ سیاسی معاصرافغانستان ما به این واقعیت آگاهیم، که کشورهای اروپا، امریکا وشوروی سابق دریک قرن اخیرسیاست های استعماری خود راعلیه مردم فقیرافغانستان با پول ورشوه ، توسط امیران و حکمفرمایان افغان عملی نمودند. دراینجا بطورنمونه اشاره ی از برچند فاجعه سیاسی خانینن ملی افغان که درمقابل پول، باعث ادامۀ ویرانی این کشور شده اند.
۱ – درسال ۱۹۱۹ پولیس مخفی شوروی سابق « چکا» بجای پرداخت دهه هزار روبل، با مست کردن سفیرافغانی توسط چند خوش رویان دربخارا تمام اسناد سیاسی دولتی مربوط به جریان باسمه چی ها را عکاسی کردند و بردند. برای آګاهی کل داستان رجوع شود به: کتاب خاطرات ( آقا بکف)۱۳۵۷ خورشیدی، ترجمۀ دکتر حسین ابوتربیان، تهران برگ 57 تا 59.
۲ – قرارنوشته خانم ثریا بهاء، درکتاب (رها درباد)،۲۰۱۲ میلادی ۱۳۹۱ خورشیدی، لاس انجلس، ایالات متحده امریکا. برگ ۱۶۶ دردیداری که با پروفیسوردریانکوف، شرق شناسی که به زنانهای فارسی وپشتو آشنایی کامل داشته است، نموده بود.
دریانکوف پرسید: «هزینۀ مسافرت تو را کی پرداخـت »؟ گفتم: برادرم از پسرعمه ام، قرض گرفت. پرسید: «چرا حزب کمک نکرد؟» گفتم:« حزب ازکجا می کرد؟» گفت: « حزب می توانست ازطریق شبکه های ارتباطی کمک کند.» و با تآثر خطاب به حیدر مسعود ادامه داد: « ما برای همه رفقای رهبری شما ماهانه پول می فرستیم. رفیق کارمل ماهانه سی وپنج هزارروبل روسی را چی می کند؟»
۳ – حال بر گردیم به یک دهه قبل که چگونه آقای کرزی را به گرده مردم افغانستان خلیفه ساختند. من برای آگاهی خواننده گان بخشی های از متن نامۀ " دانا روهرابکر" به زلمی خلیل زاد که به تاریخ (21 جون 2012)۱۳ دلو ١٣٩١ نوشته شده می آورم. باید یاد آورشوم که این نامه توسط پژوهشگروطندوست ما آقای لعل زاد، درلندن، به تاریخ 31 جنوری 2013 به فارسی بر گرداننده شده است و در "وئب سایت" خراسان زمین آرشیف شده است ، این قلم با سپاس از" وئب سایت" خراسان زمین، که اسناد مهم تاریخی را بایگانی می نماید، بهره بردم.
"...شما در نامۀ مورخ 25 می خویش ادعا کرده اید که نه شما و نه کدام شخص "خارجی" هیچگونه نقشی در طرح قانون اساسی افغانستان نداشته اید. شما تاکید کرده اید که من در گفتار خویش مبنی براینکه شما نقش بزرگی در ایجاد حکومت فعلی کابل داشته اید، اشتباه کرده ام. اما نقش شما صرفنظر از چیزهای که گفته اید، بسیار مشخص است..." "... اگر ادعا دارید که در آن دخالتی نداشتید؟ شما بحیث سفیر در افغانستان خدمت میکردید، زمانیکه قانون اساسی تکمیل و تصویب گردید (2003 تا 2005)؛ و قبل از آنهم بحیث نماینده خاص ایالات متحده در افغانستان بودید (2001 تا 2003). البته که شما دخالت داشتید..." "... افغان های که عمدتا از بخشهای شمال کشور بودند، به کمک ما دکتاتوری طالبان را شکست داده و آنها را از کشور خویش بیرون راندند. این یک پیروزی تاریخی بود، اما در اثر حوادثی که درجریان سالهای پس از آن رخ داد، ما در طلوع یک عصر جدید صلح آمیز برای مردم رنجدیده افغانستان ناکام ماندیم. این ناکامی و شکست را میتوان بطور مستقیم در ساختار حکومت و رهبران این ساختار ردیابی کرد که پس از آزادی در بالای مردم افغانستان تحمیل گردید. حکومتی را که ما در نصب آن کمک کردیم، با شیوۀ زندگی مردم افغانستان مناسب و سازگار نبود..." "... یک سیستم نسبتا غیرمتمرکز فدرال میتوانست هم با عنعنات ما و افغانستان سازگار باشد. درعوض، ما تمام تخم ها را در یک سبد گذاشتیم؛ یک ادارۀ فوق العاده متمرکز حامد کرزی. اگر درست گفته شود، او در کنفرانس بن، دسمبر 2001 بحیث رئیس اداره انتقالی نصب شد، بعد برای دوسال دیگر بحیث رئیس موقت و حالا دورۀ دوم پنج ساله بحیث رئیس جمهور انتخابی؛ اما او رهبری نبود که در جریان یک پروسۀ افغانی ظهور میکرد. پشتیبانی شما و ایالات متحده از آقای کرزی در بن شروع شد و فضا را تغیر داد. قرار معلوم شما فراموش کرده اید که وقتی شاه سابق، ظاهرشاه حق انتخاب برای رئیس حکومت موقت برای مشاورین برجستۀ خویش را داد، آنها ستار سیرت را با 11 رای در مقابل 2 رای برای کرزی (که یک رای نیز از برادرش بود) انتخاب کردند. شما و آقای براهیمی بصورت خصمانه در مقابل سیرت مداخله کرده و اصرار کردید که فقط یک پشتون میتواند رئیس جمهور باشد، و او را مجبور ساختید که صحنه را به نفع کرزی ترک کند..."
"... دراولین لویه جرگه در جولای 2002، شما بازهم به طرفداری کرزی مداخله کردید، بخصوص وقتی معلوم شد که رهبران اتحاد شمال تقریبا میخواستند از شاه سابق بحیث رهبر حکومت انتقالی 18 ماهه پشتیبانی کنند. شما آنقدر در به قدرت رسانیدن آقای کرزی تلاش کردید که حتی خود شما یک کنفرانس مطبوعاتی دایر کرده و ادعا کردید که شما ظاهرشاه را متقاعد ساختید که صرفنظر کند، زیرا کرزی بطور آشکار در مقابل شاه سابق میباخت. بازی های کوتاه مدت قدرت، پیامد های دراز مدتی داشته و با خنثی نمودن آن اتحاد، بعدا تقریبا غیرممکن بود که بتوان یک موسسه وسیع و عمیق افغانی ایجاد کرد که بتواند تمام جوامع افغانی را با هم متحد سازد. با تمرکز کامل قدرت سیاسی در وجود یک شخص در کابل، وضع به تباهی کشانیده شد..." "...کرزی یک شخصی مربوط شما بوده و بصورت وحشتناکی ناکام شده است..." "... اتحاد شمال که عمدتا نمایندگان ازبکها، تاجیکها، هزاره ها و ترکمنها بودند طرفدار یک سیستم پارلمانی بودند که قدرت حکومت مرکزی را غیرمتمرکز ساخته و حقوق افغان ها را حراست میکرد. آنها برای این نجنگیدند تا دکتاتوری افراطی طالبان را با یک حکومت مستبد و فاسد تعویض کنند. آنها بخاطر این جنگیدند تا بطور مستقیم والی های ولایات و شهرداران خویش را انتخاب کنند. شما زلمی و آقای براهیمی، تمام مساعی رهبرانی را خنثی کردید که واقعا در مقابل طالبان جنگیده بودند..." "... نقش شما نه یک تسهیل کننده مصالحه بود، طوریکه شما در نامه خود برای من تشریح کرده اید. طوریکه تعداد زیاد نمایندگان برایم گفتند، شما یک پشتیبان ثابت مرکزی ترین سیستم ممکن و طرفدار کرزی بودید. شما و آقای براهیمی درواقعیت قانون اساسی را بدور یک شخصیت و یک جامعه تباری ساختید. بدتر ازهمه، قرار معلوم آنرا طوری اشتقاق کردید که با مقاصد پاکستان همخوانی دارد. اولین لویه جرگه تقریبا بعلت این عدم توافق هستۀ از هم پاشید. کرزی پیروز شد، زیرا پشتیبانی "جامعه بین المللی" یعنی پشتیبانی ما و شما را داشت. با وجودیکه این اتحاد شمال بود که با طالبان در هر میل افغانستان جنگیده بود و با کسانیکه ما یکجا با آنها به مقابله 9/11 برخاستیم. ما کرزی را (بطور دوامدار) پشتیبانی کردیم، پشتونی که درسالیان هجوم طالبان درپاکستان بسر برده و حتی آماده بود نقش سفیر طالبان در ملل متحد را بپذیرد، اگر حکومت طالبان به رسمیت شناخته میشد. اما خوشبختانه که نشد..." "... زلمی، دکتاتوری قانون اساسی فعلی که در افغانستان حکم میراند، زمانی شکل گرفت که شما بازیگر عمده و حتی سفیر بودید. شما از آن ببعد، مانند دوست تان آقای کرزی، برای خودتان کارهای خوبی کردید. من توقع دارم کشف شود که او بهنگام خروج از افغانستان بطور شگفت آوری ثروتمند خواهد بود، به مجردیکه دیگر حمایۀ قدرت نظامی ایالات متحده را نداشته باشد..."
اسناد آرشیف شده درپارلمان امریکا و دریچه تماس مستقیم با آقای " دانا روهرابکر"
http://rohrabacher.house.gov/sites/rohrabacher.house.gov/files/documents/zal_letter.pdf
****
خلافت بعدی و ادامه همخونی؟
اکنون پس از یک دهه جنگ و ويرانی و سازندگی، دوران زمامداری آقای کرزی به سرآمده است و کوشش او برای ماندن در رياست جمهوری قانوناً ناممکن شد ه است. ولی او می خواهد جای خود را با این امید به کسی بدهد ؛ که شخصآ بصورت غیره مستقیم دراين منصب بتواند برخليفه جدید و مجلس نماینده گان وسنا يکجا فرمان براند. توجه کنيد که قصد من دراین مضمون تبرئهء جنگسالاران، جنایتکاران و اسلامیست ها نیست. آقای کرزی با حلقه دورپیش خود کوشیده تا جنايتکاران کم نظيری که اکنون درتاريخ سیاسی کشور ما پر وبال می زنند به دور خود جمع نماید. سوانح و عمل کرد دستگاه سیاسی افغانستان کنونی رشو گیری و پول خوردن است. اگرچه با این عمل از حرمت وعظمت حکومت او کاسته شده است، لاکن او حلقه آن همهء کشور را به تسلط خود درآوردند . ازعواید میدان های هوایی گرفته تا گمرک ها، گاز،مس وغیره تا مواد مخدررا به چپاولگری دیوانسالاری قرار گرفته است. در تمام دوایره دولتی افغانستان دردوران ریاست جمهوری دوم آقای کرزی ازرتبه هفت بالاتربه لابیگری فرمان همین حلقه دیوانسالاری خلیفه، افراد جاهل، خادیست های خلقی وپرچمی تعین می شدند. ازشایسته سالاری که یکی از نمادین ساختارریاست جمهوری است در دوران آقای کرزی درحکومت افغانستان خبری نبود. جالب است که برخی از جنایتکارانی که روزی در جهنم تاريخ کشورمان مخلد خواهند شد، برخی از آنها به مثابه معاونین ریاست جمهوری کاندیدات شده اند. این افراد می خواهند دوباره بر کشورمان حکومت کنند و در مورد آينده آن تصميم به گيرند.
درآخر بیاد مقدمه کتاب دکترشجاع الدین شفا افتادم که نوشته بود: ... خاصیت زندگی ازسرگرفتن و نوساختن،عامل بزرگ حافظ تمدنها درجهان مااست.هرملتی که نتواند در دو راهه های مرگ وزندگی، خودش را بانیازهای بنیادی زمانی ومکانی تطبیق دهد، متوقف می شود، راکد میشود، فاسد میشود و آنگاه میمیرد. ولی اگرازاین توانایی برخوردارباشد که درآنجا تجدید زندگی شرط زنده ماندن است زندگی را از سر گیرد، خواهد توانست به بقای خویش ادامه دهد.
باعرض حرمت. جنوری 2014 تورنتو، کانادا