الحاج عبدالواحد سيدی
دیوانگیهای صلح بریتانوی در اواخر قرن نزدهم (پافاکس بریتانیکا)
نوشته :پروفیسور پیتر دال اسکات دپلومات قدیمی کانادایی - استاد دانشگاه بورکلی کلیفرنیا
ارائه: مرکز مطالعات جهانی سازی ، 6 نومبر 2012
تعلیق واضافات باویرایرایش: عبدالواحد سیدی
بخش سوم
از دیرگاه است که نیروهایی مرئی و نامرئی ای در بین کشور های پر قدرت جهانی وجود دارند که میخواهند دنیا را از یک دست کنترول و مدیریت کنند و یا به عباره امروزی ، دنیا را توسط ( نظم نوین جهانی) مدیریت کنند، ولی این خواستها بشردوستانه نبوده بلکه در عقب آن به استعمار کشیدن ملت ها بخاطر بدست آوردن و انباشت ثروت تمرکز داشته است که این تمرکز قدرت در کسوت امپراطوری بریتانیا تا سال 1850 که در بلند ترین و گسترده ترین وجه خود در تاریخ و جغرافیای سیاسی جهان در قاره آیشیا، افریقاوامریکا رسیدو هم از همین تاریخ حضیض وصقوط آن نیز فراهم گردید که آنرا بنام «دیوانگی های صلح یا پاکس بریتانوی» مینامند.در این، متن اصلی از پروفیسور «پیتر دال اسکات استاد دانشگاه بروکلی در کلیفرنیا که دپلومات قدیمی کانادایی میباشد استفاده عظمی بعمل آمده و همزمان با آن مسایل مرتبت با قضیه جهانکشایی ها و مشکلاتی که از این دست بر وجه کشور ها در سده بیست وبیست ویکم ایجاد شده از طرف اینجانب (عبدالواحد سیدی) از رهگذر تاریخ شناسی نقاطی تداعی و برمتن اضافه شده است که برنگ آبی در متن نشان داده شده است
1. چرا امریکا یها باید بجنگ خود ساختۀ کشور شان خاتمه دهند؟
پیتر دال اسکات دیپلومات کهنه کار و استاد دانشگاه بروکلی کلیفرنیا اذعان میدارد : « دیوانگیهای صلح برتانوی یا پاکس بریتانیکا در اواخر قرن نزدهم میتواند درس خوبی برای نظام موجود ایالات متحده باشد و این راهیست که دولت امریکا می باید زمینه مساعدی برای باز گشت تدریجی به نظم جهانی با ثبات ترو عادلانه تر را نشان دهد.
امریکا میتواند از آخرین اشتباهات رهبران امپراطوری بریتانیا در سده نزدهم درس خوبی بیاموزد ، ازدیاد قدرت در رابطه با نیاز های دفاعی واقعاً به ازدیاد نفوذ بیش از پیش نا عادلانه و ضد تولیدی می انجامد .پیتر دال اسکات می افزاید :«تحلیل من در پاراگرافهای بعدی کاملاً منفی است . در واقع این تحلیل وجه، مثبت نظام امپراطوری را در زمینه بهداشت و آموزش در خارج ندیده می گیرد که این وضع بالای کشور هایی نظیر هندوستان را که در گذشته ثروتمند بودند (ولی مردم آنرا)به فقر کشانید.که این کار موجب فقر کار گران بریتانیای کبیر نیز گردید.
همان گونه که کوین فیلیپ نشانداده است ،یکی از دلایل اصلی برای توضیح چنین پدیده ای ، انتقال بیش از پیش فزایندۀ سرمایه ها در مناطق دیگر وقابلیت ازدیاد تولید بریتانیا بود :
«به این ترتیب بود که ایالات متحده در سالهای 1980وبخش مهمی از سالهای 1990 به وضعیتی مشابه به وضعیت بریتانیای کبیرگردید.از یکسو فروپاشی سطح در آمد ها (بجز پست های سطح مدیریت) همراه با سقوط صنایع زیر بنایی که در معرض تغییرات موج سوم(صنایع الکترونی که مانع صنایع انبوهی نیز میگردد )ازدیگر سو باعث فروپاسی سطح در آمد که خدمات بانکی ، خدمات مالی و ارزهای بورسی و سایر نهاد های مالی نیزگردید. این چیزیست که اقتصاد روسیه شوروی را که اقتصاد متمرکز (سنترالیزم دیموکراتیک)بود با همان قوام حدوداً یک سده زمانیکه تمامی روش های صنعتی خود را برای شکست دادن نبرد مجاهدان افغان که در پشت پرده امریکای زمان ریگن آنها را کمک های مالی و تسلیحاتی میکرد با گذشت یک دهه جنگ در افغانستان، باعث شکست و سقوق سیستم به اصطلاح ( حاکم دیموکراتیک مارکسیستی در افغانستان ) و در روسیه با بمیان آمدن پالیسی گلاسنوز گورباچوف که نهایتاً منجر به سقوط رژیم شوروی گردید ، که در نتیجه آن کشور های اقمار شوروی نیز به آزادیهایی سیاسی و اقتصادی خود نایل آمدند. دوامدار شدن جنگ امریکا در هجوم نظامی بر افغانستان باعث سرازیر شدن مبالغ هنگفتی از پولهایی امریکایی گردید که توسط مالیات دهی سراسری مردم ایالات متحده در بانک های آن کشور و واریز شدن آن در افغانستان که خود در هالۀ از فساد اقتصادی که از طریق مدیریت های ناسالم تکنوکرات ها، که امریکا برای باز شدن راه آنها برای آمدن آنها به افغانستان چراغ سبز نشان داده بود باپادر میانی حلقات سیاسی بعد از مشست «بن» سبب به نوا رسیدن عدۀ از دولت مردان در رأس هرم قدرت و گروههای پیمانکار داخلی و بین المللی ایکه در قدرت شریک و ذینفوذ بودند باعث شد که حالت بدی اقتصادی را هم در افغانستان وهم در امریکا و حتی سایر کشور ها ایجاد کنند. زیرا مناسبات اقتصادی در حال حاضر تمام دنیا را در یک زنجیره با هم وصل و اتصال میدهد .
در این دوره (شروع سده نزده) خطر فزاینده در آمد وثروت میتوانست به ویژه توسط سیاستمدار ورزیده بریتانیا ویلسون چرچیل بازشناسی شود. ولی تعداد اندکی متوجه تحلیل موشگافانه جان هوبسون شدند که در کتابی تحت عنوان «امپریالیزم» در سال 1902منتشر گردید . به اعتقاد هوبسون ، تلاش بی رویه برای انباشت ثروت – به دلیل جابجایی سرمایه بیرون از مرز ها - موجب پیدایش نیاز مندی نوینی در زمینه دستگاه دفاعی بشکل فوق العاده برای حفاظت این نظام شد که توسط پدیده استفاده گسترده تر و خشونت بار تر از ارتش بریتانیا گردید .هوبسون امپریالزم معاصر خود را که بر اساس محاسبات او در اطراف 1870آغاز شده بود بعنوان تضعیف ناسیونالزم اصیل دانسته ، که از سواحل طبیعی ما عبور کرده و در پی تصاحب قلمرو های جدید نزدیک و دور و در مناطقی که مردمان نافرمان و نا ساز گار (با پالیسی بریتانیای کبیر)زندگی میکردند بوده است.
همان گونه که" سرجان روبرت سیلی" تاریخ شناس بریتانوی به سال 1883نوشته است ، میتوانیم بگوییم که امپراطوری بریتانیا «بر حسب جهشی از روی تسامیح و بی توجهی » بوجود آمد .
ولی نظریات "سیل رودز"(بنیانگذارکشور رودزیا. تاجر و سیاستمدار انگلیسی در جنوب افریقا)را نمی توانیم بپذیریم .یکی از نخستین دلایل انکشاف بریتانیا تقسیم نا برابر ثروت و در عین حال نتیجه اجتناب نا پذیری آن بود.همین حالت بعد از گذشت یک سده توسط امریکاییان در افغانستان ایجاد شد ، یعنی ایجاد و تقسیم نا برابر ثروت های باد آورده امریکایی در افغانستان. بخش عظیمی از کتاب هوبسون به انتقاد از بهره برداری غرب از جهان سوم ، به ویژه در افریقا و آسیا اختصاص دارد . کتاب او به نحوی خاص یاد آور یادداشت های نیکودیس سیاستمدار و تاریخ نویس آتنی (640ق.م)در باره حمله آتن به سیسیل است :«چگونه آتن به دلیل حرص و طمع بی حد و حصر و با حملۀ بیهوده به سیسیل در هم شکسته شد ... یعنی جنونی که میتوانیم آنرا بعنوان پیش در آمد حملۀ ایالات متحده به ویتنام و (افغانستان) ،عراق [و بهمین گونه مداخلات بریتانیای کبیر در افغانستان و در ترانسفال (در شمال شرقی افرقای جنوبی )] قابل مقایسه بدانیم توکودیدس این جهش جنون آسا را به تغییرات سریعی که پیش از مرگ پریکلس به وقوع پیوست و به ویژه به قدرت رسیدن یک الیگارشی ویرانگر ، نسبت میدهد .».
اوج امپراطوری بریتانیا و در عین حال آغاز سقوط آن را میتوانیم در سالهایی1850 جستجو کنیم . طی این دهه ۀ لندن مستقیماً هند را تحت سلطه خود گرفت ، و بر این اساس جای گزین کمپنی هند (شرقی) شد که کاملاً کارکرد استعماری داشت .
ولی در همان دهه ، بریتانیای کبیر در پی پاسخگویی به انگیزه های خصمانه اش در رابطه بر جایگاه روسیه در «سرزمین مقدس» با فرانسه که در عهد ناپلیون سوم آشکارا در پی جهان کشایی بود (و بهمین گونه با امپراطوری عثمانی ) به توافق رسید .اگر چه بریتانیای کبیر در جنگ کریمیه (1853-1856)به پیروزی رسید ، ولی تاریخ شناس این پیروزی را یکی از دلایل اصلی برهم خوردن حاکمیت توازن نیرو هایی تلقی میکنندکه از کنگره ویانا به سال 1813در اروپا شکل گرفته بود .
بر این اساس ارثی که این جنگ ، برای بریتانیای کبیر بر جای گذاشت، ارتش موثر تر وبروز شده بود ، ولی در جهانی خطرناکتر و بی ثبات تر . (در آینده تاریخ شناسان چنین داوری خواهند کرد که تا چه اندازه ماجرا جویی ناتو در لیبی بسال 2011 به خاتمه بخشیدن به وضعیت آرام موجود بین ایالات متحده و روسیه نقش مشابهی داشت ، و همین اکنون اثرات هجوم این کشور ها به افغانستان میتواند عامل موثر باز دارنده قوتهای این کشور ها در افغانستان باشد چه مرفع ترین کشور های عضو ناتو مثلاً دنمارک که از نقطه نظر اقتصاد بلند ،سیاسی ونرخ بالای رفای مردم مسیر شد در سال 2011 اکثری کار خانه ها و موسسات کار گران خود را بسته ویا تقلیل داده ، که علت آنرا بحران مالی سراسری اروپا میدانندکه ریشه اصلی آن از رهگذر تاریخی در جنگ های ناتو در افغانستان تاب خورده میباشد).
جنگ کریمه در عین حال موجب پیدایش نخستین جنبش ضد جنگ مهم در بریتانیا ،اگرچه همان گونه که بیاد داریم پیش از همه موجب برکناری فعالان و رهبران اصلی آن مانند جان کوربن و جان برایت در میدان سیاست شد . ظرف مدت کمی دولتها و رهبران بریتانیای کبیر بشدت در جبه راست موضع گرفتند . چنین تحولاتی بعنوان مثال ، سال 1882 به بمباران اسکندریه توسط گلادستون انجامید .هدف از این بمباران باز پس گیری قروضی بود که مصریها از سرمایه داران خصوصی بریتانیایی گرفته بودند .
با خواندن تحلیل اقتصادی هوبسن با تکیه به نوشته های توکودیدس میتوانیم بحرص افراطی بعنوان عامل اخلاقی بیاندیشیم که قدرت بریتانیا را بی هیچ حد و مرزی تشویق میکرد .در سال 1886 ، کشف معادن طلادر جمهوری بوئیر هادر ترانسفال (مهاجران المانی و هلندی در افریقای جنوبی ) که بشکل غیر رسمی استقلال داشت ، توجه سیسیلرودز که پیش از این به یمن امتیازاتی که با کلاه برداری برای استخراج الماس در کاتا بللاند(در جنوب غربی زمبابوئه) بدست آوردن ثروت کلانی بهم زده بود. به معادن طلای ترانسفال نیز چشم طمع دوخت و به پشتیبانی اوئیتلاندرز ها (خارجیها و مهاجران انگلیسی در افریقای جنوبی که در منطقه تجمع کرده بودند ) دولت بوئر ها را سرنگون کرد .
سال 1895، پس از شکست توطئه هائی که مستقیماً اوئتلاندرز ها در آن شرکت داشتند ، سسیلرودز در مقام نخست وزیراستعماری بریتانیا در کیپتاون ، از حمله بر ترانسفال پشتیبانی کرد ، این حمله را حملۀ جکسون نامیده اند – گروه مختلط از اعضای پولیس ساختگی و مزدوران داوطلب . این حمله نه تنها به شکست انجامید، بلکه در عین حال به رسوائی کشید که رودز مجبور شد از مقام نخست وزیری استعفا دهد ، و برادرش زندانی شد . جزئیات حمله جیمسون و بوئر ها در این عملیات خیلی پیچیده است و در اینجا از شرح آن قطع نظر میکنیم ، ولی نتیجه نهائی در پایان جنگ ، چنین شد که سیسیل رودز بخش مهمی از معادن طلا را در اختیار گرفت .
مرحله بعدی امپریالسمی که رودز در خیالاتش بشکل گسترده میخواست روی ان سرمایه گذاری کند ، راه آهن بین کیپ تاون و قاهره بود که میبایستی از سرزمین های تحت سیطرۀ بریتانیای کبیر بگذرد .این طرح رقابت فرانسویها را بر انگیخت که آنها در پی ایجاد راه آهن شرق بغرب بودند ، یعنی موضوعی که موجب نخستین بحران رقابت امپریالستی شد. به تدریج این بحرانها شدت یافت و سر انجام بجنگ جهانی اول انجامید .
بر اساس برسیهای " کارل کیوگلی " ،سیسیل رودز در عین حال یک محفل سّری ایجاد کرد که هدف اصلی اش گسترش هر چه بیشتر امپراطوری بریتانیا بود . میز گرد («راوند تیبل») یکی از شعبه های آن بود که بعداً به موسسه سلطنتی مناسبات بین المللی که تا امروز هداف استعماری بالقوه خود را در دنیا اعمال میکندو از قدرت آن چیزی کاسته نشده است ، تبدیل شد .سال 1917، برخی از اعضای امریکائی [میز گرد ] سازمان مشابهی تحت عنوان مشارکت مناسبات خارجی را بنیان گذاری کردند که مرکز آن در نیویارک است .که کمیته سه صدمیتواند نمونۀ از آن باشد که همین اکنون وحضور بالقوه ای در جهان دارد.
برخی از تحلیل گران نظریات کارول کیوگلی را اغراق آمیز دانسته اند در حالیکه نظریات وی در چوکات و موجودیت پر قدرت میز گرد هنوز هم به قوت الظهر خود باقی بوده و حلقات استعماری جهانی را تحت رهبری صهیونست دنبال میکنند با اینحال چه به نظریات او موافق باشیم چه نباشیم ، میتوانیم بین حرص کشور کشایی سیسیل رودز در افریقا ،در سالهای 1890و گسترش شرکت های نفتی بریتانیا و ایالات متحده دردوران پس از جنگ شاهد تداوم خاص آن باشیم .، کودتا هایی که در سالهای 1953 در ایران ، وسال 1965 دراندونیزی و کامبوج در سال 1970به پشتیبانی مشاورت مناسبات خارجی تحقق یافت به روشنی این موضوع را نشان میدهد .
در تمام این مثالها ، حرص شخصی موجبات خشونت دولتی یا جنگ به عنوان مسألۀ به عنوان رابطه با سیاست رسمی را فراهم آورده است.چنین امری موجب انباشتن ثروت و تقویت شرکت های خصوصی که در بطن خود سیاست و قدرت دولتی نهفته داشت مانند شرکت هند شرقی که در کسوت یک شرگت بازرگانی در زمان اکبر در هند عرض اندام کرد و پسانتر ها از درون آن لباس ویسرای ملکه بریتانیا بظهور پیوست .) میشود این شرکت های شخصی را که امروز پیشاپیش دولت های چون امریکا صحنه سازی میکنند ماشین جنگی مثلاً امریکا و یا بریتانیا نامید .، این روند باعث تضعیف نهاد های شد که منافع عمومی بشمار میروند .
دلیل و برهان مرکزی این خواهد بود و این روند جنگ اول جهانی که به شکل قابل پیشبینی ، گسترش تدریجی نیروی دریایی وارتشهای بریتانوی موجب گسترش تسلیحات نظامی نزد قدرت های دیگر شد ، بویژه فرانسه والمان ، و این روند جنگ اول جهانی و بهمین گونه جنگ دوم جهانی را اجتناب نا پذیر ساخت . پس به این نتیجه میرسیم که تقویه ماشین های نظامی با تسلیحاتی هر روز در حال پیشرفت ،موجب وقایع اسفناکی گردیده نه تنها موجبات امنیت را فراهم نمیکنند ، بلکه برای قدرت های امپریالستی و برای تمام جهان نا امنی بیش از پیش خطرناکی را فراهم خواهد ساخت که ما مثال های زنده آنرا در برپائی تهاجم امریکا به ویتنام و کامبوج و همچنان تهاجمات فرانسویان را در نورار جنوبی کشور های افریقایی ، حملات هند بریتانوی در هند وبرمه و همچنان حملات بریتانیایی ها سه مرتبه در سده( 18-19) به افغانستان و دامنه آنرا در عصر حاضر، حملات امریکا به افغانستان، عراق و لیبیا و دست اندازیهایی پشت پرده قدرت های جهانی در مصر ، سوریه و کذا در تمام کشور های اسلامی بشمول براه انداختن مانور های نظامی محافظین صحرا به عربستان و طوفان صحرا بخاطر حفاظت خانواده سلطنتی آل سعود ونفت و پولهای امریکایی براه انداخته که این بازیها اگر فرو کش نکند و جلو آن گرفته نشود منجر به جنگ دیگر جهانی خواهد شد و شاید با تسلیحات امروزی در یک چرخه بزرگی از جهان میزان مرگ و میر وحوادث دوران جنگ به صد ها ملیون نفر برسد .
با آگاهی به این امر که امروزبرتری جهانی ایالات متحده از برتری امپراطوری بریتانیا در زمانیکه در اوج قدرت بسر می برد، بیشتر است ، ولی تا کنون تمایلات رقابت آمیزی که قابل مقایسه بآن میباشد را در کشور های دیگر مشاهده نمیکنیم ، با این وجود ، شاهد آغاز واکنشهای خشونت بار از سوی ملت ها ی بیش از پیش تحت ستم ، ما شاهد اپرتایت مستقیم قوم بسر اقتدار در افغانستان هستیم. دولت افغانستان، که پنهانی و آشکارا از تفوق جویی قوم پشتون(افغان) و جای دادن ستون خاصی را برای جا بجایی قدرت قبیله وی در شناسنامه های الکترونی که قرار است بزودی توزیع آن صورت گیرد مورد جارو جنجالهای نمایندگان مردم در مجلس ملی این کشور که خواهان شناخت هویتی تبار کلیه اقوام شامل در کشور است میباشند . اگر یک امار بی طرفانه از سوی یک نهاد پر قدرت ولی بی طرف در افغانستان راه اندازی شود نتیجه آن معلوم و آشکارا خواهد شد که چقدر از کرسی های از بالا به پائین و همچنان مقاطعه و پیمان های کاری ایکه صورت گرفته است چند فیصد آن به کسانی تعلق دارد که به یک ترتیبی در قدرت حاکمه این قوم شریک هستند و یا خود مربوط به آن میباشند. و آنچه را که رسانه ها در افغانستان و یا پاکستان تروریزم دنبال میکنند به فیصدی زیادی به همین قوم پشتون ارتباط دارند.
با نگاهی به گذشته در می یابیم که فقر تدریجی هند و دیگر سرزمین های استعمار شده به شکل فزاینده به بی ثباتی امپراطوری بریتانیا دامن زد ، و سر آنجام آنرا محکوم به فرو پاشی ساخت چنانچه در زمان تهاجم شوروی سوسیالیستی به افغانستان صرفاً آنانی در مقابل به اصطلاح ،قوت های دولت دیموکراتیک خلق برخاستند که همۀ آنها را دولت در برنامه اصلاحات اراضی صاحب زمین ساخته بود و یا کسانی بودند که کارتهای سازمانهای مختلفه حزبی در نزد شان پیدا شده (ظهور و زوال حزب دیموکراتیک خلق افغانستان ، اکادمیسن دستگیر پنجشیری )و همچنین در جهاد افغانستان کسانی از اول تا آخر اشتراک داشته اند که از طبقات دهقان بی زمین و یا مامورین و کار گران پایان رتبه بوده اند و یا معمولاً روستائیانی در آن اشتراک داشتند که از مواهب زندگی امروزی مثل هاذا محروم بوده اند.)
حرکت های ملیون هندی در ان زمان روشن نبود ، و در قرن نزدهم ، در مقایسه با امروز ، تنها اندک بریتانیایی های مانند جان هوبسون بودند که تصمیمات سیاسی کشور شان را که به رکود طولانی سالهای 1870 انجامید زیر علامت سوال می بردند . رکود سالهای 1870تا «مهاجرت به افریقا» و مسابقه تسلیحاتی به عنوان پیامد آن میباشد.
با این وجود، امروز وقتی چنین تصمیماتی را مورد برسی قرار میدهیم ، از کوتاه فکری و حماقت به اصطلاح مردان دولتی آن دوران شگفت زده می شویم و باید اذعان بدرارم که این شکفت زدگی در مورد حماقت و کوتاه فکری تعداد زیادی از مردان دولتی که قدرت بی انتهای دولت افغانستان در دست شان است نیز، هنوز هم مردم ما را بیچاره و شگفت زده میسازد.) .بحران های پوچ ولی اسفناکی که تصمیمات آنها در سرزمین های دور ، در افریقا بوجود می آورد ، مانند نبرد «فشودا»(در سودان علیا - علیه جنبش مهدی -1898)، یا در «اگادیر » (1911)داوری ما را در مورد آنها تأیید میکند.
در عین حال میتوانیم ببینیم که چگونه در اغاز یگان های کوچک بروکراتیک که خارج از نظارت و کنترول بودند به بحرانهای بین المللی دامن زدند . بحران فاشودا ، در جنوب سودان شامل یک گروه 129 نفرۀ بود (9 افسر درجه دار فرانسوی و 120تیر انداز سنگالی).این گروه نظامی فرانسه پس از 14 ماه آمد ورفت ، به انگیزه تثبیت پوچ دولت فرانسه از شرق تا غرب افریقا در پی خنثی سازی طرح رودز برای تثبیت حضور بریتانیا از جنوب به شمال افریقا بودند . وقتی «ماجرای اگادیر » پیش آمد ، یعنی ورود تحریک آمیز توپچی های آلمانی اس ام اس پانزر در یک شهر مراکشی که محصول تصمیم جنون آسای معاون وزیر امور خارجه بود ، مهمترین نقطه آن تحکیم مناسبات دوستانه فرانسه و بریتانیا بود که به شکست آلمان در جنگ اول جهانی انجامید .
باقی دارد