نامه قربانعلی ازشهرکابل ( منطقه چنداول ) به روشنفکران افغان مقیم غرب ( امریکا ،کانادا ، اروپا وآسترلیا )
14 دسامبر 2013
هموطنان عزیز !
میدانید که مردم ووطنما درچه حال قراردارند اما یکتعداد روشنفکران با لمیدن درمحیط آرام غرب، مصروف دامنزدن اختلافات قومی، لسانی، مذهبی ،سیاسی وصدور آن امراض به داخل کشورتوسط سیاستهای تفننی،تقلیدی وفخرفروشی ازطریق تلویزیونها،سایتهای انترنتی، تیلفون نمودنها که اکثرآن سازمانداده شده میباشد،صحبتها درمراسم غم ومحافل خوشی که مود گردیده است ،بدون داشتن فهم ،دانش ومعلومات ازحوادث و قضایای وطن، میباشند ؟ عامل تحریراین مطلب،چشمدید ها،سرگذشت زنده گی پرمشقتم دردوران طفلیت، جوانی، زندان وتحصیل،کار درادارات حقوقی ،سفر موًقت اخیرم در اروپا که خیلی برایم آموزنده بود. بانظرداشت وضع رقتبار فعلی مردم وکشورعزیزم میباشد .
بخاطراینکه مطالب تحریرشده را سفسته یا پشتیبانی ازکدام شخص یا سازمان مشخص فکر نه نمائید بهتردانستم تا ابتداء از زنده گی خویش بشما حکایت نمایم تا در روشنائی آن قضاوت فرمائید که برداشتها وتقاضای من برحق میباشد یا نه .
اسم من قربانعلی ولد جانعلی،پدرم از جغتوولایت غزنی بود.من درسال 1344 درمنطقه چنداول شهرکابل درفامیل خیلی غریب تولد شدم.پدرم دریک دکان کلیم فروشی واقع کوچه کاه فروشی کابل مزدور کاربود ومادرم مصروف کار خانه وبعضاً کالا شوئی مردم را میکرد. درسال 1357 بعدازحادثه چنداول کابل پدرم رابا مالک دکان گلیم فروشی توسط دولت خلقی (اگسا یا کام) گرفتار وتا امروز معلوم نیست !!! بعد ازآن حادثه پسرمالک دکان گلیم فروشی که براتعلی نام داشت وازقبل با گروه حرکت اسلامی به رهبری شیخ آصف محسنی در ارتباط بود،مرا هم به حزب حرکت جذب وبا عقده کشتن پدران ما،به فعالیتهای ضد دولتی بشدت آغاز نمودم .(آیا مابرحق بودیم یا نه ؟) من آنوقت صنف هفت درلیسه پارسا وهم غریبکاری بخاطر پیدا نمودن لقمه نان میکردم. با غرور واحساسات جوانی مبنی براینکه دروطن ما کمونستها به قدرت رسیده واسلام درخطرقرارگرفت،وظایف داده شده راکه تبلیغات ضد دولت،پخش شبنامه ها، جمع آوری معلومات واینکه درکدام مناطق کارمندان بلند رتبه دولت زنده گی دارند وسایر وظایف را باروحیه انتقام جوئی انجام میدادیم.
مادرم تنها نان آورفامیل پنج نفری بود وباحوصله مندی وتشویق در فراگیری تعلیم وتربیه سالم ما دو برادر ودو خواهر توجه میکرد وزنده گی را پیش میبرد.من با عاید کم ازفروش سگرت یخ آب،شاگردی درهوتل ویا دکانها درپهلو دروس مکتب تا حدودی کمک کننده فامیل بودم. دراواسط سال 1358 براتعلی جهت تعلیمات بیشتر چرئیکی به ایران رفت وبا آمدن روسها بکشور برگشت وتخلص جعفری بخود گذاشته بود ومسئولیت یک گروپ بزرگ چرئیکی حرکت را درشهر کابل بدوش او گذاشته شد.وظایف چرئیکی ما بیشتر گردید وچندین مرکز فعالیت در شهرکابل پیدا نمودیم (قلعه موسی،وزیرآباد،جمال مینه،دشت برچی،کارته سه،سه دکان چنداول، کوچه علیزضاخان ،سموارکلنکی درداخل چنداول و چند محل دیگر).درماه دلو 1358 به مراکز چرئیکی هدایت داده شدتابمهای بوتلی و زانوخمی راتیارکنند.ساختن آن بمها را برای ما قبلاً آموزش داده بودند.مواد مورد ضرورت بمها به مراکز آورده وتحت نظر ورهنمائی سرگروپها ساخته میشد.علاوتاً درمراکزآقای رضائی که ایرانی بود ما رابیشتر به انجام فعالیتها علیه دولت تشویق میکرد.برای یکتعداد تفنگچه تقسیم گردید تا در روزمعینه توسط آن کمونستها و روسها را ازبین ببرند. من آرزو داشتم تا برایم یک تفنگچه بدهند،اما ندادند و هر قدر خواهش نمودم قبول نکردند و گفتند که تو حالا خوردسال وبی تجربه هستی.اواخرماه دلوهمان سال یکتعداد رادیوکستها بافیته های ثبت شده الله اکبر و غالمغال مردم برای اعضای گروپ تقسیم شد تا درشب سوم حوت الی تاریخیکه برای شما گفته خواهد شد بالای بام های خویش روشن کنید و مردم راعلیه دولت تحریک نموده تاقیام نمایند.واقعاً شبها وروزهای بد وپرچنجال را سپری نمودیم. درپهلوی مادیگر تنظیمهای اسلامی بخصوص گلبدینیها،ماویستها،جمعیتیها،حرکتیهای مولوی نبی ودیگر گروه ها به اشکال مختلف درحادثه سوم حوت سهم گرفتند وازاحساسات پاک مردم بخاطرآمدن روسها سئواستفاده نمودند.چنانچه خودم یکی ازمحرکین بودم که درمنطقه وزیرآباد با براتعلی جعفری،شفیع بوکسروبرادرانش که ازماوئیستهای سرشناس منطقه بود وبعداً یکی از قوماندانان مشهور حرکت انقلاب اسلامی درمناطق جنوب کابل شد،با تعداد دیگر اعضای گروپ ما،عاملین قتل و زخمی شدن دها هموظنما درساحه مربوطه شدیم صرف چند میل سلاح رابعداز کشته شدن سه حزبی وپولیس بدست آوردیم.آن تحریکات ماوامثال ما سبب تخریب، چوروچپاول ادارات ،حریق دکانها و مغازه ها وغیره خرابکاریها درشهرکابل گردید.این مطالب را در زندان پلچرخی موقع که زندانی بودم از قصه های عاملین آن فهمیدم.
لذا نمیتوان گفت که قیام چنداول ،قیام خود جوش مردم بود برعکس ما گروپها وسازمانهای مختلف به شمول ماویستها وباند امین بود که این قیام را به جوش آوردند،چنانچه مدیردفتر شاروال در زندان قصه کرد که من را با بیش از پنجصد ورق شبنامه که دربکس دیپلوماتم انتقال میدادم توسط خادیستها گرفتار شدم .
من دومرتبه زندانی شدم.مرتبه اول برای دوهفته درتظاهراتکه مکاتب که ما شیشه های مکتب را شکستاندیم وتوسط کارمندان خادشش درک گرفتار وبه صدارت انتقال گردیدم. مرتبه دوم سه سال بعد به اثربمگذاری همراهی گروپ مربوطه با اسناد،موادانفجاری واسناد تبلیغاتی گرفتار وبمدت شش سال زندانی شدم. زندان برایم بهترین محل تربیه گاه شد،چون بایک از روشنفکران واقعی دراطاق زندان که 75 نفرمحبوس بودیم آشنا شدم.موصوف درتربیه وتشویق تحصیلاتم برایم مانند پدرشد.شخص با احساس ،مدبر و پیلوت بود. در حادثه انفجار 21 طیاره جیت در میدان شیدند دستگیر گردیده بود.اومیگفت که مرا اعضای حزب جمیعت که با ماویستها مشترکاً کارمیکردند، فریب دادند وسرو کله هردوگروپ که از اسلام،وطن ومردم سخن میزدند از یخن استخبارات پاکستان،ایران وسایر کشورها برآمد.آنان اهداف خصمانه پاکستان وسایر کشورها را درکشورما پیاده نموده ودر ازبین بردن قدرت نظامی وتباهی افغانستان تلاش دارند. از من، تو وسایراشخاص داغدیده واحساساتی استفاده نموده،توسط ما افغانان،مردم و وطنما رابه گودال مرگ وتباهی میکشانند.موصوف شخص بادانش، حلیم،خوش مشرب ووطنپرست بود.به اساس اخلاق و رویه نیک اش با سایرمحبوسین ومسئولین زندان، او را در بخش فلزکاری محبس پلچرخی بکارگرفتند و از عاید ناچیزآن جیب خرچ زندانش می برآمد.گرچه در زندان چای صبح ،غذای چاشت بصورت عموم برنج باسالند و شب سالند با نان خشک میدادند. چند ماه بعد بکمک دوست زندانم (عبدالوهاب پیلوت) مرادربخش نجاری محبس بکارگرفتند تا ازمدرک ناچیز آن صدمه اقتصادی بیشتر به فامیل غریبم وارد نگردد. درآنجا با آشنا سابقه ام معلم رسول مسکونه شهرکهنه کابل که از کادرهای مشهورماوُیستها درمنطقه بود،سرخوردم. موصوف هم از دوستان ماویئست خود دل خوش نداشت،واقعاً خداوند او ،وهاب خان، و علی محمد که حرکتی بود خیر بدهد که مرا به راه نیک رهنمائی کردند ورنه در زندان باز به کدام گروه دیگرجذب و یا با همان گروه قبلی دوباره فعال میگردیدم ودست به جنایات بیشتر میزدم ویا دراعتصاب غذائی محبس پلچرخی که ماوئیستها براه انداخته بودند وزندانیان احساتی راتشویق به اعتصاب،خرابکاری ،ویرانی وحمله بالای موظفین زندان کردند.اما خودشان به اصطلاح درغندی خیرنشسته،مخفیانه غذا میخوردند وبا کارمندان خاد محبس مناسبات نزدیک داشتند که میتوان از راتب ، محمود و رفقایش ازگروپ رهائی،حسین تروریست معروف حرکت که درگروپ رهائی جذب گردید، جیلانی ازگروپ گلبدین وتعداد دیگر یاآورشد.اینکه چرا محرکین اصلی اعتصاب که ماوئیستها بودند گرفتارنگردیدند نزد زندانیان ثابت شد که آنان سایر زندانیان را سپر اهداف سیاسی خویش قرار دادند تا زمینه تبلیغات شان فراهم گردد که محبوسین سیاسی علیه رژیم کمونیستی قیام کردندو..درحالیکه (آنان اگنتهای خادمحبس بودند). درنتیجه آن اعتصاب وخرابکاری 52 نفر اعتصاب کننده گان ومخربان به بلاک اول انتقال و 15 نفر شان طبق فیصله محکمه برمدت حبس شان ششماه الی یکسال اضافه گردید. معلومات فوق جهت جلوگیری حوادث بعدی درمحبس توسط مسئولین دراطاقها به زندانیان ابلاغ میگردید.
مطلب جالب ترازهمه این بود که شکرخدا براتعلی جعفری را در محبس دیدم و برایم سوال برانگیز بودکه موصوف با مقادیر زیاد بمهای دستی زانوخمی و بوتلی،کلشینکوفهای که گروپ ما از چپاول حادثه سوم حوت بدست آورده بودند،تفنگچه های زهردار که توسط حسین در ترور ها کار گرفته میشد،اسناد و مدارک تبلیغاتی گرفتارگردید ودرمقابل خبرنگاران داخلی و خارجی که ازطریق تلویزیون نشرگردیدوبفعالیتهای تخریبکارانه خوداعتراف چیطور زنده درمقابل چشمان خود میبینم.ازهمان لحظه برخورد های انسانی کارمندان خاد شش درک و صدارت در15 روزاول گرفتاری ام، بعداً که درگروپ تروریستان دستگیر شده بودم به اساس تبلیغات گروپهای مخالف دولت وآوازه های سرچوک فکرمیکردم که اززیرلت وشکنجه زنده بیرون نخواهم شد.مگرعکس قضیه با رویه عادی مستنطقین که برویت اسناد وشهادت همکارانم ازمن تحقیق نمودند.چون مستقیماً مرتکب کدام ترورنشده بودم ودرجریان محکمه ازاعمال گذشته خود پیشمانی و ندامت ابرازنمودم، دیوان(ب) محکمه فیصله خویش رامبنی برسپری نمودن 6 سال حبس حکم صادرنمود،من نظر به فعالیتهایکه طی چندین سال علیه دولت انجام داده بودم در دلم با آن فیصله محکمه بسیارخوش بودم.رئیس دیوان بانصایح برزگوارانه مرا متوجه جرایم انجام داده ام که طبق قانون جرم بود،نمود و گفت که اگرمقررات زندان را رعایت کنی شاید به اساس نظرمسئولین زندان قبل از شش سال خلاص میشوی. همان طورهم شد.
درآینده قصه های مستند وجالبتراز زندان خواهم داشت.
باآنکه درزندان بخش استخباراتش بخاطرجلو گیری ازفعالتهای مخالفین وجلب وجذب سایر زندانیان فعال بود،باآنهم یکتعداد زندانیان توسط تنظیمها بخصوص گلبدینها وماوُیستی ها جذب واز همان زندان فعالیت علیه دولت را سازماندهی میکردند.
بعدازسپری کردن چهارسال دوره حبس در زمره محبوسین، مورد عفو قرار گرفته ورها گردیدم. بعداز زندان برای فامیلم بخصوص مادرم تعجب آور بودکه تغیرات عمده مانندعلاقه به درس و تعلیم،فاصله گرفتنم ازمخالفین دولت،تشویق خواهران وبرادرانم به درس وتعلیم در من آمده بود، بلی همه نتیجه نصایح محترم عبدالوهاب پیلوت بود که رهنمائی زنده گی آینده ام شد، میباشد. من بعد از رهائی زندان،متباقی صنوف مکتب را با دادن امتحان سویه طی دوسال تمام نموده و شامل فاکولته حقوق شدم وبعد از ختم فاکولته فعلاً در ارگان عدلی کشور شامل کارمیباشم. عامل عمده درتغیرافکار وعقایدم بعد ازرهنمائی های پدرانه عبدالوهاب خان ،معلم رسول ، علی محمد وتپ وتلاش خودم شامل تحصیلات دررشته حقوق،مطالعه مداوم، مطالعه قوانین کشور به خصوص قوانین اساسی، جزا ،مدنی، اعلامیه جهانی حقوق بشر و اسناد مربوطه آن وسایر قوانین بود که ازیک طرف روحیه قانون پذیری ورعایت حقوق سایر انسانها رادرمن ایجاد کرد و با درک واقعیتها،مکلفیت اخلاقی واحترام به مقابل دیگران را درمن بیشتر نمود.
مظالم وکشتار تقریباً سی وپنج سال اخیربخصوص چشمدیدها ،اعمال خودم وقصه های مستند ازجنایات وکشتار های اعضای تنظیمها وگروهای ماویئستی که درحق مردم ما مرتکب شدند چنان وحشیانه بود که جامعه بشری وتاریخ نظیر آنرا نه دیده است که میتوان ازکشتار، چپاول دارائی های عامه وخصوصی،تجاوز به مال وناموس مردم طورمثال تجاوز به دختران در مقابل والدین شان، تجاوزبه زنان درمقابل شوهران شان، شکستاندن کردن طفل درمقابل والدین اش، پختن سوپ ازگوشت انسان وخوراندن بمخالفین ،تجاوز به زنان وبعد بریدن سینه های شان ( سینمائی بریکوت وتهکاویهای فاکولته ساینس کابل)،آویزان نمودن درچنگک های قصابی، کورنمودنها ،حلال کردن وسر بریدنها،سوختاندن درداخل کانتینرها ودها جنایت دیگر که توسط مدعیان اسلام ورعایت کننده گان حقوق بشردرکشورما صورت گرفت وفعلاً همان جنایات را طالبان ، گلبدین ،حقانی،تعدادمحدود گروهای ماوئیستی و...طبق هدایت استخبارات پاکستان انجام میدهند.علاوتاً چشمدید هموطن دیگرما که درسایت آزادی وبیان نشر شده بود وخودم تائید کننده واقعیت سخننانش میباشم چرا که آنان را خوب میشناسم ،چنین حکایت نموده: ـ برخی از اسرای جنگی را میخ آهنی در مغزشان فرو کرده، ازدست و پا زدن و جان کندن آنها لذت برده وبا قهقهه های مستانه تماشا میکردند.
ـ پس از سقوط غرب کابل بدست طالبان، فیلمهایی بدست افراد این گروه افتاد که شفیع دیوانه و یاران او را در حالی نشان میداد که تعدادی زن را برهنه خوبانده و روی سینه آنها، پربازی میکنند.
ـ برخی از افراد را صرف به این دلیل که به فلان ملیت تعلق داشتند، روی موشک سکر بسته، سپس موشک را عیار نموده، سمت پغمان شلیک میکردند تا آدم بسته شده را در هوا تکه و پاره کند. قبل از شلیک موشک، اسیر بیچاره را زیر مشت و لگد میگرفتند که کرایهات را بده که تو را سوار به خانهات میفرستیم . و هزاران مثال دیگر .
آیا آن جانییان کمونیستها ( پرچمیها وخلقیها) بودند ؟
ویا آنانی میباشند که فعلاْ درقدرت بوده ویا ازغرب دعوای به محاکمه کشانیدن جنایتکاران جنگی را دارند. برویت اسناد ومدارک معتبرخود آنان در جنایات قبلی سهیم بودند وسلسله جنایات شان تاحال به اشکال مختلف ادامه دارد. چنانچه طبق هدایت باداران قبلی شان (استخبارات پاکستان) تکتیک جدید شان ثبت ویدوها میباشد گرچه درکشورهای غربی رعایت وتضمین حقوق وکرامت انسان ادعا میگردد ولی ازطریق وسایل اطلاعات جمعی تجاوز به حقوق وکرامت انسانی صورت میگیرد.
آیا کدام مرجع حقوقی وقضائی وجود دارد تا این جنایت پیشه گان راکه دشنام،توهین وتجاوز به کرامت انسان جز اخلاق وکلتور پائین شان گردیده، طبق قانون همان کشورها محاکمه نمایند؟ ویا آن قوانین ظاهری میباشد؟
ویا متهمان جرئت دعوی علیه آنها را ندارند ؟
ما درداخل افغانستان ازدیدن وشنیدن آن الفاظ بازاری که ازطریق وسایل اطلاعات جمعی که بنام افغان وانسان معتقد به اندیشه منافع زحمتکشان پخش ونشر میگردد،شرم ولکه ننگ و بد نامی به حیثت پیروان مکاتب چپ ودموکرات (شعله ای، خلقی ،پرچمی وسایر گروپها ) میدانیم.اعمال وبرخورد آنان را توهین به ژورنالیستان وسایر روشنفکران افغان میباشد.
با معذرت گرچه ازدایره ادب خارج میگردم باید به آنان (لومپنها یا... های سیاسی ،ژونالیستی و روشنفکری) خطاب نمود. درحالیکه قانون ،اخلاق سیاسی، ژورنالیستی وروشنفکری حکم مینماید که بعداز تثبیت واقیعتها،یا جمع آوری اسناد ومدارک مستند وحقیقی، نه ساختگی و سازمانداده شده، ثبوت اتهامات متهم ویا متهمین به مراجع عدلی ارسال نمود و بعدازاصدار حکم محکمه باصلاحیت مبنی برجرم وخیانت،آنان را ازطریق وسایل اطلاعات جمعی دربرابر مردم وجهانیان افشاء نمود.درآن صورت وظیفه اخلاقی،انسانی ووطن پرستانه خویش راانجام خواهید داد و واقعاً مدافع حقوق مردم داغدیده افغانستان خواهید بود. درغیر آن با این شیوه اعمال وکردار،مفتری، معامله گر که جهت منافع شخصی وگروهی از داغدیده گان پول جمع آوری مینمائید.(بزدرجان کندن وقصاب درجستجوی چربو) و با تجارت خون شهدا از یکطرف به جنایات قبلی خویش و تحقق اهداف استخبارات پاکستان مبنی بر ایجاد تفرقه ادامه میدهید وازجانب دیگربا توضیحات مغرضانه ،احساساتی و اعترافات خویش درکستهای ویدوئی برای خود وسازمانهای مربوطه خویش اسناد ومدارک جرمی بیشتررا ثبت تاریخ کشورما مینمایند. ای هموطنان گرامی مقیم کشور های غربی !
ازشما تقاضا مینمایم تا کستهای این دشمنان وحدت ملی افغانستان را بدقت تمام تماشا وگوش نمائید وبر واقعیت سخنان من مهرتائید خواهید گذاشت.گرچه درهمه سازمانها وگروپهای سیاسی امکان نشونموئی (پرازید ها وامراض سرطانی)علیه وفاق ملی مانندجنرال طاقت میرود ،با آنکه موصوف معذرت خواسته است،اما فایده ندارد .
جنابان حسن امیری وامثالشان مانند داکترلطیف طبیبی ازکاناد ، نوری و.....از اروپا و به همین شکل .....از آسترلیا با سازماندهی مراسم تجلیل ازشهدا در داخل وخارج کشور از یکطرف زخمهای سابقه عزا داران را تازه مینمائید وازجانب دیگر باترتیب چنین تجمعات اهداف سازمانی خویش را که ایجاد تفرقه وخصومت میباشد ،مانند اعتصاب غذائی درمحبس پلچرخی عمل می نمایند که از احساسات هموطنان داغدیده ما برداشت اهداف جدید شان را ،به امید اینکه با بقدرت رسیدن طالبان،استخبارات پاکستان درحکومت آینده طالبانی به این گروهای ماوئیستی کدام موقف بهتر بدهد. این خواب است وخیال .
سوال !هرگاه ادعای آن تعداد روشنفکران غربی که خود را با چنین اعمال (فاتحه گیریها ودشنام دادن ،اتهام وارد کردن به محاکمه کشیدن دیگران) خدمتگاران واقعی مردم افغانستان میدانند ، صحت داشته باشد به عوض صدور نفاق به داخل افغانستان ، تجمعات همه افغانان را بدون نظرداشت خصومتهای قبلی در کشورهای مقیم شان را جهت جستجو طرق و راه های ایجاد صلح وآرامش درافغانستان سازمان میدادند وبا ارسال مشوره های سودمند( ویتامین های ایجاد وفاق ملی ) به داخل کشور به عوض فاتحه خوانی های تکراری و دامنزدن به دشمنیهای قبلی ونمک پاشیدن بر زخمهای گذشته هموطنان رنجدیده کشورما،تحت نام مدافعان شهدای وقربانیان زمان امین (ارسال پرازیدهای نفاق ودشمنی) اقدام مینمودید.
مثال دیگر کست مستند ویدوئی درصفحه یوتوپ ازجلسه حزب وحدت در بامیان میباشد.
به اصطلاح مردم کشور را کور خوانده اید. حال مردم افغانستان از کوره های آتش،
جنگ، مظالم شما وسایر تجاوزات به حقوق شان برآمده اند. دوست ودشمن خویش را خوب
میشناسند. اعلامیه
شورای روحانیت جاغوری برای ملت مبارز تسنن و تشیع افغانستان که درسایت آزادی
وبیان نشرشده نمونه دیگر از اعمال این گروه ها میباشد، تحریر نموده اند :
(ملت غیور! همانطور كه با کمونیست های افغانستان در نبرد هستید، با کمونیست های
چینی نیز در جنگ باشید.البته می دانید که از آوایل انقلاب علیه کفر و
الحاد،شعله جاوید به اسم «اتحادیه مجاهدین اسلامی افغانستان» به مکاری افراد
«تنظیم نسل نو هزاره مغل» مقیم کویته پاکستان تحت ریاست عبدالحسین مقصودی شعله
جاوید، حاجی برکت، غلام علی حیدری، حسین علی یوسفی، کربلای موسی، داکتر جواد،
اشفاق حسین، عباس زرگر، انجنیر اکرم، معلم خادم و سایرافراد منافقین و ملحدین
وابسته به چین،بنام صدای هزاره جات وجبهه متحد ملی و ساما و ستم ملی و اخگر و
غیره، که زیر نقاب اسلام توسط حکومت پاکستان از آمریکا و چین اسلحه در مناطق
هزاره جات برای نوکران و مزدوران آنها سرازیر می نمایند.و.......) .
بانظرداشت مطالب فوق یکتعداد ماوئیستها بود که در شکنجه،قتل وکشتار صدها هزار افغان در زندانهای شمشوی اول ، زندان چاه آهو، زندان شمشتوی دوم، زندان ورسک، زندان اندار، زندان جاجی ودر شهر های کوچک، قریه ها و مناطق کوهستانی سراسر افغانستان باگروههای مسلح مختلف همکار بودند ومراکز بازداشت مخفی و نه چندان مخفی را در اختیار داشتند. گذارش سپتامبر 1995 سازمان عفو بین الملل ثبوت دیگر ازفجایع جنگهای کابل میباشد.
" ميشل فوكو " مىگويد : (قدرت وقتى موأثر است كه مشروع باشد.) مسلّم است كه كسب مشروعيت بدون داشتن هويت روشن سياسى و پذيرش مسئوليت اقدامات خود امكان ندارد. يك نيروى سياسى تا چه موقع مىتواند با اسامى و هويت هاى مجهول ومستعار زير بال اين و آن بهسر برد وبا چنين وضعيت چگونه مىتواند اعتماد تودهها را جلب نمايد ؟
چگونه مىتواند مسئوليتپذير باشد و از حاصل اقدامات خود بهرهمند گردد ؟ ..
بدين اساس در تاريخ معاصر كشور ما جريانى موسوم به " شعله جاويد " سخت ناكام بود وبعضی پیروانش با همان عقده ها درجامعه عمل مینمایند. فرصتى براى ابراز وجود و سخن گفتن بنام خود بدست نياورده اند.وقتى يك گروه سياسى نتواند بنام خود سخن گويد ،ديگر چه مىتواند كند ؟ وضعيت بعضی گروه های زاده ئی «شعله جاويد» همواره چون گنجشك زيرباران بودكه دنبال فضاى تاريك مىگشتند تا بتوانند خود را پنهان كنند. نتيجه منطقى چنين استراتژى نردبان شدن براى ديگران، فقط بخاطر لقمه نان و قوت يوميه بود ! وآنان درتاريخ معاصر كشور سه بار توانستند درسايهى ديگران فرصتى براى لب تر كردن بهدست آورند.
بعضی شعلهاى ها مانند گُلبدین حكمتيار حسرت يك روز نشستن بر كرسى قدرت را در افغانستان با خود زيرخاك بردند.آنها هربار از همان فرصتهاى اندك و دست دوم به نحوى استفاده كردند كه اكنون در محافل سياسى و فرهنگى با مشخصات ذيل شناخته مىشوند : شكستهاى اخلاقى،مسئوليت ناپذيرى، زبان تند و عارى از نزاكت،ادبيات مستهجن ،عطش شديد واعصاب بهم ريخته. تنها چيزى كه از آنان باقی مانده يك مشت بددهنى،افسار گسيخته عليه اين و آن است. تقريباً ميان تمام قلم بهدستان معاصر افغانى و حتى كارشناسان خارجى امور افغانستان اين اجماع نظر وجود دارد كه مائوئيستها را فاقد «فرهنگ مخالفت»و بنيانگذار ادبيات فرومايه ،تلخ ،ترش ،بىنزاكت و عارى از عفت كلام مىدانند .
(اوليويه روآ) معتقد است که مائوئيستها راهگم كردههاىاند كه بىهدف در از بين بردن ارزشهاى اجتماعى تلاش مىكنند. چنانكه در اكثر نشرات آن ها اين بىبرنامگىها و عدم ثبات سياسى ديده مىشود. با نظرداشت دلایل فوق تغیر در من ودرک از واقیعتها عینی حوادث وقضایای سی وپنج سال اخیر کشورما نه تنها خود را مکلف به بیان حقایق و روشن شدن ذهنیت افغانان جهت توصل به وفاق ووحدت ملی میدانم بلکه وظیفه تمام افغانان میباشد که با توضیح بیشتر از جنایات گروه های جهادی وماوئیستها که دراکثر جنایات شان همدوش وشریک بودند اقدام نمایند .
این واقیعتهای را درک نمایند که آن حزیها راکه مردم کمونیستها میگفتند ومیگویند بصورت نسبی نظربه سایرسازمانها وگروهای افغان،واقعاً وطنپرست ومردم دوست بودند ومیباشند.هرگاه بادید باز به عملکرد های آنان طی سالهای حکومات شان بانظرداشت شرایط وجنگها که توسط تنظیمها،گروها وکشورهای همسایه وسایردول بر وطنما تحمیل شده بود، بنگریم با همه معضلات جنگ تحمیلی وناامنیهای داخلی وخارجی دولت آنوقت توجه جدی به صحت،علم ومعارف،سپورت بهترشدن وضع زنده گی مردم(توذیع رایگان مواداولیه به کارمندان دولت) ، بهترشدن اقتصاد کشور،ساختمانی، انکشاف سرمایه گذاری،وضع نظامی ،سیاسی ،مبارزه علیه فساد،حاکمیت قانون، دفاع از حقوق وملکیتهای عامه و خصوصی وغیره عرصه ها داشتند. آنان با صداقت وپاک نفسی وظایف خویش را انجام میدادند (فساد وچپاول دولتمردان فعلی را باآن دوران مقایسه کنید).من درمحبس دها کارمندان دولتی و حزبی را دیدیم که به ارتکاب جرام اقتصادی وجنائی زندانی شده بودند.
در رابطه به ثبوت صداقت شان ، آیا کدام حزبی که ازچوروچپاول اموال شخصی ودولتی صاحب جایداد وسرمایه در داخل وخارج کشورشده باشد سراغ دارید ؟
آیا اززمانیکه ما مجاهدین قدرت را گرفتیم تا حال شنیده اید که کدام مجاهد ویا کارمند حکومتی به ارتکاب جرایم اقتصادی ویاجزائی تحت تعقیب عدلی قرار گرفته باشند ؟درحالیکه تجاوز به جان ،ناموس واموال مردم وچپاول ملکیتهای عامه و...به اوج خود رسیده چنانچه به اساس تازه ترین بررسیهاازنظرفساد اداری وسایرتخلفات افغانستان سرتاج تمام کشورهای جهان میباشد؟ آیا متجاوزین به ناموس زنان،اطفال ونوجوانان ازملای مسجد گرفته تا زورمندان ومتجاوزین به ملکیتهای عامه وخصوصی که مسئولین سطوح بالا ومتوسط حکومت میباشند تا حال به پنجه قانون افتاده اند ؟ همه جوابات تان منفی خواهد بود .
درحالیکه اکثریت مردم کشورما دانستند که همان حزبیها خدمتگار افغانستان بودند و میباشند چنانچه کستها وعکسهای رهبران شان تا حال نظر به تقاضای مردم در بازار های کشور خرید وفروش شده در موترها ودیوارهای خانه های شان نصب میباشد.
من دوماه قبل به اساس دعوت خواهرم که باشوهرواطفالش درآلمان زنده گی مینماید،به جرمنی آمدم.با اشتراک درمهمانی ها،محافل سالگره ،عروسی،مراسم غم واندو (جنازه وفاتحه) ملاقات با هموطنان عزیز خویش نمودم که تغیرات مثبت ومنفی را در زنده گی هموطنان گرامی که فضل خداوند مرفه وآرام میباشند،ملاحظه نمودم.ازتغیرات مثبت استفاده مثمرتعداد قابل ملاحظه افغانان از شرایط وامکانات جامعه اروپا میباشد که خود وفرزندانان شان ازتعلیم وتربیه عالی برخوردار شده دررشته های مختلف مصروف کار وخدمت به انسان میباشند که افتخار خود شان وتمام افغانان میباشند و هم یکتعداد افغانان تحصیل کرده وباتجربه جهت استفاده مثمراز دانش علمی شان گروپها، اتحادیه ها، انجمنها وسایر مراکز راجهت خدمت به افغانان وسایر انسانان بشکل رضاکارانه بوجودآورده اند تا ازیکطرف مصدرخدمت برای هموطنان خویش درمهاجرت گردند وهم با گردهمآئی هموطنان وملاقاتها زهر تنهای وهجرت را ازبین ببرند.
اما اعمال،کردار،برخورد وفعالیتهای یک تعداد محدود هموطنانما درغرب مایه یاس ونا امیدی میباشد. لذا هدف عمده ام ازلفاظی های فوق من ایجاد احساس واقعی وروحیه انساندوستی حقیقی، نه تفننی دریک تعداد روشنفکران میباشد که درغرب لمیده اند (خوراک،لباس،خانه، شرایط بهترصحی،تعلیمی، تفریحی وسایرامکانات زنده گی برایشان آماده میباشد.تحریر و فوتو داکترلطیف طبیبی نمونه خوبی میباشد ) چون کدام مسئولیت و مصروفیت ندارند ازبیکاری دست به تفتین،ایجاد نفاق بااستفاده ازوسایل اطلاعات جمعی ازقبیل تلویزیونها،سایتهای انترنتی ،اخبارومجلات،تحریر کتب ومقالات وکه منابع وموخذ آنرا تبلیغات دروغین ومعلومات غرض آلود تشکیل میدهد،میزنند ونقش منفی وبرباد کننده را درراه ایجاد وحدت وتفاهم بین اقوام و ملیتهای باهم برادرافغانستان بوجود آورده وبادامن زدن به اختلافات سیاسی، زبانی، مذهبی وسمتی فضائی داخل کشور را مکدر ترمیسازند. وبا سخنان احساساتی وطن ومردم دوستانه به اصطلاح قبروطن ومردم را حفر می نمایند.درگفتارخویش رامبارزنستوه بخاطر منافع مردم وقشر غریب جامعه افغانی وافغانستان معرفی میدارند اما درعمل عکس ادعایش عمل مینمایند .
داستان زنده گی من که پراز نشیبهای و کمترفراز داشت، من واکثرافغانانیکه درداخل کشور زنده گی پرفلاکتباردارند تجاوز شامل قتل وکشتار،ظلم وستم، تجاوز به ناموس ( زنان ،اطفال ونوجوانان) فساد دردولت وجامعه،چور وچپاول زورمندان ، قوماندانان ودولتمردان به آسمانها رسیده ،ازقانون وقانونیت کمتربو واثر میباشد، احساس رحم وترحم کننده ئی برای این ملت بیچاره ئی بی اتفاق تا حال سراغ نمیگردد. پیش از اینکه صدای حقیقی مردم بیچاره را بگوش شما برسانم ،شاید بگوئید که ما میدانیم ولی افسوس که واقیعتهای عینی را طوریکه لازم است درک کرده نمیتوانید. گرچه تا حدودی ازطریق رسانه ها وسایتهای انترنتی مطلع میگردید.اما در اکثر آن اغراض شخصی ، گروهی ،مذهبی ، سازمانی وسایراهداف غیر مقدس وجود دارد. بهتراست بیش ازاین اهداف دشمنان وطن را درافغانستان تحقق نداده با درک معضلات وم شکلات واقعی مردم افغانستان با روحیه تفاهم، گذشت وبرده باری در جهت وحدت ملی کشور که یگانه راه رسیدن به صلح و آرامی مردم وکشور ما میباشد تپ وتلاش نمائید .
بااحترام
قربانعلی